کد خبر 39616
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۵:۵۷

من سينما را جدا از معنويت نمي‌دانم. بعضي مي‌گويند چون سينما با تصوير سر و کار دارد و امور معنوي چون تجريدي هستند و در عالم معنا سير مي‌کنند، پس اينها با سينما تناسب ندارند.

 ولي در واقع سينما صورت را نشان نمي‌دهد، فعل آدم‌ها را، کنش‌ها و واکنش‌ها را نشان مي‌دهد و فعل و رفتار يک امر معنوي است.

اشاره:
برنامه‌اي مستند در حال ساخت است که در آن به جايگاه اخلاق و معنويت در مشاغل حساس جامعه مي‌پردازد. بازيگري يکي از موضوعات اين برنامه است. از بين جوانان علاقه‌مند به اين حرفه، تعدادي که انتخاب شدند براي مشورت به ديدار اشخاص مختلف رفتند تا تجربياتي به دست بياورند. مصاحبه زير حاصل ملاقات آنها با حجت‌الاسلام عليرضاپناهيان است.

 

به نظر شما سينما چه ارتباطي با دين دارد؟

سينما ظرفيت بسيار بالايي دارد براي پيام دادن، تربيت کردن و تاثير فرهنگي گذاشتن. اين حرف من مغاير با تعاريفي که سينما را يک صنعت يا يک سرگرمي مي‌دانند، نيست و مهم‌تر از آن اينکه، سينما هيچ وقت نمي‌تواند پيام ندهد. نمي‌تواند فرهنگ‌سازي نکند. هميشه اين کار را انجام‌مي‌دهد.
منتها چه پيامي مي‌دهد و چه فرهنگي درست مي‌کند، بستگي به اهداف تعريف شده يک کار سينمايي يا اهداف تعريف نشده آن دارد. يعني يک نفر براي سرگرمي هم کاري کند بالاخره دارد فرهنگ‌سازي مي‌کند. اين قضيه از نظر اجتماعي اهميت دارد چرا که کساني که فرهنگ‌ساز هستند، اهميت دارند.
از نظر ديني هم من سينما را جدا از معنويت نمي‌دانم. بعضي مي‌گويند چون سينما با تصوير سر و کار دارد و امور معنوي چون تجريدي هستند و در عالم معنا سير مي‌کنند، پس اينها با سينما تناسب ندارند. سينما بيشتر به شکل و صورت و ظاهر مي‌پردازد ولي در واقع سينما صورت را نشان نمي‌دهد، فعل آدم‌ها را، کنش‌ها و واکنش‌ها را نشان مي‌دهد و فعل و رفتار يک امر معنوي است.
تفاوت فيلم با عکس و نقاشي در اين است که آنها تصوير ثابت هستند اما ما در سينما با تصوير متحرک روبه‌رو هستيم. تصوير متحرک هم يعني به تصوير کشيدن کنش. معصوم هم مي‌گويد که "کونو دعاه الناس بغير السنتکم " با غير زبانتان مردم را دعوت کنيد، يعني با عملتان. عمل هم يعني سينما. سينما جاي نشان دادن عمل است. پس جايگاه سينما در فرهنگ و دين، جايگاه بسيار حساسي است و مي‌تواند خيلي کارها بکند و کار هم مي‌کند، اما چه کار مي‌کند اين را بايد بررسي کرد.


وضعيت سينماي معاصر ايران را چطور مي‌بينيد؟

حرف‌هاي خوب زيادي زده‌ايم که براي مردم قابل شنيدن است. ما سريال‌ها و فيلم‌هاي زيادي ساخته‌ايم که مشتري‌هاي زيادي در کشورهاي جهان دارد. اما آيا سينماي ما آن حقيقت نابي که امام خميني‌(ره) يک روز به خاطر آن انقلاب کرد، توانسته است دريافت کند و انتقال دهد، حتي براي نسل نو؟
من فکر مي‌کنم بچه‌هاي ما وقتي مي‌روند مناطق جنگي را مي‌بينند و با شهدا ارتباط برقرار مي‌کنند، بيشتر استفاده مي‌کنند تا از سينما. يک عده دارند در جهان زور مي‌گويند و ظلم مي‌کنند و اين مهم‌ترين مشکل بشريت است. آيا سينماي ما توانسته مردم جهان را نسبت به اين استکبار هوشيار کند؟ نسبت به آن افق‌هاي بلند و آن اوجي که مي‌تواند بگيرد، سينماي ما فاصله دارد. شايد اين انتقاد نباشد. اين را به هر کسي مي‌توان گفت که تو اوج نگرفتي. ولي در سينما، لااقل يک گروهي بايد اوج بگيرند. مثلا در طلبه‌ها ممکن است من، طلبه بي‌بضاعتي باشم، ولي در ما طلبه‌ها يک کسي اوج گرفته مثل ابوترابي، مثل خيلي از شخصيت‌هاي نازنيني که بودند؛ شهيد بهشتي يا خود امام(ره). اين‌ها اوج‌هاي ما هستند.
در سينما در اين دو محوري که مطرح کردم، ما کمتر آثاري که در اوج باشند، مي‌بينيم. بچه‌ مسلمان‌ها در اين عرصه بايد چنين آرمان‌هايي را در خود داشته باشند. يک مثال بزنم؛ ما در دفاع مقدس پولادمرد‌هاي نازنين و لطيفي داشتيم که با‌ الله اکبر و با دست تقريبا خالي، مقابل تمام ارتش‌هاي جهان جنگيدند. الله‌اکبر در نبرد، اول در جنگ ما استفاده شد. ما مي‌توانستيم اين فرهنگ خودمان را به جهان نشان دهيم. معلوم مي‌شد الله‌اکبر چه کلام سلحشورانه‌اي است و از زبان چه آدم‌هاي لطيفي در مي‌آيد. کاراکترهايي در فيلم‌هايمان بسازيم که در لحظه‌اي ناب‌ الله‌اکبر بگويد که شعار نباشد، ضمن اينکه شعور‌ الله‌اکبر را به مخاطب منتقل کند. سينماي ما اين پيام را به جهان منتقل نکرد، مي‌دانيد چه اتفاقي افتاد؟
فاجعه‌اي که اتفاق افتاد اين بود که آمريکايي‌ها بدل زدند. يک طالبان درست کردند که با‌ الله اکبر، جلوي دوربين، سر‌يک آدم مظلوم کره‌اي را مي‌بريد. الان هر جاي دنيا بگوييد‌ الله اکبر، مي‌گويند مي‌خواهي آدم بکشي؟ شهادت کلمه خيلي قشنگي بود. حضرت امام(ره) از آن به عروسي و بستر وصال تعبير مي‌فرمودند. شاعرانه‌ترين کلمات را درباره شهادت بيان مي‌کردند. خب شهادت ما مي‌توانست دنيا را بگيرد و بيدار کند. سينماي ما پيام شهادت را براي اروپا وآمريکا نفرستاد.
اين است که مي‌گويم از حضرت امام(ره) عقب هستيم. وقتي اين کار نشد باز هم آمريکايي‌ها بدل زدند. مواد منفجره به طالباني‌ها بستند، گفتند اينها شهادت‌طلبند و آدم بي‌گناه مي‌کشند. تصوير شهادت را مخدوش کردند. سينماي ما نسبت به افق‌هاي بلند عقب است. هم در مصرف داخلي و هم در مصرف خارجي اما امتيازات خوبي هم دارد، آدم‌هاي خوب و حکيمي دست اندرکارند. ما پول زيادي خرج نمي‌کنيم و سينمايمان از اقتصاد قدرتمندي برخوردار نيست اما در عرصه جهاني حرفي براي گفتن دارد و اين نشان مي‌دهد که داراي بن‌مايه‌هايي است که بايد از آنها استفاده کرد.


حاج‌آقا به نظر شما بازيگري در سينما آيا شبيه تظاهر در زندگي اجتماعي نيست؟

دوباره مي‌خواهم يک بحث طلبگي کنم و بگويم که بازيگري از نظر معنوي چه جايگاهي دارد. ظاهرا به بازيگرها ياد مي‌دهند يا توانايي اين را دارند که حس بگيرند و در نقش‌هاي مختلف ظاهر شوند؛ مثلا ممکن است بازيگري ازدواج نکرده باشد ولي بايد نقش فرد متاهلي را که داراي دو فرزند است، بازي کند. خصوصا از بعضي استادان اين عرصه گاهي مي‌شنوم مي‌گويند بازيگري بازيگرتر است که بتواند نقش‌هاي متنوع‌تري را بازي کند. هم نقش پادشاه را خوب بازي کند هم گدا را، هم مثبت و هم منفي. خوب است آدم اصلا بازيگر باشد يا نه؟
بي‌پرده صحبت کنيم. من فکر مي‌کنم استعداد بازيگري از نظر معنوي خيلي ارزش دارد. چون اينکه انسان بتواند در نقش خاصي برود، حس خاصي بگيرد اين يکي از قدرت‌هاي روحي انسان است و ما در شبانه روز حداقل پنج مرتبه به اين قدرت نياز داريم. وقتي مي‌آييم سر نماز، بايد حس يک عبد را بگيريم. بعضي‌ها نمي‌توانند. هميشه همان هستند که بودند. نه اينکه تظاهر کنيم يا نقش بازي کنيم به معني بد کلمه؛ حسش را بگيريم به معناي درست کلمه. ديديد يک بازيگري نقش مادر را بازي مي‌کند که بچه‌اش را از دست داده راحت گريه مي‌کند. نبايد بگوييم او متظاهر است. اتفاقا او انسان است و توانسته حس آن نقش را بگيرد. ما هم سر نماز بايد اين حس را بگيريم.
براي همين مي‌گويم بازيگري خوب است. در زندگي اجتماعي هم همين‌طور است؛ مثلا شما مي‌بينيد يک ماشين گران‌قيمت رد مي‌شود، انسان‌هايي که خوب نيستند بدگويي و حسادت مي‌کنند که چه ماشيني دارد. اما شما اگر جاي مادرش باشيد چه مي‌گوييد؟ آخيش، بذار يک ماشين خوب زير پايش باشد. پس شما بايد نقش مادرش را بازي کنيد تا حسادت در دلتان راه نيابد. انسان‌ها بايد با تسلط بر خود نقش‌هاي خوب بازي کنند، چراکه تمامي دنيا بازي است. انما الدنيا لهو و لعب. زندگي جدي ما در آن دنياست. پس مي‌توان از بازيگري استفاده کرد. قبول دارم که بعضي هم مي‌توانند حقه باز شوند؛ مثلا خوب بازي مي‌کنند و سر ديگران کلاه مي‌گذارند. مظلوم‌نمايي مي‌کنند و جيب مردم را خالي مي‌کنند ولي ما با اين وجوه فعلا کاري نداريم.


براي موفقيت در بازيگري چه پيشنهادي داريد؟

هر کسي بايد در هر هنري، خلاقيت داشته باشد و خلاقيت چه وقت به دست مي‌آيد؟ وقتي که انسان استرس نداشته باشد. حتما در اين مسير به شما گفته‌اند که بايد راحت باشيد، خودتان باشيد، غرق نقشتان شويد. نگاه نکن که چه کسي تو را نگاه مي‌کند؟ اينها همه، توصيه‌هاي ديني است. من هم بالاي منبر نبايد به تعريف مردم توجه کنم.
نبايد به تشويق و تمسخر ديگران اهميت بدهم. اينها اسکلت‌بندي روح انسان را محکم مي‌کند. حالا يک بازيگر مي‌خواهد خلاقيتش را نشان بدهد، بايد آزاد باشد. از حب مقام آزاد باشد. برايم مهم نباشد که مردم مرا تحويل مي‌گيرند يا نه. البته من به مردم احترام مي‌گذارم. ولي براي مردم زندگي نمي‌کنم، براي خودم و خدا زندگي مي‌کنم. آزادي يعني اخلاص. انسان هر چه آزادتر باشد مخلص‌تر مي‌شود. آزاد از هر قيد و بند. يک هنرمند اگر آزادي روحي داشته باشد، تعلق به پول و مقام هم نداشته باشد، با وجود اينکه محبوبيت هم دارد، اما بگويد همه اينها دست خداست، من مي‌خواهم کارم را بهتر انجام بدهم، يقينا او موفق‌تر خواهد بود. همين جاست که بسياري از توصيه‌هاي اخلاقي براي شما متولد مي‌شود. يک روزي شما بيشتر از اين خواهيد ديد آدم‌هايي را که معنويت دارند و قدرت بيشتري هم در بازيگري دارند.


در مورد آسيب‌ها و لغزش‌هايي که ممکن است گريبانگير جواناني که وارد اين عرصه مي‌شوند، مقداري صحبت کنيد؟

مي خواهيد من آنها را ذکر نکنم، معمولا آنها را مي‌دانيم. حالا کمتر از بدي‌ها صحبت کنيم و از قسمت‌هاي قشنگش صحبت کنيم. چگونه از اين آسيب‌ها جلوگيري کنيم؟ براي مثال، اگر ما اعتقاد داشته باشيم که خدا روزي ما را مي‌رساند، روزي ما را در لذت بردن، محبوبيت، راحتي، رفاهِ‌مادي و... مي‌رساند، ما کارمان را قشنگ انجام مي‌دهيم. دچار عجله و شتاب نمي‌شويم که بخواهيم از موقعيت خودمان سوءاستفاده کنيم و يا ديگران را با حيله و نيرنگ عقب بزنيم.
بسياري از عقايد ديني از اين آسيب‌ها جلو‌گيري مي‌کند؛ مثلا اينکه هر چه بيشتر براي دنيا قيافه بگيري، دنيا بيشتر التماست مي‌کند. اين را اميرالمومنين(ع) فرمودند. پس ما نمي‌رويم دنبالش تا او بيفتد دنبال ما. اما آن فضايي که آسيب‌زاست اين است که ما نگاهمان به غرب باشد. آن هم نسبت به پليدي‌ها و زشتي‌هاي فرهنگ غربي. خب در غرب، چارلي چاپلين هم هست. وقتي نامه او به دخترش را مي‌خواندم يا وجدان کاري‌اش براي گرفتن يک سکانس در دخترک گل فروش را مي‌ديدم، متوجه شدم چقدر با وجدان کار مي‌کرد. چندين ماه بازيگران متعددي آورد و برداشت‌هاي مجدد گرفت تا آن حس لازم را از آب در آورد.
خب آدم مي‌تواند انسان‌هاي زيادي اطراف عالم ببيند و از آنها ياد بگيرد. ولي آن بخش بدي که در غرب تزئينش مي‌کنند و به ما نشان مي‌دهند، اگر سينماي ما را اشغال کرده باشد، سينماي ما يک سينماي آسيب‌زا مي‌شود. آسيب زدايي در سينماي ما مساوي با غرب‌زدايي‌‌است؛ هر بازيگري بگويد من نمي‌خواهم مثل بازيگران غربي بشوم.
شايد نياز به الگو باشد. من يک الگو به شما معرفي کنم، بازيگري که هيچ وقت نقش بازي نکرد. شهيد اسلامي‌فر، دوست من بود. مداح بود، در حالي که در تکلم روزمره دچار مشکل بود و من من مي‌کرد. خدا رحمتش کند، گفت من مي‌خواهم مداحي کنم. همه خنديدند. او با يک انرژي‌اي مداحي مي‌کرد که در جبهه بعد از آهنگران مي‌خواند، هيچ‌کس متوجه نمي‌شد که آقاي آهنگران رفته است و فرد ديگري مي‌خواند. همسرش تعريف مي‌کرد که بعد از هر بار مداحي براي يکي از شهدا، وقتي به خانه بر مي‌گشت، سر به سجده مي‌گذاشت، گريه مي‌کرد و مي‌گفت که خدايا من تا کي بايد براي شهدا بخوانم، من لياقتش را ندارم، چرا من را شهيد نمي‌کني. ببينيد، شخصيت سرشار از معنويت، خودش را کمتر از نقشي که بازي مي‌کند، مي‌بيند. مي‌توانيم الگو معرفي کنيم. خود شما بشويد الگو. درست است، از حداقل استعداد مي‌شود استفاده کرد و يک چيزي شد، خلاء هم که باشد مردم به همان راضي مي‌شوند. اما انسان مي‌تواند خيلي اوج بگيرد.


چگونه مي‌توانيم خودمان الگو باشيم؟

خودتان باشيد. خيلي مهم است. هيچ وقت از تمسخر نترس. هيچ گاه تحقير برايت مهم نباشد. تشويق هم همين طور. کمبود محبت نداشته باشيد، خدا خيلي بدش مي‌آيد. به‌خاطر همين ريا خيلي بد است. مي‌گويد چرا مي‌خواهي پيش ديگران عزيز باشي؟ مگر پيش من عزيز هستي؛ کم است؟ خودبودن مقدمه خوب بودن است. حتي روايت داريم در اين زمينه. معصوم مي‌فرمايد وقتي مشورت کردي، ديگران نظراتي دادند اما قلب قشنگ خودت حرف ديگري زد، حرف خودت را اجرا کن. انسان‌هاي مستقل، دوست داشتني‌اند. انسان خيلي راحت مي‌تواند الگو بشود.
زندگي چمران را نگاه کنيد. ايشان بازيگر نبوده و خيلي از او الهام مي‌گيريم. در دوره نوجوانيم تحت تاثير خاطرات ايشان بودم. تصميم مي‌گيرد خودش باشد؛ مثلا دکتراي فيزيک پلاسما در آمريکا گرفته، آنجا را رها مي‌کند، در لبنان يتيم‌خانه‌اي تاسيس مي‌کند. به خانمش مي‌گويد از اين به بعد هر غذايي بچه‌ها خورده‌اند ما مي‌خوريم. اين آدم نه کارمند جمهوري اسلامي است که بخواهند بخشنامه بدهند، نه مي‌خواهد کانديدا شود که خود را خوب نشان دهد و نه سازمان بازرسي، نظارتي مي‌کند که بگويد چرا غذاي متفاوت خوردي. معلوم مي‌شود که خودش تصميم گرفته است خوب باشد.
يک شب که به خانه مي‌آيد خانمش غذاي گرم و خوبي جلويش مي‌گذارد. شهيد چمران مي‌پرسد که اين غذا از کجا آمده؟ همسرشان مي‌گويند که اين را مادرم براي شما درست کرده‌اند. مي‌پرسند بچه‌ها غذاي ديگري خورده‌اند؟ جواب مي‌دهند بله. ولي بچه‌ها غذايشان را خورده‌اند و خوابيده‌اند. ايشان مي‌گويند: من نمي‌خورم. همسرشان مي‌گويد آخر بچه‌ها نمي‌فهمند! شهيد چمران گريه‌اش مي‌گيرد. مي‌گويد بچه‌ها نمي‌فهمند، خداي بچه‌ها که مي‌فهمد. اين يعني الگو. شما هم اين قدرت را داريد.


به نظر شما خانواده چه نقشي ايفا مي‌کند؟ چون همان‌طور که شما مي‌دانيد تعدادي از خانواده‌ها با رفتن بچه‌ها به اين سمت و ورودشان به سينما و بازيگري مخالفند. بچه‌ها با وجود مخالفت خانواده چگونه رفتارکنند؟
معمولا بچه‌ها مي‌دانند که خانواده‌ها چه مي‌خواهند. اگر اطمينان بدهند که من خواسته تو را عملي مي‌کنم، بچه خوبي باقي خواهم ماند و براي شما افتخار خواهم آفريد و پدر مادر هم بتوانند اطمينان کنند احتمالا پدر و مادرها هم مخالفت نخواهند کرد. ولي آيا اساسا بچه‌هاي خوب از خانواده‌هاي خوب، خوب است که وارد عرصه سينما بشوند؟ بله که بايد بروند. مگر سينما جاي انسان‌هاي بد است؟ ما اين همه تعريف خوب کرديم از سينما. نبايد اين تلقي وجود داشته باشد. بايد با اين تلقي مبارزه کرد. ا
اگر کسي وسط نقشش گفت نمازم دير مي‌شود، تصميم گرفت نمازش را اول وقت بخواند از کارگردانش اجازه گرفت، کارگردان اخراجش کرد. او بازيگري‌اش را تازه از آن روز شروع کرده است. البته بعيد مي‌دانم يک کارگردان بازيگرش را به خاطر اين مساله اخراج کند. ولي اگر يک کارگردان بازيگرش را درک کند، مي‌گويد نماز بخواند چون وقتي نماز مي‌خواند بهتر حس مي‌گيرد. ممکن است نمونه‌هايي از اين دست درسينماي جهان کم باشند ولي اين ظرفيتي است که اينجا وجود دارد. تعزيه خوان‌هاي قديم ما چه کساني بودند؟ مگر مي‌شد بي‌نماز وارد تعزيه شد؟ جالب است که بعضي افراد نذر شبيه شمر (کسي که نقش شمر را بازي مي‌کرد) مي‌کردند. يعني مي‌دانند که او نقش بازي مي‌کند.
بازيگري، زماني براي خودش مقامي داشت. خانواده‌هاي خوب بايد اجازه بدهند. ممانعت بيجا نشود، ولي تشويق بيجا هم نبايد بشود. بعضي مواقع خانواده مي‌گويند برو تا مطرح بشوي، پول در بياوري. چرا اينطوري تشويق مي‌کنيد؟ مي‌گويند درس بخوان، دکتر شوي، من سربلند شوم، از فقر دربيايم... يک کلمه معنوي نمي‌گويد. پزشکي که راه پول درآوردن نيست! مردم به چنين پزشکي اطمينان نمي‌کنند. تشويق درست اين است که بگوييد، برو پزشکي براي اينکه راه قشنگي است براي خدمت. بازيگر شو، چون اين عرصه بچه‌هايي مثل شما را مي‌خواهد. از طرفي هم اگر خانواده‌ها به قدر کافي محبت کرده باشند، با بچه‌ها منطقي برخورد کرده باشند، کمي اطمينان کنند. مي‌روند و انشاء‌الله خراب نمي‌شوند.


افرادي که مي‌خواهند وارد اين عرصه بشوند شهرت و کسب درآمد اولويت بالايي دارد؟ به نظر شما اين شهرت تا چه حد مفيد است؟

با استعدادترين بچه‌هايي که براي شهرت وارد سينما مي‌شوند از حداقل موفقيت و درآمدي که مي‌توانند، برخوردار خواهند شد. چون شهرت‌طلبي انسان را پايين مي‌آورد و استعداد‌هايش را تلف مي‌کند. شهرت‌طلبي اول به خود انسان ضربه مي‌زند و بعد بستر آسيب‌هاي ديگري مي‌شود.


بالاخره شهرت خوب است يا نه؟

البته شهرت چيز خوبيست. موقعيت اجتماعي داشتن مذموم نيست. مثلا تختي براي سيل زده‌ها پول جمع مي‌کرد. شايد مردم همين‌طوري پول نمي‌دادند، اما او را که مي‌ديدند کمک مي‌کردند. از الان نيت کنيد مشهور شوم و کار چند نفر را راه بيندازم. هدف از شهرت چيز ديگريست. از همين حالا لطيف مي‌شويد. من شهرت پيدا کنم و از شهرتم مايه بگذارم براي امام زمان(عج).


به نظر شما جواناني مثل ما که اول راهند بايد هر نقشي را قبول کنند يا اينکه انتخاب کنند؟
شما يادتان باشد که اين سوال‌ها را از يک طلبه مي‌پرسيد نه يک سينماگر. به نظر من طلبه، بايد همه نقش‌ها را بازي کنيد. از نظر معنوي انسان را رشد مي‌دهد. براي روح انسان خوب است. حتي وقتي يک نقش فرعي را بازي مي‌کنيد که گدايي گوشه خيابان است، آن نقش هم براي شما خوب است با اين موقعيت‌ها آشنا مي‌شويد اصلا با بازي در نقش‌فرعي شما غربت را احساس مي‌کنيد در مقابل بازيگر فرعي و توجهاتي که به او مي‌شود شما در سايه قرار داريد اين هم براي رشد شما بسيار خوب است.
به نظر من بازي کردن نقش‌هاي بد هم خوب است چون از منظر روان‌شناسي ديني اين کار باعث دوري از بدي‌ها مي‌شود. به نظر من نقش‌هاي متعدد به وجود انسان سعه مي‌دهد و به نظرم اينکه بازيگرها حرف گوش مي‌دهند و دستورات بقيه را اجرا مي‌کنند اين خيلي مفيد است آدم مغرور نمي‌تواند اين طور باشد بازيگري تمرين بندگي است.