هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل یازدهم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع روسیه میپردازد که این فصل، "روسیه: تجدید و تشدید" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به روسیه در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش اول/فصل "روسیه: تجدید و تشدید"
همچنین او به دنبال این است تا با پر رنگ تر ساختن نقش روسیه در خاورمیانه، جایگاه مسکو در منطقه را مستحکم تر کرده و از حجم تهدیداتی که از سوی مسلمانان ناراضی ساکن مرزهای جنوبی متوجه این کشور است، بکاهد. برای نیل به این اهداف، ولادیمیر پوتین در تلاش است تا مانع از نفوذ بیشتر آمریکا در اروپای شرقی و مرکزی شود چرا که به گمان او این مناطق بخشی از حوزه قدرت روسیه به شمار می رود. به علاوه، رئیس جمهور روسیه خواهان خنثی ساختن تلاش های ما در کشورهایی است که در پی وقوع بهار عربی دچار بحران شدند.
بنابراین با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت چرا پوتین در اواخر سال 2013 با تحت فشار قرار دادن ویکتور یاناکوویچ، رئیس جمهور سابق اوکراین، خواستار قطع روابط نزدیک این کشور با اتحادیه اروپا شد و پس از سرنگونی دولت یاناکوویچ درصدد حمله به کریمه و الحاق این منطقه به روسیه برآمد. توقف اقدامات پوتین در این زمینه و عدم پیشروی روسیه به مناطق شرقی اوکراین به این معنا نبود که دیگر او تمایلی به قدرت طلبی و گسترش قلمرو و نفوذ دولت روسیه ندارد. در واقع، پوتین دریافت شرایط ژئوپلتیک به گونه ای است که در ازای موفقیت هایی که به دست می آورد، باید فرصت هایی را از دست بدهد؛ بنابراین در موقعیت فعلی هیچگاه "برد" حاصل نمی شد.
در این شرایط آمریکا باید ضمن حفظ خونسردی، قدرت خود را نیز نشان دهد. از این رو، مدیریت صحیح رابطه مسکو و واشنگتن ایجاب می کند تا همکاری خود را با دولت این کشور در برخی زمینه ها ادامه دهیم. از سوی دیگر لازم است با تقویت رابطه آمریکا با سایر کشورها در صورت لزوم مانع از رفتارهای مخرب آنها شویم. من در طول چهار سال تصدی وزرات امور خارجه به این نکته پی بردم که اگر چه حفظ چنین تعادلی دشوار است ولی به شدت ضرورت دارد.
وینستون چرچیل معتقد بود که اتحاد واقعی اروپا در گرو حضور روسیه است. به همین دلیل امید می رفت با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، بتوان از این فرصت بهره فراوان برد. صحنه ای از حضور "بوریس یلتسین" [نخستین رئیسجمهور منتخب روسیه] بر روی یک تانک جنگی به خاطر دارم که هنوز هم یادآوری آن من را به هیجان وا می دارد. در آن صحنه یلستین موفق شده بود توطئه تندروهای حامی شوروی سابق برای سرنگونی حکومت دموکرات ها را خنثی کند.
اقدام مشهور بوریس یلتسین (وسط با کت قهوهای) در سخنرانی از بالای تانک
نخستین رئیس جمهور دموکرات روسیه علاقه ای نداشت برای تهدید آمریکایی ها از سلاح های هسته ای استفاده کند، او درصدد بود تا پنجاه تن پلوتونیوم موجود در این کشور را منهدم کرده و توافقنامه ای با ناتو امضا نماید. اما سیاست های او با مخالفت های شدیدی از سوی عده ای در داخل کشور مواجه شد که می خواستند همچنان فاصله خود را با اروپا و آمریکا حفظ کنند و تا جایی که ممکن است کنترل کشورهای همسایه را در دست داشته باشند. در واقع این افراد می خواستند مانع از گسترش قدرت روزافزون دموکراسی روسی شوند.
پس از انجام عمل جراحی قلب در سال 1996، بوریس یلستین دیگر هرگز نتوانست قدرت لازم برای هدایت نظام سیاسی آشفته روسیه را بازیابد. از این رو، در کریسمس 1999 در حالیکه هنوز شش ماه تا پایان دوره ریاست جمهوری او باقی مانده بود بطور غیرمنتظره ای اعلام بازنشستگی کرد. کناره گیری یلستین از قدرت مسیر را برای جانشین او ولادیمیر پوتین که در آن زمان به عنوان یکی از افسران سابق کا.گ.ب در سنت پترزبورگ فعالیت می کرد و چندان شناخته شده نبود، هموارتر کرد.
بسیاری معتقدند انتخاب پوتین به این دلیل صورت گرفت که می توانست وفادارانه از یلستین و خانواده اش حمایت کند. به علاوه انتظار می رفت او در مقایسه با یلستین عملکرد مقتدرانه تری داشته باشد. پوتین علاوه بر اینکه قوی و منظم بود، یک جودوکار حرفه ای نیز به شمار می رفت. همچنین توانست امید و اعتماد را بار دیگر در میان شهروندان روسی که همچنان از تغییرات سیاسی و آشفتگی های اقتصادی در کشورشان رنج می بردند، زنده کند. البته گذر زمان زود رنجی و خودکامگی او را آشکار کرد و نشان داد رئیس جمهور جدید روسیه به هیچ وجه تاب تحمل انتقادها را ندارد و چالش ها و انتقادهایی که از سوی مطبوعات و یا تشکل های مردمی متوجه او است را به راحتی سرکوب می کند.
در ژوئن 2011 جورج بوش پس از نخستین دیدارش با پوتین، اظهارنظر مشهوری داشت. او گفت: "من توانستم به عمق وجود او پی ببرم." بدین ترتیب روسای جمهور هر دو کشور با همکاری یکدیگر برای "مقابله جهانی با تروریسم" تلاش مشترکی را آغاز کردند که در نتیجه آن پوتین نیروهای خود را برای سرکوب شورشیان به منطقه مسلمان نشین جمهوری چچن اعزام کرد و آمریکا نیز به جنگ با القاعده پرداخت. اما رابطه دوستانه میان مسکو و واشنگتن دوام چندانی نداشت و اندکی بعد به تیرگی گرایید. جنگ عراق، استبداد روزافزون پوتین و حمله روسیه به گرجستان در آگوست 2008 تنش ها میان دو کشور را دامن زد.
درآمدهای نفتی و گازی به بهبود اقتصاد روسیه کمک کرد. با این وجود به جای اینکه ثروت حاصل صرف سرمایه گذاری برای مردم روسیه و ساخت زیرساخت های این کشور شود، در دست وابستگان حکومت قرار گرفت. پوتین با اندیشه ای جاه طلبانه به دنبال تحقق ایده "روسیه کبیر" بود. عملکرد او هراس کشورهای همسایه را به دنبال داشت و بار دیگر خاطرات تلخ توسعه طلبی شوروی سابق را زنده کرد. در ژانویه 2006 پوتین از صادرات گاز این کشور به عنوان ابزاری برای ارعاب و تحت فشار قرار دادن کشورهای دیگر از جمله اوکراین استفاده نمود. در ژانویه 2009 نیز با محدود ساختن صادرات گاز موجب افزایش بهای آن شد.
جورج بوش پس از اولین دیدار با پوتین گفت: "توانستم به عمق وجود او پی ببرم."
یکی از مهم ترین تغییراتی که در روسیه جدید به وقوع پیوست، حمله به مطبوعات و رسانه ها بود. بطوریکه روزنامه ها، شبکه های تلویزیونی و وبلاگ نویسان به شدت تحت فشار قرار گرفتند تا پیرو سیاست های کرملین باشند. از سال 2000، در فهرست کشورهای خطرناک جهان برای روزنامه نگاران روسیه بعد از عراق در رتبه چهارم قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی همچون سومالی و پاکستان در رتبه های بعدی جای دارند. طی سال های 2000 تا 2009 حدود بیست روزنامه نگار در این کشور کشته شدند که دولت روسیه تنها موفق شد قاتل یک نفر از آنها را شناسایی کند.
پس از سفر به مسکو در اکتبر 2009 من به لزوم حمایت آشکار از آزادی مطبوعات و مقابله با فشارهای دولت روسیه علیه آنها پی بردم. در مدت اقامتم در روسیه بسیاری از روزنامه نگاران، وکلا و فعالان مدنی را در سالن ورودی "اسپاسو" که از سال 1993 به محل اقامت سفیر آمریکا در روسیه اختصاص یافته است، ملاقات کردم. یکی از این فعالان اجتماعی مدعی بود که از سوی عده ای از اراذل و اوباش ناشناس به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
این شهروندان روسی با اینکه بارها شاهد آزار و اذیت، تهدید و حتی کشته شدن همکاران و دوستانشان بوده اند باز هم ساکت نمانده و به فعالیت های خود ادامه می دادند. من به آنها اطمینان دادم که کاخ سفید در مذاکرات خود با دولت روسیه - به صورت علنی و یا محرمانه – توجه ویژه ای به مسائل حقوق بشر خواهد داشت.
طبعا اهمیت مکان دیدارها و گفتگوها کمتر از محتوای صحبت ها نیست. در واقع من می توانستم در اسپاسو تا جایی که مایل بودم با فعالان مدنی روس گفتگو کنم ولی در چنین شرایطی بسیاری از شهروندان روسی نمی تواستند صحبت های من را بشنوند. بنابراین از سفارت آمریکا خواستم تا یک رسانه مستقل بیاید که من بتوانم در آنجا حضور پیدا کنم. شبکه رادیویی "صدای مسکو" به عنوان یکی از گزینه ها معرفی شد.
البته با توجه به نام آن، "صدای مسکو" بیش از اینکه محلی برای دفاع از آزادی رسانه ها باشد، شبکه ای با وجهه تبلیغاتی به نظر می رسید. با این حال، دیپلمات های ما که در این زمینه تخصص داشتند به من اطمینان دادند که "صدای مسکو" از جمله یکی از رسانه های مستقل، آزاد اندیش و منتقد در روسیه به شمار می رود.