گروه فرهنگی مشرق - سال 1929 سرمایه داری بحران فزاینده ای را تجربه نمود. نرخ بیکاری در سال های ابتدایی دهه 30 در امریکا به 25 درصد رسید رکود و تورم، اقتصاد این کشور را فلج نمود با آنکه بسیاری از اقتصاددانان بروز این بحران را نتیجه سیاست های انقباضی می دانستند اما نکته مهم راهکاری بود که جان مینارد کینز اقتصاددان مشهور انگلیسی برای خروج از این بحران ارائه داد که تا به امروز نیز مانیفست اقتصادی امریکا و انگلیس را تحت سیطره دارد و آن "فرهنگ مصرفی" ست.کینز معتقد بود با ترویج فرهنگ جنون آمیز مصرف گرایی میتوان از رکود خارج شد پس این وظیفه رسانه بود تا میل به مصرف گرایی را در میان مردم توسعه دهد تا عرصه تولیدی نجات یابد.
روزا لوکزانبورگ اقتصاد دان معروف لهستانی معتقد بود سرمایه داری برای ادامه حیات خود نیازمند ورود به عرصه فرهنگ است.بسیاری معتقدند اگر انقلاب رسانه ای دهه های میانی قرن بیستم سرمایه داری را نجات نمی داد این پدیده دیگر قادر به ادامه حیات خود نبود به همین دلیل است که اقتصاد سرمایه داری امروز را "اقتصاد فرهنگی" می نامند.
علت رجوع ما به این دوره تاریخ، گرته برداری از مدلی نیست که اقتصاد بلوک مرکزی سرمایه داری را نجات داد بلکه عواقبی ست که پس از آن دامن غرب را گرفت و آن را از چاله به چاه انداخت.
اقتصاد انگلی را می توان به آن دوره ای از سرمایه داری نسبت داد که با وجود بدهی فراوان عرصه تولید به بانک و همچنین پر رنگ گشتن جنبه غیر مولد و رانتی آن دائما با اتکا به رسانه اصرار بر مصرف گرایی مردم دارد.در زمانی که سرمایه داری نئولیبرالی اتحادیه اروپا کشورهای حوزه یورو را دچار رکود بی سابقه و فقر فزاینده نموده و دولت ها را مجبور به تقبل سیاست ریاضتی کرده است این امریکا و بریتانیاست که با کمک نیروز ارزان کار در آسیای شرقی عرصه تولیدی خود را حفظ می کند تا جهان را مبدل به بازار مصرفی کالاهای خود کند.
با ظهور سینما و همچنین توسعه تکنیکی آن در دهه سی و همچنین ظهور تلویزیون در دهه 70 میلادی و همچنین انقلاب IT، سرمایه داری عرصه نوظهوری را یافت تا بتوان جنبه تبلیغی کالاها تولیدی خود را افزایش دهد تا سرتاسر دنیا را مشتری آن سازد.در این هنگام است که زیبایی شناسی با اقتصاد سیاسی پیوند می یابد و "زیبایی شناسی سیاسی" و " سرمایه داری فرهنگی" را شکل می دهد امروز اگر کالایی در عرصه تبلیغات موفق نباشد تولید کنندگان خود را ورشکست خواهد نمود و اگر کالایی با کیفیت نازل در عرصه تبلیغات موفق باشد سود سرشاری را برای تولید کنندگانش همراه خواهد داشت.
زمزمه های ورود سرمایه خارجی به ایران که به طور مستقیم از سوی شرکت لندنی "شارلمانی" و یا بانک "فرست فرانتیر" مطرح گردید نشان از یک اتفاق مهم دارد که بسیاری از نشریات نئولیبرال داخلی آن را به عرصه "پساتحریمی" نام گذاری کرده اند.مشخص نیست که منظور از این واژه چیست اما آنچه قابل توجه است ورود مستقیم سرمایه و کالای خارجی پس از توافق نهایی ایران را مبدل به بازار مصرفی خواهد نمود و بر اقتصاد غیر مولود و خام فروش پس از دفاع مقدس تاکید دوباره خواهد داشت. بزرگترین متهم در این میان رسانه های داخلی اند که مصرف کالای خارجی را نوعی تفاخر تلقی میکنند و با اشاعه فرهنگ بورژوازی سکولار عصر جهانی شدن را به عنوان تنها راه نجات از رکود معرفی می کنند هر گونه عدم واکنش و عدم تقابل با این جریان نیز موجب خالی گشتن عرصه این تهاجم فزاینده است.باید بدانیم اگر ورود سرمایه غربی به ایران موجب نجات اقتصاد از رکود و تورم خواهد شد این اتفاق در سال 1353 باید می افتاد اگر امروز نگاه به وضعیت اقتصاد اروپا و امریکا بیاندازیم شاهد آنیم که با رکود مجدد اقتصاد پس از بحران سال 2008 دیگر رسانه نیز توان نجات سرمایه داری لیبرال را ندارد زیرا از این پس با اقتصاد مضاعف مقروضی روبرویم که با هجم بیشمار تبلیغات نیز نمی توان بازاری برای مصرف کالاهای خود پدید آورد زیرا توان مالی این مصرف گرایی از بین رفته است.
روزا لوکزانبورگ اقتصاد دان معروف لهستانی معتقد بود سرمایه داری برای ادامه حیات خود نیازمند ورود به عرصه فرهنگ است.بسیاری معتقدند اگر انقلاب رسانه ای دهه های میانی قرن بیستم سرمایه داری را نجات نمی داد این پدیده دیگر قادر به ادامه حیات خود نبود به همین دلیل است که اقتصاد سرمایه داری امروز را "اقتصاد فرهنگی" می نامند.
علت رجوع ما به این دوره تاریخ، گرته برداری از مدلی نیست که اقتصاد بلوک مرکزی سرمایه داری را نجات داد بلکه عواقبی ست که پس از آن دامن غرب را گرفت و آن را از چاله به چاه انداخت.
اقتصاد انگلی را می توان به آن دوره ای از سرمایه داری نسبت داد که با وجود بدهی فراوان عرصه تولید به بانک و همچنین پر رنگ گشتن جنبه غیر مولد و رانتی آن دائما با اتکا به رسانه اصرار بر مصرف گرایی مردم دارد.در زمانی که سرمایه داری نئولیبرالی اتحادیه اروپا کشورهای حوزه یورو را دچار رکود بی سابقه و فقر فزاینده نموده و دولت ها را مجبور به تقبل سیاست ریاضتی کرده است این امریکا و بریتانیاست که با کمک نیروز ارزان کار در آسیای شرقی عرصه تولیدی خود را حفظ می کند تا جهان را مبدل به بازار مصرفی کالاهای خود کند.
با ظهور سینما و همچنین توسعه تکنیکی آن در دهه سی و همچنین ظهور تلویزیون در دهه 70 میلادی و همچنین انقلاب IT، سرمایه داری عرصه نوظهوری را یافت تا بتوان جنبه تبلیغی کالاها تولیدی خود را افزایش دهد تا سرتاسر دنیا را مشتری آن سازد.در این هنگام است که زیبایی شناسی با اقتصاد سیاسی پیوند می یابد و "زیبایی شناسی سیاسی" و " سرمایه داری فرهنگی" را شکل می دهد امروز اگر کالایی در عرصه تبلیغات موفق نباشد تولید کنندگان خود را ورشکست خواهد نمود و اگر کالایی با کیفیت نازل در عرصه تبلیغات موفق باشد سود سرشاری را برای تولید کنندگانش همراه خواهد داشت.
مسعود قدیمی