این یادداشت در واقع نتیجهگیری از مباحث مطروح در دو مطلب قبلی است. (بخش اول و بخش دوم) ارزیابی برآیند عملکرد کارلوس کیروش در فوتبال ایران و همینطور بررسی و شاید پیشگویی آینده! اگر بخواهم مطالبی که مفصل در دو نوشته قبلی به آن پرداخته شد را به خلاصهترین شکل ممکن جمعبندی کنم، نکات قوت و ضعف کیروش را با نگاه به کارنامه او به صورت زیر عنوان میکنم:
نکات مثبت:
1) ساخت تیمی منسجم و منظم که بازیکنانش یاد گرفتهاند به عنوان عضوی از یک تیم بازی کنند نه افراد یا مجموعههایی جدا از هم (کل قسمت اول به این اختصاص داشت و توضیح اضافه نیاز ندارد)
2) استفاده از تجربه و توانایی فوقالعادهاش در برنامهریزی و اجرای متدهای روز تمرین در دنیا و ارتقای سطح قدرت بدنی بازیکنان تیم ملی (یکی از مشکلات همیشگی فوتبال ایران) با اردوهای سنگین بدنسازی پیش از مسابقات.
3) مبارزه بی وقفه و مثمر با بازیکن سالاری؛ در کمتر دورهای در فوتبال ایران شاهد محو شدن بازیکن سالاری و مقابله با تمام مظاهر آن بودهایم. حتی کسانی که در فوتبال ایران داعیهدار این موضوع هستند مانند مایلیکهن، باید به خاطر بیاورند که پس از استفاده نکردن یک نیمهای از علیدایی برابر سوریه و استفاده از محسن گروسی، چه غوغایی بهراه افتاد و سرانجام سرمربی کوتاه آمد. کیروش در غوغای رسانهای و حتی فرارسانهای مشابه سر ماجرای رحمتی به هیچ وجه کوتاه نیامد. جدای تبعات مثبت و منفی عدم حضور رحمتی در دروازه تیم ایران، این اتفاق باعث شد تمام بازیکنان حساب کار دستشان بیاید. همین موضوع باعث شده تیم کیروش کم حاشیهترین تیم ملی فوتبال ایران در سالهای اخیر باشد. اینبار هیچ خبری از دعواهای درون اردویی، یا اخبار شبانگاهی! در اردوهای تیم ملی آنچنان که همواره مسبوق بوده نیست.
4) محبوبیت بی سابقه؛ شاید عدهای این را دستاورد تلقی نکنند، اما مسلماً محبوب شدن و ماندن در میان هواداران، یک هنر است. مربی که حمایت هواداران را پشت سر خود احساس میکند در اداره تیم موفقتر است و به عقیده من محبوبیت به هیچ وجه اتفاقی نیست، راه و روش دارد و هنر و استادی خاص خود را میطلبد. این در حالی است که در فوتبال ما تماشاگران عزیز به درجهای از بی اعصابی! رسیدهاند که مربیان تیمهای باشگاهی با دومین شکست پیاپی شبها خواب حیاکن رهاکن میبینند، ولی وقتی تیم ملی شکست میخورد هواداران کیروش بیش از خود او نگران موج انتقادهای علیه او هستند. این به خودی خود نکته مثبتی است. اثر ملموس آن این است که هواداران نقش "درست" یک مجموعه حامی تیم را ایفا میکنند. تیم ملی ما پس از مدتها صاحب هوادارانی شده که کمتر طلبکار هستند و بیشتر پشتیبان.
و اما نکات منفی به زعم من:
1) تاکتیک اصلی کیروش یک تاکتیک به شدت دفاعی است که او اعتقاد راسخی به آن دارد. در برابر تیمهای سطح اول فوتبال دنیا این تاکتیک شاید کارآمدترین باشد اما در تورنمنتی مانند جام ملتهای آسیا استفاده از همان روش خالی از ایراد نیست. در یادداشت دوم صحبت از این شده بود که کیروش در حداقل یک پست کلیدی دستش خالی بود. خود او در برنامه زنده همین را عنوان کرد و گفت روش بازی را براساس بازیکنانی که در اختیار دارد میچیند، اما حقیقت ماجرا چیز دیگری را نشان میدهد؛ کیروش این سبک بازی را دوست دارد، همیشه هم داشته و اتفاقا برعکس، بازیکنانش را برای انطباق با سبکی که دوست دارد انتخاب میکند.
2) تلورانس صفر! شاید عجیب باشد که وقتی مبارزه با بازیکن سالاری را به عنوان نکته مثبت عنوان میکنیم؛ نداشتن انعطاف را نکتهای منفی بدانیم. اما حقیقت این است که کیروش علیرغم اینکه با بازیکن سالاری مبارزه موثری انجام داد، ولی آن را به بهترین روش اجرا نکرد و به جایش سادهترین روش را برگزید. خط کشیدن روی نام بازیکنانی که گزارش خاصی از تخلف یا تمردشان در اردو وجود نداشته، و فقط صرف اشتهار به یاغیگری و اینکه کیروش حاضر نبود روی موفقیتش در ساختن تیمی مطیع ریسک کند، کنار ماندند.
اگر دوباره خلعتبری را مثال بزنم ممکن است متهم شوم که علاقه شخصی به این بازیکن دارم که اتفاقا اتهام درستی است! به عقیده من علیرغم تمام ستایشی که از انسجام تیمی و تاکتیک پذیری تیمملی کیروش داشتم، هرتیمی نیاز به بازیکنی دارد که فوتبال را با قلبش بازی کند، که بتواند در لحظاتی که کسی منتظرش نیست با یک حرکت استثنایی سرنوشت بازی را رقم بزند و یا حتی با یک دریبل ریز زیبا استادیوم را از جا بکند. به نظر من در سالهای اخیر خلعتبری همواره خود را به عنوان چنین بازیکنی نشان داده است. چه در تیمهای باشگاهی، و چه در همان دوره حضور کوتاه در تیم ملی کیروش که طروات ویژهای به بازی تیم ملی داده بود.
3) باید این حقیقت را پذیرفت که کارلوس کیروش به همان اندازه که بازیکنساز و تمرین دهنده خوبی است، بازیخوان و شطرنج باز بزرگی نیست. در طول بازی کمتر دیده شده که بتواند ضعف حریف را تشخیص بدهد و بر آن اساس دست به تعویضی جادویی بزند، یا اینکه با هدف مشخصی برآمده از ادراک و شهودی در طول بازی تغییری هدفمند در روش بازی ایجاد کند. بنابراین درست از زمانی که تاکتیک مطمئن و محبوب او نتیجه را از حریف عقب میافتد مشکل تیم آغاز میشود. کیروش در این لحظات نتوانسته نقش یک ابرمربی را در فوتبال ما ایفا کند.
البته این مشکل به شکل عجیبی در تمام مربیان ملی ما وجود داشته است. از زمان علی پروین، که کلاً به ترکیب دست نمیزد (بالاخره بعضیها معتقدند به ترکیب برنده نباید دست زد، ادعای قابل بررسی است. منتها علی آقا معتقد بودند کلاً به ترکیب نباید دست زد) تا حتی بلاژویچ و برانکو و حالا کیروش، مربیان تیم ملی تعویضهای هوشمند و ریسکی ندارند و به جایش چند تغییر ساده از پیش تمرین شده را ترجیح دادهاند.
شاید بتوان لیست نکات مثبت و منفی را باز هم ادامه داد و مسلماً افراد مختلف نظرات متفاوت دارند. اما موارد فوق از نظر من چکیده کارنامه حضور کیروش در فوتبال ایران است.
حالاست که به سئوال بزرگ میرسیم:"کیروش بهتر است برود یا بماند؟"
جواب این سئوال را میتوان با سبک و سنگین کردن لیست بالا، و سنجش هزینه و فایده پیدا کرد. اول از همه اینکه، به دور از جو احساسی که این روزها در تبدیل کیروش به قهرمان ملی کم نگذاشتهاند باید گفت بررسی منصفانه کارنامه او نشان میدهد تا حالا کارلوس کیروش در قیاس با سایر مربیان اخیر تیم ملی ایران، کارنامه تقریبا قابل قبولی داشته است. اما کجا قابل قیاس است با برانکو که با یک قهرمانی بازیهای آسیایی، یک صعود به جامجهانی و یک مقام سومی آسیا موفقترین مربی پس از انقلاب ایران است؟ بنابراین اگر کیروش قهرمان ملی است لابد باید برانکو را پدر ملت ایران یا چیزی در این مایهها نامید.
نه دوستان! بیاید جوگیر نشویم. علاقه به کاراکتر یک فرد و محبوبیت او قابل درک است. ولی حمایت کورکورانهای که به آنجا برسد که بگویند: کسی حق ندارد باخت را گردن سرمربی بیاندازد قابل درک نیست. پس مسئول باخت و نتیجه نگرفتن تیم چه کسی است؟ اتفاقا یاد بگیرید، و از خود کیروش عزیزتان هم یاد بگیرید که قبل از رفتن به جام جهانی گفت، اگر من اصرار بر برآورده شدن خواستههایم دارم برای این است که در فوتبال این مربی است که در برابر هر نتیجهای مسئول است.
پس اگر دیدید کسی به کیروش به دلیل نتیجه نگرفتن در جام ملتها منتقد است، آرامش خودتان را حفظ کنید. از کوره در نروید و او را جاسوس و عامل فلان و بهمان خطاب نکنید. بله مربی مسئول نتایج تیم است. کیروش تیم ایران را به جام جهانی برد که همواره در فوتبال ما موفقیت بزرگی محسوب شده است، افتخارش هم به او رسید. حالا در جام ملتها نتیجه نگرفته است و باز خود او مسئول این شکست است.
اما آیا با شکست در یک دوره باید مربی عوض شود؟ این بحث دیگریست. مربی که باخته باید با انتقادات روبرو شود، اما مشکل قصه آنجاست که انتقاداتی که از سوی مربیان داخلی به کیروش صورت میگیرد، عموماً مباحث غلطی مانند مبلغ قرارداد است یا همان بحثهای تکراری که همیشه و در هر دورهای که یک مربی خارجی سکان هدایت تیم را در اختیار داشته، عنوان شده است و مختص کیروش هم نیست.
منتها این موضوع نباید جلوی این را بگیرد که ما حق انتقاد را محفوظ ندانیم برای همه. انتقاد را باید پاسخ داد، حتی اگر پاسخش این باشد که آقای درخشان، تو اگر بیلزنی باغچه خودت را بیل بزن که پرسپولیس سقوط نکند و یا به عبارتی کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی، باز هم باید جواب داد. نه اینکه به شیوههای مرسوم همه مخالفین را به یک چوب راند. چه بسا کسی در این میان انتقاد منطقی از کیروش داشته باشد و از او برای نتیجه نگرفتن در مسابقات پاسخ بخواهد. در این جوی که شما ساختهاید طرف اول باید غسل شهادت کند بعد به میدان آمده سئوالش را بپرسد.
جایگاه سرمربی تیم ملی فوتبال، محل خوبی برای ابراز احساساتی از این دست نیست و بت سازی در هر رده و جایگاهی مذموم است. باید اجازه داد همه حرف بزنند و با پاسخ و استدلال جواب داد که چرا ادامه حضور کیروش به نفع فوتبال ماست.
بله؛ من هم عقیده دارم بهتر است اگر شرایط فراهم شود کیروش در فوتبال ما بماند. اما برای حرفم برهان میآورم. به نظرم به دلایل زیر ادامه همکاری با کیروش بر قطع همکاری مرجح است:
1) این اولین میدانی است که کیروش به معنای واقعی کلمه در آن "نتیجه نگرفته است". توقعاتمان باید منطقی باشد. عدم صعود از گروه در جام جهانی برای فوتبال ایران نتیجه نگرفتن محسوب نمیشود. صرف حضور در جام جهانی هنوز برای ما موفقیت است. همانطور که در مسابقات مقدماتی 2018 هم رقابت بسیار سختی خواهیم داشت و کاری دشوار پیش رو. حالا میتوان به شیوه مألوف با یک شکست مربی را برکنار کرد و دوباره همه چیز را از نو شروع کرد، یا اینکه از کشورهای صاحب فوتبال یادگرفته و به مربی فرصت داد. معمولا اگر اجازه بدهیم یک مربی که قبلا موفق بوده، دوران نزول را پشت سر بگذارد، این منحنی سینوسی، دوباره او را به قله خواهد رساند. حدود چهارسال حضور در راس تیم ملی فوتبال سرمایهایست که بهتر است به سادگی از دست ندهیم، کما اینکه قبلا هم تجربه حضور بلند مدت و فرصت دادن به برانکو، نشان داده که این روش نتیجه بهتری از تعویض مداوم مربی دارد. شخصاً احتمال نتیجه گیری تیم ایران، در راه نخستین صعود متوالی تاریخ فوتبال به جام جهانی را با کیروش دست یافتنی میدانم.
2) آیا کیروش بهترین گزینه برای سرمربیگری تیم ملی است؟ پاسخ این سئوال مطمئناً خیر است. در دنیا مربیان بسیار بهتر از کیروش وجود دارند. کسانی که شاید تاکتیک و روششان هم باب طبعتر باشد برای فوتبال ایرانی، اما این نکته را هم باید در نظر بگیریم که کیروش انتخاب ما بود با کارنامه و روش تاکتیکی مشخص. حالا فرض که فردا کیروش از فوتبال ما برود، اگر گزینه بعدی کارلو آنچلوتی باشد مسلماً من هم به رفتن کیروش رای خواهم داد! اما اگر واقع بین باشیم خواهیم دید که نیست. کیروش بهترین گزینه نیست اما با توجه به وضعیت و شرایط کشور و فوتبال ما، "بهترین گزینه موجود" است.
3) کارلوس کیروش جوانانی را در تیم ملی ساخته، که او را معلم و آموزگار اصلی خود میدانند و روحیه همدلی را در تیم به طرز بی سابقهای افزایش داده است. منطقی است که اجازه بدهیم این همکاری ادامه پیدا کند. این بازیکنان همانطور که اذعان دارند بخش عمدهای از پیشرفتشان را مدیون کیروش هستند، میتوانند همچنان زیر دست مربی که روی کین و پل اسکولز را تمرین میداده، رشد کنند. رفتن کیروش در مقطع فعلی و شروع دوباره با یک مربی دیگر فرصت سوزی است. تمام نکاتی که در تایید ویژگی معلم مآب کیروش در یادداشتهای قبلی ذکر شد دلیل خوبی است که حضور او را در فوتبالی که پس از یک نسل درخشان، حالا تا حدودی از ستاره تهی شده منطقی جلوه دهد.
اولاً همانطور که چند بار تاکید شد، ساختن هاله نقدناپذیر به دور کیروش هیچ فایدهای ندارد. البته خود او هم باید متوجه این موضوع باشد، که تنها راه رسیدن به آرامش و کارکردن در فضایی مثبت؛ تعامل بیشتر است. کمی باید خلق و خوی خود را اصلاح کند و حتی اگر به بهای از دست دادن بخشی از محبوبیت 88 درصدیاش (آن بخشی كه بیشتر بابت توپیدن به درخشان و قلعهنویی و سرتاپای فوتبال ایران هوادارش شدهاند تا عملکردش، همان دستهای که پشت هر مدل انتقادی از خارج به داخل صف میکشند و هورا) پایه تعامل را با بخش منطقیتر فوتبال ایران بنا کند، وگر نه در بهترین حالت، شاهد تیمملی خواهیم بود که نتیجه قابل قبول گرفتنش مستلزم تعطیل کردن لیگ است.
اگر بنا به ماندن کیروش در فوتبال ما شد، باید نتیجهای فراتر از حضور در جام جهانی بگیریم. در نگاه سطحی، این نتیجه فقط میتواند صعود از مرحله گروهی باشد. اما چه اشکالی دارد یکی از نتایج حضور کیروش در فوتبال ما صعود به المپیک و یا حتی حضور مقتدرانه باشگاههای ما در جام آسیا باشد؟ هیچ نتیجهای شیرین تر از رشد همزمان و هماهنگ فوتبال پایه؛ باشگاهها و تیم ملی نمیتواند باشد.
بهتر است به کیروش به چشم پتانسیلی نگاه شود که باید از آن بهترین استفاده را کرد. یک نسل فوتبال ایران هنوز که هنوز است از فرانک اوفارل حرف میزنند. علی پروین سالها از هر کدام از متدهایش میخواست دفاع کند آن را میانداخت گردن اوفارل! که من اینها را از اوفارل یاد گرفتهام. کیروش بعد از اوفارل اولین مربی است که بازیکنان جوان اینقدر به صراحت بر یادگیری از او تاکید دارند. بنابراین بهتر است کمی چشمپوشانه با ایرادهایش برخورد کنیم، و البته خود او هم کمی بیشتر راه تعامل در پیش بگیرد تا نتیجهای مثبت و پایدار از حضور طولانیتر (همین حالا هم حضور نسبتا طولانی داشته) او در فوتبال ایران بگیریم.