هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با متحدان آمریکا میپردازد.
فصل چهارم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع چین میپردازد که این فصل، "چین: آبهای کشف نشده" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به چین در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا و بخش سوم را از اینجا بخوانید و بخش چهارم را اینجا بخوانید.
بخش پنجم/فصل "چین: آبهای کشف نشده"
در مارس 2009، درست 2 ماه پس از جلوس اوباما بر کرسی ریاست جمهوری، 5 فروند ناو چینی با یک ناو تا حدودی مسلح آمریکایی در 75 مایلی جزیره "هاینان" چین مواجه شدند. چینیها، خواستار ترک آن چیزی از سوی ناو آمریکایی شدند که "منطقه آبی انحصاری" میخواندند. ناو آمریکایی، پاسخ داد که در آبهای بینالمللی قرار دارد و کاملا مجاز به کاوش دریایی است.
ملوانان چینی تلاش میکنند با انداختن چوب به آب مانع از حرکت ناو آمریکایی شوند. آمریکاییها هم دست روی دست نگذاشته و با شلنگ آتشنشانی آنها را زیر آب میگیرند. این اتفاق به هر جهت منجر به خلق یک مناقشه نمیشود، اما صحنه، تبدیل به یک کمدی مضحک میگردد. در طی دو سال بعد از آن، مواجهاتی از این دست میان چین و ژاپن، چین و ویتنام، و چین و فیلیپین شکل گرفت که تا حد تهدیدات جدی پیش رفت. بالاخره باید اتفاقی میافتاد.
نهایتا، چین تصمیم به حل این اختلافات منطقهای با رقبایش از طریق مذاکرات دو طرفه گرفت. این کشور، مذاکرات دو طرفه را ترجیح داد چرا که در مذاکرات چند طرفه احتمال اتحاد رقبایش میرفت. جای تعجب نبود که رقبایش در پاسخ، مذاکرات چند جانبه را ارجح دانستند. آنها معتقد بودند که آنقدر مشکلات و ادعاها وجود دارد که خیلی بهتر است در سری مذاکرات چند جانبه منظم مطرح گردد. گرد هم آمدن همه بازیگران منطقهای مربوطه –بالاخص کشورهای کوچک- در یک اتاق و ایجاد فرصت برای بیان دیدگاههایشان بهترین روش برای حرکت به سمت خلق یک راه حل جامع بود.
من با این راه حل موافق بودم. آمریکا هیچ ادعای ارضی و آبی در منطقه دریای چین ندارد و همیشه نیز در اینگونه مواقع، موضع بیطرفی دارد، اما نسبت به یک جانبه عمل کردن برای تغییر وضع کنونی نیز رویکرد مخالفت داریم. هدف ما ثبات و حفاظت از کاوش آزادانه، تجارت دریایی و قانون بینالمللی است. همچنین نسبت به دفاع از ژاپن و فیلیپین تعهدات مکتوبی داریم.
نگرانی من زمانی بالا گرفت که در می 2010 برای "گفتگوی اقتصادی و استراتژیک" در چین بودم. در آن زمان، شنیدم که چینیها ادعاهای خود در مورد منطقه دریایی را تحت عنوان "هدف اصلی" میدانند و برای آنها به اندازه موضوع تبت و تایوان اهمیت دارد. چینیها اخطار دادند که با هر گونه دخالت خارجی برخورد خواهند کرد، اما ملاقاتهای ما زمانی که یکی از ژنرالهای دریایی چین با لحنی بسیار تند و به حالت یاوهسرایانه آمریکا را متهم به دور زدن و تضعیف قدرت چین کرد، دچار مشکل شد.
چنین اظهارنظری در یک جلسه در نشستی با این اندازه حساسیت، بسیار غیر معمول بود –اگرچه گمان من بر این است که وی از روسای بالا دستی خود خط گرفته بود- و بسیاری از مقامات چینی حاضر در جلسه را همچون من شوکه کرد.
کلینتون در یک نشست خبری در پکن سخنرانی میکند
مواجهات دریای چین جنوبی در دو سال اول دولت اوباما مرا به این فکر انداخت که باید در مورد ایجاد سازمانهای چند جانبه در آسیا تلاش بیشتری کنیم. آن موقع برای حل اختلافات بین چند کشور، دارای منابع و استراتژی کافی نبودیم. این وضعیت برای کشورهای کوچکتر یادآور غرب وحشی بود: مرزهای بی قانون تحت حاکمیت فردی قوی و امید ضعیف به رحمت او. هدف ما، فقط خنثی کردن نقاط اشتعال در دریای چین جنوبی نبود، بلکه به فکر ایجاد سیستم بینالمللی قوانین و سازمانها در منطقه آسیا-اقیانوسیه جهت جلوگیری از هر گونه مناقشه آتی و ایجاد صلح و ثبات در منطقه –همچنان که اکنون در اروپا تا حدودی شاهد آن هستیم- بودیم.
زمان بازگشت از چین، در هواپیما با همراهانم به مشورت نشستم. چین، خود را خیلی دست بالا گرفته بود. به جای استفاده از غیاب ما در صحنه و بحران اقتصادی دامنگیرمان جهت تحکیم روابط با رقبای خود، اقدام به اتخاذ رویکرد متخاصمانه نسبت به آنها و عصبانی کردنشان کرده بود. وقتی تهدیدات نسبت به امنیت و پیشرفت کشورهای منطقه چندان جدی نیست، کشورها میل چندانی هم به حضور متحدین مجهز نظامی، قوانین و نورمهای قوی بینالمللی و شرکتهای موثر چند جانبه ندارند. اما وقتی همین تهدیدات در کفه مناقشه قرار میگیرد، آن وقت است که توافقات حمایتی و حفاظتی معنای بسیاری مییابد؛ بالاخص برای کشورهای کوچک.
اما همیشه فرصتهای مناسب وجود دارد. یکی از این فرصتها، دو ماه بعد، تحت عنوان انجمن منطقهای "آسهآن" در ویتنام به وجود آمد. 22 جولای 2010 بود که در فرودگاه "هانوی" بر خاک ویتنام فرود آمدم. به ضیافت ناهار به مناسبت پانزدهمین سالگرد از سرگیری روابط بین آمریکا و ویتنام دعوت شده بودم.
هنوز تصویر آن روزی که "بیل" ["بیل کلینتون" رئیسجمهور اسبق آمریکا] در سال 1995 در سالن شرقی کاخ سفید در حضور قهرمانان جنگ ویتنام، یعنی سناتور "جان کری" و سناتور "جان مککین" آن سخنرانی معروف را کرد، جلوی چشمم است. او، از شروع فضای جدید بین آمریکا و ویتنام سخن گفت؛ از ترمیم زخمها، از حل مسئله زندانیان جنگ و از ایجاد مسیر مناسبات دیپلماتیک و اقتصادی.
در سال 2000، به هانوی سفر کردیم. این، اولین سفر یک رییس جمهور آمریکا به ویتنام بود. ما خود را برای مواجهه با خشم و غیظ و دشمنی آماده کرده بودیم. اما همین که وارد شهر شدیم، جمعیت عظیمی در دو طرف خیابان آماده استقبال از ما شده بودند. سیلی از دانشجویانی که از جنگ ما هیچ ذهنیتی نداشته و اکنون فقط صلح بین دو ملت را میشناختند، برای گوش فرا دادن به سخنرانی "بیل" در دانشگاه هانوی حضور یافتند. طی آن سفر، هر کجا که رفتیم جز محبت و خونگرمی از مردم ویتنام چیزی ندیدیم. این، انعکاس حسن نیت دو کشور در معیت یک نسل رخ داد با تعهد به این حقیقت که گذشته نمیتواند تعیینکننده آینده باشد.
کلینتون و دخترش در سفر به ویتنام، کلاههای مخصوص این کشور را به سر دارند
بار دیگر به عنوان وزیر امور خارجه وارد هانوی شده بودم و به این امر فکر میکردم که روابط دو کشور تا چه حد پیشرفت کرده است. تجارت سالیانه طرفین، از حدودا 250 میلیون دلار (قبل از عادیسازی روابط) به 20 میلیارد دلار (سال 2010) رسیده بود و هر سال هم بیشتر میشد. ویتنام یک فرصت استراتژیک بینظیر –اگرچه چالش برانگیز- پیش پای گذاشت.
از یک طرف، این کشور دارای سیستم حکومت خودکامه با وضعیت ضعیف حقوق بشری –بالاخص در زمینه آزادی مطبوعات- بود و از طرف دیگر خواهان بسط روابط اقتصادی و برخورداری از نقش پررنگتر در منطقه بود. طی این سالیان، مقامات ویتنامی در دفعات متعدد به من گفتند که علیرغم جنگ میان دو کشور، آنها آمریکا را تحسین کرده و دوست دارند.