گروه جنگ نرم مشرق- در ابتداي سال 2014، يك ملت كوچك آفريقايي شروع كرد به پاره كردن قسمتي از خودش. با هزاران مرده و ناگهان كشور از وجود مسلمانان خالي شد. كمتر كسي درست فهميد كه چطور مردم يك كشور ميتوانند شب بخوابند و صبح برخيزند در حالي كه آرزوي كشتن همسايهشان را در سر ميپروانند. اين مستند شبكه پرستيوي به دنبال آن است تا به اين سوال پاسخ دهد.
اين مستند که به همت شبکه پرستیوی تهیه شده به دنبال آن است تا بداند چرا مسيحيان كشور جمهوري آفريقاي مركزي ناگهان تصميم گرفتهاند كه سر از تن تمام مسلمانان اين كشور جدا كنند.
جمهوری آفریقای مرکزی در قلب قاره آفریقا و در همسایگی چاد قرار دارد. کشوری که در نسلکشی مسلمانان در این کشور بیتاثیر نبود.
رودخانه بنگويي. در دوران استعمار، فرانسه در تلاش بود تا منشا اين رودخانه را بيابد زيرا در این صورت مرز دارایی زوری خود را تعیین کرده بودند. جمهوری آفریقای مرکزی، که پایتخت آن همان بنگویی است، پس از مرگ مشکوک رهبر استقلال طلبش یعنی باتلمی بوگاندا در سال 1960 از استعمار فرانسه خارج شد و به استقلال رسید. اما بعد از آن همچنان مردان مورد اعتماد فرانسه بر این کشور حکومت کردند و در آن باقی ماندند. در سال 1965، فرانسه کمک کرد تا شخص به نام جین بدل بوکاسا به قدرت برسد. وی با پیروی از ناپلئون، در مراسمی بسیار با هزینه بالغ بر 5 میلیارد دلار آمریکا تاجگذاری کرد. او اکنون در آفریقای جنوبی نمادی برای ملیگرایی، ولخرجی، و آخرین رهبری بود که در این کشور ساخت و ساز انجام داد. الان بیشتر ساختمانهای این کشور مربوط به زمان او هستند. اما پس از 11 سال در قدرت بودن، فرانسویها او را هم خلاص کردند.
پسر وی دراین باره میگوید: وقتی که پدرم، بوکاسا برای سفری به لیبی رفته بود، کماندوهای فرانسوی آمدند و تمام نقاط استراتژیک را اشغال کردند و کس دیگری را در قدرت قرار دادند و دلیل نخستشان هم رابطه رئیسجمهور فرانسه با پدرم بود که بسیار بد شده بود. زیرا پدرم به قذافی و دیگر کشورهایی که با فرانسه میانهای نداشتند نزدیک شده بود.
اکنون مردم از دوران وی به خوبی یاد میکنند و پیشرفتهای محدود زمان خود را مدیون او میدانند. او با اینکه میتوانست به زندان برود اما انتخاب کرد که در خانهاش در سال 1996 کشته شود. بعد از وی سه رئیسجمهور دیگر روی کار آمدند تا نوبت به فرانکویس بوزیز، یک فرانسوی دیگر رسید.
این اواخر درگیریهایی بین بوزیز و شرکتهای چندملیتی فرانسوی پیش آمده بود که زیرا بوزیز هم به دنبال برقراری ارتباط با دیگر کشورها و یافتن منابع برای اداره کشور بود.
در مارس سال 2013 با حمله سلکا از شمال وی مجبور به فرار شد و اکنون در کامرون در حال طرحریزی برای بازگشت به قدرت است.
شهردار سابق بنگویی در اینباره میگوید: آنچه که در این کشور روی داده شاید مردم جهان را شگفت زده کند اما من را نه زیرا این مردم از ابتدایی که چشم باز کردهاند تحت استعمار بودند و هستند. فرانسهای الان در حال بازی در نقش آتننشان است، خودش مسئول 50درصد این وقایع است. سهم مردم اینجا 30درصد و سهم همسایگان هم 20درصد. زیرا اکنون فرانسه یک شریک خوب برای چاپیدن این کشور یافته است: همسایه شمالی ما یعنی چاد.
ژوزف بندونگا، شهردار سابق پایتخت آفریقای مرکزی و یکی از معتمدان و ریش سفیدان مردم این کشور
اساسا مشکل این کشور به پیش از زمان سلکا برمیگردد. این فرانسه بود که همه رژیمهای سیاسی را نصب و خلع میکرد. در دهه 60 داکو را از فرانسه با هواپیما آوردند و بوکاسا را کنار گذاشتند. دوباره در سال 1981، قدرت را از داکو به کولینگبا منتقل کردند.
جمهوری آفریقای مرکزی همواره مستعمره فرانسه بوده است. از سال 1959 وقتی که بوکاسا به شکل بدی مرد، فرانسه دوباره کنترل همه چیز در این کشور را به دست گرفت. از ابتدا تا کنون کل مسائل سیاسی این کشور در دست آنان بوده است.
ادریس دِبی، دیکتاتور چاد، رئیس یکی از فاسدترین کشورهای جهان، به چتربازان فرانسوی نیاز دارد تا وی را در قدرت نگاه دارند. او یک متحد وفادار برای فرانسه است. او کسی است که سلکا را مسلح کرد و تجهیزات لازم برای حمله به بوزیز را به آنها داد.
ماکا یکی از روزنامهنگاران آفریقای مرکزی میگوی: هیچ چارهای جز اینکه بگوییم ادریس ابی به سلکا کمک کرده نداریم زیرا خودش این مسئله را پذیرفته است. ضمن اینکه چاد همیشه، زیر حملات قومی از سوی اقوام مرزی آفریقای مرکزی بوده است پس چاد مایل به تغییر رژیم و امن کردن مرزهای خود است.
پسر بوکاسا، رئیسجمهوری معدوم آفریقای مرکزی میگوید: آنها همچنان کار تغییر رژیم خود را انجام میدهند منتها فقط روششان عوض شده است. تلاش میکنند تا مخفیانهتر و هوشمندانهتر کار کنند برای همین چندان ردپای از خود باقی نمیگذارند. این نوعی بردهداری مدرن است که در آن هیچ نامی از برده به میان نمیآید. ما همچنان زندانی منافع خارجیها هستیم.
یکی از رهبران جوان آفریقای مرکزی ادامه میدهد: اینجا کشور خوبی است فقط یه مشکل بزرگ با رهبری این کشور داریم. مردم خوب هستند اما رهبران اینجا بد هستند. مشکلات زیادی داریم. آموزش خوب نیست. بخش درمان ضعیف است. هر کس به قدرت میرسد تنها به فکر خانواده و خودش و قوم و منطقه خودش است. یک مشکل مرتبط با رهبری است.
اكنون كشور جمهوري آفريقاي مركزي ملغمهاي است از چندين منطقه جنگ زده يا در حال جنگ. هر دو منطقه مسلماننشين و مسيحينشين در پايتخت اين كشور نابود شده است و تقريبا هيچ منطقهاي سالم نمانده است.
عدهاي از غارتگراني كه در اين كشور دست به كشتار زدهاند ميگويند: شما با اين فيلمها پولهاي هنگفتي به جيب ميزنيد. فقط دنبال پول هستيد. دوربين شما را بايد شكست. شما حتي دنبال چيزي بيشتر پول هستيد. اصلا از كجا به اينجا اومديد؟ شما فقط يك عده آشغال هستيد. شما داريد از خيابانهاي ما پول درميآوريد.
وقتي به ديدن جنازههاي افتاده در كف خيابان ميروي ميبيني كه مرگ از هر گوشهاي سرك ميكشد و هر لحظه ممكن است كه يك نفر به دليل مسلمان بودن قطعه قطعه شود و پس از كشتن آنان خانههايشان را با نارنجك منفجر ميكنند تا هيچ اثري از آنان باقي نماند.
اکنون 70 درصد از کشور آفریقای مرکزی به خرابه تبدیل شده است
برخي از مناطق به صورت منطقه ممنوعه درآمدهاند و كسي حق رفت و آمد در آنها را ندارد زيرا مورد هدف تكتيراندازان قرار ميگيرد و هيچ كس نميداند كه اين تكتيراندازان فرانسوي هستند يا آفريقايي. اگر كسي در اين منطقهها كشته شود جنازهاش همانجا باقي ميماند تا بپوسد. به شكل مرموزي هيچ خبري از صليب سرخ و نيروهاي حافظ صلح در اين مناطق نيست. نيروهاي فرانسوي و حافظ صلح حتي در ديگر مناطق هم از كشتار مسلمانان جلوگيري نميكنند.
آنچه که کاملا محرز است این است که پشت تمام این اقدامات یک طرح از پیش تعیین شده برای به وجود آوردن آشوب قرار دارد. زیرا هنگامی که درگیریها در حال رخ دادن بود هیچ کس نمیتوانست گرایشات کاری و یا حتی فکری کارشناسان نظامی که برای پایان دادن به درگیریها آمده بودند را بفهمد و تقریبا هیچ کدامشان هیچ کاری نمیکردند.
حقیقت آن است که تحت کنترل نگاه داشتن چنین کشوری بسیار ساده است. فقط کافیست مردم را در فقر نگاه دارید.
سرژ ماگنا، یکی از رهبران این کشور میگوید: این کشور از نبود رهبران مردمی رنج میبرد. مشکل اساسی اینجاست که همه گروههای سیاسی فقط به دنبال منافع خودشان هستند. به همین دلیل هم هست که جوانان سیاستمداران را قبول نمیکنند. سیاستمداران ما عمدا کشور را در فقر نگاه میدارند. باورهای غلط را به مردم تزریق و تفکرشان را دستکاری میکنند.
توماس وانگ، یکی از معاونان وزیر کشور آفریقای مرکزی به گونهای صحبت میکند که گویی هیچ وقتی اینجا کشوری بنا نشده است. وی ادامه میدهد: کشور ما قهوه، پنبه چوب را میتواند صادر کند اما شرکتهای خارجی آنها را به تاراج میبرند. دلیل اصلی فقر در کشور ما هم همین است.
در عین حال، معادن طلای فراوان، الماس بسیار، معادن غنی اورانیوم، منیزیم و بسیاری از فلزات دیگر در کشور ما وجود دارد از به کار ما نمیآید چون اصلا در دست ما نیست. ما حتی هیچ نقشه دقیقی از موقعیت این معادن نداریم.
ژوزف بندونگا، شهردار سابق بانگویی ادامه میدهد: سفارت فرانسه در اینجا شرایطی را فراهم آورد تا یک زن در این کشور به قدرت برسد و کسی را انتخاب کردند که بتواند بهتر هر کس دیگری مردم را کنترل کند و مهمتر آنکه آفریقای مرکزی را در اختیار آنان قرار دهد.
رئیس جمهور آفریقای مرکزی در کنار هولاند رئیس جمهور فرانسه بر فراز جنگلهای آفریقای مرکزی
شهردار سابق بنگويي ادامه ميدهد: روش حکومت فرانسه بر کشور ما اینگونه است که آنان با کمک عمال داخلی خود، کاری میکنند که هرگز امنیت در کشور ما برقرار نشود و مردم آرام نشوند. این زنی که رئیسجمهور کشور ماست، کاملا تحت دستورات هولاند، رئیسجمهور فرانسه است و ارتباطشان کاملا ارباب و رعیت است. او خودش بخشی از داراییهای فرانسه است.
وي ميگويد: وقتی با افراد درگیر در جنگ صحبت میکنیم به وضوح میبینیم که از سوی فرانسویان تحریک شدهاند. البته جالب آنکه این تحریکپذیری از سوی مسیحیان بیشتر دیده میشود و این درگیریها بدون پشتیبانی فرانسویها عملا اتفاق نمیافتاد.
بندونگا خاطر نشان ميكند: فرانسه اجازه نمیدهد وگرنه خیلیها هستند که میتوانند در انتخابات شرکت کرده، رای بیاورند و بسیاری از مشکلات مردم را فقط با استفاده از مردم و فقط با سرمایه داخلی برطرف کنند اما آنها نمیخواهند کشور ما از دستشان خارج شود. مردم این کشور معمولا بعد از آنکه اوضاع خیلی وخیم شد از خواب بیدار میشوند.
روزانه به تعداد زيادي از مسلمانان در بنگويي حمله ميشود. هر جا كه گروهي از مسلمانان جمع شده باشند تحت خطر هستند و نيروهاي صليب سرخ هم به بهانه آنكه به دنبال حفظ آن هفتاد درصد آرام جامعه هستند كاري نميكنند.
عدهاي از مسلمانان در ميان جنگلهاي انبوه نزديك شهر بودا تجمع كردهاند و از ترس حملات آنتيبالاكاها نميتوانند حركت كنند. اين افراد در وضعيتي بد و با بدترين و كمترين غذاها زندگي خود را ميگذرانند. برنامه جهاني غذا هر روز صبح به آنان غذا ميرساند اما غذايي با بدترين كيفيت و مقداري بسيار كم.
مسلمانانی که موفق به فرار از این کشور نشدند، در میان جنگلها با ابتداییترین وسایل زندگی پناه گرفتهاند
اكنون بيشتر مسلمانان از اين كشور فرار كردهاند و كساني كه ماندهاند در سرزمين خود بدون غذا و سلاح زنداني شدهاند. مصاحبهها با مردم بومي نشان ميدهد كه هر دو طرف ماجرا، ناسازگاري پيش آمده ميان مسلمانان و مسيحيان را از سوي ارتش فرانسه ميدانند. هرچند خبرنگاران تا حدودي در امنيت هستند اما اوضاع براي مسلمانان اصلا مساعد نيست.
خشمی که در کلام تروریستهای آنتیبالاکا وجود دارد نشان از عطش آنان برای کشتن مسلمانان این کشور است
يكي از اعضاي آنتيبالاكا كه به كشتار مسلمانان معتقد است ميگويد: بايد با شمشير همهشان را قطعه قطعه كرد. اگر مسلمانان اينجا را ترك كنند ما كاري با آنها نداريم اما اگر از اينجا نروند آنها را خواهيم كشت. حتي زنان آنها هم به بدي شوهرانشان هستند. يك كودك مسلمان هم همينطور است و بايد كشته شود. اينها به خاطر اين است كه ابتدا آنان به ما حمله كردند و ما و زن و بچههايمان به جنگلها پناه برديم. حالا نوبت آنها است كه فرار كنند.
گفته شده كه مسلمانان سلكا، پس از حمله، خانههاي مسيحيان را آتش زدند اكنون اما آنتيبالاكاها تقصير نه گردن آنان بلكه گردن همه مسلمانان ميدانند. در اين كشور و در مناطق معدني مسلمانان و مسيحيان قرنها با آرامش و شادي در كنار هم زندگي كرده بودند اما اكنون با اتفاقاتي كه افتاده فقط مسيحيان حق ماندن دارند. مسلمانان هم به كشورهايي چون چاد و كامرون و يا هر جاي ديگر ميروند.نکته مهم در این بین آن است که تندروی گروه اسلامی قدرتطلب و حمله آن به کلیساها به نام اسلام تمام شده و رسانهها بهویژه در غرب به دنبال آن هستند که این نبرد را نبردی اسلامی ـ مسیحی و در راستای آنچه در دیگر کشورهای آفریقا چون نیجریه و مصر رخ میدهد، جلوه دهند.
در این بین اما نکته مهمتر این است که در دو طرف ماجرا مردم و نه قدرتطلبان مسلمان و مسیحی در اوج بیگناهی کشته میشوند.
چرا مسلمانان آفریقای مرکزی قتل عام شدند - بخش دوم