«آنهایی که انقلاب را به شورش ترجمه و تفسیر می‌کنند، طبیعتاً ترجیح می‌دهند قانون‌گذاران و مجریان قانون کمی ضد انقلاب باشند. این نگاه به انقلاب در برخی از انقلابیون قدیم رواج یافته است. آنها تصور می‌کنند انقلاب برای به هم ریختن نظام ستم‌شاهی خوب بود نه برای بنیان‌گذاری «ثبات اجتماعی». آنها لازمۀ عقلانیت را در غیرانقلابی بودن می‌دانند و به منطق ضدانقلاب‌ها در ادارۀ جامعه حق می‌دهند.»

به گزارش مشرق، حجت الاسلام پناهیان به مناسبت دوازدهم فروردین‌ماه-روز جمهوری اسلامی ایران- یادداشتی در پایگاه اطلاع‌رسانی بیان معنوی منتشر کرد. متن این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

سال‌روز نهادینه شدن نهالی از انقلاب جهانی اسلام در ایران مبارک باد. نهال «جمهوری اسلامی» شاخۀ ایرانی شجرۀ طیبۀ انقلاب جهانی اسلام است که تاریخی به قدمت و عظمت اسلام دارد. انقلابی که سرآغازش از مکۀ مکرمه بود و مقدماتش را تمام انبیاء فراهم کرده بودند. بذر شجرۀ طیبۀ «انقلاب اسلامی» در کنار چشمۀ زمزم به دستان پاک پیامبر اکرم(ص) کاشته شد. در مکه آن را سرکوب کردند، از مدینه سربرآورد. در مدینه مظلوم واقع شد و در کوفه به اقتدار رسید. در کوفه با ناجوانمردی خواستند آن را به خاک بسپارند، در کربلا قیام کرد. در عاشورا آن را به خاک و خون کشاندند تا نابودش کنند، ریشه‌های خود را در دل زمین گستراند و جاودانه شد؛ تا در زمان ما جلوه‌گر گشت و 22بهمن57 سرزمین ما را رویاند. ما از این شجرۀ تنومند طیبه که در جان جامعۀ ما سر از خاک تاریخ بیرون زده بود، شاخه‌ای با نام «جمهوری اسلامی ایران» دریافت کردیم و آن را به مثابه نهالی نهادینه کردیم که زیر سایۀ آن زندگی کنیم.

پس اولاً بهتر است به‌جای آنکه انقلاب اسلامی را متعلق به خودمان بدانیم، خود را به آن متعلق بدانیم. امام در این باره می‌فرمودند: «همه ما در پناه اسلام هر چه داريم هست. ما چيزى نيستيم خودمان، هرچه هست اسلام است. و ما در پناه اسلام اگر چيزى باشيم، هستيم»(صحیفه امام/9/477). از همان اول معلوم بود که این انقلاب ریشه در تاریخ دارد و سرشاخه‌هایش نیز در حصار مرزهای ما باقی نخواهد ماند؛ شعارهایش جهانی بود و ریشه‌هایش در تمام تاریخ و خاک منطقه امتداد داشت. سال‌ها بر تنۀ آن کوبیدند تا آن را قطع کنند و شاخ و برگ‌های آن را بشکنند، که سایه‌اش به همسایه‌ها نرسد، اما هم‌اکنون می بینیم شاخسارهایش بر تمام منطقه سایه افکنده و میوه‌هایش را به تمام مردم منطقه رسانده است. به تعبیر بهتر، نهال‌های نو و مقاومی در هرمنطقه از ریشه‌های خود رویانده است. مقاومت یکی از ثمرات این انقلاب است، بیداری اسلامی یکی دیگر.

اخیراً اقتدار مظلومان در مقابل ظالمان یکی دیگر از جلوه‌ها و جوانه‌های آن است که امروز بیش از هرکجا در یمن سر از خاک برآورده است. این انقلاب، جهانی خواهد شد چون ریشه‌هایش در خاک و سرشت آدمیان در سرتاسر عالم وجود دارد و منطقۀ اسلامی ما به نهالستانی برای صدور شاخه‌های آن به جهان مبدل خواهد شد. و روزی خواهد رسید که تمام انقلابیون را به مکه یعنی زادگاه اولی این انقلاب فرا بخوانند، شاید مردم انقلابی یمن برای حضور در مکه آماده می‌شوند.
ثانیاً باید بدانیم نظام ما تا زمانی حیات دارد که از اصل خود یعنی «انقلاب اسلامی» جدا نشود. جمهوری اسلامی تا هرکجا در رفتارها و ساختارهای خود، انقلاب را نهادینه کرده، موفق بوده و هرکجا مانند تمام نظام‌های غیرانقلابی به سوی ارزش‌های غیراسلامی حرکت کرده است، مانند دیگر نظام‌های غیرانسانی جهان، ناکام مانده است. بعضی می‌پندارند انقلاب قابل نهادینه شدن نیست و آن را یک وسیلۀ سیال و گذرا تلقی می‌کنند که نمی‌شود در ساختارهای باثبات اجتماعی حفظ شود. آنها نگاهی سطحی به انقلاب دارند و انقلاب را نوعی شلوغ کردن تصور می‌کنند؛ نه تحول در نظام ارزش‌های یک جامعه که باید بر اساس آن ساختارهای جامعه را شکل داد. آنها یا ذهن خود را محدود به انواع اندکی از نهادها و ساختارهای اجتماعی کرده‌اند و خود را از تفکر و خلاقیت بازداشته‌اند و یا مرعوب هیمنۀ پوشالی تمدن غرب شده‌اند و تا تمدن غرب مضمحل نشود به خود نمی‌آیند. غافل از اینکه فلسفۀ جمهوری اسلامی نهادینه کردن اسلام انقلابی در جامعه است.

آنهایی که انقلاب را به شورش ترجمه و تفسیر می‌کنند، طبیعتاً ترجیح می‌دهند قانون‌گذاران و مجریان قانون کمی ضد انقلاب باشند. این نگاه به انقلاب در برخی از انقلابیون قدیم رواج یافته است. آنها تصور می‌کنند انقلاب برای به هم ریختن نظام ستم‌شاهی خوب بود نه برای بنیان‌گذاری «ثبات اجتماعی». آنها لازمۀ عقلانیت را در غیرانقلابی بودن می‌دانند و به منطق ضدانقلاب‌ها در ادارۀ جامعه حق می‌دهند. غافل از اینکه رژیم ستم‌شاهی چیزی جز نتیجۀ همین عقلانیت پوشالی که غربی‌ها ادعا می‌کنند نبود. امروز تمام غرب‌زده‌ها که اندیشه‌هایشان تاول زده باید به جنایت‌های غرب علیه بشریت بیشتر نگاه کنند، تا شاید بفهمند ریشۀ این‌همه جنایت کجاست. آیا عقلانیت قلابی که مقابل ارزش‌های انقلابی است منشأ این‌همه جنایت نیست؟ آیا نتیجۀ دمکراسی و حقوق بشر این‌همه جنایت در حق بشریت نشده است؟ نکند آنها معتقدند غرب نتوانسته است شعارهای دمکراسی و حقوق بشر را به‌خوبی پیاده کند؟ این تصور را در اول انقلاب هم، آنهایی که شیفتۀ مارکسیسم بودند، داشتند. وقتی از مشکلات و جنایت‌های کشورهای کمونیستی می‌گفتیم، می‌گفتند آنها نتوانسته‌اند به‌خوبی مارکسیسم را پیاده کنند. غربی‌ها کجای دمکراسی و حقوق بشر را به‌خوبی اجرا نکرده‌اند که این‌همه جنایت و آدم‌کشی را رواج می‌دهند و روا می‌دانند؟ آیا درک این حقیقت دشوار است که این شعارها از اساس فریبا بوده‌اند و خدعه‌ای برای چپاول ملت‌ها بوده‌اند؟

باید حقانیت شعارهای انقلاب را در ساختارهای جمهوری اسلامی به اثبات رساند تا جهان از تصور تک‌راهه بودن حرکت بشر در مسیر بیراهه‌ای که ساخته‌اند نجات پیدا کند. «جمهوری اسلامی» اساساً یک نهاد انقلابی است و این کافی نیست که کارگزاران نظام اعم از قانون‌نویسان و مجریان قانون تنها به انقلاب 57 معتقد باشند ولی در طراحی نظامات فرهنگی، اجتماعی و حقوقی به دست دشمنان انقلاب نگاه کنند.

علیرضا پناهیان
12 /1 / 94