همرزم سردار شهید حاج حسین بصیر می‌گوید: در هفت تپه، آشپزخانه داشتیم که گاهی وقت‌ها باید برای 23 هزار نفر پخت می‌کردند. در این پادگان دو هزار چادر داشتیم. روی تمامی چادرها نیز نوشته شده بود "یاحسین(ع) فرماندهی از آن توست". اما در کنار همه‌ی این تجهیزات و چادرها یک چیز دیگر خودنمایی می کرد که آن قبرهای کنده شده در گوشه گوشه‌ی پادگان بود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، "عبدالله عمرانی" از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس است. او از کسانی است که در عملیات‌های بسیاری با سردار شهید "حسین بصیر" قائم مقام لشکر همراه بوده است. در ادامه ماحصل گفت‌و‌گوی ما با این فرمانده را می‌خوانید:

زمین‌گیر شدن ارتش عراق در سرپل ذهاب

از زمان آغاز غائله‌ی گنبد و کردستان، توفیق داشتم تا در صف مقابله با ضد انقلاب باشم. با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق و با حمایت کشورهای استکباری به ایران به سرپل ذهاب رفتم. در آنجا با شهید محمد بروجردی، محسن چریک و اصغر وصالی آشنا شدم. با فرماندهی این شهدا سرپل ذهاب را حفظ کردیم تا نیروهای کمکی برسند و دشمن را در آن منطقه زمین‌گیر کردیم.

پس از آن به پادگان امام علی(ع) تهران آمدیم تا دوره‌های آموزشی را بگذرانیم. بعد از دوره‌ی آموزشی با هواپیمای c130 ما را به اهواز و پادگان گلف(پایگاه منتظران شهادت) بردند. در آنجا محسن رضایی برای ما صحبت کرد و گفت: شما فرماندهان آینده‌ی تیپ و لشکرها هستید و باید مراقب خودتان باشید، جبهه‌ی اسلام به وجود شما نیاز دارد.

با فرماندهی حسن باقری، مجید بقایی، حسنی سعدی و سایر فرماندهان عملیات‌های فتح المبین و طریق القدس انجام شد و پس از آن عملیات بیت المقدس را انجام دادیم.

اولین دیدار

اولین دیدار ما با حاج بصیر مربوط به اجرای این عملیات می‌شود. به مقر تیپ 25 کربلا رفتم. حاج بصیر را به من معرفی کردند. چهره معنوی و عرفانی داشت. او موذن و اقامه‌گوی تیپ بود.

22 تیر سال 61 عملیات رمضان آغاز شد. اولین همراهی و همرزمی من با حاج بصیر در این عملیات بود. عملیات رمضان ادامه‌ی عملیات بیت المقدس برای آزادسازی زمین‌های اشغالی و تصرف بصره بود اما این عملیات با عدم الفتح روبرو شد. عملیات رمضان نخستین عملیاتی بود که وارد خاک عراق شدیم اما در مثلثی‌ها گیر کردیم. پیشروی نیروهای ما در این منطقه متوقف شده بود، از آن سو عراقی‌ها، آتش توپخانه را بر سر ما می‌ریختند.

تیپ 25 کربلا متشکل از نیروهای اعزامی از مازندران، گلستان و گیلان شکل یافته بود. در عملیات محرم همراه با سردار بصیر در منطقه دهلران، دشت آزادگان و فکه خط‌شکن بودیم. به لطف خدا در این عملیات توانستیم به قدری غنائم برای تیپ کسب کنیم که توانستیم تیپ را به لشکر ارتقا بدهیم.

تیپ کربلا در عملیات محرم توانست با یک تیپ مکانیزه عراق مقابله کند و حتی هلی‌کوپتر عراقی را نیز به غنیمت بگیرد.

همسنگری با حاج بصیر در هور

بعد از آن به هور آمدیم و عملیات‌های خیبر و بدر را انجام دادیم. در این فاصله افتخار داشتم که با حاج بصیر در یک سنگر که با تجهیزات روی آب ساخته شده بود، زندگی می‌کردم. زندگی کردن در این سنگر در آن آب و هوای هور بسیار سخت بود. باید با انواع حشرات و حیوانات موذی می‌جنگیدیم. در هور و در آن شرایط برای دفاع از میهن اسلامی و تبعیت از ولی فقیه آموزش‌های لازم دیدیم، شناسایی‌ها را انجام دادیم و در نهایت عملیات را اجرا کردیم.

بچه‌های تیپ 25 چون اهل شمال بودند و با دریا و جنگل و هوای شرجی آشنایی داشتند، توانستند به زودی آمادگی‌های لازم را کسب کنند و دوره‌های آموزشی را به سرعت بگذرانند.

هفت تپه

آموزش‌های آبی در هور بود. برای آموزش‌های خاکی، اردوگاهی به نام هفت تپه داشتیم. این اردوگاه در سه راه شوش - اهواز بود. پادگانی به مساحت 10 هزار هکتار که محل اجتماع رزمندگان شمالی بود. در این پادگان انواع مار، عقرب و رتیل بود، آن هم در هوای 50 درجه‌ی جنوب.

در این پادگان، آشپزخانه داشتیم که گاهی وقت‌ها باید برای 23 هزار نفر پخت می‌کردند. برای این کار نیاز به 600 آشپز و 7 تن برنج و سه و نیم تن گوشت بود. در این پادگان دو هزار چادر داشتیم. روی تمامی چادرها نیز نوشته شده بود "یاحسین(ع) فرماندهی از آن توست". اما در کنار همه‌ی این تجهیزات و چادرها یک چیز دیگر هم در این پادگان بود که آن قبرهای کنده شده در گوشه گوشه‌ی پادگان بود. قبرهایی که محل مناجات رزمندگان بود.

این معنویتی که در بین رزمندگان بود، در بین فرمانده‌‌های آنان همچون حاج بصیر بیشتر بود. پل هفت تپه به نمازشب‌ها، به مناجات‌های شبانه و گریه و زاری کردن‌های حاج بصیر و رزمندگان شهادت می‌دهد.

عملیات والفجر8

بسیاری از رزمندگان در منطقه هفت تپه آموزش‌های لازم را می‌دیدند. پس از ماه‌ها اموزش و شناسایی بهمن ماه سال 64 رزمندگان به منطقه اروند اعزام شدند. آن وقت لشکر 25 کربلا، سه تیپ داشت. تیپ نخست که خط شکن بود من فرمانده‌اش بودم. محمد کسائیان فرمانده تیپ دوم و شهید حیدرپور نیز فرمانده تیپ سوم بود.

حاج بصیر در آنجا فرمانده یکی از گردان‌های خط شکن تیپ بود. این گردان یک گروهان غواص و یک گروهان قایق‌سوار داشت. این‌ها آموزش‌های غواصی و قایق‌سواری را در بهمن‌شیر گذارنده بودند.

در عملیات والفجر 8، سپاه حدود 30 کیلومتر خط حد داشت. سه کیلومتر از این حد به لشکر واگذار شده بود. در این عملیات سمت راست ما لشکر 31 عاشورا به فرماندهی امین شریعتی و سمت راست لشکر عاشورا نیز لشکر 5 نصر به فرماندهی محمدباقر قالیباف بود.

سمت چپ ما لشکر ولی عصر به فرماندهی سردار رئوفی‌نژاد و سمت چپ لشکر ولی عصر(عج) نیز لشکر ثارالله به فرماندهی قاسم سلیمانی بود.

حاج بصیر اولین گردان لشکر بود که با غواص‌ها وارد اروند شد. غواص‌ها بیش از چند ساعت در شب عملیات در آب بودند. با دستور اجرای عملیات، خط‌شکن‌ها وارد معبرها شدند. پس از شکستن خط، موج دوم با قایق‌ها وارد آب شدند.

آن شب در اروند، 3 هزار غواص بودند. بسیاری از رزمندگان در آب به شهادت رسیدند و بدن‌های مطهرشان به خلیج فارس رفت. این ایثار و فداکاری‌ها را نباید فراموش کنیم. عزت امروز ما نتیجه‌ی آن جان دادن‌ها در اروند است.

صدامی‌ها باورشان نمی‌شد که ایران بتواند از اروند عبور کند اما بسیجی‌ها با رمز یازهرا(س) و با فرمان امام خمینی(ره) از اروند عبور کردند. در تمام طول اجرای عملیات والفجر8، یک تابلویی به همراه داشتیم که روی آن نوشته شده بود: «شهادت، ایستادگی، اسارت، جانبازی، یاعلی».

صدام شبانه‌روز منطقه فاو را می‌زد و رزمندگان این لشکر جانانه ایستادگی کردند و تا کارخانه نمک 27 کیلومتر پیشروی کردند.

حدود سه هزار بشکه 220 لیتری به کارخانه نمک بردیم. رزمندگان در آنجا سر بشکه‌ها را بریدند و در مناطق آبی کارخانه نمک ریختند و شبانه در بشکه‌ها خاک می‌ریختیم تا خاکریز دفاعی‌مان شکل یابد.

کلید موفقیت عملیات‌ها رمز "یا زهرا(س)" بود

"حاج بصیر" زمانی که خط فاو را شکست، نیروهای غواص و قایق‌ران را سازماندهی کرد. با لباس غواصی به جاده استراتژیک فاو – بصره آمدند و با تانک‌های عراقی درگیر شدند.

لشکر گارد ریاست جمهوری بعد از 3 روز برای بازپس گیری فاو آمده بودند. نیروها نیز در ادامه عملیات به کارخانه نمک رسیده بودند.

در این زمان حاج بصیر با دست خالی و با شرایط سخت ایستادگی کرد. غذای کافی نداشتیم، روزی چهار بیسکویت تنها غذای رزمندگان بود و با بادگیر و چکمه نیز حرکت کردن مشکل بود.

بعد از بازپس گیری خرمشهر، 4 سال پیروزی نداشتیم و این پیروزی و مقاومت بخاطر فداکاری افرادی همچون حاج بصیرها بود.

پرچمی که بر مناره فاو نصب شد

شبانه با رمز یا فاطمه الزهرا(س)، 5 لشکر خط شکن و 19 لشکر پشتیبانی و 70 هزار رزمنده وارد فاو شدیم و با پرچم حرم امام رضا(ع) دفاع را آغاز کردیم.

این پرچم تنها پرچمی بود که در هشت سال جنگ تحمیلی بر دستان خط شکنان مازندران به اهتراز درآمد. حاج بصیر به همراه غواص‌ها و قایق‌ران‌های لشکر، پرچم را بر مناره‌های مسجد فاو به اهتزاز درآورند و 70 هزار رزمنده با این پرچم بیعت کردند و با دشمن سینه به سینه جنگیدند؛ این سند افتخار حاج بصیرهای ماست.

در فاو، دشمن بعثی از سلاح شیمیایی استفاده کرد و شهدای زیادی دادیم. در آنجا جنگ سخت و پیچیده‌‌ای بود ولی پیروزی در این عملیات، تلخی این حوادث را از یادمان برد.

مهران آزاد شد

زمانی که فاو تسخیر شد، صدام به مهران حمله کرد و گفت: «مهران را با فاو تعویض می‌کنم.»

امام(ره) فرمودند "مهران را آزاد کنید" و رزمندگان به پیروی از سخن رهبر در خون خود غلطیدند و نگذاشتند سخن رهبرشان زمین بماند.

از ساحل فاو به ارتفاعات قلاویزان، چکه موسی و حمزه رفتیم. 13 شبانه روز در گرمای تیرماه مقاومت کردیم تا مهران آزاد شد.

حاج بصیر فرمانده تیپ و من جانشین لشکر بودم. با جانفشانی لشکر 27 محمدرسول الله(ص)، 10 سیدالشهدا(ع)، 5 نصر خراسان، 41 ثارالله(ع)، 17 علی ابن ابوطالب(ع) و 25 کربلا مهران آزاد شد.

شهادت اصغر بصیر

اصغر بصیر برادر حاج حسین در این عملیات فرمانده گردان بود. در حال پاکسازی مسیر بودیم که خط را تحویل لشکر 10 سیدالشهدا(ع) بدهیم و خودمان به منطقه خرمشهر برویم و برای عملیات کربلای 4 آماده شویم که ناگهان صدای موج انفجار و پس از آن دود غلیظی نظرمان را جلب کرد. زمانی که به منطقه حادثه رسیدیم دو نفر در حال سوختن بودند و پیکرشان قابل شناسایی نبود. حاج بصیر 20 لیتری آب را گرفت و با صلوات آتش را خاموش کرد. یکی از این شهدا اصغر بصیر بود. حاج بصیر با روحیه‌ای قوی که داشت استخوان‌های برادرش را خودش جمع کرد و یک قنداق کوچک شد.

کربلای 1 را که تثبیت کردیم با حاج بصیر به منطقه عملیاتی کربلای 4 در گمرک خرمشهر رفتیم. در آنجا یک هتل سه طبقه، یک کارخانه آرد چهار طبقه و چند منبع مخازن روغن نباتی مقر دیده‌بانی ما بود. با حاج بصیر چند جزیره را فتح کردیم و وارد منطقه الزبیر شدیم. عملیات کربلای چهار 2 ساعت بعد لغو شد ولی لشکر ویژه 25 کربلا تا آخر مقاومت کرد. در کربلای 4 یک شب ماندیم و فتحی نداشتیم ولی دشمن را منهدم کردیم. این زمان هواپیماهای عراقی دعوت نامه می‌ریختند و به نشانه اعتراض رزمندگان شعار الله اکبر، خمینی رهبر سر دادند.

پس از توقف اجرای عملیات کربلای 4، دو هفته بعد در تاریخ 19 دی 65 عملیات کربلای 5 آغاز شد. به مرز مشترک ایران و عراق یعنی پاسگاه زید و شلمچه و خین آمدیم که این منطقه 6 سال در تصرف رژیم بعث عراق بود.

جهت اجرای عملیات در بسیاری از آب‌های آن منطقه به شناسایی پرداختیم و چراغ‌های شب‌نمایی را قراردادیم که در شب عملیات نیروها از آن راه بروند. این چراغ‌ها از سمت ما دیده می‌شد اما از سمت عراقی‌ها دیده نمی‌شد. .

ما نزدیک به 200 قایق رزمندگان لشکر 25 کربلا بودیم و سه گردان با غواص‌های لشکر ثارالله(ع) بودیم که خط را شکستیم و شرق کانال ماهی را تصرف کردیم. کانال ماهی 29 کیلومترطول و یک کیلومتر عرض داشت.

از پل صعب العبور پرورش ماهی عبور کردیم و وارد دشت بصره شدیم. سمت راست ما کانال زوجی و خاکریز مثلثی عملیات رمضان بود.

حاج بصیر در عملیات کربلای 5 به قرارگاه سپاه 3 عراق، قرارگاه قصرالسلام صدام آمد و آنجا را تصرف کرد. ما 23 شبانه روز در شلمچه جنگیدیم و در یک روز 114 اسیر گرفتیم. هلی کوپتر‌های عراقی از بصره بلند می‌شدند. شهر بصره در دود، گرد و غبار پنهان شده بود.

11 لشکر و 6 هلی‌کوپتر در بصره بودند و اعلام می‌کردند که تسلیم شوید در غیر این صورت شیمیایی می‌زنیم.

ایمان رزمندگان در مقابل گلوله‌های دشمن

ما ایمان، نماز، بسیج و چفیه داشتیم و دشمنان ما تانک، گلوله، تکنولوژی‌های پیشرفته نظامی و پشتیبانی داشتند.

پشتیبانی مردم، توکل بر خداوند، امدادهای غیبی و ایمان راسخ‌مان باعث شد که در جنگ با دست خالی پیروز شویم. این دعاها و ایمان‌ها بود که ما از کانال ماهی‌، کانال زوجی، میدان مین 1200 متری و سیم‌های خاردار و اروند وحشی عبور کنیم.

کلید موفقیت عملیات‌ها، رمز "یا زهرا(س)" بود

عملیات‌های فتح المبین، والفجر8، کربلای 5 با رمز یا فاطمه الزهرا(س) به پیروزی رسید. ما نیروی پیاده بودیم و امکانات توپخانه، زرهی، پوشش هوایی همچون عراق نداشتیم.

سرنوشت جنگ ما را دو منطقه مشخص کرد؛ یکی در کارخانه نمک در فاو و یکی هم سرزمین شلمچه. این دو نقطه از حساس ترین نقاط در زمان جنگ بود.

ما دو معجزه داشتیم یکی معجزه عبور از اروند رود و دیگری پیروزی در شلمچه، که با امکانات کامل دشمن مقابله کردیم. آنها تانک و نفربر و بمب‌های شیمیایی و کماندو داشتند.

در شلمچه یک سنگر داشتیم که شهدا را جمع می‌کردیم آن سنگر موشک خورد و منفجر شد و رودی از خون جاری شد. این صحنه برای ما بسیار دردناک بود.
منبع: دفاع پرس