کد خبر 394622
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۰:۵۰

غرب می‌داند که قتل نمتسوف کار هر کس که باشد، آن قدر ظرفیت ندارد که به یک تحول کیفی در سیاست‌های مسکو منجر شود.

به گزارش مشرق، قتل باریس نمتسوف در نزدیکی کرملین نقطه آغاز بروز یک جنبش اعتراضی علیه مقامات روسیه شده و شواهد و قرائن نشان می‌دهد که غرب از این مسئله به عنوان یک دستور کار برای تضعیف «روسیه پوتین» استفاده می‌کند و سعی دارد با توسعه دادن به ابعاد و پیامدهای آن روسیه را به دوره یلتسین برگرداند. در خصوص این موضوع گفتنی‌هایی وجود دارد:
1- نمتسوف در اواخر سال 1990- سال آخر ریاست جمهوری یلتسین- از فرمانداری «نیژنی نوگو رود» به معاونت نخست‌وزیر روسیه رسید که عمده‌ترین دلیل ارتقاء سریع  او، ارتباط ویژه او با غرب و به ویژه سازمان اطلاعاتی آمریکا بود. او در زمان ریاست جمهوری پوتین به یکی از مخالفان سرسخت حکومت تبدیل گردید بدین جهت او بارها بازداشت شد و به زندان افتاد و در سالهای اخیر عملاً به رهبر مخالفان تبدیل شده بود و از این رو نمتسوف چند ساعت قبل از آنکه با شلیک چهار گلوله از پای درآید، در یک گفت‌وگوی رادیویی از ساکنان مسکو خواست که در تظاهرات روز یکشنبه گذشته شرکت نمایند. این موضوع سبب شد که در جریان قتل او، انگشت اشاره بسیاری به سمت مقامات روسیه چرخانده شود. اما مقامات مسکو به خوبی می‌دانستند که قتل فردی در اندازه و با سابقه باریس نمتسوف پیامدهای فراوانی دارد و به تقویت موضع غرب‌گرایان در روسیه و کشورهای پیرامونی آن منجر می‌شود. کما اینکه «ولادیمیر پوتین» حدود دو ماه پیش در سخنرانی خود گفته بود: «غرب به دنبال راه‌اندازی انقلاب نرم در روسیه است» با این وصف می‌توان گفت مقامات روسیه در زمان کشته شدن رهبر مخالفان در وضعیت هوشیاری بوده‌اند و از این رو فرضیه قتل او توسط پلیس امنیتی مسکو قابل قبول نیست.
2- باریس نمتسوف 55 ساله که رهبری «حزب همبستگی روسیه» را در دست داشت، علی‌رغم تلاش زیاد از نفوذ مردمی آنچنانی برخوردار نبود. آخرین نظرسنجی‌ها بیانگر آن بود که در حالی که پوتین در نزد 86 درصد مردم روسیه دارای مقبولیت بود، نمتسوف کمتر از 3 درصد محبوبیت داشت. بنابراین شخص نمتسوف، حزب او و جریانی که او معرف آن به حساب می‌آمد، در اندازه‌ای نبوده‌اند که برای روسیه و رئیس جمهور آن دردسرساز باشند.
بعضی از تحلیلگران در ماجرای قتل نمتسوف انگشت‌های خود را به سمت سرویس‌های اطلاعاتی غرب و بخصوص سیا نشانه رفته و معتقدند از آنجا که غرب از زنده نمتسوف به جایی نمی‌رسید، به مرده او دل بست و از این رو قتل مشکوک او را به غرب نسبت داده‌اند. در کنار این بحث این موضوع مطرح می‌شود که کشته شدن رهبر مخالفان برای غرب مطلوب نیست و برای تحریک احساسات و مدیریت صحنه افکار عمومی، نیاز به قتل فردی در اندازه رهبر مخالفان نیست. اما در عین حال فرضیه قتل او توسط سرویس‌های غرب زمانی قوت بیشتری می‌یابد که غرب از زمان کشته شدن نمتسوف، تلاش برای گسترش دایره کشمکش از مسکو به شهرهای دیگر و حتی به کشورهای مجاور را آغاز کرده‌اند. از این‌رو بعضی معتقدند غرب به یک تلاش سریع برای دور کردن دست‌های روسیه از شرق اوکراین نیاز داشت و این در حالی بود که مذاکره طرف‌های این موضوع به جایی نرسیده بود. با این وصف پوتین ناچار است ثبات داخلی را اولویت بیشتری بخشد و دامن از ماجرای اوکراین برچیند. بنابراین نظریه ارتکاب قتل توسط سرویس‌های غرب توأم با معمای جدی است و برای رسیدن به جواب دقیق باید در انتظار خبرها باقی ماند.
یک نظریه سوم هم وجود دارد و معتقد است که ترور باریس نمتسوف توسط راست‌گراها به وقوع پیوسته است. راست‌گرایان روسیه یا همان ناسیونالیست‌ها، نمتسوف و حزب او را به دلیل مواضع او در بحران اوکراین «خائن» می‌دانستند. راست‌گرایان یا همان «نئونازیست‌ها» فعالیت خود را از سال‌های 1372-1373 آغاز کردند و 4 سال بعد در شهرهای مسکو، سنت‌پترزبورگ و ولگاگراد فعالیت خود را گسترش دادند. یک احتمال آن است که راست‌گرایان، نمتسوف را به خاطر تندروی‌هایش علیه مسکو به قتل رسانده‌اند. این فرضیه اگرچه کاملاً دور از ذهن نیست اما به نظر می‌آید دستگاه‌های امنیتی روسیه با توجه به هشدار دو ماه پیش پوتین، احتمال وقوع چنین قتلی را می‌داده‌اند و لذا این فرضیه هم تا حد زیادی ضعیف به نظر می‌آید.
3- پاسخ به اینکه چه کسی رهبر حزب «همبستگی» روسیه را به قتل رسانده است، از اهمیت زیادی برخوردار است، اما بیش از آن سرنوشت روسیه پس از ماجرای قتل باریس نمتسوف اهمیت دارد. غربی‌ها چه او را به قتل رسانده باشند و چه نرسانده باشند، بزرگ‌ترین میراث‌دار نمتسوف به حساب می‌آیند. انتساب فوری قتل به دولت پوتین و دستگاه امنیتی آن و برگزاری تظاهرات در اوکراین و چندین کشور دیگر که در دوره اتحاد شوروی بخشی از این امپراتوری بوده‌اند، از آمادگی غرب برای استفاده از فرصت حکایت می‌نماید و قاعدتاً غرب این ماجرا را رها نمی‌کند و تلاش می‌کند از آن به مثابه پلی برای رسیدن به مسکو استفاده نماید.
در این بین دو سؤال اساسی وجود دارد: آیا اولاً این ماجرا ظرفیت شکل‌دهی به یک جنبش مؤثر اجتماعی را دارد؟ و ثانیاً آیا غرب با هدف سرنگون کردن پوتین و جریان حامی وی پرونده قتل نمتسوف را پیگیری می‌نماید یا هدف غرب صرفاً تضعیف روسیه و کاستن از موقعیت و محبوبیت پوتین است. شواهد و قرائن بیان کننده آن هستند که در حال حاضر و تا مدت‌های نامعلوم، جایگزینی برای پوتین و حزب او وجود ندارد و از این رو دست زدن به ترکیب روسیه که دارای تبعات امنیتی و سیاسی گسترده‌ای است و شرایط شرق اروپا را کاملاً ملتهب می‌نماید، به نفع غرب نیست ولی از سوی دیگر رشد سریع روسیه در دوره پوتین و مدودف هم برای غرب غیرقابل قبول است. به نظر می‌آید غرب بین گزینه حذف پوتین قوی و کار با پوتین ضعیف به گزینه دوم علاقه‌مندتر باشد.
4- غرب می‌داند که قتل نمتسوف کار هر کس که باشد، آن قدر ظرفیت ندارد که به یک تحول کیفی در سیاست‌های مسکو منجر شود. غرب با نگاه به ساختار و سابقه امنیتی روسیه و نحوه مواجهه دستگاه امنیتی آن با پدیده‌هایی نظیر نمتسوف، روی خطاهای دستگاه امنیتی روسیه حساب باز کرده است. غربی‌ها معتقدند مسکو در مواجهه با مشکل، سریع‌ترین و در عین حال سخت‌ترین گزینه را انتخاب می‌کند و از این رو می‌توان او را به دام انداخت. غرب به زمانی چشم دوخته است که سرویس امنیتی روسیه در مواجهه با معترضان به شلیک متوسل شود و این بار کشته‌هایی پدید آیند که در انتساب آن‌ها به پلیس و دولت روسیه تردید نباشد.
در این شرایط می‌توان جمعیت‌های بیشتری به میدان آورد و کار دولت را با دشواری جدی مواجه کرد. غرب معتقد است در چنین شرایطی دولت اولین قربانی است و اگر پوتین تحت فشار به تغییر دولت تن دهد، در واقع امتیازدهی به غرب را آغاز کرده و این از سوی دیگر سبب کاهش جدی نفوذ او در میان مردمی که وی را به خاطر ایستادگی‌هایش در برابر غرب، دوست دارند می‌شود. آن وقت این کاهش محبوبیت، جرأت مخالفان را بیشتر کرده و دائماً بر تعداد آنان می‌افزاید و در نهایت این وضعیت حزب پوتین را به شدت تضعیف می‌کند.
5 - روسیه حداقل از زمانی که اولین کودتاهای مخملی را در اطراف خود مشاهده کرد، امکان تسری آن به روسیه را جدی گرفت و در طول این - حدود - 10 سال تلاش کرد تا ساختار خود را مطابق با الگوی امنیتی جدید، تغییر دهد و تا حد زیادی هم تغییر داده است.
روسیه در این میان در مواجهه با داخل از روش «مهار نرم» استفاده می‌کند. نمونه‌هایی از این سیاست را می‌توانیم در جریان مواجهه دولت با مخالفان پس از انتخاب دوباره پوتین به ریاست جمهوری روسیه ملاحظه کنیم. در جریان این تظاهرات‌ها دستگاه امنیتی و پلیس در حین کنترل روند مخالفت از روش مألوف روسیه استفاده نکرد و لذا کشته‌ای روی دست دولت باقی نماند. روسیه طی سالهای اخیر در مواجهه با خارج از روش «ضربه قاطع» استفاده کرده است. نمونه‌ای از این مسئله را در مواجهه قاطع روسیه با استقلال شبه جزیره کریمه در جنوب اوکراین و حمایت از روس‌تبارهای ساکن در شرق اوکراین مشاهده کرده‌ایم.
این در حالی است که پیش از این آمریکایی‌ها ادعا می‌کردند ارتش ایالات متحده آن قدر توانایی دارد که بحران‌های امنیتی را با سرعت و با ضربه قاطع مهار کند که البته طی ۱۰ سال گذشته این ادعا کاملا با شکست مواجه بوده است.
مقامات روسیه و به خصوص دستگاه‌های امنیتی، اطلاعاتی و پلیس آن طی سال‌های اخیر مطالعات زیادی روی راه‌های مهار انقلاب‌های رنگی و خنثی‌سازی توطئه نرم غرب انجام داده‌اند در این میان استفاده از تجربه موفق ایران در حدود 30 سال مهار حرکت‌های غرب و از جمله انقلاب‌های رنگی، مورد توجه روس‌ها بوده و هیات‌های ملاقات‌کننده در مسکو و تهران فرمول‌های معینی را برای مهار حرکت غرب به دست آورده و آن‌ها را به محک تجربه هم زده‌اند.

*سعدالله زارعی/ کیهان