وي يکي از اعضاي مؤثر انجمن اسلامي دانش آموزي و از عواملي بود که سخت در مقابل منافقين جبهه گيري مي نمود و منافقین به سختي از منطق وي مي ترسيدند و کمتر خود را با او درگير مي ساختند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، نامش جلال که در سپيده دم آبان ماه سال 1340 در جهرم در خانواده اي معتقد متولد شد که پس از پايان دوران کودکي و سپس دبستان در سال 1351 قدم به مدرسه ي راهنمائي شرف گذاشت با توجه به زمينه هاي مذهبي خانواده گي به اعتراف دوستانش، دوره ي راهنمائي سرآغازي براي انجام فعاليت هاي مذهبي و مطالعات اسلامي او به شمار  مي رود که با کسب مايه هاي علمي و مذهبي در دوره ي راهنمائي وارد دبيرستان خواجه نصير شد.

ورود به دبيرستان بروز فعاليت هاي سياسي مذهبي او در مقابله با رژيم منحوس شاه، تهيه و پخش اعلاميه ها و نوارهاي مذهبي، ايراد انشاء هاي انقلابي مذهبي و ارتباط  با همرزمان در شيراز جهت هماهنگي ها و فعاليت ها و غيره را در پي داشت. با توجه به شدت فعاليت ها و همگامي با مردم انقلابي در شرکت در تظاهرات و غيره در يازدهم فروردين ماه 1357 دستگير و زنداني شد. اما جلال کسي نبود که از زندان بهراسد و يا اثر سوئي در وي بگذارد بلکه پس از آزادي عکس العمل او براي انجام فعاليت هاي ضد رژيم شديدتر از قبل گشت و مرتباً دوستان خود را به سازماندهي و تشکيلات که خود سخت بدان معتقد بود توصيه مي نمود.

 او يکي از عوامل مؤثر سازماندهي تظاهراتي بود که مدتي در مسجد نو ادامه داشت و نيز يکي از عوامل مهمم در آتش زدن مهمان سرا، سينما و ساير جنگ و گريزهاي خياباني بود. پس از پيروزي انقلاب به کميته ي محلي مسجد نو وارد شد و همزمان با بازگشائي مدارس به مدرسه رفت.

وي يکي از اعضاي مؤثر انجمن اسلامي دانش آموزي و از عواملي بود که سخت در مقابل منافقين جبهه گيري مي نمود با آن که هنوز ماهيت و چهره ي منافقين براي همگان روشن نشده بود  منافق ها به سختي از منطق وي مي ترسيدند و کمتر  خود را با وي درگير مي ساختند با اين حال هميشه از  تندروي هاي  بي جا و بي موقع پرهيز داشت و دوست مي داشت تنها فرامين به حق امام در جامعه اجرا شود نه کمتر و نه بيشتر و بدين لحاظ دچار احساسات نمي گشت و چون در خط مستقيم امام بود و به امام به راستي عشق مي ورزيد احساسات خود را با فرامين امام کنترل و تطبيق مي کرد. با همه ي اين ها جلال ورزشکاري توانا و يکي از وزنه برداران رتبه يکم در وزن خود بود.

پس از اخذ ديپلم در سال 1359 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد. مدتي در جهرم و سپس در خفر مشغول انجام وظيفه مقدس پاسداري گرديد و با شروع جنگ تحميلي با توجه به فرمان امام که جنگ را در رأس همه ي امور دانستند به سوي جبهه رفت و خود را موظف مي دانست که تا زماني که جنگ هست او نيز در جبهه باشد در حمله هاي مختلف از جمله فتح المبين بيت المقدس والفجر و خيبر شرکت جست و چندين بار زخمي شد اما جراحت ها و شکستگي ها چيزي نبود که بتواند جلال را از ادامه ي راه و هدف باز دارد و او را از رفتن به جبهه به طور مجدد منع نمايد بدين جهت به مجرد آثار بهبود نسبي به جبهه مي رفت و با آن که در ده هاي بالا انجام وظيفه مي نمود و دامنه ي فعاليتش فراوان و گسترده بود و ليکن هيچ گاه از فعاليت هاي خود چيزي نمي گفت و يا سمت هايي که داشت اعلام نمي نمود.

بسيار کم حرف ولي خوش برخورد و خنده رو بود به دنيا علاقه اي نداشت هرگاه در مورد تشکيل خانواده و تهيه مسکن و غيره حرفي به ميان مي آمد با خنده مي گفت خانه ي من 2×1 متر مربع است که به آن خواهم رسيد مکرر اظهار مي داشت که من شرمنده ي انقلاب و امام هستم با اين که يکي از برادران او اسير و خود چهار سال به طور مداوم در جبهه حضور داشت ليکن جنگ لحظه اي او را خسته نکرده و حتي در مواقع جراحت و استراحت ناراحت بود که چرا در جبهه حضور ندارد.

صفات اخلاقي و اجتماعي او بطور حتم در اين مقال نمي گنجد اما آن چه قابل ذکر و بيان است آن که وابستگي او به همسر و فرزندان و مسکن را واگذاشت و بر علايق مادي دنيا خط کشيد و عرصه دنیا  را بر عرصه ي ارزش و کرامتش تنگ دانست و پرواز بر گرداگرد عرش اعلي را بر وابستگي به ارض سفلي ترجيح داد.

در تاريخ 23 اسفندماه سال 1363 در عمليات بدر در جبهه جنوب به لقاءالله پيوست.
 
 روحش شاد و راهش پر رهرو باد. والسلام.
*شیرازه