کارلوس جواني بود از خانواده‌اي مرفه. مثل ما فلسطيني‌ها نبود، خصوصيات اخلاقي خاصي داشت، از جمله اين که در هتل زندگي بسيار مرفه و مجللي داشت،‌ غذايش و سيگار کشيدنش همه اعياني بود..

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، تا کنون سيزده قسمت از خاطرات محمد داوود عودة معروف به «ابوداود» از مبارزان کهنه کار فلسطيني و طراح عمليات ضدصهيونيستي مونيخ متشر شده است. در بخش چهاردهم از او درباره ارتباطش با شخصيت معروف و جنجالي دهه 70 ميلادي يعني « ايليچ راميرز سانچز» معروف به «کارلوس» سوال شده است. ابوداوود در پاسخ به ذکر جزئياتي از دوستي و همکاري خود با اين مبارز آمريکاي لاتين پرداخته است  که از سوي غرب به عنوان تروريستي هولناک معرفي مي شود :
 

*مجري: چه رابطه‌اي با کارلوس داريد؟

*محمد داود عوده: ما با هم دوست هستيم، در اروپاي شرقي با او آشنا شدم.

*مجري: اولين بار کي او را ديديد؟

*محمد داود عوده: سال 1979.

*مجري: چگونه با هم آشنا شديد؟ چه کسي شما را به هم معرفي کرد؟

*محمد داود عوده: يک فلسطيني به اسم علي که او را مي‌شناختم، از زماني که در جبهه خلق فعاليت مي‌کرد، او را مي‌شناختم، کارلوس هم در آن جبهه فعاليت مي‌کرد، به همين دليل ما را به يکديگر معرفي کرد، البته کار و فعاليت کارلوس با من تفاوت بسيار داشت..

*مجري: از چه لحاظ؟

*محمد داود عوده: او يک فعال بين المللي بود و من يک مبارز بودم که براي قضيه فلسطين فعاليت و مبارزه مي‌کردم.

ايليچ راميرز سانچز معروف به کارلوس در دهه 70 ميلادي

*مجري: اما قضيه فلسطين در راس فعاليت‌هاي کارلوس نيز بود؟

*محمد داود عوده: بله، اما اولين هدف او تشکيل يک حزب بين المللي بود که براي من اگرچه خواسته محترمي بود، اما چندان اهميت نداشت، آن چه براي من مهم مي نمود، فعاليت و مبارزه براي قضيه فلسطين بود.

*مجري: در آن زمان و آن دوره او چگونه به کشورها سفر مي‌کرد؟

*محمد داود عوده: او ميان بيروت و کشورهاي سوسياليستي رفت و آمد داشت.

*مجري: رابطه‌اش با ابو نضال چگونه بود؟

*محمد داود عوده: هيچ رابطه‌اي با او نداشت.

*مجري: بنابراين چه کسي نيازهاي مالي او را تامين مي‌کرد؟

*محمد داود عوده: او منابع حمايت کننده بسياري در اروپا و آمريکاي لاتين داشت که نيازهاي مالي او را برآورده مي‌ساختند.

*مجري: آيا گروه‌هاي فلسطيني هم از او حمايت مي‌کردند؟

*محمد داود عوده: در ابتدا وديع حداد از او حمايت مي‌کرد، بعد از تشکيل اوپک با وديع اختلاف نظر پيدا کرد و از او جدا شد و گروه مستقلي را براي خود تشکيل داد..

*مجري: براين اساس مي‌توانيم بگوييم، او با وديع رابطه داشت و از طريق او با قضيه فلسطين مرتبط شد؟

*محمد داود عوده: ابتداي رابطه او با قضيه فلسطين به زمان ترک مسکو و پيوستنش به بيروت بازمي‌گردد..

*مجري: چه سالي؟

*محمد داود عوده: فکر کنم سال 70 بود، در آن سال بود که به جبهه خلق در ابتدا در اردن و سپس در بيروت ملحق شد.

*مجري: چه جور آدمي بود؟

*محمد داود عوده: جواني بود از خانواده‌اي مرفه. مثل ما فلسطيني‌ها نبود، خصوصيات اخلاقي خاصي داشت، از جمله اين که در هتل زندگي بسيار مرفه و مجللي داشت،‌ غذايش و سيگار کشيدنش همه اعياني بود..

*مجري: يعني خانواده‌اش اين امکانات را برايش فراهم مي‌ساختند؟

*محمد داود عوده: نه، فکر نمي‌کنم، اما به ياد دارم و آن چيزي را که با چشم خود ديدم، اين بود که مادرش زن ثروتمندي بود که در لندن زندگي مي‌کرد، يک بار برايش نامه‌اي نوشته بود و در آن خواسته بود، اين کارهايش را رها کند و به نزد او در لندن برود تا با او زندگي کند و به او گفته بود، اگر اين کار را کند، هرچه بخواهد برايش انجام و هر قدر پول بخواهد به او مي‌دهد، نامه را به من نشان داد و خنديد.


ايليچ راميرز سانچز در اوايل دهه اول از قرن 21 در زندان رژيم فرانسه


*مجري: در چه سالي اين نامه را به شما نشان داد؟

*محمد داود عوده: فکر کنم سال 80، گفت ببين مادرم از من خواسته در برابر رها کردن مبارزه هر چه بخواهم به من بدهد، اما من اين کار را نمي کنم، اين چيزي بود که من از او ديدم و از نامه‌اش را برايم ترجمه کرد، چون نامه به زبان اسپانيولي بود، و او فقط آن قسمتي را که مادرش از وي درخواست کرده بود، مبارزه را ترک کند، برايم ترجمه کرد.

*مجري: به زبان عربي آشنا بود؟

*محمد داود عوده: کمي عربي حرف مي‌زد، اما انگليسي و فرانسه و روسي را به خوبي صحبت مي‌کرد و آلماني را هم مي‌شناخت.

*مجري: کارها و افکارش چطور بودند؟

*محمد داود عوده: از لحاظ مبارزات جهاني از ديدگاه‌هاي چه گوارا تبعيت مي‌کرد، از لحاظ ظاهري و هيئت ظاهر هم، چنين نشان مي‌داد، البته شرايط جهاني در آن زمان با حال حاضر تفاوت بسيار داشت..

*مجري: کشورها رفت و آمد او را امکان پذير و تسهيل کرده بودند، مثلا ويزاي کشورشان را به راحتي او مي‌دادند، بخصوص کشورهاي اروپاي شرقي او را مي‌شناختند؟

*محمد داود عوده: بله به جز آلمان‌ها..

*مجري: منظورتان آلمان شرقي است؟

*محمد داود عوده: بله آلمان شرقي.

*مجري: چرا؟

*محمد داود عوده: دوستش نداشتند، چون رفت و آمدي زيادي به برلين داشت و در آن زمان حساسيت‌ آلمان‌ها نسبت به هم زياد بود، يکبار آلمان‌ها از من خواستند نامه‌اي را به دست او بدهم که در آن از وي پرسيده بودند، چرا اينقدر به برلين مي‌رود..

*مجري: مي‌دانستند شما دوست او هستيد؟

*محمد داود عوده: تا حدودي، چون ما هرگاه در برلين بوديم همديگر را ملاقات مي‌کرديم، بويژه در همان هتلي که او اقامت داشت، به همين دليل فهميده بودند، ما با هم روابطي داريم..

*مجري: پيشنهاد کار با خود را به شما عرضه نکرد؟

*محمد داود عوده: نه، چون او مي‌دانست ممکن نيست من با اين موضوع موافقت کنم..

*مجري: چه کساني با او کار مي کردند .. آيا در ميان آنها فلسطيني هم وجود داشت؟

*محمد داود عوده: بله، فلسطيني‌ها و لبناني‌هايي هم با او کار مي‌کردند .. غير از آن چند نفر آلماني و فرانسوي و از تابعيت‌هاي آمريکاي لاتين هم با او بودند و جلساتي سياسي با هم داشتند، مرا به جلسات کاريش دعوت نمي‌کرد، چون در آنها با هم به زبان اسپانيولي حرف مي‌زندند، به همين دليل حتي اگر در جلسات آنها حضور هم پيدا مي‌کردم، نمي توانستم بفهمم چه مي‌گويند، اما بارها مرا به مهماني شام دعوت کرد که گفتگوها در آنها بسيار عادي و معمولي بود اين که از کدام کشور هستيد و چه کار مي‌کنيد و از اين حرف‌ها.

*مجري: چه وقت رابطه شما با او صميمانه و بسيار عميق شد؟

*محمد داود عوده: رابطه ما چندان عميق نبود، ما هميشه همديگر را نمي‌ديديم و در کنار هم نبوديم، من او را دوست داشتم، چون مي‌دانستم مزدور کسي نيست، يک مبارز جهاني است و شايسته احترام و تقدير..

*مجري: مي‌دانستيد او به سودان رفته است؟

*محمد داود عوده: پس از اين که در سودان دستگير شد، متوجه شدم به آنجا رفته است.

*مجري: پس از اين که در سودان دستگير شد متوجه شديد؟ فکر مي‌کنيد بطور رسمي وارد سودان شده بود؟

*محمد داود عوده: بله با موافقت مقامات سوداني؟

*مجري: و آنها مي‌دانستند که او کارلوس است؟

*محمد داود عوده: بله، و اين که به آنها در برخي امور کمک مي‌کند..

*مجري: پيش از آن کجا بود؟

*محمد داود عوده: در اردن، اما اين که اين حضور با اطلاع مقامات اردني بوده يا خير نمي‌دانم، در اردن بود که با يک دختر فلسطيني ازدواج کرد..

*مجري: اولين ازدواجش بود؟

*محمد داود عوده: نه، پيش از اين با يک دختر آلماني ازدواج کرده بود که همسر قانوني او بشمار مي‌آمد و از او يک دختر داشت، بعد به اردن آمده بود و شنيدم که در دادگاه مذهبي "السويده" اسلام آوردنش را اعلام و با آن دختر فلسطيني بر اساس سنت خدا و رسولش ازدواج کرده بود..

*مجري: منظورش از يافتن همسرش در واقع همين دختر بود؟

*محمد داود عوده: بله .. بله، من خيلي دنبالش گشتم، اما نتوانستم او را پيدا کنم.


*مجري: اگر بعد از اين مصاحبه او را پيدا کني باز هم به وعده خود عمل مي‌کني، به نظر مي‌رسد کارلوس بسيار نگران اين دختر است و موضوع او سر و صداي زيادي در رسانه‌ها به راه انداخت؟

*محمد داود عوده: بله، حتما چون به نظر مي‌رسد، او را خيلي دوست دارد و من به آن دختر خواهم گفت که چگونه با وکيلش تماس بگيرد و با کارلوس ارتباط برقرار کند، چون وکيل او را مي‌شناسم..

*مجري: بعد از به زندان افتادن وي آيا باز هم به او توجه داريد، منظورم اين است که برايش کاري انجام دهيد، چون ظاهرا او بدون مجوز وارد اين کشور شده و بعد دولت سودان از وجود و حضور او در اين کشور مطلع شده است؟

*محمد داود عوده: نه، من تمام اين سخنان را رد مي‌کنم، بايد به شما بگويم کارلوس از يک سال پيش از دستگيري در سودان زندگي مي‌کرد، همه جا رفت و آمد داشت، جاهايي که مي‌رفت کاملا مشخص بود و افراد زيادي به خانه‌اش رفت و آمد داشتند، اين منطقي نيست که تمام اين کارها سري و مخفيانه صورت گرفته باشد و دامي که براي وي تدارک ديده شده توطئه‌اي غير منصفانه و غير اخلاقي است.

*مجري: بنابراين شما مي‌گوييد، تسليم کارلوس توسط سوداني‌ها به فرانسوي‌ها امري نادرست و دولت سودان از حضور وي در اين کشور مطلع بوده است ، اما تحت چه عنواني کارلوس در سودان زندگي مي‌کرده است؟

*محمد داود عوده: تحت هر عنوان مهم اين بود که با موافقت دولت سودان و دستگاه‌هاي اطلاعاتي اين کشور وارد سودان شده و اين منطقي نيست که کارلوس غير قانوني وارد سودان شده باشد و هر روز ده‌ها نفر از مليت‌هاي مختلف به خانه‌اش رفت و آمد مي‌کردندع آن هم نه يک روز و نه دو روز بيشتر از يک سال و نيم و اين امر بدون اطلاع دولت سودان بوده است، من مطمئنم آنها از حضور وي در کشورشان و فعاليت‌هايش مطلع بوده‌اند و در اين زمينه ميان اقاي ترابي و فرانسوي‌ها توافقي به عمل آمده است.

*مجري: اما ترابي گفت که از حضور او در سودان اطلاع نداشته و کارلوس با اين کارش قوانين سودان را نقض کرده است؟

*محمد داود عوده: من مي‌گويم، اگر کسي مثل کارلوس بتواند قوانين کشور سودان را نقض کند و يک سال و نيم در اين کشور زندگي کند و مقامات اين کشور از اين موضوع بي اطلاع باشند، پس آن قوانين و آن سازمان‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي به چه درد مي‌خورند؟

*مجري: طي اين دوره با گذرنامه چه کشوري تردد مي‌کرد؟

*محمد داود عوده: فکر مي کنم يمن جنوبي.

*مجري: با اين که در حال حاضر و در عرف کنوني جهان که کارلوس يک تروريست بين المللي به شمار مي‌آيد، اگر فرصتي برايتان پيش آيد باز هم به او کمک خواهيد کرد؟

*محمد داود عوده: بي‌ترديد در چارچوب قانون هر کمکي از دستم برآيد، برايش انجام مي‌دهم، اما فراتر از قوانين نه.

طرح حمله به اردن و دستگيري نخست وزير اردن و سفير آمريکا و هدف از آن

*مجري: اکنون اگر به پس از عمليات مونيخ 72 بازگرديم، شما پس از آن يک عمليات بزرگ ديگر هم داشتيد که هدف آن حمله به اردن، دستگيري نخست وزير اردن و سفير آمريکا و افراد سفارت آمريکا در اردن بود، هدف از برنامه و اجراي آن چه بود؟ و چه شد اين نقشه با شکست مواجه شد؟

*محمد داود عوده: ما در آن زمان 2500 رزمنده داشتيم که در زندان‌هاي اردن در بازداشت بسرمي‌بردند..

*مجري: بعد از حوادث سپتامبر؟

*محمد داود عوده: بله، بعد از حوادث سپتامبر و حوادث جرش و عجلون، و ما حق داشتيم که براي آزادي آنها تلاش کنيم، به همين دليل به فکر اجراي عملياتي براي آزاد ساختن آنها افتاديم که با کمال تاسف در آن نفوذ صورت گرفت، توسط شخصي که در سازمان اطلاعات اردن کار مي‌کرد و با ابو اياد همکاري داشت..

*مجري: خوب در ابتدا لطفا بگوييد چه نقشه‌اي کشيده بوديد؟

*محمد داود عوده: قرار بر اين بود که ابتدا 16 نفر وارد ساختمان هيئت دولت شوند .. البته مسلح..

*مجري: اسلحه را از کجا آورده بوديد؟

*محمد داود عوده: آن را از خارج وارد کرده بوديم.

*مجري: از چه طريقي؟

*محمد داود عوده: در ماشين‌هايي که از بلغارستان مي‌آمدند، آنها را جاسازي کرده و موفق شده بوديم توسط عواملمان آنها را وارد کنيم..

*مجري: از بيروت آنها را وارد اردن کرده بوديد؟

*محمد داود عوده: نه .. نه، از بغداد و کويت و دمشق آنها را وارد اردن کرده بوديم، بچه‌ها از راه‌هاي مختلف آنها را وارد اردن کرده بودند.

*مجري: چه کسي نقشه اين حمله را ريخت؟

*محمد داود عوده: بطور کلي من و ابو اياد اما اجرا نشد..

*مجري: شما در اينجا نيز مسئول اجرا بوديد؟

*محمد داود عوده: بله، مسئول نظارت بر اجراي نقشه.

*مجري: به همان شيوه مونيخ؟

*محمد داود عوده: با اندکي تفاوت .. تفاوت در واقعيت‌هاي موجود و انگيزه‌ها و مردم و کشور يا سرزمين.

*مجري: ممکن است تفاصيل اين نقشه يا عمليات را بفرماييد؟

*محمد داود عوده: قرار بر اين بود، بچه‌هاي ما سفارت را اشغال کنند..

*مجري: سفارت آمريکا منظورتان است؟

*محمد داود عوده: بله، و گروه دوم هم ساختمان دولت را اشغال کنند و براي ورود قرار بود، بچه‌ها با يک لندرور و با لباس ارتش اردن وارد شوند، اما نه لندرور وارد و نه اين عمليات انجام شد.

*مجري: چقدر از عمليات پيش رفته بود که اين مسئله بوجود آمد؟

*محمد داود عوده: در همان ابتدا بچه‌ها را دستگير کردند و بالطبع عمليات با شکست مواجه و متوقف شد.

*مجري: چگونه عمليات کشف شد؟

*محمد داود عوده: جواني ميان بچه‌ها بود به اسمش "جبل" ابو اياد با او برنامه‌ها را هماهنگ کرده بود، اين که با او تماس بگيريم تا او به ما بگويد تجيهزات و سلاح‌هايمان را کجا مستقر کنيم، من اين شخص را نمي شناختم و براي اولين بار در عمرم او را مي‌ديدم، وقتي به عمان رسيدم، ابو اياد کسي را دنبالش فرستاد تا او را نزد ما بيآورند، او از همان ابتدا مي‌دانست من در هتل مستقر هستم، در حالي که کسي ازاين موضوع خبر نداشت، من از اين که ديدم جبل از اين موضوع آگاه است، غافلگير شدم و هنگامي که به چهره‌اش نگاه کردم، خيانت را از دورن چشم‌ها و نگاهش خواندم..

*مجري: عجب!!

*محمد داود عوده: او را به گوشه‌اي کشيدم و به او گفتم، گوش کن اگر بلايي سر من بيآيد و من دستگير شوم، خونبهاي زندگي من جان توست .. گفت نه .. نه خيالتان راحت باشد و با اين حرف‌ها سعي کرد، مرا آرام کند و از من خواست شب به خانه او برويم.

*مجري: شما مي‌خواهيد بگوييد او با هوش بود و به هر طريق مي‌خواست توجه شما را به چيز ديگري جلب کند.. نوعي ذکاوت فرمانده‌هان در او وجود داشت..

*محمد داود عوده: دقيقا..

*مجري: يعني او هم بوهايي برده بود؟

*محمد داود عوده: بي‌شک.

*مجري: يعني احساس کرده بود، به چهره و چشمان کسي نگاه مي‌کند که همه چيز را مي‌فهمد و درمي‌يابد؟

*محمد داود عوده: بي‌شک همين است که مي‌گوييد .. چون خائن‌ها چشمان ديگري دارند، هميشه از چيزي در هراسند، فکر مي‌کنند عيبي در آنها وجود دارد که بايد آن را از انظار ديگران مخفي کنند و بازتاب اين ترس و هراس در چشمانشان مشاهده مي‌شود، البته در صد اين ترس و هراس‌‌ها متفاوت است و وابستگي به مهارت آن خائن دارد، اما چشمان جبل داد مي‌زد که چه کاره است، خلاصه اين که من به او اوکي دادم و گفتم برويم خانه‌اش و تجهيزات و سلاح‌ها را ببينيم، وقتي به خانه‌اش رسيديم، ديدم خبري از تجهيزات نيست و احساس کردم دامي برايم گذاشته‌اند، اما مشکل اينجا بود که من خانمي را همراه خودم آورده و گفته بودم، او همسر من است، به همين دليل نمي‌توانستم فرار کنم و آن خانم را به حال خود رها کنم..

*مجري: از بغداد همراه شما آمده بود؟

*محمد داود عوده: بله، از بغداد با من به اردن آمده بود .. البته درست‌تر اين است که بگويم از کويت با من بود، چون همسرش درعمليات با ما مشارکت داشت او هم فرزند شهيد بود .. بنابراين به دور از اصول اخلاقي بود که او را به حال خود رها کنم..

*مجري: بسيار خوب .. آيا به ديگران اشاره کرديد که او را فراري دهند؟
*محمد داود عوده: مخلص کلام اين که سعي کردم با آن ماشين دنده عقب بگيرم و از همان راهي که آمده بودم بازگردم، اما ديدم دام گسترده‌اي براي من در نظر گرفته شده و سراسر آن منطقه را افراد مسلح فراگرفته‌اند .. آن موقع بود که فهميدم دستگيري من حتمي است، چند نظامي جلو آمدند و از من کارت شناسايي خواستند، پاسپورت و گذرنامه‌ام متعلق به کشور عربستان بود، آن را نشان دادم، اما از من خواستند همراه آنها به پاسگاه بروم..

*مجري: بالطبع تمام مدارکتان جعلي بودند؟

*محمد داود عوده: بله .

*مجري: مي‌فرموديد..

*محمد داود عوده: خلاصه با آنها مثلا به پاسگاه رفتمع اما چه پاسگاهي، هر کس آنجا را مي‌ديد، در همان نگاه اول مي‌فهميد که آنجا اداره اطلاعات عمومي است، لبخندي زدم و گفتم عجب پاسگاهي، وقتي وارد شدم ديدم همه افسران به صف ايستاده‌اند و بالطبع اکثر آنها را مي‌شناختم، ممکن بود آنها مرا نمي‌شناختندع اما من اکثر آنها را مي‌شناختم، چون من براي مدتي فرمانده شبه نظاميان در اردن بودم،‌ خنديدم و گفتم چه پاسگاه قشنگي داريد و پس از آن از روز دوم بود که سريال شکنجه و آزار و اذيت‌ها شروع شد..

*مجري: شکنجه شما ؟

*محمد داود عوده: بله ، و من بالطبع من منکر همه چيز بودم، اين که از کجا آمده‌ام و درصدد انجام چه عملياتي بودم و از اين حرف‌ها، فقط در جواب آنها مي گفتم، من مي‌خواستم به منطقه الاغوار بروم تا از انجا وارد سرزمين‌هاي اشغالي شوم..

*مجري: فهميدند که شما عربستاني نيستيد و مدارکتان جعلي است؟

*محمد داود عوده: بله فهميدند، چون مرا مي‌شناختند و مي‌گفتند، اين ابو داود است، آنها صد در صد مرا شناخته بودند، چون آن د‌ماي که براي گير انداختن من تدارک ديده بودند، را هيچ‌گاه براي يک سعودي که مي‌خواست قاچاقي وارد سرزمين‌هاي اشغالي شود، تدارک نمي‌ديدند..

*مجري: آن خانمي که با شما بود چه شد؟

*محمد داود عوده: او را به همراه مرد و زني که در آن خانه بودند دستگير کردندع يعني مصطفي جبل و خانمش، اما بعد خيلي زود آنها را رها کردند، چون به آنچه مي‌خواستند رسيده بودند .. من شک نداشتم اين دام توسط مصطفي جبل تدارک ديده شده بود، اما به روي خود نيآوردم، سه روز شکنجه مي‌شدم..

*مجري: تا اين که ديگران از راه رسيدند؟

*محمد داود عوده: روز سوم يا چهارم بود که دو تن از بچه‌ها در ابتدا سوار ماشيني آمريکايي مي‌شوند که من قرار بود در آن سلاح جا سازي کنم، اما چون آن ماشين را مناسب نديده بودم، جايش را با يک ماشين ديگر عوض کردم با يک مرسدس بنز آلماني، اين دو هنگامي که در بغداد بودند، به ابو اياد مي‌گويند ما ماشين را برمي‌داريم و مي‌رويم، شوار ماشين مي‌شوند و به طرف اردن حرکت مي‌کنند، در مرز آشکار مي‌شود، در اين ماشين چيزهايي جا سازي شده است، به همين دليل به ذهن ماموران سر مرز خطور مي‌کند که آنها قاچاقچي مواد مخدر هستند، به همين دليل با يک پليس آنها را راهي عمان مي‌کنند ..

*مجري: از مرزها ؟

*محمد داود عوده: بله آن مامور سوار مي‌شود و با آنها راه مي‌افتد، در راه آن مامور به آنها مي‌گويد که خانواده‌اش در منطقه "الاجفاف" ساکن هستند که برسر راه است، برويم و آنها را ببينيم، خلاصه آنجا مي‌روند و با هم يک استکان چاي مي‌خورند و دوباره راه مي‌افتند، وقتي به نزديکي‌هاي عمان مي‌رسند، تازه مي‌فهمند که قرار است چه بلايي سر آنها بيآيد، به همين دليل مامور را از ماشين بيرون مي‌اندازند و خود به راه مي‌افتند، اما باز اندکي از مسير را نرفته بودند که با خود مي‌انديشند به کجا، چراکه سرانجام دستگير خواهيم شد و جرممان سنگين‌تر خواهد شد، به همين دليل از راهي که رفته بودند، باز مي‌گردند و خود را به يکي از پاسگاه‌هاي پليس معرفي مي‌کنند..

*مجري: ما شاء الله !

*محمد داود عوده: و به ماموران کلانتري مي گويمد ما ..

*مجري: عجب رزمندگان بي‌نظيري بودند..

*محمد داود عوده: بله حق با شماست، خلاصه کلام اين که خود را معرفي و اعتراف مي‌کنند که چکاره اند، ماموران آنها را به اطلاعات عمومي تحويل مي‌دهند و ماموران به طور اتفاقي به آنها مي‌گويند مي‌خواهيم کسي را به شا نشان دهيم ببينيم او را مي‌شناسيد يا نه و آنها را وارد بند من مي‌کنند، يکي از انها به محض ديدن من مي‌گويد که اين فرد ابو داود است و اصلا من با او در بغداد بودم و خلاصه تا آخر ماجرا، من وقتي چنين ديدم، رفتم و با دست به او ضربه‌اي زدم و گفتم مرد حسابي چي مي گي؟ ابو داود کيه؟ معلومه چي مي گي؟ ..

*مجري: اينها را چگونه انتخاب کرده بوديد؟

*محمد داود عوده: چه بگويم .. به هر ترتيب ظاهرا صحبت‌هاي من بي‌فايده بود و آنها همه چيز را فهميده بودند.. پس از آن ماموران آن فرد را به شدت تحت فشار گذاشته بودند که اطلاعات بيشتري در اختيار آنها قرار دهد، اما او از مابقي چيزها اظهار بي‌اطلاعي کرده بود و اين ماموران را قانع نمي‌کرد..

*مجري: واقعا از چيزي خبر نداشت؟

*محمد داود عوده: نه ، او واقعا از چيزي خبر نداشت، نه او نه هيچ يک از بچه‌هاي ديگر از چيزي خبر نداشتند، آنها فقط مي‌دانستند براي انجام عملياتي فراخوانده شده‌اند، همين و بس و از مشروح جريان چيزي نمي‌دانستند، حتي نمي‌دانستند در ماشين‌ها چه چيزي تعبيه و جا سازي شده است..

*مجري: يعني حتي کسي که راننده ماشين بود نمي دانست درون ماشين سلاح جاسازي شده است؟

*محمد داود عوده: نه، به هيچ عنوان.. فقط يک نفر از اين 16 نفر از جريان عمليات کاملا خبر داشت و مي‌دانست ماشين هايي که دارند از بغداد يا کويت يا جاهاي ديگر وارد مي‌شوند، درون آنها سلاح و تجهيزات جنگي جا سازي شده است..

*مجري: به اين ترتيب اسرار عمليات فقط نزد شما بود؟

*محمد داود عوده: نه فقط اسرار عمليات که همه چيز نزد من بود و فقط من از آنها مطلع بودم..

*مجري: و بالطبع وقتي از ديگران خواستند حرف بزنند کسي از چيزي خبر نداشت؟

*محمد داود عوده: همانطور که گفتم از هيچ چيز خبر نداشتند.

ترجمه و ويرايش از: مشرق 

ادامه دارد