کد خبر 39461
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۰:۱۷

در اين نامه ادعايي مطرح شده بود که ميدان بازي جديدي را در برابر سازنده گان «روايت فتح» مي گشود.اين بار اصل اين موضوع که سازندگان مستند «خنجر و شقايق» همان دست اندر کاران مستند ملي و محبوب «روايت فتح» هستند از اساس انکار شد

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، عصر روز 23آبان سال 1371 هجري شمسي ، در حالي که موضوع جنگ کشتار مسلمانان سرزمين «بوسني و هزرگوين» به دست ارتش نژاد پرست صربستان در صدر اخبار رسانه هاي گروهي داخلي و خارجي قرار داشت ، روزنامه کيهان در صفحه 18 از شماره 14625 مطلبي را منتشر کرد که چالشي سرنوشت ساز را براي « محمد هاشمي رفسنجاني » مديريت وقت «صدا و سيما» کليد زد. اين مطلب مقاله اي بلندبود با اين تيتر : «نامه سرگشاده گروه سازنده سريال «خنجر و شقايق» به رييس سازمان صدا و سيما».

مستند«خنجر و شقايق» آخرين اثر گروهي از فيلمسازان بسيجي بود که مجموعه ملي و ماندگار «روايت فتح» را در کارنامه خود داشتند. اين مستند به حوادث جنگ ارتش نژادپرست صربستان با مسلمانان بوسني و هرزگوين مي پرداخت.

تنها دو روز بعد ، در عصرگاهان 25 آبان 1371، شماره 14627روزنامه کيهان منتشر شد که در صفحه 6 آن، مقاله اي بلند بالا به امضاي «حسين بهزاد» و با اين تيتر به چاپ رسيده بود:بيستون را عشق کند و شهرتش....؟!» اين مقاله در حقيقت تکميليه اي بود بر نامه سرگشاده پيشين که شرحي دقيق تر و با جزئيات را از روند ساخت مستند «خنجر و شقايق» و برخورد صدا و سيما با آن بيان کرده بود.

جوابيه سازمان صدا و سيما بسيار دير تر از آن چه تصور مي شد به دست کيهان رسيد و منتشر شد، يعني سه روز پس از چاپ دومين مقاله اعتراضي و 5 روز پس از انتشار«نامه سرگشاده». در حقيقت مي توان اين طور تصور کرد که انتشار نامه اول از سوي مدير وقت صدا و سيما جدي گرفته نشد . تا آن تاريخ سابقه نداشت که رسانه ملي به دليل اعمالي که آن را حق مسلم خود مي دانست مورد انتقادي چنين صريح و تلخ قرار گيرد.

سوابق سازمان در اين زمينه ، تنها به مسائلي از قبيل حدود شرعي پوشش بازيگران و يا اشتباهاتي از سر تصادف (نظير اهانت به مقدسات در يک برنامه زنده راديويي) منحصر مي شد که هيچ کدام حيثيت مديريت اين نهاد را با تهديد جدي مواجه نمي ساخت. البته دليل اين تاخير مي توانست تلاش براي جمع آوري مستنداتي جهت پاسخگويي بهتر به ايرادات وارده در دو نامه قبل الذکر نيز باشد اما متن جوابيه اي که با امضاي «روابط عمومي سازمان صدا و سيما» منتشر شد بسيار ضعيف و آکنده از تناقضات بود.

نکته جالب توجه در اين مرحله از کشاکش ميان سازمان و سازندگان «خنجر و شقايق» اين بود که پاسخ فيلمسازان معترض حوزه هنري درست در ذيل جوابيه سازمان صدا و سيما درج شد که با دقت و نکته سنجي ، تمامي بندهاي اين جوابيه را مورد نقد و پاسخگويي قرار مي داد و ديگر اين که نثر اين جوابيه با دو مقاله پيشين تفاوتي آشکار داشت . براي اطلاع بيشتر از جزئيات امر به حسين بهزاد و نادر طالب زاده مراجعه کرديم.

هردوي آنان اظهار داشتند که متن اين جوابيه که تيتر«چگونه خنجر در پشت شقايق نشست»براي آن انتخاب شده بود توسط شخص شهيد «سيد مرتضي آويني» نگارش گرديده است .اين دو نوشته در کيهان مورخه 28 آبان 1371( شماره 14630) منتشر شد.

گام بعدي بحران «خنجر و شقايق» توسط سازمان صدا و سيما برداشته شد اما نه در راستاي پاسخگويي به ايرادات واره از سوي شهيد آويني، بلکه به شکلي کاملا تخريبي و ناجوانمردانه و براي هدف قرار دادن حساس ترين نقطه سازندگان «روايت فتح» و شخص سيد مرتضي آويني. اطلاق عنوان « بوق مفلوک » به «صدا و سيما » آن هم در مهم ترين جريده يوميه کشور ، براي مديريت وقت آن که پشتگرمي آشکاري به خويشاوندي رييس سازمان با رييس جمهور وقت (سردار سازندگي) داشت بسيار گران تمام شده بود. وقت آن رسيده بود که به عنصر سرکش و پر رو يي که جرات چنين جسارتي را به خود داده بود درسي داده شود ...در اين مرحله ، حاکمان بلامنازع صدا و سيما کمر به گوشمالي دادن آفريننده گان اين چالش بستند و در اين مسير هيچ آداب و ترتيب اخلاقي نجست.

درست يک ماه پس از چاپ جوابيه سازمان صدا و سيما و توضيحات «شهيد آويني» در روزنامه کيهان ، هفته نامه سروش(ارگان رسمي سازمان «صدا و سيما») اقدام به درج جوابيه اي نمود که البته به جوابيه نمي مانست و بيشتر به يک بيانيه شبيه بود .در اين «بيانيه_جوابيه» ادعايي مطرح شده بود که ميدان بازي جديدي را در برابر سازنده گان «روايت فتح» مي گشود. اين بار عقبه ي مشروعيت منتقدان مورد حمله قرار گرفت و اصل اين موضوع که سازندگان مستند «خنجر و شقايق» همان دست اندر کاران مستند ملي و محبوب «روايت فتح» هستند از اساس انکار شد و در اين مسير متاسفانه از نام کساني استفاده شده بود که چندان با مرتضي آويني و «روايت فتح» بي نسبت نبودند و  هر کدام طي مقاطعي از دهه شصت ، در گروه سازنده مستند«خنجر و شقايق» سوابقي داشتند. دردآور اين بود که همه اين افراد به خوبي از جايگاه و نقش «سيد مرتضي» در ساخت مستند روايت فتح مطلع بودند اما... 

متن اين «بيانيه_جوابيه» شرم آور و غيرقابل توجيه ، به اضافه تصويري از اصل آن را  که در شماره 630 و در صفحه 59 چاپ شد در زير مشاهده مي کنيد:

 *روتيتر:جوابيه تهيه‌کننده و دست‌اندرکاران سريال تلويزيوني روايت فتح به نامه سرگشاده تهيه‌کنندگان "خنجر و شقايق "

*تيتر:نويسندگان نامه سرگشاده کمترين نقشي در تهيه سريال روايت فتح نداشته‌اند

در روزهاي گذشته شاهد چاپ نامه‌هايي به امضاء تهيه‌کنندگان سريال به اصطلاح تلويزيوني "خنجر و شقايق " در روزنامه کيهان بوده ايم که در آنها مسئولان و کارکنان شريف صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران هدف يک سلسله حملات و انتقادهاي ناروا و ناجوانمردانه قرار گرفته‌اند.
جاي بسيار تاسف است کساني که خود را مسلمان و حامي مردم ستمديده «بوسني _ هرزه گوين» معرفي مي‌کنند و ادعا مي‌کنند براي ثبت فجايع و جنايات صربها عليه مسلمانان «بوسني _ هرزه گوين» رنج سفر به اين سرزمين را بر خود همواره کرده‌اند به خود اجازه مي‌دهند با سر هم کردن مشتي ادعاهاي کذب و بي‌اساس با مشوب کردن اذهان مردم و به بهاي اهانت و جسارت به ساحت رسانه‌اي که در خدمت اسلام و نظام اسلامي است براي خود شهرت دست و پا کنند.
آيا کسب شهرت و تامين اهداف و اميال يک گروه خاص تا اين اندازه اهميت پيدا کرده که افرادي به خاطر آن همه اصول و قواعد انساني و اسلامي را زيرپا گذارند؟
گرچه اطمينان داريم مردم مسلمان کشورمان به آن حد از بلوغ فکري رسيده‌اند که سره را از ناسره و دروغبافي را از حقيقت‌گويي تشخيص دهند، با اين همه براي زدودن شبهه‌هاي احتمالي بر خود فرض مي‌دانيم تا نکاتي را به اجمال و فهرست وار در پاسخ به مطالب «نامه‌هاي سرگشاده» از جمله نامه‌اي که تحت عنوان "توضيحات، نويسندگان نامه سرگشاده درباره جوابيه صدا و سيما " در شماره مورخ 28/8/71 روزنامه کيهان به چاپ رسيده به عرض عموم برسانيم:
1- اولين نکته‌اي که در ارتباط با نامه سرگشاده مورد اشاره جلب توجه مي کند همزماني چاپ آن با چاپ جوابيه روابط عمومي صدا و سيما در روزنامه کيهان است. چه معمولا رسم بر اين است که جوابيه‌ها و رديه‌ها با دو سه روزي فاصله در يک روزنامه به زيور طبع آراسته مي‌شود و شايد اين براي اولين بار در تاريخ روزنامه‌نگاري باشد که متن نامه مدعي و مدعي‌اليه به طور همزمان و در يک شماره روزنامه‌اي به چاپ مي‌رسد که قضاوت درباره اين نکته ظريف را برعهده افراد صاحب‌نظر و افکار عمومي وا مي‌گذاريم و از آن مي‌گذريم.
2- گروه تهيه‌کننده سريال تلويزيوني «روايت فتح» به حکم وظيفه و وجدان اسلامي اعلام مي‌دارد، نويسنده نامه سرگشاده و کارگردان خنجر و شقايق "که ظاهرا " مسئول گروه فيلمبرداري اعزامي به «بوسني _ هرزه گوين» بوده، در تهيه سريال «روايت فتح» هيچگونه نقش و دخالتي نداشته است و اين ادعا که سازنده يا سازندگان "خنجر و شقايق " همان سازندگان روايت فتح هستند ادعايي دروغ و کاملا بي‌اساس است و چنانچه ضرور باشد اسناد و مدارک مربوط به آن براي اطلاع عموم ارايه خواهد شد. بنابراين تلاش سازندگان "خنجر و شقايق " براي منتسب کردن سريال "روايت فتح " به خود و يا نسبت دادن خود به «روايت فتح» صرفا نوعي سودجويي از محبوبيت و مقبوليت اين سريال تلويزيوني در ميان امت حزب‌ا... است. در واقع توليد و پخش سريال «روايت فتح» نتيجه تلاش، ذوق، ابتکار و عشق و ايثار مجموعه‌اي از هنرمندان متعهد در گروه تلويزيوني جهاد شبکه اول سيما بوده که به نام همين گروه نيز از تلويزيون پخش شده و برخلاف ادعاي نويسندگان نامه‌اي سرگشاده، مسئولان صدا و سيما کمترين تلاشي براي ثبت افتخارات آن به نام خود نکرده‌اند.
گرچه تهيه‌کنندگان سريال تلويزيوني «روايت فتح» در همه حال از کمک‌ها و حمايت‌هاي مادي و معنوي مسئولان صدا و سيما، همچنين از همکاري و مساعدت‌هاي تجهيزاتي و نيروي انساني توليد شبکه اول سيما برخوردار بوده‌اند و از اين بابت همواره قدرشناس اين عزيزان بوده و خواهند بود.
3_ اگر بعضي از سازندگان سريال «روايت فتح» همچنان افتخار همکاري با صدا و سيما را دارند ولي اين همکاري به منزله حمايت يک جانبه از عملکرد‌هاي خرد و کلان صدا و سيما نيست و مسلما در کارنامه صدا و سيما نيز مانند ديگر سازمان‌ها و موسسات نقاط ضعفي به چشم مي‌خورد، ولي اين نقاط ضعف به هيچ وجه قابل قياس با نقاط مثبت رسانه‌اي که شبانه‌روز در خدمت اعتلاء نام اسلام، انقلاب، و نظام اسلامي است نبوده و نيست و کسي حق ندارد آن را به مستمسکي براي کوبيدن اين رسانه و اهانت و جسارت به ساحت شهيدان گرانقدر آن مبدل سازد.
شهيداني که براي ثبت صدا و تصوير حماسه‌آفريني‌هاي لشکريان اسلام برخلاف نوشته برخي نويسندگان مغرض و ناآگاه روزنامه کيهان در خط مقدم جبهه‌هاي نبرد، خون پاک خود را در راه اسلام و ميهن اسلامي نثار کردند و البته آن شهداي بزرگوار برخلاف تهيه‌کنندگان "خنجر و شقايق " نه در پي کسب شهرت بودند و نه سوداي جاه طلبي‌هاي گروهي، در سر داشتند.
4_ جاي نهايت تاسف است که نويسندگان فوق‌الذکر براي تحقق اهداف فردي و گروهي خود تا به آنجا پيش مي‌روند که به ستايش از عملکرد راديو و تلويزيون دشمن سفاک جمهوري اسلامي يعني صدام مي‌پردازند و از تلاشها و ايثارگري‌هاي خود با تحقير و اهانت ياد مي‌کنند که در واقع خواسته يا ناخواسته دل دوستان مي‌شکنند و در بر دشمنان مي‌نشينند.
گرچه درباره جفايي که نويسندگان نامه سرگشاده بر مجموعه صدا و سيما و سازندگان روايت فتح روا داشتند گفتني فراوان است ولي قصد بر پاسخگويي کليه موارد نيست و ذکر اين مطالب صرفا به خاطر پاسداري از خون شهيدان گرانقدر صدا و سيما و حفظ حريم حرمت همه کساني است که در معرکه خون و آتش جنگ تحميلي از مرگ نهراسيدند و حماسه آفريني‌هاي لشکريان اسلام را به تصوير کشيدند.
والسلام علي من اتبع‌الهدي
*تهيه‌کننده روايت فتح ابراهيم کيهاني

فيلمبرداران و کارگردانان :
قاسم بخش
غلامحسين پيرهادي
قدرت‌ا... سيدان

دستياران فيلمبردار:
ميرکيوان خليل پور
جعفر خوش خو
احمد حائري

صدابرداران و سنکرون:
اسماعيل براري
بهروز شکوري
قدرت‌ا... سيدان
سيد‌سعيد سادات صوتي

اين نامه قبل از هر چيز يک پيام آشکار براي شخص سيد مرتضي آويني ، به عنوان رييس گروه تلوبزيوني حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي(تهيه کننده خنجر و شقايق و اصلي ترين حامي مادي و معنوي آن) و اطلاق کننده عنوان «بوق مفلوک» به صدا و سيماي وقت داشت: « اگر  به ساختن روايت فتح هم مفتخر باشيد ،به خاطر جرمي که مرتکب شديد ، ما اين افتخار را از  شما مي گيريم»

هنوز هم معلوم نشده است که »روايت فتح» از کجا به نام امضا کننده نامه فوق ثبت شده است و ايشان به چه مجوز و استنادي نام خود را در ذيل چنين نامه اي قرار داده و نام مرتضي آويني ، نادر طالب زاده(کارگردان خنجر و شقايق) ، رضا برجي (عضور گروه سازنده خنجر و شقايق) ، احسان رجبي ، محمد علي فارسي و ... را از آن خط زده است. همچنين در به هيچ وجه توضيح داده نشده است که در کدام قسمت نامه هاي سازندگان خنجر و شقايق ،  به ساحت شهيدان گرانقدر اهانت و جسارت شده است.  اما در هر حال اين نحوه برخورد غير اخلاقي «صدا و سيما» تنها دو انتخاب را در برابر پدر مستند «روايت فتح» شهيد سيد مرتضي آويني قرار مي داد:
يا وارد ميدان شده و در جدال رسانه اي ديگري به اثبات اين مهم بپردازد که صاحبان اصلي «روايت فتح» کيستند و در اين مسير آماده هرگونه برخورد غير اخلاقي مشابه باشد ؛ يا اين رويارويي را براي حفظ حرمت «امامزاده» ، در نيمه ي راه رها کند تا مبادا در افکار عمومي خدشه اي بر تقدس اسطوره اي «روايت فتح» وارد شود.
سلوک اخلاقي مرتضي آويني به گونه اي بود که نمي توانست راه حل اول را برگزيند و اين مسئله اي نبود که نويسندگان آن نامه کذايي از آنآگاه نباشند.او که در تمام سال هاي دفاع مقدس اجازه نداده بود که نام خود و همراهانش در تيتراژ پاياني مجموعه «روايت فتح» درج شود ، يقينا اينک براي به سرانجام رساندن منازعه اي که در طرف مقابل آن تقيد اخلاقي قابل اطميناني وجود نداشت دست به خرج کردن از اين سرمايه ملي و آرماني نمي زد و همين طور هم شد: مرتضاي آويني ، تيغ آخته خود را به نيام سکوت کشيد و ماجرا علي الظاهر خاتمه يافت. در اين ميان امضا کنندگان آن نامه کذايي ، گرچه توانستند ضربه اي کاري بر سيد ِ آويني وارد سازند و طوفان خشم او را ناکام گذارند اما جز شرمساري تاريخي چيزي را به نام خود ثبت نکردند و تا امروز نير هيچ يک از آنان توضيحي براي اين عمل خود ارائه نکرده اند و صد البته دست عدالت پيشه روزگار ، خود وظيفه کيفر اين نامردمي آشکار را بر عهده گرفت.

در ذيل ، تصوير اصل نامه مذکور را مشاهده مي کنيد:

تصاويري از شناسنامه مستند«خنجر و شقايق» که در پايان اين مجموعه ثبت شده است: