به گزارش خبرنگار ديپلماسي عمومي مشرق، "جان براون" استاد دانشگاه جرج تاون و از ديپلماتهاي قديمي آمريکايي در مقالهاي عنوان کرد که هنر به دليل فقدان فرهنگ ملي در ايالات متحده، جنبه مغفول مانده ديپلماسي فرهنگي آمريکاست.
جان براون با نوشتن اين مقاله به جايگاه هنر در ديپلماسي فرهنگي آمريکا مي پردازد که از اين حيث به عنوان يک مطالعه موردي براي محققان و مسئولان فرهنگي و ديپلماسي عمومي کشور درس هايي دارد که واجد اهميت است.
وي با طرح اين دو سوال که "چرا سفارتخانه کشور شما از برگزاري نمايشگاهها و کنسرتها حمايت نميکند؟ فرانسه، آلمان، ژاپن و ديگر کشورها مشغول سازماندهي رخدادهاي فرهنگي هستند اما چرا آمريکا به اندازهاي آنها در اين زمينه فعال نيست؟" مينويسد: اينها از جمله سوالاتي هستند که اتباع کشورهاي ميزبان ما به طور مرتب در طول مدت 20 سالي که هنگام در اتحاديه اروپا مشغول ديپلماسي عمومي بودم از من ميپرسيدند.
اين تجربه حرفهاي نشان ميدهد جنبهاي از ديپلماسي فرهنگي ما که مورد غفلت قرار گرفته، کم کاري کمي و کيفي ما در جنبه هنر بوده است.
• فقدان فرهنگ ملي در آمريکا
به نظر من غفلت دولت آمريکا از ديپلماسي هنر – يعني استفاده از هنرهاي برتر مانند موسيقي، ادبيات و نقاشي به عنوان ابزاري در راستاي ديپلماسي – نشان دهنده خصلت و ويژگي خاص و قديمي آمريکا است. آمريکا کشوري دموکراتيک و ميانهرو اما بدون يک فرهنگ ملي است. اين خصلت، آمريکا را در مقايسه با کشورهايي مثل فرانسه که داراي رسوم نهادينهتر فرهنگي هستند به اين امر وا نميدارد که با استفاده از برنامههاي هنري مورد حمايت دولت در خارج از آمريکا، به ديگر کشورها نفوذ کند. به خصوص با توجه به ديدگاه برخي از آمريکاييها مبني بر اين که سرگرميهايي که به طور گسترده توسط بخش خصوصي آمريکا به خصوص هاليوود توليد ميشوند، به اندازه کافي داستان آمريکا را براي خارجيان حکايت ميکنند.
حتي در طي دوران جنگ سرد که تقريبا همه منابع آمريکا براي جنگ با کمونيسم بسيج شده بود، ديپلماسي هنر بخش کوچکي از فعاليتهاي آمريکا را در ديگر کشورها تشکيل ميداد. با اين حال، برخي از رخدادهاي هنري مانند کنسرتهاي جاز تحت حمايت مالي وزارت امور خارجه و ساخت بناهاي باشکوه براي اجراهاي هنري و مراکز فرهنگي و کتابخانههاي آمريکايي از جمله اقداماتي هستند که از آن دوران در ذهنها به يادگار ماندهاند.
بنابر اين، تعجبآور نخواهد بود اگر ديپلماسي هنر نقش فرعي و ثانويه را در ميان ابتکارات ديپلماتيک، سنتي و عمومي آمريکا ايفا کند.
اين که در قرن جديد نيز اوضاع تغيير نيافته (و حتي خرابتر شده) در گزارش سال 2005 کميته مشورتي ديپلماسي فرهنگي با عنوان "ديپلماسي فرهنگي: محور اصلي ديپلماسي عمومي" ذکر شده است. يافتههاي اين کميته حقيقتياب در مسقط، قاهره و لندن به نکات آموزنده زير اشاره دارد:
"موضوعي که طي مراسم ناهار مشترک با اعضاي جمعيت هنرهاي زيباي عمان بر سر زبانها بود و در تمام طول مدت سفر به ما گوشزد ميشد، ضرورت تبادل بيشتر ميان بازيگران، نقاشان، هنرمندان، کارگردانان، نويسندگان، کارشناسان هنري و طراحان صفحات وب بود . در قاهره و در مرکز هنرهاي ملي مصر که مجموعه هنري باشکوه شامل سالنهاي تئاتر، سينما، موسيقي، فضاهاي نمايشگاهي و اداري است و توسط دولت ژاپن براي مردم مصر ساخته شده، ما شاهد نتيجه ديپلماسي فرهنگي بوديم، در اين مرکز 700 رخداد هنري برگزار ميشود و 300 هزار نفر از آن بازديد ميکنند و مسلما هر کدام از اين مراجعه کنندگان در گوشهاي از فکر خود به فوايد اين فضاي فرهنگي که از آن لذت بردهاند، ميانديشند ... يکي از مقامات سفارت آمريکا در قاهره گفت: ميتوانيد به مردم از طريق هنر و فرهنگ نزديک شويد اما آمريکا حضور فرهنگي در اين کشور ندارد. وزارت فرهنگ فرانسه ميتواند برنامه يک ماهه هنري خود را ارايه کند اما ما [آمريکا] کاري از دستمان بر نميآيد چرا که نميدانيم چه برنامههايي در چه زمان انجام ميشوند.»
گزارش انتقادي ديگري که اخيراً درباره ديپلماسي عمومي آمريکا منتشر شده، گزارش اداره حسابرسي دولتي آمريکا است با عنوان "ديپلماسي عمومي آمريکا: فقدان عناصر ارتباط عمومي در وزارت امور خارجه آمريکا و چالشهاي مداوم". اين گزارش با منتشر کردن فعاليتهاي هنري صورت گرفته، شايد به طور ناخواسته بر غفلت واشنگتن از ديپلماسي هنر تاکيد ميکند.
• ديپلماسي هنري ضعيف باعث تمسخر آمريکا در ديگر کشورها ميشود
"سينسيا اشنايدر" سفير آمريکا در هلند که يکي از حاميان ديپلماسي فرهنگي است و مقالات متعددي در اين باره نوشته، اين برنامه را اينگونه توصيف ميکند: منفعت آمريکا در کتابخانهها و مراکز فرهنگي محلي قرار داده شده، مراکزي که دسترسي به اينترنت، فيلمهاي ويدئويي، سيديها و کتابهايي را که درباره آمريکا هستند ارايه ميکنند. با وجود اين که اين مراکز فرهنگي (که جايگزين ارزان مراکز فرهنگياي هستند که بعد از پايان جنگ سرد تعطيل شدند) ميتوانند در هنگام لزوم نقش آموزشي با ارزشي ايفاء کنند اما تجربه شخصي من به عنوان يکي از افسران بخش فرهنگي آمريکا در روسيه نشان ميدهد اين مراکز، اتباع کشورهاي ميزبان خود را به خاطر منابع محدودي که در اختيار دارند،نااميد کردهاند. بسياري از روسها درباره برنامه مراکز فرهنگي با لحني مودبانه و اما طعنهآميز و اغلب به صورت غيرمستقيم اينگونه ميگويند که "اين همه آن چيزي است که آمريکا در چنته دارد؟"
برخي از متخصصان سياست خارجي اينگونه عنوان ميکنند که ديپلماسي هنر نبايد در ميان کارهاي دولت مشهود باشد چرا که اين نوع از ديپلماسي در مقايسه با ديگر امور در اولويت نيست. آنها ميگويند که کار مهمتر حفظ قدرت نرم کشور و پخش برنامههاي تلويزيوني بينالمللي است.
نظرسنجيهاي متعددي که در سالهاي اخير صورت گرفته، مويد کاهش اعتبار ديپلماسي هنر آمريکاست. ديپلماسي هنر، به اعتقاد من، نميتواند به طور ناگهاني نظر افکار عمومي دنيا را به نفع آمريکا تغيير دهد يا همانند بنزين محرک موتور سياست خارجي اين کشور باشد. اطلاع خارجيها درباره شعر آمريکا فوراً آنها را ترغيب نميکند که نوشابههاي آمريکايي بنوشند. همين طور، دليلي وجود ندارد که ديپلماسي هنر لزوما به کاهش احساسات ضدآمريکايي در کشورهايي که از آمريکا متنفر هستند بيانجامد. چه تعداد از تروريستها به طور خودکار ارزشهاي آمريکايي را بعد از خواندن کتاب "موبي ديک" [نهنگ سفيد] يا شنيدن آهنگهاي سياهان آمريکا، ميپذيرند؟ پاسخ من به اين سوال اين است که تعدادشان بسيار اندک خواهد بود. اين جواب همان کساني است که اعتقاد دارند پولي را که ماليات دهندگان آمريکايي ميپردازند اگر در امور هنري صرف شود، به نوعي تلف کردن منابع خواهد بود. نهايت اين که، توجيه حمايت دولتي از ديپلماسي هنر به گونهاي که امري مرسوم براي آمريکا شود، بسيار دشوار خواهد بود.
از اين رو، من در توجيه ضرورت ديپلماسي هنر شيوهاي محتاطانه در پيش گرفتم و اينگونه در نظر گرفتم که براي بسياري، اين نوع ديپلماسي اقدامي اضافي بوده و عده اندکي از آن حمايت ميکنند.
• فوايد توجه بيشتر دولت آمريکا به ديپلماسي هنر
با اين اوصاف، سه دليل براي دولت آمريکا براي ورود به ديپلماسي هنر و تاکيد بر اهميت اين جنبه وجود دارد که عبارتند از:
1- ديپلماسي هنر پاسخي به خواستههاي افکار عمومي در ديگر کشورها است.
آمريکا با وجود همه کاستيهايي که دارد، هنوز دنيا را مجذوب خود ميکند. تمايل شديدي در ديگر کشورها به آگاهي يافتن بيشتر از آمريکا وجود دارد حتي اکنون که در عصر اينترنت و ارتباطات به سر ميبريم. مخاطبان خارجي ما که به فرهنگ غني کشور خود افتخار ميکنند، از دولت آمريکا انتظار دارند که آنها را با دستاوردهاي هنري آمريکا آشنا کند. حمايت موشکافانه و آشکار دولت و سفارتخانههاي خارج از کشور آن از ديپلماسي هنر پاسخي به اين خواست است. ديپلماسي هنر وقتي به عنوان ابزار سياست خارجي مورد استفاده قرار ميگيرد به طور حتم وسيلهاي بهتر و ارزانتر از ديگر کارها مانند بمباران بغداد در جهت احياي وجهه آمريکا خواهد بود.
2- ديپلماسي هنر براي فرهنگ آمريکا زمينه ايجاد ميکند.
ديپلماسي هنر اگر به ابزاري تبليغاتي بدل نشود، نشان ميدهد که فرهنگ آمريکا داراي تنوع بيشماري است. ديپلماسي هنر بدون اين که ضرورتاً به تضعيف فرهنگ عامه آمريکا بيانجامد، نشان ميدهد که اين ديپلماسي تنها بخشي از تجربه کلاني است که به نام ايالات متحده در جريان است. شايد ديپلماسي هنر همچون برنامههاي اطلاعرساني پيامي با خود به همراه نداشته باشد يا مانند مبادلات فرهنگي اهداف آموزشي را دنبال نکند اما کمک ميکند آمريکا به عنوان کشوري گروهي و چند بعدي نشان داده شود که نميتواند در حد شعارها تنزل يابد. به عبارت ديگر، نشان مي دهد که آمريکا مثل يک آدم است.
3- بالاخره آن که ديپلماسي هنر تجربههاي منحصر به فرد و خاطرهانگيزي به مخاطبان ميدهد.
توصيف تجربهاي که از هنر به دست ميآيد، تقريبا غير ممکن است. از سويي نيز اين تجربه کاملا شخصي است. هنر تاثيراتي با خود به همراه دارد که معمولا براي هميشه در ذهن ميمانند. دست کم اين که ديپلماسي هنر ميتواند مردم ديگر کشورها را به صورت لحظاتي منحصر به فرد که زندگي را ارزشمند ميسازند، در کنار آمريکا قرار دهد.