هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با متحدان آمریکا میپردازد.
فصل چهارم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع چین میپردازد که این فصل، "چین: آبهای کشف نشده" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به چین در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا و بخش سوم را از اینجا بخوانید.
بخش چهارم/فصل "چین: آبهای کشف نشده"
در اولین جلسات با مقامات چین، از لزوم ایجاد گفتگوی اقتصادی بین آمریکا و چین که پیشتر از سوی "هانک پالسن" –وزیر خزانهداری سابق- شروع شده بود، و مذاکرات استراتژیک همگام با آن جهت بسط روابط در سایه تقابل و همکاری سیاستمداران و کارشناسان دو طرف سخن گفتم. قصد وزارت خارجه، بهانهتراشی برای نشست و گفتمان با یک جامعه باشخصیت نبود.
من قاعده بازی مذاکرات در قصه رویارویی مقامات ارشد دو طرف را میدانستم. همین امر، ما را وارد فضاهای جدید و خلق اعتمادی سازنده میکرد. سیاستمداران دو طرف دیگر باید یکدیگر را میشناختند و با هم همکاری میکردند. این خطوط باز ارتباطات است که احتمال هر گونه سوء تفاهم منجر به تنش را کاهش میدهد. بدین ترتیب، تنشهای آتی، توان خارج کردن ما از ریل همکاری را نخواهد داشت.
اوایل فوریه 2009 بود که این ایده را در ضیافت ناهار وزارت با "هانک پالسن" و "تیم گایتنر" مطرح کردم. "تیم" را از زمان ریاستش در صندوق ذخیره فدرال نیویورک میشناختم. از او خوشم میآمد. شناخت بسیار خوبی از آسیا داشت و تا حدودی هم زبان چینی ماندرین میدانست و همین امر از او همراه بسیار خوبی در قضیه ایجاد روابط با چین میساخت.
او، پیشنهاد مرا مبنی بر همکاری اقتصادی، ورود به حوزه کار وزارت خزانهداری ندانست و اتفاقا تاکید داشت که کاملا به سود دولت آمریکاست. وی، همانند من این ایده را در زمانی که بحران اقتصادی موجب فاصله افتادن بین اقتصاد و امنیت دو کشور شده بود، سبب قوام وزارتهای خزانهداری دو کشور میدانست. اگر چین هم موافقت میکرد، آن وقت من و "تیم" دیالوگ جدید را ارائه میدادیم.
در پکن که بودم، انتظار این را داشتم که چینیها نسبت به شروع همکاری اکراه داشته باشند و یا از آن خودداری کنند. چینیها، به هیچ وجه مشتاق به بحث در مورد موضوعات حساس نبودند، اما ارتباط در سطح بالا با آمریکا برای آنها بسیار جذاب بود و این همکاری را طبق نظر "هو جینتائو" [رئیسجمهور وقت چین] مثبت، تعاونمند و وسیع میخواستند. دیالوگ مورد نظر، همان دیالوگی بود که ما در مورد برزیل، هند، و آفریقای جنوبی امتحان کردیم و جواب گرفتیم.
دههها بود که دکترین راهبردی سیاست خارجه چین بر پایه تز مشهور "دنگ ژیائوپینگ" [سیاستمدار و انقلابی چینی] پیش میرفت: "با خونسردی مشاهده کن، با آرامش با چیزها روبرو شو، جایگاهت را حفظ کن، در انتظار زمان مناسب باش، و وقتی ممکن شد، کارها را به انجام برسان". "دنگ" که پس از مرگ رییس بزرگ "مائو تسه تونگ" حکمرانی بر چین را بر عهده گرفت، بر این باور بود که چین هنوز از پتانسیل کافی برای چیره شدن در صحنه جهانی برخوردار نیست.
"دنگ ژیائوپینگ" سیاستمدار و انقلابی چینی
چین، سیاست "گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی" را در پیش گرفت و با همسایهگان خود نزاع ایجاد نکرد و امروز شاهد پیشرفت اقتصادی آن هستیم. من و "بیل"، "دنگ" را در سال 1979 طی سفرش به آمریکا دیدیم. پیش از آن هرگز یک رهبر چینی را ندیده بودم و وقتی به دقت او را تحت نظر گرفتم، متوجه شدم که بسیار عادی با آمریکاییهای حاضر در میهمانی کاخ فرمانداری ایالت جورجیا ارتباط برقرار میکند. مردی جذاب و خوشسخن بود که شخصیت برجسته وی حرکت به سمت اصلاحات در کشورش را میطلبید.
در هر حال، تا سال 2009، غالب سیاستمداران چینی بالاخص در ارتش بر این باور بودند که آمریکای ابر قدرت حالا دیگر از منطقه آسیا پای پس کشیده، اما همچنان بر جلوگیری از قدرتمند شدن چین تاکید دارد. لذا، رویکردی مدعیانهتر را برگزیدند. بحران اقتصادی آمریکا در سال 2008 آنها را جسورتر کرد. همچنین جنگ عراق و افغانستان، منابع و نیروهای آمریکا را تحت تاثیر قرار داد و این ملیگرایی چینی امروز را میتوان مرهون آن افول آمریکا و بهرهبرداری چین از آن شرایط دانست. چین در آن برهه بلافاصله رویکرد تهاجمیتری در آسیا به خود گرفت و اینکه تا چه حد میتوان پیش رفت را مورد ارزیابی قرار داد.
نوامبر 2009، از پرزیدنت اوباما استقبال نه چندان گرمی در پکن به عمل آمد. چینیها، تلاش کردند تا عرصه را به دست گرفته و اسب خود را بتازانند. لذا، از پرداختن به موضوعاتی چون حقوق بشر و ارزشگذاری پول خودداری کرده و بحث مشکلات بودجهای آمریکا را در سخنرانیها پیش کشیدند.
کنایه روزنامه نیویورک تایمز به دیدار بین اوباما و "هو جینتائو" که آن را "مشعشع و پر شکوه" خوانده بود آنقدر پر رنگ بود که در برنامه "شنبه شب روی آنتن" دستآویز شوخی و تمسخر قرار گرفت. بسیاری از تحلیلگران در این اندیشه بودند که ما وارد فاز جدیدی از رابطه با یک کشور در حال پیشرفت و قاطع شدهایم که حالا دیگر از بازی "گر صبر کنی ..." وارد بازی "شمشیر از رو بستن" شده است.
حال اما مهمترین منطقه برای چین مدعی، دریا بود. چین در منطقه شرقی و جنوبی خود دارای سواحل هممرز با ژاپن، ویتنام و فیلیپین است. آنها حتی بر سر رشته صخرهها، برونزدها (بخشی از سنگ بسترها)، تپه دریاییها و غالب جزایر خالی از سکنه بحث دارند.
در جنوب، چین و ویتنام در دهههای 1970 و 1980 به شدت درگیر شدند. در دهه 1990، چین بر سر جزایر با فیلیپین دچار درگیری شد. در دریای چین شرقی، جزایر زنجیرهای موسوم به "سنکاکو" (نام مورد نظر ژاپنیها) و "دیایو" (نام مورد نظر چینیها) همیشه موضوع بحث و تنش بین دو کشور بوده و به نظر میرسد که هر لحظه میتواند مقدمه بروز یک مناقشه بزرگ گردد.
کلینتون و اوباما با "هو جینتائو" رئیسجمهور وقت چین دیدار میکنند
در نوامبر 2013، چین اقدام به اعلام منطقه دفاع هوایی در دریای چین شرقی و لزوم متابعت کشورها از قوانین وضعشده جدید در مورد این منطقه کرد که جزایر مذکور هم جزء آن بود. آمریکا و متحدانش هم بدون توجه به این اخطار چین، آزادانه در آن منطقه اقدام به پرواز کردند و ما امروزه به آنجا منطقه پرواز بینالمللی میگوییم.
اگرچه این مناقشات جدید نیست، اما خطرات آن بالا رفته است. با رشد اقتصادی در آسیا، تجارت در منطقه هم رونق گرفته است. حداقل نیمی از تجارت جهان از دریای چین جنوبی میگذرد که محمولههای ارسالی "از آمریکا" و "به آمریکا" را نیر شامل میگردد. کشف منابع انرژی جدید در سواحل و فضاهای ناب ماهیگیری، موجب شد که این مناطق از حوزههای ناکارآمد تبدیل به گنج بالقوه برای چین و همسایهگانش شود. کشف این ثروت عظیم، رقبای دیرینه را به جان هم انداخت تا شاهد عامل مستعد احتراق یک مناقشه بینالطرفین باشیم.
در سالهای 2009 و 2010، شاهد نگرانی همسایهگان چین از جاهطلبی این کشور بر سر گسترش حوزه دارایی خود بر سر جزایر، منابع انرژی و آبها بودیم. این رفتارها درست بر خلاف چیزی بود که "رابرت زوئلیک" –معاون وزیر امور خارجه سابق و رییس سابق بانک جهانی- در سخنرانی سال 2005 خود برای چین به عنوان یک "شریک مسئول" آرزو کرده بود. به جای آن، چین در حال تبدیل شدن به یک "شریک انتخابگر" بود. چرا که در قبال همسایهگان کوچکش با استفاده از زور خود به اعمال سلیقه میپرداخت.