کد خبر 40684
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۰ - ۱۵:۲۷

در مغالطه علت شمردن امر مقدم، تعاقب و تقدم و تأخر دو چيز اين امر را به ذهن متبادر مي‌کند که اولي علتي براي امر دوم است، حال آنکه چنين فرضي بيشتر از آنکه برآمده از واقعيت باشد، جنبه‌اي رواني دارد.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، گاهي ممکن است دو حادثه متعاقب يکديگر اتفاق بيفتند در حالي که در واقع امر هيچ ربطي به يکديگر ندارند اما افرادي که با اين مسئله برخورد مي‌کنند، به ويژه اگر اين امر چند باري هم تکرار شود، ممکن است به دليل همين تعاقب و تقدم و تأخر گمان کنند که حادثه اول علت حادثه دوم است.

البته چنين تعاقبي و تکرار بسيار آن ممکن است در نهايت اين احتمال را قوت بخشد که امر نخست علتي است براي امر دوم اما اين که همواره از هر تقدم و تأخري به چنين نتيجه‌اي برسيم، جاي تأمل دارد. به عنوان مثال اگر فردي پس از خوردن سيب براي يک يا چند بار، احساس خواب آلودگي کند ضرورتاً به اين معنا نيست که سيب ويژگي خواب‌آوري دارد، همان گونه اگر چند بار در هنگام تلفن زدن به دوستي، دوست ديگري به در خانه ما بيايد، به معناي وجود رابطه عليت ميان اين دو امر نيست.

در واقع آنچه در بيشتر اين موارد رخ مي‌دهد نوعي شرطي شدن است که جنبه رواني دارد و بر اساس آن تنها به لحاظ رواني انتظار مي‌رود که پس از حادثه نخست، حادثه دوم نيز رخ دهد، در حالي که ضرورتاً رابطه عليتي ميان آن دو حادثه وجود ندارد و اين نکته، همان چيزي است که ديويد هيوم نيز در مباحث بنيادين خود درباره اصل عليت طرح کرده است.

به نظر مي‌رسد ارتکاب چنين مغالطه‌اي در جوامعي که بهره اندکي از عقلانيت دارند، رواج بيشتري داشته باشد. همان گونه که در جوامع بدوي اين چنين بوده است و اين جهل و ناداني نسبت به پديده‌هاي مختلف و ناتواني در توجيه، تبيين و شناخت علل و عوامل آن پديده‌ها سبب مي‌شده است که با مشاهده وقايع و چيزهاي گوناگون از آنجايي که در پي علل بودند، آن چيزهايي را که پيش از يک حادثه رخ مي‌داد، به عنوان علت آن حادثه در نظر بگيرند.

اين امر به ويژه در هنگامي که وقايع طبيعي و پديده‌هايي چون سيل، زلزله، توفان، خسوف و کسوف رخ مي‌داد، سبب مي‌شد تا مردمان جوامع بدوي بکوشند علل و عوامل موهومي را به آنها نسبت دهند و اين گونه به تبيين و توجيه آن وقايع بپردازند. بنابراين اگر يک يا چند بار ما کاري کرده‌ايم يا چيزي را ديده‌ايم و متعاقب آن چيزهاي ديگري اتفاق افتاده است، به اين معنا نيست که اولي علتي براي دومي است.

از همين روي شايد بتوان گفت پوشيدن لباسي خاص در هنگام شرکت در جلسات مهم کاري، همراه داشتن قلمي خاص در هنگام شرکت در امتحانات، گرفتن حالت فيزيکي خاصي براي نوشتن شعري بديع، همراه داشتن چيزي با خود که شانس مي‌آورد و بسياري از امور خرافي رايج در جوامع گوناگون قديم و جديد، بيشتر از آنکه رابطه علي در جهان واقع با هم داشته باشند به نحو ذهني و براي فرد، نوعي عليت رواني را به ارمغان مي‌آورند تا بتواند به بهترين نتايج ممکن مفروض براي خود دست يابد.