گروه بین الملل مشرق - در 9 قسمت پیش این مطلب (که خاطرات صلاح عمر العلی عضو ارشد حزب بعث و از اعضای شورای رهبری انقلاب پس از روی کار آمدن این حزب در عراق در سال 1968 است و در برنامه شاهد علی العصر شبکه الجزیره بیان شده) به برخی رفتارهای صدام پیش از روی کار آمدن اشاره شد. همچنین خواندیم که چگونه حکومت حزب بعث از یک حکومت ایدئولوژیک به سمت یک مافیای خانوادگی سوق پیدا کرد و صدام چطور برای رسیدن به قدرت حاضر شد یکی از سران حزب را هم بی دلیل اعدام کند.
دربارهی برخی محاکمات و اعدامهای چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشههای حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای مؤسس و ایدئولوگ آن یعنی میشل عفلق و تمجیدهای عجیب و غریب وی از صدام هم خاطرات و مطالب مفصلی ذکر شد. و دیدیم که چطور صدام تحت تأثیر القائات خیرالله تلفاح، شروع به زمینهسازی برای تسلط انفرادی خود بر قدرت کرد و چگونه رقبای بزرگش را سربه نیست نمود.
در کنار اینها اطلاعاتی دربارهی طرح ناظم کزار (از نزدیکان صدام و از خشنترین افراد بعثی) برای سرنگونی همزمان صدام و البکر و چگونگی شکست خوردن ماجرا مطرح شد. ماجرای ملی شدن نفت عراق و تأثیرات آن بر حکومت بعث و همچنین طرح مشترک حافظ اسد و احمد حسن البکر برای ادغام سوریه و عراق و کنار زدن صدام هم ذکر شد. ادامهی این خاطرات را پی میگیریم:
احمد حسن البکر در جوانی
*احمد منصور (مجری): صدام حسین در 16 ژوئن 1979 [با کنار زدن احمد حسن البکر از ریاست جمهوری و نشستن خود بر این کرسی] بر قدرت مسلط شد و دو روز بعد در 18 ژوئن در جلسه کنگرهی حزب بعث، صدام حسین از وجود توطئهای ضد حزب سخن گفت که در تلویزیون هم پخش شد. محیی عبدالحسین مشهدی (دبیر شورای رهبری انقلاب) هم در جلسه نشسته بود تا جزئیات توطئهی کشف شده را تشریح کند. سپس نام 54 تن از رهبران حزب خوانده شد. اسم هر کس که خوانده میشد [به عنوان خائنی که باید جلسه را ترک کند تا به حسابش رسیدگی شود] بقیه کف میزدند و او در معیت چند نیروی امنیتی از جلسه بیرون میرفت و بعد هم ناپدید میشد. از بین این افراد، یک سومِ اعضای شورای رهبری انقلاب هم بودند. بعد از این جریان 300 نفر از رهبران حزب از عرصه ناپدید شدند. اطلاعاتت دربارهی این توطئه چیست؟
-صلاح عمر العلی: اولا باید یادآوری کنم آنچه توطئه خوانده شد، همزمان با یک واقعهی بسیار مهم در منطقه بود که عبارت بود از انقلاب اسلامی در ایران. این بینهایت مهم است چون این قضیه بعدها به این ارتباط پیدا کرد. ثانیا، همانطور که پیشتر گفتم، صدام حسین بعد از امضای پیمان وحدت بین دو قُطر [دو کشور] عربی [یعنی سوریه و عراق] خود را بیرون از قدرت میدید [یعنی اگر این دو ادغام میشدند صدام ناچار سمتهایش را از دست میداد] همین دو مسئله، نقش مهمی داشت در اینکه صدام تصمیم بگیرد به سرعت نقش احمد حسن البکر را پایان دهد.
احمد حسن البکر و انور سادات به همراه معاونانشان صدام و حسنی مبارک
فلذا در روز 15 جولای صدام حسین با احمد حسن البکر جلسه گذاشت و به او اعلام کرد که در جلسهی پیش رو باید استعفا دهد و از قدرت کنار بکشد و او [صدام[ جانشینش شود. توافق کردند...یعنی البکر وقتی کاملا فهمید که او قدرت اول نیست و نمیتواند هیچ کاری انجام دهد موافقت کرد و جلسهای در روز شانزدهم برگزار شد و در جلسهی رسمی حزب، احمد حسن البکر به اعضای حاضر در جلسه اعلام کرد که خسته شده و سنش هم بالا رفته و نمیتواند امور حکومت را اداره کند و به این شکل کنار کشیدنش از مسئولیت را اعلام کرد و رفیق صدام حسین را به عنوان جانشین خودش نامزد کرد و اعلام کرد که اطمینان بسیار بالایی دارد که صدام توانمند و با صلاحیت است و توانمندیهایی دارد که او را قادر میسازد کشتی حکومت را پیش براند و از آنها خواست که از این موضع حمایت و پشتیبانی کنند. اعضای شورای رهبری با این حرفها غافلگیر شدند. احساس عمومی بین اعضای شورای رهبری این بود که...
*همهشان یا آنهایی که حامی صدام بودند، همانهایی که در سال 1968 از او حمایت کردند؟
-راستش همانطو که پیشتر هم گفتم دو نفر بودند که از همان اول با صدام حسین هماهنگ بودند و با او توافق داشتند و ابزار دست صدام حسین در شورای رهبری و خارج از آن بودند.
-یکی عزت ابراهیم الدوری و دیگری طه یاسین رمضان. اینها از همان آغاز، از سال 1968 [اینطور بودند.] مابقی اعضای شورای رهبری کاملا این حس را داشتند که هنوز به احمد حسن البکر احتیاج دارند به این اعتبار که آدمی است که یک سری صلاحیت مشخص دارد که در کس دیگر نه صدام و نه دیگران وجود ندارد. به همین جهت به استعفای البکر اعتراض کرده و درخواست کردند او دورهی طولانیتری در سمتش باقی بماند تا اینکه شراط آماده شود و ... یعنی تجربیات دیگران از جمله صدام عمیقتر گردد و بعد از آن امور به شکل طبیعی رخ خواهد داد. این اعتراض را صدام حسین توطئهای ضد بلندپروازیهای خودش حساب کرد.
احمد حسن البکر
احمد حسن البکر
از راست صدام، عزت ابراهیم الدوری و طه یاسین رمضان
*حالا این «توطئهگرها» در شورای رهبری کدام اعضا بودند؟
-در رأسشان عدنان الحمدانی بود که معاون نخستوزیر بود و فکر میکنم وزیر اقتصاد وقت محمد محجوب، محمد عایش، محیالدین الشمری و غانم عبدالجلیل. اینها در رأس متهمین بودند. و مابقی اعضای شورای رهبری انقلاب. البته البکر بر استعفایش اصرار کرد و تحت فشار آن توافق...
عدنان الحمدانی
*فشارهای صدام.
-بله، و از قدرت کنار رفت و به این ترتیب صدام حسین خود را رئیس جمهور نامید. بعد هم نشستی برگزار کرد که همهی اعضای بلندپایهی حزب در آن شرکت داشتند و در این نشست بود که کشف توطئهی وهمیای که در خیال خودش ساخته بود را ذکر کرد. یعنی توطئهی سوریه ضد حکومت عراق. این ادعا طوری بود که راستش حتی خود صدام را هم قانع نمیکرد! و همهی توجیهات و استدلالهایی که برای اثباتش ذکر میشد نه یک عضو حزب و نه یک شهروند عراقی و نه یک بعثی را قانع نکرد چون توجیهاتی بود واهی و ضد و نقیض و نمیتوانست کسی را هر قدر هم ساده باشد قانع کند.
تصویر اعلان کناره گیری احمد حسن البکر از قدرت
*ولی یک اتفاق رخ داد و آن هم اینکه صدام حسین این جلسه را ضبط کرد و از تلویزیون به صورت گسترده پخش شد.
-فیلم را به خیلی از مردم دادند.
*در فیلم یک صحنه بود که صدام دست در جیب کتش کرد و یک دستمال بیرون آوردن و اشکهایش را پاک کرد و کسانی هم که در ردیف جلو نشسته بودند دستمال درآوردند و شروع کردند به گریه [از شدت تأثر توطئه ضد حزب بعث!]
-بله، البته استاد احمد باید این را هم در نظر بگیریم که در این جو و مسائلی که پیش از این رخ داده بود از جمله مجازات های دسته جمعی و خشونتی که صدام حسین ضد بعثی ها و غیر بعثی ها عملی می کرد، نوعی رفتار جدید در عموم شهروندان ایجاد شده بود، چه بعثی ها و چه غیربعثی ها همه مرعوب و وحشت زده بودند، از خودشان هم می ترسیدند، از خانواده هایشان هم می ترسیدند، از بچه های خودشان هم می ترسیدند.
صدام در حال خواندن اسامی توطئه گران دو روز پس از رسیدن به ریاست جمهوری
کار صدام حسین به آنجا کشید که حتی چند بار شد که فرزندان برخی افراد را آورد در تلویزیون پدران خودشان را متهم کردند به توطئه چینی ضد نظام. بعد این فرزندان تشویق می شدند و پاداش می گرفتند و پدرهایشان اعدام می شدند! برادر، برخی زن ها می آمدند و از توطئه چینی شوهرانشان ضد صدام حسین حرف می زدند، بعد این زن ها پاداش می گرفتند و شورهانشان اعدام می شدند!
به این ترتیب ترس طوری گسترش پیدا کرد که همه ی بخش های جامعه را در بر گرفت. فلذا باید با این مسئله با دقت برخورد کرد. اینکه بگوییم افراد نشسته بودند کف می زدند، کف زدنشان برای تأیید صدام نبود، بلکه از باب دفاع از نفس بود چون هر کس طور دیگری غیر از این برخورد می کرد معنایش اعدام بود، کشته شدن بود. به همین دلیل بود که صدام تعمد داشت این نشست را ضبط کند تا فیلم را بعدا پخش کنند و او عکس العمل هرکدام را جداگانه ببیند.
برخی سران بعثی که بعنوان توطئه گر نام برده شده اند از جلسه بیرون می روند
*آن موقع در عراق نبودی.
-نه، من خارج از عراق بودم. در جلسه علی حسن المجید که می شد پسر عموی صدام، دست بلند کرد و درخواست وقت صحبت کرد. بعد خطاب به صدام گفت تا وقتی که عبدالخالق السامرائی زنده باشد این قطعا آخرین توطئه نخواهد بود.
*یعنی کسی که هفت سال بود در زندان بود.
-عبدالخالق السامرائی هفت سال بود در یک سلول انفرادی بود و مطلقا با کسی ملاقات نداشت ... نه محاکمه ای، نه قانونی، نه عدالتی، نه انصافی. با نهایت خشونت و وحشی گری عبدالخالق السامرائی را از زندان در آوردند و با بقیه همه را اعدام کردند.
*چطور اعدام کردند؟
-به این صورت: صدام حسین همه ی رهبران حزب در استان ها و بغداد را احضار کرده و به هر کدامشان یک سری سلاح تحویل داده و به هر کدام دستور داد یکی از اعضای شورای رهبری را [که حالا به عنوان خائن قرار بود اعدام شوند] هدف قرار دهد و به آنها شلیک کنند. در پشت این افراد هم گروهی از گارد شخصی صدام حسین ایستاده بودند تا هر کس در کشتن آن محکومین تردید کرد فورا خودش را بکشند. حالا خودت را در چنین وضعی تصور کن. برخی هایشان از نظر روحی فرو ریختند و افتادند، برخی ها خودشان را حفظ کردند و کارشان را انجام دادند، برخی ها شلیک کردند ولی به هوا شلیک کردند با اینکه در هر حال آن اشخاص اعدام می شدند.
صدام و البکر
این تراژدی در تاریخ نظیر نداشت. یعنی آدم حتی در خیالش هم نمی توانست تصور کند. این آدم [صدام] تعمد داشت آنها را هم دخیل کند تا دست همه به این جنایت آلوده باشد. قانع نبود که فقط خودش و دستگاه هایش مجرم باشند بلکه تلاش کرد این افراد بی گناه را هم در این جنایت دخیل کند تا این جنایت همه ی بخش های حزب را در بر بگیرد.
*و به این ترتیب همه ی سران حزب شدند جنایتکار.
-نابودشان کرد، کشتشان، کدام سران حزب استاد احمد؟
*همان ها که در عملیات کشتار مشارکت کردند.
-54 فرمانده حزبی را ظرف 48 ساعت می کشد، 300 نفر دیگر غیر از آنها ناپدید می شوند. اگر وقت داشتی و می رفتی با یکی از دستگیرشدگانی که در بین اینها بودند و جان به در بردند مصاحبه می کردی، به خدا داستان هایی از آنها می شنیدی که انسان حتی خیالش را هم نمی تواند بکند.
*کتاب ها پر است ...
-نه نه، آنها نه. چیزی از آنها نوشته نشده. الان بعضی از آنها زنده اند. یعنی به خواری و ذلت کشیدشان. برایت فقط یک مثال می زنم. یک افسر بعثی بود به اسم عبدالواحد الحاج مهیدی. این افسر در دانشکده ی [نظامی] روسیه تحصیل کرده و با بهترین وضعیت فارغ التحصیل شده بود. رئیس دانشکده وقتی درجشن فارغ التحصیلی، مدرکش را به او می داد خطاب به جمعیت گفته بود: «این دانشکده اگر قرار باشد به چیزی افتخار کند به این افتخار خواهد کرد که این افسر درخشان نابغه ی عراقی عبدالواحد الحاج مهیدی را آموزش داده است.» بعد این افسر در عراق دستگیر شد. دستگیرش کردند و شکنجه اش دادند و خوار و خفیفش کردند و از همه ی وسایل پَست برای خوار کردنش و اهانت به او استفاده کردند. این آدم از یک دختر عراقی خواستگاری کرده بود ولی هنوز با هم ازدواج نکرده بودند.
آن دختر را به زندان آوردند و با او کردند آنچه نباید می کردند. مهیدی را ذلیل و خوار کردند تا مجبورش کنند اعتراف کند درحالیکه چیزی برای اعتراف نداشت. بعد، اعدامش کردند و جسدش را قطعه قطعه کردند. این یک مثال واحد بود. خودت تصور کن چه بر سر بقیه آمد. من با یکی از افسرانی که نجات یافت، بعدها آزادش کردند، ملاقات داشتم. اصلا له شده بود. این رفیق برایم از چیزهایی تعریف کرد که حقیقتا انسان از شنیدنش مشمئز می شد.
*مهم ترین چیزهایی که ذکر کرد چه بود؟
-صریحا برایت بگویم، بعد از اینکه گریه کرد آخرین چیزی که برایم تعریف کرد این بود که: «برادر صلاح، در آن زندان و به دست صدام ما حتی شرافتمان را هم از دست دادیم. شکنجه ی جسمی ساده است، می شود تحملش کرد ولی شرافتمان را از ما گرفتند.» فکرش را بکن این آدم [صدام] به چه مرحله ای از دنائت پستی و انحطاط رسیده بود و آن وقت از ملت عراق و از بعثی ها می خواست از او و از نظامش دفاع کنند.
*و دفاع هم کردند!
-چطور دفاع کردند استاد احمد؟ به چه صورت؟
*از وقتی که سیطره پیدا کرد بر ...
-از وطنشان دفاع کردند، از کشورشان دفاع کردند. از شرفشان دفاع کردند و از تاریخشان. از صدام حسین دفاع نکردند. وقتی موقع درگیری بین صدام و دیگران رسید، احدی ابدا از او دفاع نکرد.
*استاد ...استاد. صدام حسین از 1979 تا 2003 به صورت تک نفره و تنها قدرت را در دست داشت. یعنی 24 سال بر ملت عراق حکومت می کرد، آن هم با حمایت حزب بعث عربی سوسیالیستی و رهبرانش در عراق، و با پشتیبانی یک قاعده ی حزبی که بیش از یک میلیون تن را در بر می گرفت، و با حمایت دستگاه های امنیتی ای که خودش ایجاد کرده بود و همه شان به حزب بعث وابسته بودند، و با حمایت ارتشی که هر کس در آن عضو حزب بعث نبود اهانتهایی که می دانی می دید و از ارتش اخارج می شد، تازه اگر [شانس می آورد] و دستگیر نمی شد و طرح توطئه ای چیزی به او نمی بستند! یعنی حزب شده بود خود حکومت. حکومت، حکومت حزب بعث عربی اشتراکی عراق بود.
-شما حق داری هر چه می خواهی بگویی.
یکی دیگر سران بعثی که بعنوان توطئه گر نام برده شده از جلسه بیرون می رود
*این واقعیت است و فکت های تاریخی ...
-ولی من...ولی من در این موضوع با تو توافق نظر ندارم.
*آیا فکت ها و اطلاعات مصداقی با این چیزی که من گفتم مخالف است؟ آیا نتایج حاصله با چیزی که من می گویم اختلاف دارد؟ آیا سیر حکومت از 79 تا 2003 غیر از این است؟
-استاد جان، یا تو عضو سابق شورای رهبری [حزب بعث و انقلاب] بوده ای که بیا و روایتت را در این موضوع بگوی یا بگذار من به عنوان عضو سابق شورای رهبری روایتم را بگویم!
*این روایت من نیست، این روایت نیست آقا [بلکه ذکر داده های تاریخی است].
-اجازه بده من نظر خودم را در این باره بگویم.
*بفرمایید.
-نظر من را پرسیدی. اینطور نظرم را بگویم: صدام وقتی نقشه کشید و شروع کرد به فعالیت برای تبدیل کردن حکومت عراق به یک حکومت امنیتی-اطلاعاتی، از طریق دستگاه های خودش و از طریق نابغگی اش در جنایت و از طریق خرج کردن پول و ایجاد دستگاه ها[ی امنیت وابسته به خودش] و خلق افراد مزدور، توانست این سیطره ی قوی رعب آور را بر گوشه گوشه ی کشور بگستراند طوری که (همانطور که پیشتر گفتم) یک وزیر که عضور شورای رهبری انقلاب هم بود حتی اینقدر قدرت نداشت که یک کارمند را از این اتاق منتقل کند به آن اتاق، آن وقت تو از رفتارهای این افراد چه انتظاری داری؟ انتظار داری جلوی صدام بایستند و به تصمیم های او اعتراض کنند، به راه و روشش اش اعتراض کنند؟ این حقیقت جریان بود.
*ولی اینها از صدام حمایت کردند، دستکم حمایتش نمی کردند.
-چطور حمایتش نمی کردند از چه راهی؟
*از او تعریق و تمجید و مدح نمی کردند.
-هر طوری که توانستند حمایتش نکردند. برخی افراد بودند که گریختند، بعضی بعثی ها بودند که از عراق فرار کردند و اسم هایشان شناخته شده است. برخی ها از روش های دیگری استفاده کردند تا از این مسئله فرار کنند. ولی راستش صدام حسین روشی روی عراقیها پیاده کرد که در عالم کم نظیر بود. دولت عراق تبدیل شد به دولت ترس و رعب عظیم و وحشت، حکومت اطلاعاتی، رسما و علنا و با پوشش قانونی. چطور انسان جرئت می کرد بایستد و در سایهی چنین وضعی به صدام حسین اعتراض کند؟
ادامه دارد ...
قسمتهای پیشین:
-توضیحاتی پیرامون خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت اول خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دوم خاطرات صلاح عمرالعلی
-قسمت سوم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت چهارم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت پنجم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت ششم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هفتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هشتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت نهم خاطرات صلاح عمر العلی
دربارهی برخی محاکمات و اعدامهای چند سال نخست روی کار آمدن حزب بعث هم مطالبی خواندیم. همچنین درباره ی تقسیم قدرت بین البکر و صدام نیز خاطراتی ذکر شد. در نقد اندیشههای حزب بعث و خصوصا تفکرات و رفتارهای مؤسس و ایدئولوگ آن یعنی میشل عفلق و تمجیدهای عجیب و غریب وی از صدام هم خاطرات و مطالب مفصلی ذکر شد. و دیدیم که چطور صدام تحت تأثیر القائات خیرالله تلفاح، شروع به زمینهسازی برای تسلط انفرادی خود بر قدرت کرد و چگونه رقبای بزرگش را سربه نیست نمود.
در کنار اینها اطلاعاتی دربارهی طرح ناظم کزار (از نزدیکان صدام و از خشنترین افراد بعثی) برای سرنگونی همزمان صدام و البکر و چگونگی شکست خوردن ماجرا مطرح شد. ماجرای ملی شدن نفت عراق و تأثیرات آن بر حکومت بعث و همچنین طرح مشترک حافظ اسد و احمد حسن البکر برای ادغام سوریه و عراق و کنار زدن صدام هم ذکر شد. ادامهی این خاطرات را پی میگیریم:
احمد حسن البکر در جوانی
-صلاح عمر العلی: اولا باید یادآوری کنم آنچه توطئه خوانده شد، همزمان با یک واقعهی بسیار مهم در منطقه بود که عبارت بود از انقلاب اسلامی در ایران. این بینهایت مهم است چون این قضیه بعدها به این ارتباط پیدا کرد. ثانیا، همانطور که پیشتر گفتم، صدام حسین بعد از امضای پیمان وحدت بین دو قُطر [دو کشور] عربی [یعنی سوریه و عراق] خود را بیرون از قدرت میدید [یعنی اگر این دو ادغام میشدند صدام ناچار سمتهایش را از دست میداد] همین دو مسئله، نقش مهمی داشت در اینکه صدام تصمیم بگیرد به سرعت نقش احمد حسن البکر را پایان دهد.
احمد حسن البکر و انور سادات به همراه معاونانشان صدام و حسنی مبارک
*همهشان یا آنهایی که حامی صدام بودند، همانهایی که در سال 1968 از او حمایت کردند؟
-راستش همانطو که پیشتر هم گفتم دو نفر بودند که از همان اول با صدام حسین هماهنگ بودند و با او توافق داشتند و ابزار دست صدام حسین در شورای رهبری و خارج از آن بودند.
احمد حسن البکر و صدام حسین
طه یاسین رمضان سمت چپ تصویر نشسته است
*و آن دو نفر؟
طه یاسین رمضان سمت چپ تصویر نشسته است
-یکی عزت ابراهیم الدوری و دیگری طه یاسین رمضان. اینها از همان آغاز، از سال 1968 [اینطور بودند.] مابقی اعضای شورای رهبری کاملا این حس را داشتند که هنوز به احمد حسن البکر احتیاج دارند به این اعتبار که آدمی است که یک سری صلاحیت مشخص دارد که در کس دیگر نه صدام و نه دیگران وجود ندارد. به همین جهت به استعفای البکر اعتراض کرده و درخواست کردند او دورهی طولانیتری در سمتش باقی بماند تا اینکه شراط آماده شود و ... یعنی تجربیات دیگران از جمله صدام عمیقتر گردد و بعد از آن امور به شکل طبیعی رخ خواهد داد. این اعتراض را صدام حسین توطئهای ضد بلندپروازیهای خودش حساب کرد.
احمد حسن البکر
احمد حسن البکر
از راست صدام، عزت ابراهیم الدوری و طه یاسین رمضان
-در رأسشان عدنان الحمدانی بود که معاون نخستوزیر بود و فکر میکنم وزیر اقتصاد وقت محمد محجوب، محمد عایش، محیالدین الشمری و غانم عبدالجلیل. اینها در رأس متهمین بودند. و مابقی اعضای شورای رهبری انقلاب. البته البکر بر استعفایش اصرار کرد و تحت فشار آن توافق...
عدنان الحمدانی
-بله، و از قدرت کنار رفت و به این ترتیب صدام حسین خود را رئیس جمهور نامید. بعد هم نشستی برگزار کرد که همهی اعضای بلندپایهی حزب در آن شرکت داشتند و در این نشست بود که کشف توطئهی وهمیای که در خیال خودش ساخته بود را ذکر کرد. یعنی توطئهی سوریه ضد حکومت عراق. این ادعا طوری بود که راستش حتی خود صدام را هم قانع نمیکرد! و همهی توجیهات و استدلالهایی که برای اثباتش ذکر میشد نه یک عضو حزب و نه یک شهروند عراقی و نه یک بعثی را قانع نکرد چون توجیهاتی بود واهی و ضد و نقیض و نمیتوانست کسی را هر قدر هم ساده باشد قانع کند.
تصویر اعلان کناره گیری احمد حسن البکر از قدرت
-فیلم را به خیلی از مردم دادند.
*در فیلم یک صحنه بود که صدام دست در جیب کتش کرد و یک دستمال بیرون آوردن و اشکهایش را پاک کرد و کسانی هم که در ردیف جلو نشسته بودند دستمال درآوردند و شروع کردند به گریه [از شدت تأثر توطئه ضد حزب بعث!]
-بله، البته استاد احمد باید این را هم در نظر بگیریم که در این جو و مسائلی که پیش از این رخ داده بود از جمله مجازات های دسته جمعی و خشونتی که صدام حسین ضد بعثی ها و غیر بعثی ها عملی می کرد، نوعی رفتار جدید در عموم شهروندان ایجاد شده بود، چه بعثی ها و چه غیربعثی ها همه مرعوب و وحشت زده بودند، از خودشان هم می ترسیدند، از خانواده هایشان هم می ترسیدند، از بچه های خودشان هم می ترسیدند.
صدام در حال خواندن اسامی توطئه گران دو روز پس از رسیدن به ریاست جمهوری
به این ترتیب ترس طوری گسترش پیدا کرد که همه ی بخش های جامعه را در بر گرفت. فلذا باید با این مسئله با دقت برخورد کرد. اینکه بگوییم افراد نشسته بودند کف می زدند، کف زدنشان برای تأیید صدام نبود، بلکه از باب دفاع از نفس بود چون هر کس طور دیگری غیر از این برخورد می کرد معنایش اعدام بود، کشته شدن بود. به همین دلیل بود که صدام تعمد داشت این نشست را ضبط کند تا فیلم را بعدا پخش کنند و او عکس العمل هرکدام را جداگانه ببیند.
برخی سران بعثی که بعنوان توطئه گر نام برده شده اند از جلسه بیرون می روند
-نه، من خارج از عراق بودم. در جلسه علی حسن المجید که می شد پسر عموی صدام، دست بلند کرد و درخواست وقت صحبت کرد. بعد خطاب به صدام گفت تا وقتی که عبدالخالق السامرائی زنده باشد این قطعا آخرین توطئه نخواهد بود.
*یعنی کسی که هفت سال بود در زندان بود.
-عبدالخالق السامرائی هفت سال بود در یک سلول انفرادی بود و مطلقا با کسی ملاقات نداشت ... نه محاکمه ای، نه قانونی، نه عدالتی، نه انصافی. با نهایت خشونت و وحشی گری عبدالخالق السامرائی را از زندان در آوردند و با بقیه همه را اعدام کردند.
*چطور اعدام کردند؟
-به این صورت: صدام حسین همه ی رهبران حزب در استان ها و بغداد را احضار کرده و به هر کدامشان یک سری سلاح تحویل داده و به هر کدام دستور داد یکی از اعضای شورای رهبری را [که حالا به عنوان خائن قرار بود اعدام شوند] هدف قرار دهد و به آنها شلیک کنند. در پشت این افراد هم گروهی از گارد شخصی صدام حسین ایستاده بودند تا هر کس در کشتن آن محکومین تردید کرد فورا خودش را بکشند. حالا خودت را در چنین وضعی تصور کن. برخی هایشان از نظر روحی فرو ریختند و افتادند، برخی ها خودشان را حفظ کردند و کارشان را انجام دادند، برخی ها شلیک کردند ولی به هوا شلیک کردند با اینکه در هر حال آن اشخاص اعدام می شدند.
صدام و البکر
*و به این ترتیب همه ی سران حزب شدند جنایتکار.
-نابودشان کرد، کشتشان، کدام سران حزب استاد احمد؟
*همان ها که در عملیات کشتار مشارکت کردند.
-54 فرمانده حزبی را ظرف 48 ساعت می کشد، 300 نفر دیگر غیر از آنها ناپدید می شوند. اگر وقت داشتی و می رفتی با یکی از دستگیرشدگانی که در بین اینها بودند و جان به در بردند مصاحبه می کردی، به خدا داستان هایی از آنها می شنیدی که انسان حتی خیالش را هم نمی تواند بکند.
-نه نه، آنها نه. چیزی از آنها نوشته نشده. الان بعضی از آنها زنده اند. یعنی به خواری و ذلت کشیدشان. برایت فقط یک مثال می زنم. یک افسر بعثی بود به اسم عبدالواحد الحاج مهیدی. این افسر در دانشکده ی [نظامی] روسیه تحصیل کرده و با بهترین وضعیت فارغ التحصیل شده بود. رئیس دانشکده وقتی درجشن فارغ التحصیلی، مدرکش را به او می داد خطاب به جمعیت گفته بود: «این دانشکده اگر قرار باشد به چیزی افتخار کند به این افتخار خواهد کرد که این افسر درخشان نابغه ی عراقی عبدالواحد الحاج مهیدی را آموزش داده است.» بعد این افسر در عراق دستگیر شد. دستگیرش کردند و شکنجه اش دادند و خوار و خفیفش کردند و از همه ی وسایل پَست برای خوار کردنش و اهانت به او استفاده کردند. این آدم از یک دختر عراقی خواستگاری کرده بود ولی هنوز با هم ازدواج نکرده بودند.
*مهم ترین چیزهایی که ذکر کرد چه بود؟
-صریحا برایت بگویم، بعد از اینکه گریه کرد آخرین چیزی که برایم تعریف کرد این بود که: «برادر صلاح، در آن زندان و به دست صدام ما حتی شرافتمان را هم از دست دادیم. شکنجه ی جسمی ساده است، می شود تحملش کرد ولی شرافتمان را از ما گرفتند.» فکرش را بکن این آدم [صدام] به چه مرحله ای از دنائت پستی و انحطاط رسیده بود و آن وقت از ملت عراق و از بعثی ها می خواست از او و از نظامش دفاع کنند.
-چطور دفاع کردند استاد احمد؟ به چه صورت؟
*از وقتی که سیطره پیدا کرد بر ...
-از وطنشان دفاع کردند، از کشورشان دفاع کردند. از شرفشان دفاع کردند و از تاریخشان. از صدام حسین دفاع نکردند. وقتی موقع درگیری بین صدام و دیگران رسید، احدی ابدا از او دفاع نکرد.
*استاد ...استاد. صدام حسین از 1979 تا 2003 به صورت تک نفره و تنها قدرت را در دست داشت. یعنی 24 سال بر ملت عراق حکومت می کرد، آن هم با حمایت حزب بعث عربی سوسیالیستی و رهبرانش در عراق، و با پشتیبانی یک قاعده ی حزبی که بیش از یک میلیون تن را در بر می گرفت، و با حمایت دستگاه های امنیتی ای که خودش ایجاد کرده بود و همه شان به حزب بعث وابسته بودند، و با حمایت ارتشی که هر کس در آن عضو حزب بعث نبود اهانتهایی که می دانی می دید و از ارتش اخارج می شد، تازه اگر [شانس می آورد] و دستگیر نمی شد و طرح توطئه ای چیزی به او نمی بستند! یعنی حزب شده بود خود حکومت. حکومت، حکومت حزب بعث عربی اشتراکی عراق بود.
-شما حق داری هر چه می خواهی بگویی.
یکی دیگر سران بعثی که بعنوان توطئه گر نام برده شده از جلسه بیرون می رود
-ولی من...ولی من در این موضوع با تو توافق نظر ندارم.
*آیا فکت ها و اطلاعات مصداقی با این چیزی که من گفتم مخالف است؟ آیا نتایج حاصله با چیزی که من می گویم اختلاف دارد؟ آیا سیر حکومت از 79 تا 2003 غیر از این است؟
-استاد جان، یا تو عضو سابق شورای رهبری [حزب بعث و انقلاب] بوده ای که بیا و روایتت را در این موضوع بگوی یا بگذار من به عنوان عضو سابق شورای رهبری روایتم را بگویم!
*این روایت من نیست، این روایت نیست آقا [بلکه ذکر داده های تاریخی است].
-اجازه بده من نظر خودم را در این باره بگویم.
*بفرمایید.
-نظر من را پرسیدی. اینطور نظرم را بگویم: صدام وقتی نقشه کشید و شروع کرد به فعالیت برای تبدیل کردن حکومت عراق به یک حکومت امنیتی-اطلاعاتی، از طریق دستگاه های خودش و از طریق نابغگی اش در جنایت و از طریق خرج کردن پول و ایجاد دستگاه ها[ی امنیت وابسته به خودش] و خلق افراد مزدور، توانست این سیطره ی قوی رعب آور را بر گوشه گوشه ی کشور بگستراند طوری که (همانطور که پیشتر گفتم) یک وزیر که عضور شورای رهبری انقلاب هم بود حتی اینقدر قدرت نداشت که یک کارمند را از این اتاق منتقل کند به آن اتاق، آن وقت تو از رفتارهای این افراد چه انتظاری داری؟ انتظار داری جلوی صدام بایستند و به تصمیم های او اعتراض کنند، به راه و روشش اش اعتراض کنند؟ این حقیقت جریان بود.
-چطور حمایتش نمی کردند از چه راهی؟
*از او تعریق و تمجید و مدح نمی کردند.
-هر طوری که توانستند حمایتش نکردند. برخی افراد بودند که گریختند، بعضی بعثی ها بودند که از عراق فرار کردند و اسم هایشان شناخته شده است. برخی ها از روش های دیگری استفاده کردند تا از این مسئله فرار کنند. ولی راستش صدام حسین روشی روی عراقیها پیاده کرد که در عالم کم نظیر بود. دولت عراق تبدیل شد به دولت ترس و رعب عظیم و وحشت، حکومت اطلاعاتی، رسما و علنا و با پوشش قانونی. چطور انسان جرئت می کرد بایستد و در سایهی چنین وضعی به صدام حسین اعتراض کند؟
ادامه دارد ...
قسمتهای پیشین:
-توضیحاتی پیرامون خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت اول خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت دوم خاطرات صلاح عمرالعلی
-قسمت سوم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت چهارم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت پنجم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت ششم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هفتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت هشتم خاطرات صلاح عمر العلی
-قسمت نهم خاطرات صلاح عمر العلی