گروه گزارش ویژه مشرق - در یکی دو سال اخیر، رهبران احزاب راست افراطی که ریشههای فکری آنها در آبشخور فاشیسم و نازیسم و نژادگرایی افراطی قرار دارد و نوادگان معنوی(گاه حتی خونی) هیتلر و موسولینی به حساب میآیند، دست دوستی به سوی رژیم صهیونیستی (به اصطلاح تنها دولت یهودی تمام دنیا) دراز کردهاند، و این معنایی جز پاگذاردن بر یکی از شالودههای اندیشه (باطل) نژادپرستی، یعنی یهود-ستیزی ندارد. این که این گرایش به دوستی با یک دشمن ایدئولوژیک، یک راهبرد است یا یک تاکتیک، موضوع بحثی جداست، لیکن این همراهی و همقدمی به صورت عینی اتفاق افتاده و در حال گسترش است.
آندرس بریویک (Andres Breivik)، تروریست راستگرای افراطی که حدود 90 جوان و نوجوان نروژی را در کمپ تابستانی حزب حاکم این کشور به رگبار مسلسل و انفجار نارنجک بست، در به اصطلاح مانیفست 1500 صفحهای اینترنتی خود، به صراحت خویش را یک حامی سرسخت صهیونیسم معرفی میکند و خواهان اتحاد با "برادران صهیونیست" در نبرد با بنیادگرایان اسلامی میشود:
آندرس بریویک؛ تروریست نژادپرست صهیونیست
"بگذارید در کنار اسراییل، با برادران صهیونیست خود علیه ضد صهیونیستها بجنگیم...علیه همه طرفدارن چندفرهنگی/مارکسیستها". این جملات در صفحه 1163 مانیفست حدودا 1500 صفحهای او در اینترنت آمده است.
متن مانیفست بریویک
در ادامه، این پیوند نامبارک میان رژیم نامشروع اسراییل و جریانهای راستگرای افراطی نوفاشیست را مورد کنکاش قرار میدهیم.
مقدمه
در گفتمان جدید راستگرایان افراطی غرب، که تا پیش از این به ضد یهود بودن شهره بودند، میان «ضد یهود» بودن و طرفداری از صهیونیسم (آرمان کشور یهود برای مردم یهودی) تباین و تضادی وجود ندارد و این دو قابل جمع هستند. بدین معنی که فرد میتواند از یک یهودی، به معنای کلامی یهودی، به عنوان نژاد فروتر (به اصطلاحِ باطل نژادپرستان) نفرت داشته باشد، ولی همزمان از آرمان صهیونیسم هم دفاع کند. البته نمیشود از این نکته غافل شد که این هر دو دسته در ماهیت هدف خود همیشه اشتراکی محکم و پرسابقه نیز داشتند، یعنی اگر هدف صهیونیستها کشاندن همه یهودیهای عالم به سرزمینهای اشغالی، با هدف تشکیل یک کشور قدرتمند یهودی بود، هدف فاشیستها هم خلاص شدن از دست یهودیها و فرستادن آنها به جایی بود که به نظر آنان به آن جا تعلق داشتند، یعنی خاورمیانه.
روشنفکر صهیونیست فرانسوی، برنارد آنری-لوی (Bernard Henry-Levi)، در کتاب سال 2008 خود «رها شده در دوران تاریک» (Lost in the dark times)، مدعی شد که یهودستیزیِ قرن 21 پیشرفته خواهد بود -از نوع نفرت چپگرایان سکولار از سیاستهای اسراییل و نه زیر سوال بردن مشروعیت آن- یا اصلا وجود نخواهد داشت.
برنارد آنری-لوی (Bernard Henry-Levi)
چند سالی است که یک تلاش جدی آغاز شده است که تعریف یهودستیزی را از مجموعه دیدگاههای متعصبانه و نژادپرستانه نسبت به یهودیان، به هر نوع خصومت نسبت به دولت اسراییل و رفتارش تغییر دهد. در این دیدگاه جدید، نفرت نژادی از یهودی، قابل بخشش یا دست کم قابل اغماض است، تا زمانی که کشور اسراییل و مشروعیت آن زیر سوال نرود.
لازم به ذکر است که پیوند زایو-نازی (Zio-nazi) (صهیونیسم و ناسیونال سوسیالیسم) بسیار قدیمی و مسبوق به سابقه است و دست کم به سال 1933 بازمیگردد. در 25 آگوست 1933، توافقنامه موسوم به «هاآوارا» (Haavara) یا "انتقال"، بعد از 3 ماه مذاکرات میان فدراسیون صهیونیستی آلمان، بانک آنگلو-فلسطین (با مدیریت آژانس یهود) و مقامات اقتصادی آلمان نازی به امضا رسید. محور قرارداد، مهاجرت یهودیان آلمان به فلسطین بود. در همان حال که حکومت آلمان، یهودیان را برای مهاجرت یاری میکرد، آنها را وا میداشت که موقتا اموال خود را به دولت آلمان بسپارند و عوض آن، بعد از اقامت در فلسطین، کالاهای آلمانی دریافت کنند. این برنامه جهت حل آن چه موسوم به «مشکل یهودیان» بود، انجام میشد. حتی آژانس یهود، یک شرکت کاشت مرکبات صهیونیستی به نام «حنوطه» (Hanotea) را در می 1933، برای انتقال سرمایهها از آلمان به فلسطین تشکیل داد.
اسناد قرارداد هاآوارا (انتقال)
سیاست نژادی اسراییل؛ تکرار غمانگیز تاریخ
دهههاست که فلسطینیها به طور خاص، طعم تلخ سیاستهای نژادپرستانه صهیونیستها را چشیدهاند، و در خانه پدری خود مظلومانه با انواع تحریمها، تحقیرها، توهینها و فشارهای یک رژیم غاصب دست و پنجه نرم کردند. این حکایتی قدیمی و آشناست. لیکن جدیدترین مصداق نژادپرستی اشغالگران قدس، روشی است که در برابر مهاجران آفریقایی در پیش گرفتهاند. مهاجرانی که عمدتا از سودان و اریتره، از آتش جنگ در کشورهای خود فرار کردهاند و از طریق صحرای سینا خود را به سرزمینهای اشغالی رساندهاند. در ماه می سال 2012، تظاهرات راستگرایان افراطی اسراییل علیه مهاجران آفریقایی به خشونت علیه سیاهان مهاجر انجامید.
خبرنگاران «تلگراف» و «گاردین»، و گزارشگران «فرانس 24» و «سیانان» از تلآویو گزارش دادند که تظاهراتکنندگان اسراییلی با شعارهایی چون "این جا آفریقا نیست" و "حرف زدن کافی است: اخراج کنید!"، حضور پناهندگان سیاه پوست را موجب افزایش جرم در کشور خود؟!! دانستند. آنها همچنین با حمل پلاکاردهایی با مضامینی چون "سیاه برو گمشو!"، منطقه هاتیکاوا، مرکز مهاجرنشین تلآویو را به آشوب کشیدند؛ سطلهای زباله را آتش زدند؛ سیاهان حاضر در خیابان را به مشت و لگد گرفتند و شیشه مغازههای متعلق به مهاجران اریترهای و سودانی را شکستند.
یک جوان نیجریهای 29 ساله حاضر در صحنه به خبرنگار تلگراف چنین گفت:
"معترضان همه جا شیشههای ماشینها و مغازهها را شکستند. خودم دیدم که حدود 10 یا 15 پسربچه، دوچرخه یک بچه سیاه را دوره کردند، او را پایین کشیدند و با مشت و لگد کتک زدند...پلیس فقط ایستاده بود و تماشا میکرد."معترضان حتی اتوبوسها را در این منظقه متوقف میکردند و دنبال سیاهان میگشتند و به محض یافتن یک سیاه او را با خشونت پایین میکشیدند. در نهایت پلیس دستگیری 17 نفر از تظاهراتکنندگان خشن را تایید کرد.
نماینده کنست رژیم صهیونیستی در بین نژادپرستان یهودی
تظاهرات نژادپرستانه در تلآویو
شعار روی پلاکارد: "جان ما را نجات دهید"
مهاجران سیاهپوست اسرائیل که با وعده کار و به امید زندگی بهتر به سرزمینهای اشغال مهاجرت داده شدند، اکنون زندگیشان را در خطر میبینند
شعار روی پلاکارد: "ما پناهنده هستیم"
برخی فعالان حقوق بشر و خبرنگاران اسراییلی، چنین صحنههایی را تکرار تلخ تاریخ و شبیه وقایع "شب شیشههای شکسته"، در 9 و 10 نوامبر 1938 در آلمان نازی دانستند که در آن نژادپرستان آلمانی با پشتیبانی نیروهای "اس ای" محلههای یهودیان را در برلین مورد حمله قرار دادند.
مغازههای یهودیان بعد از "شب شیشههای شکسته"
یک سازمان حقوق بشری مستقر در تلآویو خواستار تحقیق جدی کابینه رژیم صهیونیستی در این مورد شد و برخی از نمایندگان «کنست» از قبیل میری رِگِو (Miri Regev)، دنی دنون (Danny Danon) و یاری لوین را که سخنرانهای مراسم پیش از شروع آشوب بودند، مسؤول تحریک افراد دانست. خانم رِگِو، مهاجرین را "سرطان جامعه" خطاب کرد.
اظهارات میری رِگِو که سیاهپوستان مهاجر را حتی "انسان" هم نمیداند
دنی دنون، از حزب لیکودِ نتانیاهو در فیسبوک خود نوشته بود:" اسراییل در جنگ است. کشور متخاصمی از نفوذیها (اصطلاحی که مقامات اسراییلی برای اشاره به مهاجرین غیرقانونی از طریق صحرای سینا به کار میبرند) در درون اسراییل شکل گرفته که پایتخت آن جنوب تلآویو است."
دنی دنون نایب رئیس کنست اسرائیل، این رژیم را در حال جنگ با مهاجران میداند
دادستان اسراییل، یهودا واینشتاین ( Yehuda Weinstein) اعلام کرد که به زودی دادگاه حکم به اخراج 700 متقاضی پناهندگی را صادر میکند. این اولین بار در تاریخ خواهد بود که یک دولت تصمیم به اخراج این تعداد پناهنده میگیرد.
یهودا واینشتاین ( Yehuda Weinstein)
روزنامه گاردین هم در گزارشی از این خشونت بیسابقه، حتی حمله به مهدکودک بچههای آفریقایی را هم تایید کرد. برخی گزارشها از پرتاب کوکتل مولوتف به منازل مهاجرین اریترهای هم منتشر شد. این در حالی است که این مهاجرین در آپارتمانهای کثیف و به شدت پرازدحام با کمترین امکانات زندگی میکنند و بیش از 90 درصد آنها هم اجازه کار ندارند.
سیاهان مهاجر به سرزمینهای اشغالی به عنوان نژاد پست شمرده شده و با آنها رفتار میشود
بسیاری از ناظران در خود سرزمینهای اشغالی، تقصیر اصلی این خشونتها را متوجه مقامات رژیم صهیونیستی میدانند. برای نمونه، نتانیاهو در یک سخنرانی عمومی "مهاجرین آفریقایی را تهدیدی برای شخصیت یهودی اسراییل" معرفی کرد. یا هنگامی که یوهانان دانینو (Yohanan Danino) رییس پلیس تل آویو، خواستار صدور اجازه کار برای مهاجرین شد تا جلوی روی آوردن آنان به خلاف گرفته شود، الی ییشای (Eli Yishai) وزیر کشور وقت، این گونه پاسخ او را داد:
الی ییشای (Eli Yishai)
"چرا باید به آن ها شغل بدهیم؟.... شغل، آنها را در این جا مستقر میکند و باعث زاد و ولد آنها میشود. چنین پیشنهادی فقط منجر به هجوم صدها هزار نفر از آنان میشود." وزیر کشور معتقد بود که باید همه آنها را برای دیپورت، بازداشت کرد.
شایان ذکر است که طبق گزارش جهانی درباره حقوق بشر، که از سوی وزارت خارجه آمریکا در سال 2011 ارایه شد، رژیم صهیونیستی در این سال، از میان 4603 درخواست پناهندگی، تنها یک مورد را تایید کرد. این در حالی است که طبق تصویری که رسانههای اسراییلی و رسانههای تحت تاثیر صهیونیستها در غرب ارایه میدهند، تل آویو یک شهر لیبرال و مظهر دموکراسی در منطقه جهان سومی خاورمیانه است! و این خشونت نژادی مایه حیرت همه کسانی شد که تحت تاثیر همان رسانهها، قوم یهود را تنها قربانی واقعی خشونت نژادی در طول تاریخ میدانستند. شاید بتوان تاثیر این تصویرپردازی رسانهای اسراییلیها درباره خود را در مصاحبه الیویه، یک مهاجر کنگویی، با خبرنگار گاردین، در پارک لوینسکی (پاتوق مهاجرین) دید:
" من اول به مصر رفتم...بعد فکرم رسید که به اسراییل، تنها دموکراسی منطقه فرار کنم....انتظار داشتم توسط مردمی که معنای فراری بودن را خوب می فهمند، به من خوشامد گفته شود.... حال اما هر روز منتظرم که خشونت و نفرت دوباره زبانه بکشد."
نکته مضحک و همزمان تلخ در اظهارنظر ضدمهاجرت مقامات صهیونیست این است که چنان از به خطر افتادن هویت ملی کشور خود دم میزنند، که گویی اصولا مملکتی و مردمی به نام فلسطین و فلسطینی وجود نداشتهاند و یکی از بزرگترین غصبهای تاریخ، توسط صهیونیستها صورت نگرفته است. آنان که دهههاست خون به دل مردم فلسطین کردهاند و در قلب جهان اسلام، خار چشم مسلمین هستند، حال در برابر مشتی مهاجر فراری آفریقایی که به آنها پناه آوردهاند، دم از خطر برای کشور یهودی میزنند.
شایان ذکر است که اسراییل یک حصار فلزی 150 مایلی ساخته است تا جلوی به قول خود، «نفوذ» مهاجرین مسلمان را از صحرای سینا بگیرد. به علاوه این رژیم، بزرگترین بازداشتگاه جهان را با ظرفیت نگهداری حدود 11.000 نفر احداث کرده است که یکی از اهداف آن نگهداری مهاجران است.
حصار اسرائیل در صحرای سینا برای جلوگیری از مهاجرات سیاهان
از سوی دیگر، از زمان روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو، اندیشه راست افراطی به شدت در اسراییل ریشه دوانده است. فضای سایبری اسراییل از وبسایتهای طرفدار سیاستهای افراطی و سازشناپذیر با مسلمانان، با رگههای پررنگی از نژادپرستی یهودی، پر شده است. به علاوه، این نوع ادبیات به طور معمول در زبان و بیان چهرههای شاخص احزاب ارتدوکسی چون حزب شاس و افراد تندروی حزب لیکود، بازتولید میشود. این جاست که میان صهیونیزم افراطی و انواع اندیشههای رادیکال راست غربی (نوفاشیزم، نونازیسم، اسلام هراسی و نومحافظه کاری) پیوند برقرار می شود.
پوپولیزم راست؛ احیای سیاست ستیز
روث وُداک (Ruth Wodak) استاد مطالعات گفتمان در دانشگاه لنکستر، در مقاله سال 2014 خود، احزاب راستگرای پوپولیست در اروپا را به چهار دسته عمده تقسیم میکند:روث وُداک (Ruth Wodak)
1: احزابی که از سوی فاشیستها و نازیهای جدید حمایت میشوند (جبهه ملی فرانسه، جوبیک (Jobbik) مجارستان، حزب آزادی اتریش)
راهپیمایی حزب جوبیک مجارستان
تظاهرات نژادپرستانه فاشیستهای حزب جوبیک در مجارستان
2: احزابی که تمرکز اصلی آنان روی تهدید متصوره از سوی اسلام است (حزب آزادی هلند، حزب مردم دانمارک، حزب دموکراتهای سوئد)
راهپیمایی حزب مردم دانمارک
گردهمایی حزب اتک بلغارستان
4: احزابی که روی احساس تهدید هویت ملی از سوی اقلیتها کار میکنند (حزب ملی بریتانیا، اتحادیه شمالی در ایتالیا، حزب بامداد طلایی یونان)
راهپیمایی حزب بامداد طلایی یونان
جبهه ملی فرانسه (e(French National Front
این حزب در سال 1972 با هدف متحد کردن جریانهای مختلف ملیگرا در فرانسه تاسیس شد. از بدو تاسیس چهره اصلی و همه کاره این حزب، ژان ماری لوپن (Jean-Marie Le pen) بود و در سال 2011، با استعفای او، رهبری حزب به دخترش «مارین» رسید. این حزب به لحاظ اقتصادی طرفدار مداخله گستردهتر دولت در اقتصاد، به لحاظ اجتماعی محافظه کار و در سیاست خارجی، ملی گرای تندرو است. بعد از حدود یک دهه فعالیت حاشیهای در سیاست فرانسه، از 1984 به تدریج جبهه ملی به نیروی اصلی ملیگرایی در فرانسه تبدیل شد، به طوری که هم اکنون سومین تشکیلات سیاسی فرانسه بعد از احزاب«اتحاد برای جنبش مردمی» و «حزب سوسیالیست» به حساب میآید.
ژان ماری لوپن در میانسالی؛ سالهای ابتدایی تاسیس جبهه ملی
در زمینه اقتصاد، جبهه ملی از ملی شدن صنایع بزرگ و برقراری نظام تعرفه ها حمایت می کند. در زمینه امنیت هم خواهان شدت عمل در موضوعات مرتبط با قانون و نظم است. به علاوه، این حزب یکی از سرسخت ترین مخالفان اتحادیه اروپا به شمار می آید. موضع آن نسبت به مهاجرت، برخورد چکشی و دیپورت بدون گذشت مهاجران غیرقانونی و اصولا محدود کردن مهاجرت غیر اروپایی ها به فرانسه است.
ژان ماری لوپن؛ بعد از کنار رفتن از ریاست
ژان ماری لوپن، چهره جنجالی سیاست فرانسه، برای نزدیک به 4 دهه نقش بیرقیبی در جبهه ملی ایفا کرد. بزرگترین موفقیت او، راهیابی به عنوان اولین راستگرای افراطی پس از جنگ جهانی دوم، به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در 2002 بود. او نامزد سوسیالیستها، لیونل ژوسپن، را با اختلاف رای اندک کنار زد و رقیب ژاک شیراک در دور دوم شد. البته در کارزار دور دوم، به دلیل احساس خطر اکثریت فرانسویها از روی کار آمدن یک رییس جمهور شبه فاشیست، و شکلگیری اتحاد ملی ضد-لوپن، با اختلاف بسیار زیاد شکست خورد.
دور اول انتخابات ریاست جمهوری 2002 فرانسه
یکی از مشخصههای ژان ماری لوپن، اظهارات مناقشه برانگیز او در همدلی با نازیها بود. از جمله این که او حمله هیتلر به فرانسه را چندان غیرانسانی نمیدانست، و بارها وجود یا کارکرد اتاقهای گاز نازیها(برای از بین بردن یهودیها) را زیر سوال برد.
دور دوم انتخابات
با روی کار آمدن دختر او، مارین لوپن، سعی شد تا وجه ضد یهودی حزب تعدیل شود. خود مارین لوپن با متوجه ساختن لبه تیز انتقادات پوپولیستی خود به سوی مسلمانان، کم کم هدف اصلی حملات خود را از اسراییل و یهودیها تغییر داد.
مارین لوپن
پدر و دختر؛ روسای سابق و فعلی
اولین اظهار نظر جنجالی او، در یک سخنرانی عمومی در 10 دسامبر 2010 انجام گرفت که در آن بند آمدن برخی میادین و خیابانهای پاریس در هنگام برگزاری نماز جماعت مسلمانان را، با اشغال خاک فرانسه در جنگ جهانی (توسط نازیها) مقایسه کرد. او از تحسینگران جنبش ضد منارهسازی در سوییس بود و وقتی جیمز کامرون، نخست وزیر انگلستان، در کنفرانس امنیتی مونیخ 2011، سیاست چند-فرهنگی را مردود دانست، برای کامرون پیام تبریک فرستاد.
مارین لوپن نماز جماعت مسلمانان فرانسه را با اشغال خاک فرانسه توسط نازیها مقایسه میکند
اما فاز اصلی رویکرد لوپن و حزب او به اسراییل، در کارزار انتخابات ریاست جمهوری 2011 فرانسه کلید خورد. او که متوجه شده بود به علت سلطه همه جانبه صهیونیستها بر رسانههای اصلی فرانسه و غرب، و خاطره اظهارات ضد یهود پدرش، دچار پروسه «هیولاسازی» در رسانهها خواهد شد، رندانه سیاست جذب یهودیان فرانسوی ساکن اسراییل را در پی گرفت. برای انجام این هدف، او در دسامبر 2011، لویی آلیو (Louis Aliot)، شریک خود و از اعضای ارشد حزب را به اسراییل فرستاد.
مارین لوپن و نامزد غیررسمیاش! لویی آلیو
به گزارش هاآرتص، آلیو درباره این سفر چنین گفت: " این سفر برای ما یک اولویت است. این اولین بار است که یکی از سران جبهه ملی به اسراییل سفر میکند. درست است که روابط ما برای مدتی پرتنش بود، ولی زمان آن است که فضا را گرم کنیم."
لویی آلیو در قدس اشغالی و روبه روی دیوار ندبه
او در این سفر با برخی مقامات اسراییل، که مایل به افشای نامشان نبودند، ملاقات نمود و در کنار دیواره غربی عکس یادگاری گرفت. همچنین ازکلیساهای بیت لحم هم دیدار کرد. او در جلسهای با حدود 40 یهودی فرانسوی در هتلی در اورشلیم، درباره موضع مشترک با اسراییل چنین گفت:
"در سیاست خارجی، البته ما کاملا با اسراییل سازگار نیستیم ولی موضع یکسانی در قبال اسلام رادیکال داریم، که در اروپا وجود دارد و اسراییل را، که ما آن را جزیره غربی میخوانیم، تهدید میکند."
لوپن با رون پروزور، سفیر رژیم صهیونیستی در سازمان ملل
او با اظهار این مطلب که مارین لوپن شخصیت متفاوتی (از پدرش) دارد و متعلق به نسلی است که جنگ را نمیشناسد و چشماندازش با کسانی که به دنبال جنگ میگردند متفاوت است بر اشتراک دیدگاه اصلی سازمان خود با رژیم صهیونیستی تاکید کرد:
تبلیغات کمپین انتخاباتی لوپن بر ضد اسلام
"امروزه یک مشکل بزرگ به نام مهاجران وجود دارد، که درون آن مساله سر برآوردن مذهب هم هست، چیزی که ما اسلامیزاسیون مینامیم. در مورد این موضوع نظرات مختلفی هست. آلن ژوپه، وزیر امور خارجه فرانسه، میگوید که اسلام میانهرو هم وجود دارد، در حالی که دیگران معتقدند اسلام میانهرو وجود ندارد....فرانسویانی که این جا در اسراییل ملاقات کردهام، همه معتقدند که مارین لوپن آن هیولایی که شاید فکر میکردند نیست، و اتفاقا موضع آنها دریاره مهاجرت کاملا با موضع ما تطبیق دارد."
حزب آزادی اتریش - Freedom Party of Austria
این حزب در سال 1956 با ایدئولوژی پان-ژرمانیزم و لیبرال ناسیونالیسم تاسیس شد. تا سال 1986 و رسیدن «یورگ هایدر» (Jörg Haider) به رهبری حزب، این حزب یک حزب حاشیهای و همیشه مغلوب (در برابر دو حزب اصلی اتریش) محسوب میشد. یورگ هایدر ایدئولوژی پوپولیزم راست افراطی را بر آن حاکم ساخت که موجب گسست متحد حکومتی آن، حزب سوسیال دموکرات، شد. بهترین نتیجه انتخاباتی حزب آزادی در انتخابات پارلمانی سال 1999 به دست آمد که موفق شد با 27 درصد آرا، رقیب اصلی خود، حزب مردم اتریش را شکست دهد. حزب مردم به آن پیشنهاد تشکیل حکومت ائتلافی داد. این ائتلاف از طرف اتحادیه اروپا تحریم شد، چرا که بیم رسمیت یافتن راستهای افراطی در حکومت میرفت.
حزب آزادی به لحاظ فرهنگی به شدت از چیزی به نام هویت اتریشی دفاع میکند و مخالف سرسخت مهاجرت است. به نحوی که در زمان حکومت ائتلافی خود با حزب مردم، بیشترین اصلاحیهها را در قوانین مهاجرت پیشنهاد کرد. مساله دیگری که در تبلیغات این حزب اولویت دارد، مخالفت با اسلام رادیکال و همچنین نرخ زاد و ولد مهاجرین مسلمان در اتریش است.
«یورگ هایدر» (Jörg Haider)
یورگ هایدر را در اتریش رهبری کاریزماتیک و احیاگر حزب آزادی می دانند که به دلیل اظهارات متعددش در دفاع از نازیسم، تحقیر قوم یهود و حمایت از صدام حسین بارها جنجال بر پا کرد. البته مرگ او در تصادف اتوموبیل در سال 2008 هاله حماسی دور او را در میان راستگراها پررنگ کرد. به علاوه شخصیتهای کلیدی آن، از جمله آندریاس مولتسر (Andreas molzer) نیز به داشتن اعتقادات فاشیستی و ضد یهودی مشهورند. با این حال، از سال 2005، و با آغاز رهبری هاینز کریستین اشتراخه (Heinz-Christiane Strache) تلاشها برای تعدیل وجهه ضدیهود حزب آغاز شد.
اشتراخه در جنبش ضداسلامی مخالفت با ساخت مناره مساجد در اتریش
در دسامبر 2010، اشتراخه به همراه هیاتی از رهبران هم فکر از سراسر اروپا، به اسراییل سفر کردند. شاخص ترین دستاورد این سفر، صدور بیانیه این هیات، موسوم به "بیانیه اورشلیم" بود که در آن از حق موجودیت اسراییل و حق دفاع آن در برابر آن چه ترور اسلامی خوانده شد، حمایت کردند. متعاقب این سفر، اشتراخه از معاون وزیر اسراییلی، ایوب کارا[1]، برای سفر به وین دعوت کرد.
به نقل از روزنامه «ایندیپندنت اتریش»، اشتراخه در بازدید از روند شهرکسازیها در کرانه باختری، چنین گفت:
"هر کسی که به این جا بیاید، مشکلات واقعی را درک خواهد کرد. قلب ما با توست، اسراییل!"
اشتراخه در کنار نظامیان صهیونیست
به علاوه، اشتراخه به همراه فیلیپ دوئینتر، سیاستمدار فنلاندی، و آندریاس مولتسر، نماینده راست افراطی در پارلمان اروپا، در کنفرانسی با عنوان راهبردها علیه ترور اسلامی در اسراییل حضور بحث برانگیزی داشتند.
موزه یادواشم اورشلیم
فریتس ادلینگر (Fritz Edlinger) دبیرکل جامعه روابط عرب-اتریش، سفر اشتراخه به اسراییل را باورنکردنی خواند و از این که حزبی که "هم اکنون هم خانه ضدیهودهای قدیمی و جدید اتریشی" است در اسراییل طرف گفتگو پیدا کرده، ابراز حیرت کرد.
فریتس ادلینگر (Fritz Edlinger)
آریل موتسیکانت (Ariel Muzicant) رییس جامعه یهودیان وین، گفت که "مشکلی با این سفر" ندارد و تصمیم اشتراخه را جالب خواند. او البته ابراز اطمینان کرد که اشتراخه با هیچ یک از اعضای کنست دیدار نداشته است.
نکته جالب این که در سال 1999، در واکنش به تشکیل دولت ائتلافی حزب آزادی و حزب مردم، رژیم صهیونیستی سفیر خود را از وین فراخوانده و سه سال هم از فرستادن سفیر خودداری کرده بود.
شایان ذکر است که اشتراخه از طراحان همهپرسی علیه ساخت مسجد با مناره مشخص در اتریش بود و همچنین بارها مسلمانان را، حدود 10 درصد جمعیت اتریش، به ایجاد یک جامعه مستقل در درون اتریش متهم کرده است. به هر حال، سفر او درست چند ماه بعد از سفرهای جداگانه رهبر حزب سوسیال دموکراتیک، وارنر فایمان، و معاون حزب مردم و وزیر دارایی، یوزف پرول، انجام گرفت.
حزب ملی بریتانیا - British National Party
این حزب در سال 1982، توسط جان تیندال (John Tyndall) و از ادغام چند حزب سیاسی شکل گرفت. حزب ملی حزب راستگرای افراطی است و از سال 1999 تا 2014 توسط نیک گریفین (Nick Griffin) رهبری شد. محورهای اصلی ایدئولوژی این حزب، سیاستهای سختگیرانه علیه مهاجرین، مخالفت با ازدواج همجنسگرایان، مخالفت با سیاست چندفرهنگی، و از همه مهمتر مقابله با "اسلامزدگی" بریتانیا است.
جان تیندال؛ موسس فاشیست حزب ملی بریتانیا
صاحبنظران سیاسی در بریتانیا حزب ملی را یک تشکیلات فاشیست یا نوفاشیست میدانند و عملکرد آن بارها اعتراض شخصیتهایی چون "دیوید کامرون" نخست وزیر انگلیس و معاونش "نیک کلگ" را به دنبال داشته است. به علاوه، عضویت صاحبان برخی مشاغل، مثلا امنیتی و نظامی، در این حزب ممنوع است. تا سال 2010 تنها افراد اصالتا انگلیسی، از سوی حزب اجازه عضویت مییافتند.
بزرگترین موفقیتهای سیاسی آن در سالهای 2008 و 2009 عمدتا در انتخابات محلی انگلستان به دست آمد و البته در 2012، رهبر آن، نیک گریفین جایگزین هم حزبی خود در پارلمان اروپا، اندرو برنز، شد که در 2014 آن را در انتخابات از دست داد.
نیک گریفین
حزب ملی بریتانیا تا سال 1999 و حتی اوایل 2000، یک تشکیلات نژادپرست و معتقد به برتری نژاد انگلوساکسون محسوب میشد که به شدت با حضور رنگین پوستان آسیایی و آفریقایی در بریتانیا مخالفت میکرد. حتی تا سال 2010 که با حکم دادگاه سیاست جذب عضو خود را تغییر داد، حتی متولدین بریتانیا را که خون انگلوساکسون نداشتند به حزب راه نمیداد. همچنین، رهبران آن گزندهترین اظهارات ضد یهودی در کل بریتانیا را بیان میکردند.
اما با شروع رهبری گریفین، تحت پروژهای موسوم به "مدرنیزاسیون" تلاش شد تا چهره فاشیستی و نژادی و یهودستیزانه حزب تعدیل شود. یکی از این برنامهها، فاصله گرفتن از موضع ضد یهودی با هدف برخورداری از حمایت رسانهای طرفداران اسراییل از یک سو، و سوارشدن بر موج اسلامهراسی به وجود آمده در بریتانیا از سوی دیگر، بوده است. لی بارنز (Lee Barns)، یک حقوقدان عضو حزب ملی، درمقاله سال 2006 خود، «ملی گرایی و اسراییل"، نوشت که حزب در سالهای اخیر تلاش کرده تا تئوریهای توطئه را دور بیاندازد و از ضد-یهودیگری که دو دهه حزب را عقب انداخته است، فاصله بگیرد. او در این مقاله دشمن اصلی انگلستان را نه یهودیها، که سلتیکهای چپگرای لیبرال، و لشکر هلال (Crescent horde)، دانست- یعنی "امواج بی پایان مسلمانانی که به سواحل ما هجوم می اورند تا ملت های جزیره نشین ما را در آغوش دین صحرایی وحشیانه خود بگیرند."
نیک گریفین، در آوریل 2013، در برنامه «زمان پرسش» (Question Time) بیبیسی گفت:
" من حزب ملی بریتانیا را از سازمانی صراحتا ضد یهود و نژادپرست، تبدیل به تنها حزبی کرده ام که در مناقشه اسراییل با فلسطینی ها در غزه، از حق اسراییل در برخورد با تروریست های حماس حمایت می کند."
همچنین او در مارچ 2006، درمقاله ای که در نشریه حزب به چاپ رسید، به صراحت فرصتطلبی خود و تشکیلاتش را عیان میسازد: " ما باید در موضعی قرار بگیریم که درجهت اهداف سیاسی خود، از امواج فزاینده نفرت عمومی از اسلام که رسانههای جمعی به آن دامن میزنند، نهایت استفاده را ببریم."
گریفین حق اسراییل در دفاع از موجودیت خود در برابر تروریستهای مسلمان را، همان مفهوم قوم-ملی گرایانهای کانونی در ایدئولوژی حزب ملی بریتانیا دانست.
خیرت ویلدرز (Geert Wilders) و حزب برای آزادی هلندParty for freedom -
حزب برای آزادی هلند در سال 2005، به عنوان جایگزین گروه تک نفره خیرت ویلدرز در پارلمان هلند تاسیس شد و در سال 2010 به پنجمین حزب بزرگ پارلمان هلند، و سومین حزب هلندی دارای کرسی در انتخابات عمومی پارلمان اروپا در 2014 تبدیل شد. رهبر و همه کاره این حزب، خیرت ویلدرز است.
ویلدرز از اسلام متنفر است
ویلدرز (متولد 1963)، عمدتا به دلیل اظهارات ضداسلامی خود مشهور است. اگر بتوان از میان همه اظهارات ضداسلامی او یک جمله نمونهوار را برجسته کرد، این جمله است: "من از مسلمانان متنفر نیستم، از اسلام متنفرم" (به نقل از گاردین؛ 15 مارچ 2009). او اولین بار در سال 1995 وارد شورای شهر اوترخت شد و سپس در 1996 به پارلمان هلند راه یافت.
ویلدرز مخالف سرسخت پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا، مخالف حجاب اسلامی زنان در مکان های عمومی هلند، و مخالف ساخت مساجد جدید در این کشور است. در یکی از مفتضحترین حرفهایش، او قرآن مجید را با «نبرد من» هیتلر مقایسه کرد و خواستار ممنوعیت انتشار آن در هلند شد! او طرحی را به پارلمان هلند داده است که طبق آن ورود کلیه مهاجرین از کشورهای مسلمان منع شود. در ضمن، او سازنده فیلم کوتاه «فتنه» است که سرتاسر آن توهین به اسلام است. در این فیلم آیات مبارک قرآن در کنار صحنههای عملیات تروریستی به نمایش در میآید تا اسلام را یکسره دین خشونت و ترور معرفی کند. با این حال او خود را نه یک راستگرای افراطی فاشیست، که یک راستگرای لیبرال میداند.
ویلدرز در 17 سالگی، برای کار داوطلبانه به مدت یک سال در اسراییل زندگی کرد و رکورد 40 بار مسافرت به اسراییل در 25 سال گذشته را به جا گذاشته است.
خیرت ویلدرز در 17 سالگی در اسراییل
"من به بسیاری کشورهای جالب توجه خاورمیانه سفر کردهام -از سوریه تا مصر، از تونس تا ترکیه، از قبرس تا ایران- ولی هیچ گاه در این سفرها آن حس همبستگی را نداشتم که موقع فرود در فرودگاه بین المللی بن گوریون به من دست میدهد."
بسیاری حامیان مالی اسراییل در ایالات متحده، آشکارا خیرت ویلدرز و دیدگاههای ضداسلامیش را تایید میکنند. بعد از اتتخابات عمومی هلند در سال 2010، گفت که باید اسم اردن را به فلسطین تغییر داد تا مناقشه اعراب-اسراییل حل شود و فلسطینیها خانه جدید پیدا کنند:
"اگر اورشلیم به دست مسلمانان بیافتد، آتن و رم بعدی خواهند بود. پس، اورشلیم جبهه اصلی حفاظت از غرب خواهد بود. این جنگ بر سر قلمرو نیست، بلکه نبردی ایدئولوژیک است میان ذهنیت غرب آزاد شده و بربریت ایدئولوژی اسلامی. همواره یک کشور مستقل فلسطینی از 1946 وجود داشته و آن پادشاهی اردن بوده است."(مصاحبه با هاآرتص، 11 اکتبر 20111)
ویلدرز با میری رگو، نماینده نژادپرست حزب لیکود
او در آستانه یکی از سفرهایش به اسراییل در سال 2010، مصاحبهای با روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت انجام میدهد و به مجیزگویی اسراییل میپردازد. این مصاحبه به جهت نمایش ذهنیت کلی راستگرایان غربی نسبت به اسراییل بسیار حایز اهمیت است:
"اسراییل یک فانوس دریایی و تنها دموکراسی در یک منطقه تاریک و استبدادی است. اسراییل بخشی از ماست، بخشی از هویت اروپایی ما. اسراییل برای ما میجنگد."
او در این مصاحبه خود را از معدود سیاستمداران شجاع اروپا میخواند که به صراحت و بدون تعارف به قلب مشکل واقعی اروپا، یعنی گسترش اسلام و مهاجرت مسلمانان، اشاره میکند و منتقدان اروپایی خود را بزدل و ریاکار میخواند. در قسمتی دیگر، ویلدرز اسلام را با کمونیسم و فاشیسم مقایسه میکند.
"اسلام یک ایدئولوژی تمامیتخواه است. در آن هیچ جایی برای آن چه متعلق به اسلام نیست، وجود ندارد. اسلام نه تنها خواهان تسلط کامل بر زندگی افراد، که بر زندگی جامعه است. اگر سکولار، بی خدا، مسیحی یا یهودی باشی، زندگی تحت تسلط اسلام دشوار است. پس اسلام را باید با ایدئولوژیهای تمامیتخواه چون کمونیسم و فاشیسم مقایسه کرد."اعتراض لندنیها به حضور ویلدرز در این شهر برای نمایش فیلم «فتنه»: "اینجا جای نژادپرستها نیست"
ویلدرز بارها اسراییل را بهترین دوست اروپا دانسته که باید به هر طریق ممکن از سوی این کشورها مورد حمایت قرار گیرد. او دوست شخصی بسیاری از سیاستمداران فعلی و سابق اسراییل بوده و هست. به اظهار نظر او درباره آریل شارون دقت کنید:
"...در غرب از شارون یک هیولا ساخته اند، ولی او یک سیاستمدار بزرگ بود و برای من نقش یک الگو را دارد."
اوج وقاحت او آن جاست که فلسطینی ها را به پیروی از اسلام، تمامیت خواه می داند که دچار توهم!! مالکیت بر سرزمین اسراییلی ها هستند، و اگر امروز کرانه باختری و غزه به آن ها داده شود قانع نمی شوند و بیشتر می خواهند، چرا که جنگ آن ها نه بر سر سرزمین خود بلکه جنگ با ایدئولوی غربی است. پس باید سرزمین اردن را تغییر نام به فلسطین داد و آن را به فلسطینی ها داد تا مشکل برای همیشه حل شود!!
این نام یک گروه خیابانی ضدمسلمان در بریتانیاست که در تظاهرات خیابانی خود از سردستههای اوباشگری در فوتبال، هولیگانها، هم بهره میبرد. این گروه نژادپرستِ سابقا یهودیستیز، یکی دو سالی است که پرچمهای بزرگ اسراییل را هم در تجمعات خود به کار میگیرد. تامی رابینسون، رهبر این گروه، یکی از اهداف آن را این گونه توصیف کرد:
"حمایت از حق اسراییل برای دفاع از خود... اسراییل ستاره درخشان دموکراسی است. اگر اسراییل سقوط کند، همه ما سقوط میکنیم."
حضور هولیگانها در تظاهرات اتحادیه دفاع انگلیس
در سال 2010، این گروه حتی شاخه یهودی خود را هم به راه انداخت. گرچه به لحاظ تعداد اعضا قابل توجه نیست، لیکن به عنوان یک زیرگروه نمادین، نشانگر خط مشی ضدجهادی و ایدئولوژی طرفدار صهیونیزم آن است. گزارشهایی از روابط این گروه با «اتحادیه دفاع یهودی» (Jewish Defence League) یک سازمان افراطی یهودی در آمریکا به رهبری یک خاخام تندرو صهیونیست به نام معیر کاهن (Meir Kahane) وجود دارد. (سازمانی که تحت قوانین مبارزه با تروریسم ایالات متحده فعالیت آن در ایالات متحده ممنوع است).
اعضای اتحادیه دفاع یهودی
بازدید تاریخی
در دسامبر 2010، هیاتی از افراطی ترین نمایندگان راست گرای پارلمان های کشورهای اروپایی، از کرانه باختری و روند شهرک سازی های صهیونیست ها بازدید کردند. این هیات دیداری هم از موزه قربانیان هالوکاست، یاد واشم، در اورشلیم داشتند. شناخته شده ترین اعضای این هیات این افراد بودند: هاینس کریستین اشتراخه، رهبر حزب آزادی اتریش، کنت اِکِروث (Kent Ekeroth)، از حزب دموکرات های سوئد، رنه شتادکویتس (Rene Stadtkewitz) بنیان گذار حزب آزادی آلمان، فیلیپ دوئینتر (Filip Dewinter)، رهبر حزب ملی گرای افراطی «فلامز بلانگز» (Vlaams Belangs) بلژیک. این هیات به دعوت «حیم موهلشتاین» (Chaim Muhelstein) یک بازرگان پرنفوذ اسراییلی، به سرزمینهای اشغالی سفر کردند.
آن ها بعد از بازدید از کرانه باختری، از حق مسلم اسراییلیها در شهرکسازی دفاع کردند. همچنین این هیات پس از بازدید از موزه یاد واشم، در دفتر یادبود چنین نوشتند:
"ما در صف اول مبارزه برای جامعه دموکراتیک غربی علیه تهدید تمامیتخواهی بینادگرایان اسلامی ایستادهایم"
نیسیم زیو (Nissim Zeev)، از حزب شاس، در پاسخ به انتقادات درون خود رژیم صهیونیستی به حضور طعنه آمیز انکارکنندگان دیروز هالوکاست و ستایش گران نازی ها در موزه قربانیان هولوکاست در مصاحبه با جروزالم پست گفت که " آن چه مهم است نگرش آنهاست- این واقعیت که آنان اسراییل را دوست دارند."
نیسیم زیو؛ نماینده تندروی حزب شاس
ایوب کارا، از حزب لیکود، و از میزبانان این هیات، پس از خواندن برنامه حزب آزادی اتریش، خطاب به رهبر آن اشتراخه گفت که برنامه حزب آزادی «کوشر»(واژه عبری برای غذای حلال) است و لیکود و حزب آزادی می توانند با هم همکاری نزدیکی داشته باشند.
ایوب کارا؛ نماینده دروزی کنست اسراییل
" اسراییل به دوست نیاز دارد.....و اشتراخه شاید صدراعظم بعدی اتریش باشد."