هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل یازدهم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع روسیه میپردازد که این فصل، "روسیه: تجدید و تشدید" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به روسیه در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا، بخش پنجم را از اینجا و بخش ششم را از اینجا بخوانید.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش هفتم و پایانی/فصل "روسیه: تجدید و تشدید"
در طول سالیان متمادی بارها تلاش کردم تا به شخصیت پوتین پی ببرم. در مارس 2010 در خانه ییلاقی پوتین واقع در حومه مسکو ملاقاتی با او داشتم. در این دیدار به طور مفصل درباره تجارت و سازمان تجارت جهانی با یکدیگر گفتگو کردیم. گفتگویی که مدت های مدید بدون نتیجه ادامه داشت. مواضع او کوچکترین تغییری نکرده بود. او حتی به درستی به صحبت های من توجه نمی کرد. با اینکه برخورد او من را عصبانی کرده بود، تلاش کردم تا روش دیگری را در پیش بگیرم. به خوبی می دانستم حفاظت از محیط زیست یکی از اصلی ترین دغدغه های پوتین به شمار میرود، همانطور که خود نیز به این موضوع توجه ویژه ای داشتم. بنابراین بدون هیچ مقدمه ای گفتم: "آقای نخست وزیر، مایل هستم درباره کارهایی که برای حفاظت از ببرهای سیبری انجام داده اید بیشتر بدانم." این جمله او را متعجب ساخت. بدین ترتیب من توانستم توجه او را به خود جلب نمایم.
پوتین از جای خود بلند شد و از من درخواست کرد تا به همراه او بروم. ما از جمع همکاران و دستیاران مان جدا شدیم. او من را به راهرو طویلی هدایت کرد که به اتاق شخصی اش راه داشت. عبور ما از این مسیر باعث تعجب ماموران امنیتی بود که در آنجا حضور داشتند و بلافاصله با مشاهده ما به حالت خبردار می ایستادند. با گذشتن از در فلزی اتاق، به میز کار او رسیدیم که بر روی دیوار مشرف به آن نقشه بزرگی از روسیه قرار داشت. او در آنجا یادداشت های مصوری به من نشان داد که به زبان انگلیسی نوشته شده بودند و در آنها وضعیت ببرها در شرق این کشور، خرس های قطبی ساکن مناطق شمالی و دیگر گونه های جانوری در معرض انقراض تشریح شده بود.
در این شرایط تغییر رفتار و حالت او بسیار جالب بود. او به من گفت اگر همسرم مایل باشد می تواند چند هفته دیگر به همراه او برای نشانه گذاری خرس های قطبی به منطقه "فرانز ژوزف" برود. به پوتین قول دادم که موضوع را به همسرم انتقال دهم و در صورتی که او نتواند این دعوت را بپذیرد، خود به شخصه برنامه هایم را بررسی می کنم تا در صورت امکان بتوانم او را همراهی کنم. او در واکنش به گفته من ابروی خود را بالا انداخت (البته نه من و نه همسرم به این سفر نرفتیم).
یکی دیگر از گفتگوهای خاطره انگیزی که با پوتین داشتم و در جایی به چاپ نرسیده است به نشست همکاری های اقتصادی آسیا-پاسفیک مربوط می شود که در سپتامبر 2012 به میزبانی روسیه در شهر "ولادی وستک" برگزار شد. برنامه های انتخاباتی مانع از حضور باراک اوباما در این نشست شد. از این رو من به نمایندگی از او در این جلسه حاضر شدم. عدم حضور رئیس جمهور آمریکا و انتقاد صریح من از حمایت دولت روسیه از بشار اسد موجب رنجش پوتین و لاوروف شد. به همین دلیل درخواست ملاقات من با پوتین در ابتدا مورد موافقت قرار نگرفت. تنها یک ربع مانده به شروع برنامه ناهار، این اجازه صادر شد. البته با توجه به پروتکل از پیش تنظیم شده، جایگاه نماینده آمریکا به عنوان میزبان دوره پیشین نشست همکاری های اقتصادی آسیا-پاسفیک در کنار میزبان فعلی جلسه قرار داشت. به عبارت دیگر، من و پوتین باید در کنار یکدیگر می نشستیم.
کلینتون باید در نشست همکاریهای اقتصادی آسیا-اقیانوسیه در کنار پوتین مینشست
مرز طولانی روسیه با چین در شرق و نارضایتی در مناطق مسلماننشین روسیه از جمله مباحثی بود که در گفتگو با پوتین مطرح شد. به او گفتم که اخیرا در مراسم یادبودی که برای قربانیان محاصره نازی ها در "سنت پترزبورگ" برگزار شده بود، شرکت داشته ام. این محاصره که به "محاصره لنینگارد" مشهور است از سال 1941 تا 1944 به طول انجامیده و طی آن بیش از 600 هزار تن از ساکنان شهر، جان خود را از دست دادند. اشاره به این موضوع، ذهن آشنا به تاریخ رئیس جمهور روسیه را به گذشته ها سوق داد و او را واداشت تا سرگذشت پدر و مادرش را نقل کند که پیش از این، نه جایی آن را خوانده بودم و نه شنیده بودم.
در زمان جنگ، پدرش برای گذراندن یک مرخصی کوتاه از خط مقدم جبهه به خانه بازمی گردد. وقتی به نزدیکی آپارتمانی می رسد که با همسرش در آنجا زندگی می کرده است چشمش به تعداد زیادی جسد می افتد که در خیابان بر روی هم انباشته شده بودند و عده ای مشغول انتقال آنها به درون کامیون بوده اند. نزدیک تر که می رود پاهای زنی را میبیند که هنوز کفش هایش را به پا داشته است. او همسرش را می شناسد. پدر پوتین به سرعت به نزد آن افراد رفته و از آنها می خواهد تا جسد همسرش را به او تحویل دهند.
بعد از بحث و مشاجره ای که صورت می گیرد، آنها راضی می شوند تا جسد را به او بدهند. پدر پوتین همسرش را در آغوش می گیرد و بعد از بررسی وضعیت او متوجه می شود که مادر پوتین هنوز زنده است. او همسرش را به آپارتمان خودشان برده و تا زمانی که سلامتی اش را به دست بیاورد از او مراقبت می کند. درست هشت سال بعد در سال 1952 پسر آنها، ولادیمیر، متولد می شود.
وقتی این داستان را برای سفیر آمریکا در روسیه، "مایک مک فاول" که خود از کارشناسان خبره در مسائل روسیه بود، نقل کردم، او نیز اظهار کرد که تا به حال این ماجرا را نشنیده است. با اینکه راهی برای اثبات درستی این ماجرا وجود ندارد، اغلب به آن فکر می کنم. در واقع این ماجرا تا حدودی زوایای پنهان شخصیت پوتین و کشوری که بر آن حکومت می کند را برای من روشن می سازد. او همواره در حال آزمودن مخاطب خویش است و همیشه محدودیت هایی را بر او اعمال می کند.
در ژانویه 2013، همزمان با اینکه خود را برای خروج از وزارت امور خارجه آماده می کردم یادداشتی برای اوباما نوشتم. در این یادداشت به مسئله روسیه پرداختم و خواسته های احتمالی پوتین در دور دوم ریاست جمهوری او را خاطر نشان ساختم. با گذشت چهار سال از آغاز تجدید روابط آمریکا و روسیه، ما موفق شده بودیم در زمینه کنترل تسلیحات هسته ای، اعمال تحریم علیه ایران، موضوع افغانستان و دیگر مسائل مشترک به پیشرفت هایی نائل شویم.
من همچنان معتقدم آمریکایی ها همواره می خواسته اند در صورت امکان رابطه سازنده ای با روسیه داشته باشند. با این حال چاره ای نداشتهایم جز اینکه اهداف پوتین و خطری که می تواند از جانب او متوجه همسایگانش باشد و موجب بر هم خوردن نظم جهان شود را با نگاهی واقع بینانه ببینیم و سیاست های خود را بر مبنای آن تنظیم کنیم. به طور کلی، به رئیس جمهور آمریکا هشدار دادم که در آینده روزهای دشواری در پیش خواهیم داشت و رابطه دو کشور بیش از اینکه رو به بهبود داشته باشد، تیره تر خواهد شد.
به اوباما هشدار دادم رابطه با روسیه در آینده تیره تر خواهد شد
بهبود رابطه با غرب برای مدودف حائز اهمیت بود در حالیکه پوتین تحت تاثیر یک باور اشتباه، گمان می کند نیاز غرب به روسیه بیش از وابستگی این کشور به دولت های غربی است. از نظر او، آمریکا رقیب روسیه به شمار می رود. وجود مخالفان داخلی و سقوط نظام های استبدادی در خاورمیانه و کشورهای دیگر، هراس او را دامن زده است. در واقع این یادداشت، دستورالعمل برقراری روابط دوستانه نبود.
با توجه به تمام مسائل موجود، پیشنهاد کردم که روش تازه ای را در پیش بگیریم. تجدید روابط به ما این فرصت را داده بود تا در سایه همکاری های دوجانبه اهداف کوتاه مدت خود را محقق نماییم. در واقع، دیگر نیازی نبود تا همکاری های خود را در رابطه با موضوع ایران یا افغانستان گسترده تر کنیم. بنابراین بهتر بود با ایجاد یک وقفه، اقدامات جدیدی در پی بگیریم. "برای همکاری با روسیه خود را چندان مشتاق نشان ندهید"، "از تحسین و تملق پوتین بپرهیزید"، "دعوت او را مبنی بر شرکت در نشست روسای جمهور که قرار است در ماه سپتامبر در مسکو برگزار شود، رد کنید" و "تصریح نمایید که ناسازگاری و مخالفت روسیه نمی تواند مانع از پیگیری منافع و اجرای سیاست های آمریکا در اروپا، آسیای مرکزی، سوریه و دیگر مناطق حساس شود." قدرت و اراده، تنها زبانی است که پوتین قادر به فهم آن است. ما باید به پوتین بگوییم که اقداماتش بدون نتیجه نخواهد ماند. به علاوه لازم است به همپیمانان خود این اطمینان را بدهیم که دولت آمریکا از آنها حمایت خواهد کرد.
نقد بدبینانه من مورد پسند بسیاری از اعضای دولت قرار نگرفت. رئیس جمهور آمریکا نیز دعوت پوتین را برای شرکت در یک نشست دو جانبه در پاییز پذیرفت. اما در تابستان همان سال اتفاقاتی به وقوع پیوست که دیگر نمی شد از عواقب ناگوار مسیری که در پیش بود، غافل شد. ماجرای "ادوارد اسنودن" کارمندی که اسناد محرمانه آژانس امنیت ملی آمریکا را در اختیار خبرنگاران قرار داده بود، و اعطای پناهندگی به او از سوی پوتین از جمله این رویدادها بود. اوباما جلسه مسکو را لغو کرد و موضع سخت گیرانه تری در برابر پوتین اتخاذ نمود. در سال 2014 و همزمان با وقوع بحران اوکراین، روابط دو کشور کاملا تیره شد.
صرفنظر از موضوع کریمه و عواقب دیگری که تصمیمات پوتین در عرصه بین المللی به جا گذاشت، بخش عظیمی از قابلیت های روسیه نیز تضییع شد. استعداد مردم و پول این کشور به هدر رفت، در حالی که هرگز نباید این اتفاق می افتاد. کشور روسیه علاوه بر بهره مندی فراوان از موهبت منابع طبیعی، نیروی کار تحصیل کرده ای نیز دارد. همانطور که در طول این چند سال بارها به پوتین، مدودف و لاوروف گفتم، اگر این کشور به جای ایستادن در جبهه مخالف بپذیرد که بخشی از اروپاست، می تواند آینده ثمربخش و مسالمت آمیزی را برای خود رقم بزند.
به عنوان نمونه، تغییر نگرش دولتمردان روسیه می تواند قراردادهای تجاری پرسودتری را برای این کشور به ارمغان بیاورد. مسکو می تواند به جای تهدید اوکراین و کشورهای همسایه، همکاری های علمی خود با اتحادیه اروپا و آمریکا را گسترش دهد و در تولید ابداعات جدید و فناوری های پیشرفته سهیم باشد. به علاوه این کشور می تواند همانطور که مدودف انتظار داشت، در سطح جهان مرکز فناروی های برتر مختص به خود را دایر کند.
اوکراین برای پوتین، پلی است میان اروپا و روسیه
چنانچه پوتین از احیای امپراطوری شوری سابق و سرکوب مخالفان داخلی دست بردارد، منافع استراتژیک بسیاری در انتظار روسیه است. رئیس جمهور روسیه باید بداند برقراری روابط نزدیک تر با اروپا و آمریکا موجب بهبود روند مصالحه با افراط گرایانان ساکن مرزهای جنوبی و مذاکره با چین به عنوان همسایه شرقی خواهد شد.
پوتین، اوکراین را همانطور که دوست دارد میبیند. برای او اوکراین پلی است میان اروپا و روسیه که حضورش می تواند بر امنیت و رفاه هر دو طرف بیفزاید. متاسفانه در حال حاضر، روسیه تحت حاکمیت پوتین همچنان اسیر گذشته هایی است که نمی تواند از آن رها شود و در انتظار آینده ای ایستاده است که نمی تواند به واقعیت مبدل کند.