مصاحبه ای در بهمن ماه سال گذشته با وی صورت گرفته و انتقادات تندی به کسانی به هر قیمتی وطن فروشی می کنند کرد و انتقادی هم از نسل هفتادی ها داشت و کسانی که حاضر نیستند کارهای عادی مثل گچ کاری و بنایی کنند ولی حاضرند در کشورهای دیگر مرده شور شوند.
بعد از اینکه اتهام هایی در خصوص وی در این ایام اخیر مبنی بر وطن فروشی و یا مباحث دیگر را داشت تصمیم بر آن شد که این مصاحبه منتشر شود تا نظرات و آراء اکبر عبدی در خصوص وطن فروشی مطرح شود. چیزی که منتقد شدید آن است و تاکید داشت که مصاحبه منتشر شود ولی الان متهم به آن شده است:
* برای من نقشهایم در رسوایی و آدمبرفی به اندازه با ارزش هستند
ابتدا میخواهم از یک حاشیه شروع کنم که در فیلم رسوایی برای تان به وجود آمد. عده ای منتقد این مسئله بودند چرا اکبر عبدی که نقش زن را در برخی فیلم ها بازی کرده لباس روحانیت در فیلم رسوایی را باید بپوشد. نظر خودتان در این خصوص چیست؟
شما فیلم آدم برفی را دیدهاید؟
بله دیدهام.
در فیلم آدم برفی من به داریوش ارجمند میگویم ارزش ندارد آدم وطن و مملکت و خودش و ماهیتش را عوض کند تا مثلا به امریکا یا مملکت دیگری برود. در آخر هم که دلارها را میدهم به آقای ارجمند میگویم من پولت را میدهم ولی سیبیلم را که میتوانی برگردانی! پول را میدهم ولی آبرویم را دیگر بردی.
این دیالوگها، حرفهای بزرگ و معنا داری را با خود حمل می کنند. اگر ما صرفا نقش زن را برا این ایفاء می کردیم که ادا واطوار در بیاوریم برا اینکه مردم بخندند یک بحثی بود، ولی در آن فیلم ما حرف بزرگی را می زنیم. متاسفانه به معانی و مفهوم آن کسی فکر نمی کند. به ظاهر فقط نگاه می کنند. حرف مان این بود که امریکا و کشورهای دیگر ارزش این را ندارند که ما خودمان را تبدیل به زن کنیم تا از کشور خارج شویم. برای من فیلم معنا داری است. به همان اندازه ای که آن نقش من در فیلم آدم برفی ارزشمند بود به همان میزان نقش حاج یوسف در فیلم رسوایی برای من ارزشمند است. در کل اگر به ساحت مقدس انسانیت اگر توهینی کردهام عذر خواهی می کنم.
کار هنری کار سلیقهای ست. ممکن است من اینگونه بپذیرم و شما عکس آن را. شما هم مجازید و ما هم مجازیم. من نمیخواستم معرفت را زیر سئوال ببرم. ما با پوشیدن لباس روحانی در رسوایی هم همین انگیزه را داشتیم و میخواستیم در رسوایی معرفت را به نمایش بکشیم.
آیا درست هست هر بازیگری با هر سابقهای که با نقشهایش در ذهن مردم دارد هر نقشی را ایفاء کند؟
برای بازیگر هیچ تفاوتی ندارد. هر نقشی را در هر جای این کره خاکی دوست دارد تجربه کند. ما چیزی حدود هفت میلیارد انسان داریم و هر بازیگری دوست دارد اگر بشود نقش تک تک انسان های روی زمین را بازی کند.
بازیگران دوست دارند هر نقشی را بازی کنند. و اصلا فرقی ندارد. بازیگر عشق دارد همه آدم ها را بازی کند. ما دوست داریم از تیپ در بیائیم و نقش متفاوت و کاراکتر جدید و قابل باور بازی کند. من در بعضی از فیلمها کاشانی یا شمالی حرف می زنم و بعضی ها با هم شرط می بندند که اکبر عبدی با این لهجه در این فیلم اصالتا شمالی ست یا مثلا کاشانی ست و بعد وقتی میفهمند که من ترک هستم جا می خورند که این قدر متفاوت بازی کرده ام و لهجه و بازی را خوب در آورده ام. که البته پدرم آذری است و من تهران بزرگ شدهام.
مثلا وقتی نقش زن فیلم «خوابم می آد» میشوم و میآیم خیابان و تاکسی میگیرم و هیچ کس نمیفهمد که من بازیگر هستم و زن نیستم لذت بخش است. بازیگران از درون تغییری نمی کنند و گریم و لباس فقط نقش ماکس برای شان را دارد. البته نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی جواب سئوال تان این اقتضاء را داشت و درست این است که دیگران تعریف کنند، اگر تعریفی باشد.
* نقش حاج یوسف را از رفتار پدرم وام گرفتم
الگوی تان برای بازی در نقش روحانی رسوایی آیا یکی از بزرگان و علما بود یا خیر؟
برای نقش حاج یوسف «رسوایی» لهجه اصفهانی گرفتم و دیدم که خوب از آب در نمیآید، بعد لحجه کاشانی گرفتم دیدم باز خوب از آب در نمیآید و در آخر الگوی نقش حاج یوسف را از رفتار پدرم وام گرفتم. پدرم مثلا هر از گاهی میگوید:(در اینجا لهجه آرام پدرش را بازی میکند برای ما و صدای خودش را به سبک صدای پدرش و روحانی رسوایی در می آورد) اکبر آقا را اگر دیدین بگین بیاد یه کاری ش دارم.
در زندگی پدرم به جرات میگویم نه دروغ گفته و نه دزدی کرده. یک کارگر معمولی بوده و بازنشسته است و الان در دوران استراحت به سر میبرد. ایشان به خاطر اینکه در پسرجوانش شهید شد خیلی شکسته شد.
البته از آقای دولابی هم الهام گرفتم برای این نقش. احساس می کردم برای این نقش باید به آقای دولابی نزدیک بشوم. من هراز گاهی پای منبر ایشان حضور می یافتم.
* به دلیل روحانیت انقلاب کردیم
در «رسوایی» اصل احترام به روحانیت بود. ما اصلا به دلیل روحانیت انقلاب کردیم. ما به پشتوانه روحانیت آمدیم در خیابان ها و انقلاب کردیم. ما شنیده ایم که بزرگان و علمائی چون آیت الله بروجرودی و آیت الله گلپایگانی مقام معنوی شان آنقدر بالا بود که کفش های شان مقابل پای شان جفت میشدند. ما به این دلیل عشق به روحانیت دارند. بر اساس همین اصل این نقش را بازی کردیم که اگر چهار نفر با روحانیت بد هم باشند میخواهیم بگوئیم به این دلیل قابل احترام است.
که البته خبرش را بدهم که در فیلم رسوایی 2 هم نقش حاج یوسف را دارم.
* برخی جوانان بعد از دیدن «رسوایی» نظرشان درباره روحانیت عوض شد
تا به حال کسی به خاطر بازیتان در نقش روحانی خرده به شما نگرفته است؟
هیچ کس به خاطر بازی در رسوایی به من خرده نگرفت و بازخورد خوبی داشت. برخی جوانان که با روحانیت مشکلی هم داشتند با دیدن این فیلم فهمیدند که بله تصورشان نسبت به روحانیت اشتباه بوده.
* ده نمکی با این جثه نمیتواند گروه فشاری باشد
اجازه بدهید نکته دیگری را هم دراینجا عرض کنم قبل از سئوال تان، متاسفانه بعضیها در ذهن شان رفته است که ده نمکی جز گروه فشار بوده و حرفهای نادرست میزنند. کسی نیست به اینها بگوید شما بیائید یک کشتی با او بگیرید ببینید اصلا می تواند با شما کشتی بگیرد، اصلا زورش را ببینید دارد؟ این بنده خدا کجا میتواند جز گروه فشار باشد؟ چطور می تواند جوان 80 کیلویی را از بالای پشت بام پرت کند پائین؟ از هر کس میپرسم آیا شما با چشم خودت دیدی که ده نمکی چنین کاری کرده یا میگوید نه، و یا میگوید ما شنیدهایم. میگویم خب بروید تحقیق کنید و بر اساس شایعات کسی را محکوم نکنید.
متاسفانه ما ملتی هستیم که یک شایعه را بهتر باور می کنیم و خودمان هم به آن شاخ و برگ می دهیم تا دیگران بهتر باور کنند.
*بعضی حاضرند در ژاپن مرده شور شوند ولی در ایران گچ کاری نمیکنند
برگردیم به «آدم برفی». خیلیها در صدد ترک مملکت هستند به هر بهانهای و هر قیمتی. در سینما هم آثاری در این خصوص مشهود است. خیلی جالب است که شما از حدود بیست سال پیش در فیلم «آدم برفی» منتقد این بوده اید که نباید به هر قیمتی انسان مملکت خود را بفروشد. ممنون می شوم مطلب را کمی باز کنید.
خیلی بد است. طرف حاضر است که برود در فرانسه ظرف بشورد ولی در خانه خودش حاضر نیست ظرف بشورد. چرا؟ چون در خانهاش مجبور نیست ولی در خارج مجبور می شود. آن وقت حتی عدهای حاضر می شوند در ژاپن مرده هم بشورند ولی چرا همین آدم نمی آید در ایران گچ کار بشود و یا بنا بشود. ما مدیری داشتیم در تابستان که برای کمک خرج خودش در تابستان بنائی میکرد. یادم هست یک ماه هم خودم رفتم و آجر میانداختم و بنائی میکردم. مدیرمان میگفت من دستمزد سه ماه بنائی ام بیشتر از نه ماه حقوق معلمی ست.
* تفاوت نسل هفتاد و نسل قبل تر را اگر می توانید با یک تجربه شخصی یا یک مثال برای مان باز کنید.
من چند تا از اقوامم بودند که بیکار بودند. گفتم بیائید میوه فروشی کنیم و دو نفرمان چهارصبح برویم و میوه از بازار بخریم و دو نفر هم میوهها را بفروشیم. الان مغازه بزرگی در افسریه زدهاند و هر کدام صاحب خانهای شدهاند. ولی الان شما به یک آدمی که فوق دیپلم است بگوئید بیا برو برای گذران زندگی میوه فروشی یا سبزی فروشی بکن. با ناراحتی به تو می گوید من بروم میوه فروش بشوم؟ خب اگر این کار را نکند مجبور می شود برای گذران زندگی ش برود کار های نادرستی انجام دهد، دلال شود و یا کلاهبرداری و یا دزدی کند. همه شان هم دوست دارند یک شبه میلیونر شوند. به جوان های دهه هفتادی الان شما اگر بگوئید بیا یک کاری بکن و کاسبی راه بنداز. می گوید شما 300 میلیون به من بده با یک ماشین و موبایل ببینید من چه کار می کنم. من در جواب می گویم شما وقتی نمی توانی هزار تومان در بیاوری با آن چند صد میلیون هم نمی توانی کاری راه بیندازی. اگر تونستی مبلغی پس انداز کنی می توانی آن سیصد تومان را هم مدیریت کنی.
بعضی از نسل هفتاد بد چیزی هستند مثل سرطان. چه دختر و چه پسر. حتی مسئولیت خودشان را گاهی عرضه ندارند داشته باشند؟ تا چه برسد به اینکه بخواهند مثل ما مسئولیت پذیر باشد. البته بعضیهایشان.
و سخن پایانی...
در آخر می خواهم برای پدرم مردم دعا کنند که چند وقت پیش بستری بودند.( این مصاحبه در زمانی گرفته شد که پدر آقای عبدی در بیمارستان بستری بودند).