به گزارش مشرق، زبان تصویری در برگردان فیلمنامه سریالهای تلویزیونی اهمیت فراوانی دارد. فرم در سریال، با مفهوم فرم در سینما بشدت متفاوت است. سریال را تودههای عظیمی از مردم تماشا میکنند و فرم با هر ترفندی باید به یک قالب عامهپسند نزدیک شود. یکی از نکاتی که سبب تنوع فرمی سریال میشود جغرافیایی است که در آن رخدادهای نمایشی روی میدهد. در بررسی سریال شهر من شیراز که اخیرا پخش آن از شبکه دوم سیما به اتمام رسیده است، نام سریال، یکی از شهرهای معروف و مشهور ایرانی را یدک میکشد اما با در نظر گرفتن همین گزاره، هیچ جغرافیای متنوعی از شهر شیراز به مخاطب ارائه نمیشود و اغلب رویدادها در جغرافیایی شبیه تهران میگذرد.
فیلمبرداری سریال شهر من شیراز هیچ تفاوت جغرافیایی با سریالهایی که در تهران ساخته میشود ندارد. ضمن اینکه این سریال به جزئیات داخلی یا خارجی محیطی دقتی ندارد. تم و قصهای که کل مجموعه را در بر میگیرد هیچ ارتباطی به شهر شیراز ندارد و سریال فاقد مناسبات شهری خاص جغرافیای شیراز است. تنها کاربرد محیط و جغرافیای شیراز، اکتفا به چند نما از شاهچراغ است. اشکال جغرافیایی کمترین اشکالی است که به سریال مذکور وارد است. روایت سریال درباره محسن امینی است که طی یک حادثه رانندگی تصادف میکند و پیرمردی که با وی تصادف کرده، فلج میشود. محسن موظف به پرداخت دیه مرد میشود. خودروی محسن در روز تصادف فاقد بیمه بوده و امینی به دلیل عدم پرداخت دیه راهی زندان میشود. پس از به زندان افتادن محسن، همسرش نرگس (زیبا بروفه) تلاش میکند دیه مرد را فراهم آورد و به خانوادهاش پرداخت کند. نرگس با فروش خودرو و گرفتن وام زمینه آزادی شوهرش را فراهم میکند اما پس از تهیه پول چند موتوری سارق، مبلغ فراهم شده را سرقت میکنند.
یکی از مشکلات عدیده سریال این است که خردهروایتهای سریال و شخصیتهای فرعی تاثیر دراماتیک در کلیت سریال ندارند. مصداق مبتذلترین رویداد نمایشی با افزایش بیهوده شخصیتهای داستانی، رویداد نمایشی مرتبط به فرزانه (حدیث فولادوند) و مادر ایتالیایی (کلارا کارمونا) وی است که مادر پس از سالها طلاق از پدر فرزانه از ایتالیا بازگشته است و داش غلامی و لمپنی با سایرین گفتوگو میکند. سایر شخصیتها نیز تاثیر روایی آنچنانی در قصه ندارند و صرفا خلق شدهاند تا از گفتوگوهای لوس و بینمکی که مشخص نیست بر چه اساس نوشته شدهاند داستان را پیش ببرند. هیجان در این سریال بهصورت مضحک، ابتدایی و سطح پایین است. کافی است چند نمای دزدی سارقان را بررسی کنیم که به سطحیترین شکل ممکن شکل گرفتهاند. وقتی نرگس (زیبا بروفه) در مقابل بانک ایستاده، با نمایی بسیار درشت، دزدان را جلوتر از نرگس میبینیم. یعنی هنوز نرگس وارد بانک نشده پیشفرض نمایشی سرقت به مخاطب ارائه میشود. موضوع، مهمترین عنصر هر فیلمنامه است. نیرویی است که همهچیز را در کنار هم نگه میدارد. عاملی که در طول سریال باید به صورت تدریجی برای مخاطب افشا شود. بدیهی است که بهطور کلی موضوع سریال با هر اثر نمایشی تفاوت چندانی ندارد و این ظرفیت و گنجایش موضوع است که تفاوت موضوع سریال با دیگر گونهها را ایجاد میکند.
موضوع سریال باید قابلیت بسط و گسترش در تعداد قسمتهای سریال را داشته باشد. در این سریال موضوع قابلیت بسط و گسترش ندارد و نویسنده و کارگردان، خلأهای موجود را با شخصیتهای کاملا اضافی پر میکنند و افشا کردن لحظات هیجانانگیز سریال لطمه فراوانی به کلیت اثر میزند. نویسنده برای بسط موضوع سریال تنها به تجربههای کلیشهای گفتوگومحور اتکا دارد و با برجسته کردن موضوعات نمایشی مضحک دست چندم سعی میکند حفرههای بزرگ نمایشی را پر کند. جزئیات در این سریال آنقدر پراکنده است که تماشاگر داستان دیه گرفتن خانواده معلم و جهالت ابتدایی همسر و استحاله آخر را باور نمیکند. سوال این است که این سریال برای ضریب هوشی کدام مخاطب ساخته شده است؟ جزئیات در فیلمنامه سریال اهمیت ویژهای دارد. خالقان باید به طور فطری حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزند تا به سوی احساسی پر تعلیق رهنمون شود. مخاطب باید بداند جهان سریال ملموس است و آنرا درک کند و مسیر داستانی که طی کرده قدرت درک زمان سریال را به او منتقل کند.
سریال شهر من شیراز آنقدر روی وضعیتهای کلی اصرار دارد که هیچ جزئیات جذاب و ملموسی را نمیتوان در آن جستوجو کرد. داستان با قصه اصلی تصادف و دیه آغاز میشود؛ بیتعلیق، بیهیجان اما خط کلی سریال میشود راز زنده بودن مادر فرزانه و قصه آشنایی و ازدواج او. این قصه هیچ ربطی به خط اصلی سریال ندارد اما برای کشدار شدن و برای پر کردن حفرهها، روایت نهچندان جذاب فرزانه به بخش اصلی روایت سریال بدل میشود. در صورتی که قصه فرزانه هیچ عطف روایی که منجر به کششی برای تماشاگر عادی شود ندارد.
اگر برای این سریال که تماشایش برای مخاطب عادی تاوان سختی دارد، یکمیلیون تومان هم هزینه شده باشد بازهم پولی که صرف شده عملا دور ریخته شده و طبیعی است چنین سریالهای آبکی با چنین فیلمنامههایی بیشتر موجب موج مخاطبگریزی میشوند. مثلا شخصیت مادر که به فراموشی و آلزایمر دچار است هیچ شاخصه مهمی ندارد که به شخصیتهای آلزایمری شباهت داشته باشد. شخصیتها بیشتر سایهاند و کوچکترین انطباقی با واقعیت ندارند و به هیچ صورتی چاشنی باورپذیری در پس این شخصیتها وجود ندارد.
منبع: وطن امروز
فیلمبرداری سریال شهر من شیراز هیچ تفاوت جغرافیایی با سریالهایی که در تهران ساخته میشود ندارد. ضمن اینکه این سریال به جزئیات داخلی یا خارجی محیطی دقتی ندارد. تم و قصهای که کل مجموعه را در بر میگیرد هیچ ارتباطی به شهر شیراز ندارد و سریال فاقد مناسبات شهری خاص جغرافیای شیراز است. تنها کاربرد محیط و جغرافیای شیراز، اکتفا به چند نما از شاهچراغ است. اشکال جغرافیایی کمترین اشکالی است که به سریال مذکور وارد است. روایت سریال درباره محسن امینی است که طی یک حادثه رانندگی تصادف میکند و پیرمردی که با وی تصادف کرده، فلج میشود. محسن موظف به پرداخت دیه مرد میشود. خودروی محسن در روز تصادف فاقد بیمه بوده و امینی به دلیل عدم پرداخت دیه راهی زندان میشود. پس از به زندان افتادن محسن، همسرش نرگس (زیبا بروفه) تلاش میکند دیه مرد را فراهم آورد و به خانوادهاش پرداخت کند. نرگس با فروش خودرو و گرفتن وام زمینه آزادی شوهرش را فراهم میکند اما پس از تهیه پول چند موتوری سارق، مبلغ فراهم شده را سرقت میکنند.
یکی از مشکلات عدیده سریال این است که خردهروایتهای سریال و شخصیتهای فرعی تاثیر دراماتیک در کلیت سریال ندارند. مصداق مبتذلترین رویداد نمایشی با افزایش بیهوده شخصیتهای داستانی، رویداد نمایشی مرتبط به فرزانه (حدیث فولادوند) و مادر ایتالیایی (کلارا کارمونا) وی است که مادر پس از سالها طلاق از پدر فرزانه از ایتالیا بازگشته است و داش غلامی و لمپنی با سایرین گفتوگو میکند. سایر شخصیتها نیز تاثیر روایی آنچنانی در قصه ندارند و صرفا خلق شدهاند تا از گفتوگوهای لوس و بینمکی که مشخص نیست بر چه اساس نوشته شدهاند داستان را پیش ببرند. هیجان در این سریال بهصورت مضحک، ابتدایی و سطح پایین است. کافی است چند نمای دزدی سارقان را بررسی کنیم که به سطحیترین شکل ممکن شکل گرفتهاند. وقتی نرگس (زیبا بروفه) در مقابل بانک ایستاده، با نمایی بسیار درشت، دزدان را جلوتر از نرگس میبینیم. یعنی هنوز نرگس وارد بانک نشده پیشفرض نمایشی سرقت به مخاطب ارائه میشود. موضوع، مهمترین عنصر هر فیلمنامه است. نیرویی است که همهچیز را در کنار هم نگه میدارد. عاملی که در طول سریال باید به صورت تدریجی برای مخاطب افشا شود. بدیهی است که بهطور کلی موضوع سریال با هر اثر نمایشی تفاوت چندانی ندارد و این ظرفیت و گنجایش موضوع است که تفاوت موضوع سریال با دیگر گونهها را ایجاد میکند.
موضوع سریال باید قابلیت بسط و گسترش در تعداد قسمتهای سریال را داشته باشد. در این سریال موضوع قابلیت بسط و گسترش ندارد و نویسنده و کارگردان، خلأهای موجود را با شخصیتهای کاملا اضافی پر میکنند و افشا کردن لحظات هیجانانگیز سریال لطمه فراوانی به کلیت اثر میزند. نویسنده برای بسط موضوع سریال تنها به تجربههای کلیشهای گفتوگومحور اتکا دارد و با برجسته کردن موضوعات نمایشی مضحک دست چندم سعی میکند حفرههای بزرگ نمایشی را پر کند. جزئیات در این سریال آنقدر پراکنده است که تماشاگر داستان دیه گرفتن خانواده معلم و جهالت ابتدایی همسر و استحاله آخر را باور نمیکند. سوال این است که این سریال برای ضریب هوشی کدام مخاطب ساخته شده است؟ جزئیات در فیلمنامه سریال اهمیت ویژهای دارد. خالقان باید به طور فطری حس کنجکاوی مخاطب را برانگیزند تا به سوی احساسی پر تعلیق رهنمون شود. مخاطب باید بداند جهان سریال ملموس است و آنرا درک کند و مسیر داستانی که طی کرده قدرت درک زمان سریال را به او منتقل کند.
سریال شهر من شیراز آنقدر روی وضعیتهای کلی اصرار دارد که هیچ جزئیات جذاب و ملموسی را نمیتوان در آن جستوجو کرد. داستان با قصه اصلی تصادف و دیه آغاز میشود؛ بیتعلیق، بیهیجان اما خط کلی سریال میشود راز زنده بودن مادر فرزانه و قصه آشنایی و ازدواج او. این قصه هیچ ربطی به خط اصلی سریال ندارد اما برای کشدار شدن و برای پر کردن حفرهها، روایت نهچندان جذاب فرزانه به بخش اصلی روایت سریال بدل میشود. در صورتی که قصه فرزانه هیچ عطف روایی که منجر به کششی برای تماشاگر عادی شود ندارد.
اگر برای این سریال که تماشایش برای مخاطب عادی تاوان سختی دارد، یکمیلیون تومان هم هزینه شده باشد بازهم پولی که صرف شده عملا دور ریخته شده و طبیعی است چنین سریالهای آبکی با چنین فیلمنامههایی بیشتر موجب موج مخاطبگریزی میشوند. مثلا شخصیت مادر که به فراموشی و آلزایمر دچار است هیچ شاخصه مهمی ندارد که به شخصیتهای آلزایمری شباهت داشته باشد. شخصیتها بیشتر سایهاند و کوچکترین انطباقی با واقعیت ندارند و به هیچ صورتی چاشنی باورپذیری در پس این شخصیتها وجود ندارد.
منبع: وطن امروز