کد خبر 412595
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۳

تنها کاري که از دست سفارت برمي‌آمد التجاء و اتکاء به دوستان ايرانيشان در هيئت حاکمه بود. هر چند نفوذ روسيه بسيار بالاتر از اين اندک تحرک‌ها بود ولي باز همين اندک نمايش قدرت سفارت انگليس از بي کار نشستن بهتر بود.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ پس از مرگ ناصرالدين شاه ضعيف‌ترين و منفعل‌ترين فرزند وي يعني مظفرالدين ميرزا به سلطنت رسيد. هر چند دو برادر گردن کلفت‌تر چون ظل‌السلطان و کامران ميرزا نايب السلطنه در کمين مقام سلطنت بودند.

حال چرا مظفرالدين ميرزا، شاه شد و آن دو نشدند؟ اول اينکه نصيب بد ظل‌السلطان اين بود که از مادري غير قجري به دنيا آمده بود و طبق سنن نمي‌توانست شاه شود. و کامران ميرزا نيز هر چند عزيز ناصرالدين شاه بود ولي کوچک‌تر از مظفرالدين ميرزا بود و نمي‌توانست جاي برادر بزرگتر بنشيند.



ظل‌السلطان در 54 سالگي (1319 ق)

سال‌هاي طولاني اقامت مظفرالدين ميرزا در تبريز با مرگ پدر به پايان رسيد. سياست روس‌ها هم بر اين بود که فردي ضعيف از اين خاندان بر اريکه سلطنت بنشيند تا قدرت آنان در سياست داخلي و خارجي ايران کم نشود. و با توجه به قراردادهاي استعماري گلستان و ترکمانچاي دستشان در اين امر هم کاملاً باز بود.

رقيب آنان انگليسي‌ها بر خلاف روسها در اين ايام نفوذشان کم شده بود. تنها دلخوشي آنان نفوذ برخي از شاهزادگان مهم قاجاري در دستگاه اجرايي و روابط صميمانه آنان با دولت فخيمه بود. شاهزادۀ قوي شوکتي چون ظل‌السلطان که دست نفوذ آنان را در نيمه جنوبي کشور باز گذاشته بود از جمله آنان به حساب مي‌آمد. در اين زمان که به نظر مي‌آمد کفه ترازو به طرف روسها مي‌چربد ارتباط با شخصي چون ظل‌السلطان در نوع خود غنيمتي بود.

نوع رفاقت سرسيسیل اسپرنيگ رايس دبير دوم و سپس کاردار انگليس در تهران با وي از همين قماش بود. رايس در دستگاه ديپلماسي انگليس صاحب نظر و صاحب نفوذ بود. وي فرزند چارلز اسپرينگ رايس مدير کل وزارت خارجه انگليس و نوۀ توماس اسپرينگ رايس وزير دارايي بريتانيا در دولت لرد ملبون است. وي در دورۀ دبيرستان هم دورۀ مهم‌ترين افرادي شد که بعدها نقش عمده‌اي در سياست دولت ايران داشتند؛ جرج کرزن و آرتور هاردينگ. کرزن وزير خارجه و هاردينگ و خود رايس بعدها وزير مختار انگليس در ايران بودند. وي با ورود به وزارت خارجه در سمت‌هاي مختلف به کشورهاي آمريکا، ژاپن، آلمان، عثماني و نهايتاً ايران مأمور شد. رايس در مأموريت اولش در ايران (1899ـ1901) سمت دبير اولي و سپس کارداري يافت.

شروع نخستين دورۀ مأموريت رايس در ايران مصادف با دوراني بود که سه سال از سلطنت مظفرالدين شاه گذشته بود. دوره‌اي که قحطي و فقر و فساد همه کشور را گرفته بود و کار اقتصاد و نبض آن به دست گروهي از بلژيکيان به سرکردگي نوز افتاده بود که مطيع بي چون و چراي روسها بودند. انگليس به سبب درگيري‌هاي خارجي فراوانش همچون مسئله بوئرها در آفريقا و هزينه‌هاي فراوان آن نبرد سنگين توجه کمتري به منطقۀ ايران داشت. مسئله‌اي که حتي رايس را نيز نگران و ناخشنود کرده بود.



اسپرينگ رايس در 35 سالگي

تنها کاري که از دست سفارت برمي‌آمد التجاء و اتکاء به دوستان ايرانيشان در هيئت حاکمه بود. هر چند نفوذ روسيه بسيار بالاتر از اين اندک تحرک‌ها بود ولي باز همين اندک نمايش قدرت سفارت انگليس از بي کار نشستن بهتر بود. ظل‌السلطان مي‌توانست يکي از آن افرادي باشد که با توجه به قدرتش مي‌توانست به نفع سياست‌هاي انگليس توازن بين دو قدرت را افزايش دهد. نامه ارائه شده در پیش روی نامه دوستانه‌اي است که اسپرينگ رايس - که در غياب سفير کبير انگليس يعني سر مور تيمر ديوراند که به لندن رفته بود ــ به ظل‌السلطان نوشته است. نامه‌اي که سر تا پا کرنش و احترام به سبک ايراني با لحني انگليسي است! براي به دست آوردن دل شاهزاده‌اي خشن و ديکتاتور.

اين نامه از آخرين نامه‌هاي رايس به ظل‌السلطان قبل از عزيمتش به قاهره است. عزيمتي که پنج سال بعد به بازگشتي ديگر انجاميد در کسوت سفير مختار انگليس در تهران. بازگشتي که مصادف شد با انقلاب مشروطه و کم شدن قدرت فائقه سياسي روسيه در ايران و تعادل قواي بين دو قدرت روس و انگليس.



ظل‌السلطان با چند نفر انگليسي

نامه را با هم مي‌خوانيم:

طهران دوازدهم ژانويه 1901 [20 رمضان 1318]

حضور مهر ظهور اقدس مبارک بندگان حضرت اشرف امجد اقدس اعظم ارفع والا روحنا فداه؛

بسيار متشکر و ممنون گرديدم از دستخط مرحمت آميزي که به عنوان چاکر شرف صدور يافته بود. چقدر خوشحال مي‌شدم اگر مي‌توانستم يک سفري به اصفهان بيايم ولي مدتي است که منتظر من هستند در قاهره و چنين مي‌نمايد که مي‌بايست عذرخواهي نمايم زيرا به چنين فيضي نائل نخواهم شد و مدتي است که آرزو مي‌نمايم که شخصاً شرفياب حضور مبارک بشوم و اظهار چاکري خود را به يک شاهزاده بنمايم که تمام مردم از او حرف مي‌زنند و اينقدر مرحمت و محبت در حق چاکر فرموده‌اند.

شايد اين شاهزاده که هر حيثيت بزرگ و تواناست يک مسافرتي بفرمايند اگر بندگان حضرت اشرف والا روحنا فدا خيال مسافرت ندارند با کمال افتخار حاضرم که هر فرمايشي و عملي باشد از جانب ايشان چاکر بنمايم. دوست چاکر مسيو نليدف نايب سفارتخانه دولت روسيه حالا به جنوب ايران مسافرت مي‌نمايد اين شخص بسيار هوشيار شخصي است و پدرش عمل‌هاي بزرگ نمود در تاريخ اروپا. بي شک شرفياب حضور اقدس مبارک گرديده است. معاملات حاليه ميان دولت روس و انگليس بسيار خوب و مهربان است و سببش اين است که اين دو دولت هر دو طالب صلح هستند و در شرايط پلتيک جديد يک خطري ميانه اين دو دولت از آسيا منحوس خواهد شد از براي هر دوشان عمل نظامي در روس مثل اينکه در هندوستان چندان با هم متفق نيستند ولي دوستي ميانه دو سروران و پادشاهان اين دو مملکت جلوگيري مي‌نمايد و به اين سبب به مقصود اصلي نمي‌رسند نه به روزنامه‌ها نه به قشون و نه به وکلاي باغيرت به هيچکدام اعتقاد نبايست نمود فقط اين دو دولت بزرگ صلح را طالب هستند و هردوشان مي‌دانند نقطه‌هاي مخصوص کجاست و هيچ يک هم اشاره به اين نقطه‌ها نمي‌نمايند. گره پلتيک جديد در عمل فينانس است و اين عمل فينانس هم بسيار حساس است و احتمال دارد همين الان يک مطلبي بشود که نتيجه‌هايش اهميت انگيز باشد. مقصود اين مطلب چاکر حالت حاليه دولت ايران است. خود بندگان حضرت اشرف والا روحنا فدا خوب مي‌دانند نهايت عمل فينانس دولت ايران قرض که نموده بودند تمام شده است اگر هم چيزي مانده است بسيار کم باقي است يک بازديدي نمودند از مخارج لازمه حکومت ايران و جمع مالياتهاي آن بعد از بازديد که نمودند ديده‌اند که يک کسري دارد هر سال که مبلغ آن ... است از براي رفع اين کسر بايست ولخرجيهايي که مي‌نمايند نکنند (مثلاً يکي از خرجهاي ولخرج کرايه و خوراک است) يا اينکه هر سال مي‌بايست مبلغي بيفزايند بر مالياتهاي ايران.

مالياتهاي ايران را به آساني مي‌توان زياد کرد اگر در تحت قاعده و قانون صحيحي باشد آيا جرأت دارند که ابراز اين مطلب لازمه را بکنند به حکومت فينانس داخله ايران. هر يک چيزي مي‌گويد ولي چيزي که يقين است اين است که نظم تازه حتماً داده خواهد شد يا بايست اين کار را کرده يا اينکه به کلي مملکت خراب و ويران مي‌شود يا اينکه دوباره بايد از دولت روس قرض تازه کرد (و در اين موقع قرض ثانوي ناممکن است) و دولت روس با اين وضع حاليه‌اش نمي‌تواند به دولت ايران قرض بدهد مگر در شرايط بسيار سخت براي دولت ايران و آخر نتيجه اين شرايط اين است که آزادي ايران مي‌رود و به دست دولت خارجي ايران مي‌افتد. اگر در عمل فينانس حاليه دولت ايران تغيير ندهند خطر مخصوص است هم براي سلسله هم براي دولت ايران آيا ميل دارند که اين خطر رو بدهد آيا اين مطالبات را مي‌دانند آيا اولياي دولت حقيقتاً ميل به اين مطلب دارند هيچ نمي‌دانم.

چاکر اولاً خاطر جمع هستم که اين روي سال سؤالات بسيار سخت و عملهاي بسيار سخت براي دولت ايران و براي طايفه که سلطنت مي‌نمايند روي خواهد داد حال که مسيو نوز رئيس گمرکات است احتمال دارد کاري نمايد که نتيجه خوب نبخشد. چنين مي‌نمايد که حالا تجار ايراني بيشتر گمرک مي‌دهند تا پيش، زيرا به هرجا بايست گمرک بدهند و راهداري هم در بنادر هم در داخله و از تجار فرنگي هم بسيار زيادتر پول گمرک مي‌دهند زيرا تجار فرنگي در بنادر مي‌دهند و يک راهداري حقيقتاً تمام مطالبات طرح غريب است و بايست کاري کرد ولي مسيو نوز خيال دارد و براي راهداري و غيره قرار تازه بگذارد و بعد از اينکه تجار ايراني و فرنگي اين مطلب را شنيدند واهمه خواهند نمود و يا احتمال شورش مي‌رود که بمانند مثل دفعه اول ولي حتماً بايست کاري کرد و اين کار را مي‌بايست که اوليا دولت و ملت پرستان ايراني بنمايند. مثل اينکه بندگان حضرت اشرف والا ارواحنا فداه مي‌دانند من عرض مي‌نمايم واضحاً اولياء دولت اينجا بسيار بد هستند و بيکار اما خاطر جمع هستم که يک شخص ايراني هست بسيار نامدار در ايران که فقط به اين چيزها فکر مي‌کند و بيشتر از اينها هم مي‌داند و هميشه در فکر نام نيک سلسله و دولتش است. چند روز ديگر وزير مختار ما به سوي ايران حرکت خواهد نمود وقتي که به طهران مي‌رسد دستخط مبارک را به او خواهم داد. بعد از رسيدن او به طهران چاکر به قاهره مي‌روم اما اميدوارم که اين آخرين عريضۀ من نباشد و اميدوارم دوستي سابق را فراموش نخواهند فرمود. به هر کجا که باشم استدعا دارم مرا چاکر حقيقي خود بدانيد.

سيسيل اسپرينگ رايس

*منبع: بهارستان