کد خبر 41640
تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۴:۱۱

پنج‌شنبه اول ارديبهشت، براي زهرا و علي روز ديگري بود؛ آنها با کيکي که روي آن نوشته شده بود «پدر جان 7 ماه است که در فراغت چون شمع مي‌سوزيم، 41سالگيت مبارک» به قطعه 55 گلزار شهدا به نام قطعه صالحين رفتند.<BR> <BR>

به گزارش مشرق به نقل از فارس، پنج‌شنبه‌ها گلزار شهدا، حال و هواي ديگري دارد، گويي خدا دري از بهشت را در اين نقطه از زمين به روي بندگانش مي‌گشايد؛ به هر سو که مي‌‌نگري نشاني از دلداده‌اي ميابي؛ جايي مادر شهيدي با شيشه گلاب مزار تنها فرزندش را مي‌شويد و به روي خندان پسرش که از ميان قاب عکس به چشمان مادر خيره شده، لبخندي از سر شوق و دلتنگي مي‌زند؛‌ آن سوتر دخترکي شاخه رز سرخ را به پدرش هديه مي‌دهد؛ پدري که حالا همين يادگار سنگي‌اش‌ نيز همه احساس غرور دختر را کفايت مي‌کند؛ و کمي‌ آن طرف‌تر همسر شهيدي را خواهي ديد که دسته گل لاله‌هاي واژگون را به نشانه وفاداري بر پيمان ابدي با همسرش بر سينه سپيد مزار تنها سردار زندگي‌اش مي‌گذارد.

اما پنج‌شنبه اول ارديبهشت، براي زهرا و علي روز ديگري بود؛ آنها با کيکي که روي آن نوشته شده بود «پدر جان 7 ماه است که در فراغت چون شمع مي‌سوزيم، 41 سالگيت مبارک» به قطعه 55 گلزار شهدا (قطعه صالحين) رفتند.
آنها در ابتدا، اطراف اين قبر که با گل‌هاي زرد، نارنجي و بنفش تزيين شده است، طوافي کردند و براي پدر فاتحه‌اي خواندند. زهرا به چشمان علي خيره شد؛ اشک در چشمان هر دو حلقه زده بود؛ سال گذشته را به خاطر آوردند که در چنين روزي پدر، در حالي که ماسک اکسيژن بر دهانش بود، از درد به خود مي‌پيچيد، صداي خس‌خس نفسهايش قلب فرزندانش را به درد مي‌آورد.
آنها در حالي که دست بر روي مزار مي‌کشيدند، به ياد مي‌آوردند ارديبهشت سال 89، شمع تولد پدرشان،40 را نشان مي‌داد و چقدر زود آن شمع براي هميشه خاموش شد و ديگر نگذاشت شماره ديگري بر کيک تولدش نقش ببندد.

زهرا و علي در حالي که دست‌هايشان مي‌لرزيد، شمع تولد پدر را بر خانه جديدش روشن کردند؛ يکديگر را در آغوش کشيدند؛ ديدن اين صحنه‌ها، دوري از پدر، تولد گرفتن بدون حضور او ديگر تاب ماندن را از آنها گرفته بود؛ آنها مگر چند سال دست نوازش پدر را بر سرشان احساس کردند که دنيا او را از دستانشان ربود؟
هر کدام در گوشه‌اي، خيره به مزار پدر، منتظر آمدن مهمانان نشستند. اين تولد، با تولدهايي که ممکن است هر روز در گوشه‌‌اي از شهرمان برپا شود و حتي هديه‌هاي تولد امروزي، خيلي تفاوت دارد؛ زهرا و علي دوستانشان را دعوت کرده بودند تا در 41 سالگي پدر نه دست بزنند بلکه قدري با هم به عمق راهي که پدر پيموده بود بينديشند و زيارت عاشورا و آيات قرآن کريم را به او هديه دهند.

به گزارش توانا، شهيد جانباز «حميدرضا محمدي» در دوم ارديبهشت سال 1349 متولد شد. وي چهار سال از بهترين لحظات عمر خود را صرف دفاع از کشور در لشگر 10 و 27 محمد رسول الله (ص) گذراند؛ شهيد محمدي بارها در جبهه گازهاي شيميايي استشمام کرده بود؛ اما متوجه آن نبود و نمي‌دانست قرباني سلاح‌هاي شيميايي شده است.
پس از 20 سال عوارض گاز خردل در بدنش پديدار شد تا حدي که سرفه‌ها امانش را گرفته بود و پزشکان گفتند بايد براي هميشه از دستگاه اکسيژن‌ساز استفاده کند؛ دو سال قبل از شهادتش بيشتر لحظاتش را روي تخت بيمارستان گذراند. اين شهيد جانباز، بعد از سال‌ها تحمل درد و رنج مجروحيت، شهريور 1389 به مقام رفيع شهادت نايل شده و در قطعه 55 صالحين بهشت زهرا ( س ) به خاک سپرده شد.