آنها به استدلال دوره جرج بوش تکیه میکنند که بر اساس آن، در صورتی که آمریکا تنها فشار را افزایش دهد، میتواند به جای توافق درباره امتیازدهی، شرایط خود برای توافق را دیکته کند.
اما این استدلال رد شده است. در واقع دلیلی که دولت اوباما این مسیر را رها کرده این بوده که درک کرده در صورتی که بر تسلیم شدن ایران اصرار بورزد به جای پیروزی احتمالا به سو جنگ خواهد رفت و این دلیل آن است که با هرگونه فشار برای بازگشت به این سیاست مخالفت میکند.
چیزی که افراطیها درباره آن اشتباه محاسباتی دارند توانایی ایران در مقاومت است. زمانی که واشنگتن جامع ترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران اعمال کرد، تهران باز هم تسلیم نشد. در مقابل ایران فشار را با فشار پاسخ داد. این کشور گامهایی برای تطبیق اقتصاد خود در راستای انعطاف و نه شکست برداشت که این کار را از طریق حذف کردن درآمدها نفتی از بودجه و استفاده از شبکههای مالی غیر رسمی انجام داد. پیش از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری، ایران تلاشهای خود را برای هدف قرار دادن منافع اسرائیلی و غربیها در سرتاسر جهان از طریق بمبگذاریها به حملات سایبری تغییر داد.
اما همانطور که بارها گفته شده ایران واقعیتهای جدید هستهای را به عرصه آورده است. با وجود تحریمها، حملات سایبری و افزایش ترورهای مخفیانه، ذخایر اورانیوم با غنای پایین و متوسط این کشور افزایش یافته و ایران سانتریفیوژهای نسل اول و دوم را نصب کرده است.
محاسبات تهران در بهترین حالت و با وجود فشارها دست نخورده باقی مانده و حتی این فشارها به ایران این انگیزه را داده که برنامه هستهای خود را توسعه دهد.
جریات ثبت تحریمها و دیگر انواع فشارهایی که توسط غرب علیه ایران اعمال شد برنامه هستهای ایران را نه متوقف کرد و نه به عقب بازگرداند.
در صورتی که اوباما پیشنهادهای "میت رامنی" یا "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر اسرائیل را پیگیری کند و مذاکرات را ترک کند تنها سبب خواهد شد که ایران به توسعه برنامه هستهای خود بپردازد.
اگر دو طرف به طور معجزه آسایی مسیری را برای ترک میز مذاکرات پیدا کنند هر دو طرف ابزارهای فشار خود را خواهند داشت در این صورت سناریوی احتمالی این است که روند تنشها افزایش خواهد یافت و از کنترل خارج شده و نه تنها به تسلیم شدن ایران منتهی نخواهد شد بلکه به مقابله نظامی منجر میشود.