هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با متحدان آمریکا میپردازد.
فصل چهارم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع چین میپردازد که این فصل، "چین: آبهای کشف نشده" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به چین در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش اول/فصل "چین: آبهای کشف نشده"
تلویزیون را در گوشهای از منزل قرار دادیم و هر شب به صحنههایی از کشوری خیره شدیم که در سرتاسر زندگیمان از دیدن آن محروم بودیم. پرزیدنت نیکسون، اسم آن هفته مسافرتی خود را "هفتهای که دنیا را تغییر داد" نام نهاده بود و من از این موضوع شگفتزده شده بودم و به عنوان یک آمریکایی احساس غرور میکردم.
هر دو کشور ریسک بزرگی را به جان خریده و وارد دایره آتش در اوج جنگ سرد شده بودند. پیامدهای این دیدار میتوانست رؤسای دولت طرفین را با مجلس نمایندگان کشور خود دچار چالش نماید، بالاخص اینکه در آمریکا، کمونیسم خط قرمز محسوب میگردید. اما "هنری کیسینجر" (طرف آمریکایی) و "ژو انلای" (طرف چینی) خوب و بد همه چیز را سنجیده و سپس رؤسای خود را رهسپار قرار دیدار کرده بودند.
من یک بار با "هنری" در این رابطه شوخی کردم. به او گفتم خیلی شانس آورده که در زمان سفر محرمانه وی به چین، تلفن هوشمند و شبکه اجتماعی وجود نداشته و تصور اینکه امروزه یک وزیر بتواند چنان سفر محرمانهای داشته باشد چقدر سخت است. امروزه هم ما همان محاسبات را در قبال کشورهایی که با سیاستشان موافق نیستیم داریم، اما بالاخره به همکاریشان نیاز داریم یا دست کم قصد داریم که مانع از افتادن رقابت و اختلافنظر به ورطه مناقشه دو طرفه شویم.
هنوز هم رابطه آمریکا و چین سرشار از چالش است. ما هر دو ملتهایی هستیم بزرگ و پیچیده با تاریخچهها، نظام سیاسی و دیدگاه متفاوت، که اقتصاد و آیندهشان به هم مرتبط است. این رابطه را نمیتوان در طبقهبندی رقابت یا رفاقت قرار داد. ما، در آبهای کشف نشده سکان به دست گرفتهایم. در این شرایط، باید از تپههای زیر آبی و گردابها حذر کرد و لازمه آن بهرهبری از یک قطبنمای درست و سعهصدر جهت تصحیح خطای مسیرپیمایی است تا قصه کشتیهای تجاری نگونبخت در مورد ما تکرار نگردد. اگر بر حرکت به سمت یک جبهه اصرار ورزیم، یکدیگر را به خطر خواهیم انداخت.
در همین راستا، اگر بیش از حد مایل به مصالحه و وفاق باشیم، در سایه حس تفوق شرایط یا حریف قرار خواهیم گرفت. لذا، نباید این عوامل موجب گردد که از این حقیقت که رقیب ما در آن سوی آبها دارای قدرت و فشار است، غافل شویم. هر چه دو طرف بیشتر مثال "دیپلمات تازهکار بیباک که جویای پر کردن شکافها جهت تفاهم و نیل به علایق مشترک است" را به کار گیرند، شانس پیشبرد دوستی بیشتر خواهد شد.
کلینتون سال 1995 طی اولین سفر خود به چین در کنفرانس جهانی زن سخنرانی میکند
سفر اولم به چین در سال 1995، یکی از خاطرهانگیزترین سفرهای عمرم بود. در آنجا، در چهارمین کنفرانس جهانی زن گفتم: "حقوق بشر یعنی حقوق زن و حقوق زن یعنی حقوق بشر." تجربه بسیار گرانبهایی برای من بود. آنجا بود که معنای واقعی فیلترینگ در چین را فهمیدم. دولت سخنرانی من را، هم از طریق مرکز کنفرانس و هم از طریق پخش زنده و رادیو تلویزیونی سانسور کرد.
بخش اعظم سخنرانی من در مورد مقام زن بود، اما در خلال آن پیام خود را به دولتمردان چین فرستادم. مردانی که فعالان حقوق بشر را به منطقه "هوآیرو" در شمال پکن تبعید کرده بودند. همچنین زنان تبتی و تایوانی را از معنای واقعی حضور در زندگی محروم کرده بودند. از جایگاه سخنرانی گفتم: "آزادی یعنی اینکه مردم گرد هم آیند، جمع خود را سازماندهی کنند و با آزادی کامل به ابراز عقاید خود بپردازند؛ و این بدان معناست که باید به نظر کسانی که حتی با دولت مخالف هستند، احترام گذاشت. این یعنی اینکه شهروندان از به قصد زندانیکردن، از عزیزانشان جدا نکنیم؛ و با آنها به خاطر بیان صلحآمیز نظرات و عقایدشان بدرفتاری نکنیم و آزادی و عزتشان را سلب ننماییم".
اما آنها که چندان میانهای با "مثال دیپلمات" نداشتند و در چین زیادند و در آمریکا هم نظیرشان را داریم، پیشتر از من خواسته بودند که به گونهای دیگر سخنرانی کنم و یا اصلا چیزی نگویم. اما من از همان ابتدا با خود فکر کردم که بهتر است در جایی از ارزشهای دموکراسی و حقوق بشر سخن بگویم که این دو به شدت مورد تهدید و تعرض هستند.
در ژوئن 1998 بار دیگر برای مدت اقامت بیشتری به چین سفر کردم. چلسی –دخترم- و مادرم به همراه من و بیل طی یک سفر رسمی وارد چین شدیم. چین خواستار این شد که یک مراسم رسمی پیشواز در میدان "تیان آن من" –که در سال 1989 آماج سرکوب دموکراسیخواهان گردید- برای ما برگزار کند. بیل، تصمیم داشت که این درخواست را رد کند، البته به طوری که چینیها علت رد درخواست –که نفرت از آن واقعه قبیح بود- را نفهمند. اما بعدا به این نتیجه رسید که اگر مانند یک میهمان محترم رفتار کند و درخواست را بپذیرد، بدین شکل پیام دموکراسی را به بهترین نحو به دولت و ملت چین خواهد رسانید.
چین هم در عوض ما را با پخش زنده و کامل کنفرانس خبری بیل و "جیانگ زمین" –رییس جمهور چین- سورپرایز کرد. در آن کنفرانس، دو رییس دولت در مورد مسائل حقوق بشر از جمله مسئله تبت که یک تابو بود، سخن گفتند. چینیها، سخنرانی بیل که در آن گفت "آزادی حقیقی چیزی فراتر از آزادی اقتصادی است" را حتی برای دانشجویان دانشگاه پکن پخش کردند.
وقتی از سفر بازگشتم، با خود فکر کردم که اگر چین به واقع رویکرد دموکراسی، اصلاحات و مدرنیزه را پیش گیرد، شاهد یک قدرت جهانی سازنده و یک شریک عالی برای آمریکا خواهیم بود. اما، این آسان نبود و هوشمندی زیاد آمریکا را میطلبید که چگونه با این ملت رو به رشد در دوستی بگشاید.
کلینتون سال 2009 از مراسم تولید رشته فرنگی در چین دیدن میکند
بار دیگر، در فوریه 2009 به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا وارد چین شدم. هدفم ایجاد رابطه مساعدی جهت تلطیف مناقشاتی بود که در آینده نزدیک ناگزیر مینمود. از طرفی، میخواستم چین را وارد استراتژی "آسیای وسیعتر" خودمان بکنم. بدین شکل که چین را وارد عرصه همکاری با سازمانهای چند جانبه نمایم تا از این طریق در تعامل مستمر با همسایهگان خود -در سایه قوانین توافق شده- قرار بگیرد.
از طرف دیگر، میخواستم چین بداند که تنها نقطه مورد تمرکز ما در آسیا نیست و به هیچ وجه نمیتواند ارزشها و شرکای قدیمی ما را به عنوان شروط همکاری از ما بگیرد. بهرغم رشد چشمگیر این کشور در عرصههای اقتصادی و نظامی، هنوز تا رسیدن به آمریکا –به عنوان قویترین کشور اقتصادی/نظامی حوزه آسیا/اقیانوس آرام- فاصله داشت. ما کاملا غالب بودیم و میتوانستیم از موضع قدرت سخن بگوییم.