در آن دوران ایران تحت اشغال نیروهای متفقین بود و استان‌های شمالی ایران را روس‌ها و ارتش سرخ در اختیار داشتند. حزب توده به‌شدت فعال بود و عده زیادی از فرهنگیان و تحصیلکرده‌های مشهد به عضویت آن در آمده بودند.

گروه تاریخ مشرق- جلال الدين فارسي به لحاظ علايق ديني و سياسي خويش، بسيار زود به محافل تبليغي استاد محمد تقي شريعتي در مشهد بار يافت و به او نزديك شد. آقای شریعتی نقش استاد را در جلوگيري از در افتادن جوانان به دام حزب توده، بس مهم و موثر قلمداد مي‌كند. آنچه پيش روي داريد گفت وشنودي است كه فارسي طي آن خاطرات خويش از استاد را بازگفته است.


*شما از چه دوره‌اي و چگونه با استاد محمدتقی شریعتی آشنا شدید؟ و چه خصال و ويژگي‌هايي در ايشان براي شما جذاب بود؟

در سال 1323 در سن یازده سالگی به مدرسه ابن‌یمین می‌رفتم که استاد شریعتی ناظم و دبیر تعلیمات دینی آن مدرسه بودند. در همین سال هم ایشان کانون نشر حقایق اسلامی را تأسیس کردند و بنده از جلسه اول در آن شرکت کردم. محل کانون هم در کوچه چهارباغ مشهد در منزل بزرگی تشکیل می‌شد که متعلق به مادرزنِ برادر بزرگ من بود.

یادم هست در دهه محرم، ایشان وقتی وقایع عاشورا را نقل می‌کردند، نوبت به روضه که می‌رسید، چراغ‌ها را خاموش می‌کردند و بعد هم دعای پایانی با کیفیت خاصی برگزار می‌شد. این شیوه تبلیغ در خراسان و بلکه در ایران متفاوت بود.

*معمولاً چه کسانی به جلسات کانون می‌آمدند؟

بازاری‌ها، فرهنگیان و کارمندانی که کمتر پای منبر روحانیون می‌نشستند.

*فعالیت‌های استاد منحصر به کانون نشر حقایق بود؟

خیر، ایشان در دبیرستان ابن‌یمین و دبیرستان فردوسی مشهد هم تدریس می‌کردند و تعلیمات دینی درس می‌دادند. اغلب در سالن بزرگ دبیرستان فردوسی جلسات سخنرانی عمومی برگزار می‌شد و سخنرانی‌هایشان روی خانواده‌ها تأثیر زیادی داشت. در دهه 20 در رادیو مشهد هم سلسله سخنرانی‌هایی تحت عنوان ضرورت دین داشتند که بعدها به صورت کتاب چاپ شد.

*تأثیر فعالیت‌های استاد در آن برهه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

برای درک کار عظیمی که ایشان کردند، باید نگاه دقیقی به شرایط زمانی آن دوران داشت. در آن دوران ایران تحت اشغال نیروهای متفقین بود و استان‌های شمالی ایران را روس‌ها و ارتش سرخ در اختیار داشتند. حزب توده به‌شدت فعال بود و عده زیادی از فرهنگیان و تحصیلکرده‌های مشهد به عضویت آن در آمده بودند. می‌گفتند حدود 70 درصد فرهنگیان توده‌ای شدند. کارگران کارخانه خسروی و کارخانه نخ‌ریسی هم به اجبار به عضویت حزب توده در آمده بودند. حزب توده در دهه 20 تظاهرات خیابانی عظیمی را به راه می‌انداخت. استاد شریعتی در چنین شرایطی فعالیت می‌کردند.

*به چه شکل؟

شب‌های جمعه در کانون تفسیر قرآن می‌گفتند و شب‌های شنبه جلسه سخنرانی داشتند. همچنین در دهه عاشورا و ماه رمضان هم جلسات سخنرانی در منزل یکی از افرادی سرشناس مشهد برگزار می‌کردند. کل حقوق استاد خرج کرایه درشکه‌هایی می‌شد که ایشان برای رفتن به جلسات مختلف و هدایت مردم می‌پرداختند. فرهنگیان که عمدتاً عضو حزب توده بودند، پای منبر نمی‌رفتند، ولی می‌آمدند ببینند یک فرد کت و شلواری که کلاه شاپو هم می‌گذارد چه حرفی دارد بزند. آنها چنان تحت تأثیر حرف‌های استاد قرار گرفتند که حدود 80 نفرشان از ایشان خواستند برایشان کلاس تفسیر قرآن بگذارند. حالاست که می‌شود فهمید ایشان چه مرد بزرگی بوده و چه تأثیر عظیمی در هدایت نسل جوان و تحصیلکرده‌ها داشته است.

*ایشان چه شیوه‌ای را به کار می‌بردند که تا این حد می‌توانست مخاطب را جذب کند؟

ایشان پشت میز می‌نشستند و آهسته و زیر لب دعایی می‌خواندند. بعد آرام‌ شروع به صحبت می‌کردند. گاهی هم دستمالی را در می‌آوردند و عرق پیشانی‌شان را پاک می‌کردند و در این فاصله از حضار می‌خواستند صلوات بفرستند. بعد هم حرف‌هایی را که در ظرف یک هفته در باره آنها مطالعه و فکر کرده بودند، در عرض یک ساعت بیان می‌کردند.

*هزینه‌های انجمن را چه کسانی می‌پرداختند؟

اوایل جلسات در منزل احمدزاده‌ها برگزار می‌شد. بعد برادر بزرگ من و تجار بزرگی چون حاجی عامل‌زاده، حاج محمدقاسم قاضی، حاج محمود حکیمی ـ که خدا همگی را رحمت کند ـ هزینه‌ها را می‌پرداختند. از افراد پای ثابت این جلسات آقای حیدر رحیم‌پور ازغدی، مرحوم آقای امیرپور، آقای دلیری، مرحوم متحدین و برادرشان کاظم متحدین، پدر محبوبه متحدین، خانواده مولوی، آقای ممکن، آقای شانه‌چی، کاظم سامی، عباس تجرد، آقای عسگری که در نوفل‌لوشاتو خانه‌اش را در اختیار امام قرار داد و... بودند.

*از بزرگان، علما و مراجع هم کسی به کانون می‌آمد؟

بله، مرحوم کاشف‌الغطاء وقتی به مشهد می‌آمدند، به کانون هم تشریف می‌آوردند. همین‌طور علامه امینی، آقای علی‌اصغر حکمت، آقای فلسفی، مهندس بازرگان و آیت‌الله کاشانی.

*نقش کانون نشر حقایق اسلامی را در اشاعه معارف اسلامی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر من روشن‌ترین و آگاه‌ترین مرکز روشنگری و ترویج حقایق اسلامی همین کانون بود. بعدها مرحوم عابدزاده انجمن پیروان قرآن را راه انداختند. مهدیه، عسکریه و شاخه مشهد فداییان اسلام هم با ریاست حجت‌الاسلام مصباح‌الهدی راه‌اندازی شدند. این جلسات در مهدیه بودند و من به بعضی از جلسات آن می‌رفتم.

در دهه 30 مردم در قیام 30 تیر مشارکت گسترده‌ای داشتند که باز کانون و شخص استاد شریعتی در آن نقش عمده‌ای را ایفا کردند. مردم در پشتیبانی از نهضت ملی در میدان محسبه جمع شدند و استاد محمدتقی شریعتی و آقای مصباح‌الهدی در حالی که کفن پوشیده بودند، از طرف شاخه فداییان اسلام آنجا بودند. ایشان هرگز آمرانه برخورد نمی‌کرد، بلکه همواره بسیار خردمندانه مردم را دعوت به مبارزه می‌کرد.

کار مهم ایشان در دهه 40 شرکت در تأسیس حسینیه ارشاد بود. ایشان از مشهد به تهران آمد و در جلسه‌ای که در منزل آقای میناچی تشکیل شد و جمعیت کثیری هم آمده بودند، سخنرانی کرد. رونق‌بخشی به این جلسات حاصل تلاش استاد شریعتی بود. بعد هم که دکتر شریعتی آمد و به سخنرانان حسینیه ارشاد پیوست.


*به نظر شما جایگاه علمی ایشان در چه حدي بود؟ چقدر به معارف ديني وعمومي آشنايي داشتند؟

ایشان از دهه 20 تمام کتاب‌های عربی مصر را مطالعه می‌کردند، در حالی که دیگران به‌ندرت این کار را انجام می‌دادند و می‌گفتند این کتاب‌ها متعلق به اهل سنت است، اما استاد در سخنرانی‌هایش به تفاسیر فخر رازی، محمد عبده، کتاب وحی محمدی رشید رضا و دائره‌المعارف فرید وجدی و نیز کتاب زندگی محمد(ص) نوشته محمد حسنین هیکل اشاره می‌کرد. ایشان بر ادبیات عرب تسلط کامل داشت و تمام تفاسیر قرآن را می‌خواند.

بدین ترتیب استاد شریعتی بالاترین سطح معارف اسلامی را از مصر به مشهد منتقل کردند.

استاد شریعتی مردی متفکر، دارای تعقل و تفقه در دین بود. در واقع کار استاد تفکر بود. ایشان یک هفته فکر می‌کرد و در یک ساعت حاصل آن تفکر را به مخاطب ارائه می‌داد. تا چیزی را خود به‌خوبی نمی‌فهمید، به دیگران نمی‌گفت. ایشان با زندگی خود قرآن و اسلام را به دیگران منتقل کرد و این کار کمی نیست. در علی شریعتی هم هر چه صلاح و خوبی بود از زندگی پدرش بود، ولی او هرگز مثل پدرش نشد. استاد زهد، تقوا و حوصله عجیبی داشت؛ همواره می‌اندیشید و منطبق بر وحی سخن می‌گفت؛ حدیث باطل و صحیح را تشخیص می‌داد و هر حرفی را از زبان امام معصوم نمی‌زد. می‌دانست پس از مرگ چه خبر است و همه زندگی‌اش باورهای او را نشان می‌داد.

استاد هرگز از وجوهات استفاده نکرد و برای سخنرانی‌هایش یک ريال نگرفت. برادر بزرگ من فقط در برابر استاد شریعتی خضوع به خرج می‌داد، چون می‌دید امثال ایشان و مرحوم آقای طالقانی در تمام حرکات و سکناتشان زندگی قرآنی جاری است. آثار وجودی ایشان به خاطر زهد، تقوا و پاکی‌شان بود که تا آخر عمر ادامه داشت.