کد خبر 421759
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۳

موضوع فیلم بسیار جسورانه و به‌روز است. واقعاً در زمانه‌ای که بسیاری از روشنفکران قصد دارند مردم را از بطن جامعه و حمایت از دولت و کشورشان منتزع کنند ساخت چنین فیلمی جای قدردانی بسیار دارد.

گروه فرهنگی مشرق -  فیلم روباه به کارگردانی بهروز افخمی، از روز چهارشنبه 27 اسفند در سینماهای تهران اکران شد و در مدت 38 روز، مبلغ 425 میلیون تومان فروخت (285 میلیون در پانزده سینمای تهران و 140 میلیون تومان در ده سینمای شهرستان‌ها). ذیلاً نقد این فیلم تقدیم خوانندگان می‌شود.

********
«روباه» یک فیلم جاسوسی است که به موضوع ترور دانشمندان هسته‌ای می‌پردازد، فیلمی خوش‌ساخت و غافلگیر کننده که توسط یکی از متبحرترین کارگردان‌های سینمای ایران در این ژانر، نوشته و کارگردانی شده است. از آنجا که تماشای فیلم‌های جاسوسی به هوش و حواس بیشتری نیاز دارد لذا خلاصه داستان فیلم با جزئیات بیشتری ارائه می‌شود.

***خلاصه داستان
منصور (بابک حمیدیان) توسط مأموران اطلاعات به فرماندهی مرتضی کامرانی (آرش مجیدی) شناسایی می‌شود اما می‌گریزد. او به یک جاسوس اسرائیلی به نام یوهان (جلال فاطمی) کمک می‌کرده است اما ساعتی بعد، توسط او به قتل می‌رسد. مأموران رد جاسوس را گم می‌کنند. او از این پس، از یک پیک موتوری به نام حمید مفتون (حمید گودرزی) استفاده می‌برد؛ مردی که با همسرش سعیده (مرجان شیرمحمدی) زندگی می‌کند و تولد فرزندش را انتظار می‌برد. مرتضی و یوهان، روزانه چندین عملیات تعقیب و مراقبت انجام می‌دهند. یوهان که فارسی را به خوبی صحبت می‌کند در جواب سؤال حمید، ادعا می‌کند که «شرخر» است و پول بازندگان قمار را وصول می‌کند.




مأموران عکس یوهان را از یک عابر بانک می‌یابند و می‌فهمند که او برادر بنیامین نتانیاهو است و برای یک عملیات فوق سرّی از سوی «یگان تکاوران ستاد کل» (سایِرِت مَتکل Sayeret Matkal) به ایران آمده تا با انجام یک ترور، مانع از پیشرفت گفت‌وگوهای هسته‌ای شود. این سازمان مستقیماً از نخست وزیر دستور می‌گیرد و فعالیت آن از موساد جدا است. مرتضی خبر می‌دهد که به علت مخالفت امریکا با ترور دانشمندان هسته‌ای، نخست وزیر اسرائیل از این سازمان و مشخصاً از برادرش برای این عملیات استفاده کرده تا باعث خروج ایران از گفت‌وگوهای هسته‌ای شود.

مأموران به کمک ردیابی موبایل‌هایی که در آنها کلمات «ساعت و ایستگاه» وجود دارد حمید را می‌یابند. او که از ماجرا بی‌اطلاع است با توضیحات مرتضی، با آنها همکاری می‌کند و با استعمال گوشی و میکروفون، به فعالیت خود با یوهان ادامه می‌دهد. اما از قضا یوهان قصد دارد در این روز عملیات اصلی را انجام دهد. حمید متوجه می‌شود و با یک دعوای ساختگی، از او جدا شده و می‌رود. مأموران با دانشمند مورد نظر که در آن کوچه سکونت دارد تماس می‌گیرند که از خانه بیرون نیاید.

عکس این جاسوس هسته‌ای در روزنامه‌ها منتشر می‌شود. لذا یوهان، دیگر نمی‌تواند آزادانه عبور کند. او برای آخرین بار با حمید تماس می‌گیرد تا یک وانت برایش بخرد. سپس از او درخواست می‌کند تا با هم به ترکیه بروند و حمید نیز با اجازۀ مرتضی در معیت همسرش با این جاسوس همراه می‌شود. یوهان در نزدیکی مرز، مکان قرار را به رابط خود، مخابره می‌کند. بلافاصله بعد از این کار، مأموران او را دستگیر کرده، فرد دیگری را در مکان قرار که یک رستوران است جایگزین می‌کنند. فرد رابط، که عکس سلفی این سه نفر را که یوهان گرفته بود دیده است آنها را در رستوران شناسایی می‌کند. لحظاتی بعد مأموران برای بررسی اوراق شناسایی وارد رستوران می‌شوند و یوهان ظاهراً به آنها شلیک می‌کند تا بگریزد. او پس از کشتن چند مأمور و از جمله حمید و سعیده، خودش نیز کشته می‌شود. فرد رابط پس از دیدن جنازۀ او خارج می‌شود.

مرتضی در نقش راوی خبر می‌دهد که با این کار، یوهان یک مرده به حساب آمد. او در زندان، نام سایر جاسوسان اسرائیل در خاورمیانه را افشاء کرد و 53 نفر از آنها دستگیر شدند و چند نفر نیز خودکشی کردند. در تیتراژ پایانی، مرتضی کامرانی را می‌بینیم که در حال پرواز با «پارا گلایدر» است.

***نقد و نظر

روشنفکران ایرانی، گوئیا در کوه قاف زندگی می‌کنند و از مردم منتزع هستند. اغلب سینماگران وطنی نیز در فضاهای خیالی خودشان سیر می‌کنند و به مسائل روز کشورشان بی‌اعتنایند. اما با این اوصاف، بهروز افخمی با فیلم روباه به یکی از موضوعات روز کشورمان قدم گذاشته است؛ ترور دانشمندان هسته‌ای؛ موضوعی که جا داشت حداقل ده فیلم سینمایی دربارۀ آن ساخته شود. شاید بنده که بیست سال قبل شاگرد اولین شهید هسته‌ای ـ دکتر مسعود علیمحمدی ـ در دانشگاه تهران بوده‌ام نیز در این خصوص کوتاهی کرده‌ام.

یادم می‌آید که سال 1388 که این عزیز به شهادت رسید اقبال دانش‌آموزان به رشتۀ فیزیک و به خصوص گرایش هسته‌ای زیاد شد. این البته، اثر شهید و شهادت است اما سؤال در این است که آیا سینماگران ایرانی، دین خود را به کشورشان پرداخته‌اند؟ جواب به طور عموم، منفی است. هرچند که برخی سینماگران مانند جناب حاتمی‌کیا را باید از این دایره بیرون گذاشت. سینمای مستند البته وظیفۀ خود را تا حدّ زیادی ادا کرده‌ و به شهدای هسته‌ای پرداخته است. اما اصولاً اقبال مردم به سینمای مستند، کمتر است. بگذریم از اینکه بسیاری از مستندسازان حتی حاضرند برای چنارهای خیابان ولی‌عصر تهران فیلم بسازند اما از موضوعات روز کشورشان سخنی نگویند.




دوازدهمین فیلم بهروز افخمی به تهیه کنندگی محمد پیرهادی، یک فیلم جاسوسی به‌روز است. از قضا اکران این فیلم در نوروز با مذاکرات هسته‌ای در لوزان مصادف شد. به نظر می‌رسد که فیلم افخمی توانسته است که یکی از گزینه‌های روی میز، یعنی اخلال صهیونیست‌ها در روند مذاکرات را به زباله‌دان بیاندازد. و این، یکی از کارکردهای سینما است که دولت امریکا بعد از جنگ دوم جهانی از آن استفاده شایانی برده است. اما چرا ما از آن غافلیم؟ یک تانک تی‌ـ72 حدود دو میلیون دلار (هفت میلیارد تومان) قیمت دارد.

با این بودجه می‌توان هفت فیلم مانند روباه ساخت که بتواند بسیاری از دشمنان را خلع سلاح کند و مانع از وقوع بسیاری از جنگ‌ها شود. باز هم می‌پرسم که چرا ما از این سلاح فرهنگی غفلت داریم؟ بسیاری از سینماگران هالیوود سالانه در ده‌ها فیلم سفارشی اشتغال دارند و شرم نمی‌کنند اما هنرمندان ما از اینکه متهم شوند که در یک فیلم همسو با جمهوری اسلامی بازی کرده‌اند خوف دارند. کافی است رهبران ایران و امریکا را با هم مقایسه کنید تا عمق فاجعه را دریابید. ما و امریکایی‌ها با کشور عراق جنگیدیم.

رزمندگان ما به فرمان امام خمینی(ره) با در مقابل نظامیان بعثی ایستادند، اما امریکایی‌ها به فرمان جورج بوش یک میلیون نفر از مردم عراق را کشتند تا بتوانند صدام را بکشند!! کسی که ولایت یک فقیه عادل را نپذیرد غیرت خداوند او را وامی‌دارد تا ولایت یک ظالم فاسق را گردن نهد. عبدالله بن عمر که در مسجد با دست علی(ع) بیعت نکرده بود لاجرم شبانه با پای حجاج بیعت کرد در حالیکه این ظالم خونریز در حال صرف غذا بود.

بنده اصلاً نمی‌گویم سینماگران وطنی، بایست فیلم سفارشی بسازند اما سؤال بنده در این است که چرا سینماگران ما تا اینقدر از مردم دور ایستاده‌اند؟ آیا سریال مختارنامه، سفارشی بود؟ یکی از رزمندگانی که حدود چهار سال در سوریه جنگیده است مؤکداً از تأثیر این فیلم در تربیت رزمندگان سوری خبر می‌داد و می‌گفت: عرب‌ها با تماشای سریال مختار به شوق می‌آیند، توبه می‌کنند و به خط مقدم جبهه می‌پیوندند. اکنون بگذریم از این قصه که سر دراز دارد.
 
***اقتباسات
روباه در بدو امر مخاطبان پیگیر سینما را به یاد فیلم بیست سال قبل همین کارگردان، روز شیطان (1373) می‌اندازد. افخمی، فیلمنامۀ روز شیطان را از رمان پروتکل چهارم (1984) نوشتۀ فردریک فورسایت (نویسندۀ روز شغال) اقتباس نموده و آن را به خوبی، بومی کرده بود. در آن فیلم آتیلا پسیانی به عنوان مأمور خارجی، قصد دارد یک بمب اتمی را روز سیزده به در، در تهران منفجر کند. این فیلم خوش ساخت و تماشایی، بارها از سیمای جمهوری اسلامی پخش شده و مخاطبان زیادی داشته است هرچند که در اکران سینماها، شکست خورد. همچون فیلم بازمانده (1374) ساختۀ سیف‌الله داد و...

افخمی فیلم روباه را بر اساس طرحی از خودش ساخته و از مشورت‌های یکی از مأموران وزارت اطلاعات به نام مرتضی اصفهانی نیز بهره برده است. آنطور که افخمی می‌گوید سکانس پایانی فیلم روباه (نمایش قتل در رستوران) در پروندۀ دیگری واقعاً توسط مأموران وزارت اطلاعات اجرا شده و راهنمایی جناب اصفهانی بدین موضوع، سبب گشته تا او انتهای فیلمنامه را بدینطور تغییر بدهد. البته در انتهای فیلم نیش (1973) The Sting ساختۀ جورج روی هیل، صحنۀ مشابهی وجود دارد که رابرت ردفورد ظاهراً توسط پل نیومن کشته می‌شود تا طلبکار سمج، وی را رها کند و برود. لذا است که می‌بینیم که افخمی برای آنکه به سرقت هنری از این فیلم متهم نشود با نمایش قاب نسخۀ خانگی نیش در روباه، به آن فیلم ادای احترام کرده است (حمید، پول‌هایش را در جلد دی.وی.دیِ فیلم نیش، پنهان می‌کند).

آنطور که افخمی خودش گفته است ایدۀ کلی روباه را از فیلم جکی براون (1997) ساختۀ تارانتینو گرفته است. در این فیلم زنی به نام جکی که مهماندار هواپیما است ناخواسته بین یک دلال اسلحه و پلیس گیر می‌افتد به طوری که نمی‌تواند جانب هیچکدام را بگیرد. اما او با لطایف الحیلی از دست آن دلال خشن نجات می‌یابد. تمرکز اصلی فیلم روباه نیز بر زن و شوهر جوانی است که ناخواسته و نادانسته به ماجرای یک جاسوس اسرائیلی وارد می‌شوند و حال باید به کمک مأموران اطلاعات از آن مهلکه نجات یابند.



به نظر می‌رسد که سابقة جناب جاسوس، از شائول موفاز برداشت شده است. او به سال 1327 در یک خانوادۀ یهودیِ اصفهانی در تهران به دنیا آمد. نام اصلی او شهرام مُفَضَّض‌کار (نقره‌کار) است. آنها در سال 1336 به فلسطین اشغالی مهاجرت کردند. موفاز در سال‌های 1998 تا 2002 فرماندۀ ستاد کل ارتش (مَتکَل) بوده است که یگان تکاوران (سایرت متکل) زیرمجموعۀ آن به حساب می‌آید.

***محاسن و تمجیدات
با این اوصاف دیده می‌شود که فیلم افخمی نه تنها از واقعیت دور نیست بلکه از تجارب خوب گذشته نیز بهره برده است، چه تجربه‌های واقعی نیروهای امنیتی خودمان و چه از تاریخ سینما و چه از توانایی خود فیلمساز در نگارش و ساخت یک فیلم جاسوسی. موضوع فیلم ـ ترور دانشمندان هسته‌ای برای اخلال در روند مذاکرات ـ بسیار جسورانه و به‌روز است. واقعاً در زمانه‌ای که بسیاری از روشنفکران قصد دارند مردم را از بطن جامعه و حمایت از دولت و کشورشان منتزع کنند ساخت چنین فیلمی جای قدردانی بسیار دارد.کارگردانی خوب افخمی و بازی‌های آرش مجیدی و حمید گودرزی حائز تقدیر است، چیزی که متأسفانه داوران جشنواره فجر ندیدند.

***ایرادها و نواقص
1. یوهان زبان فارسی را به روانی صحبت می‌کند و حمید نمی‌تواند بفهمد که او ایرانی نیست. لهذا چنین شخصیتی بهتر بود از یک خانوادۀ یهودیِ ایرانی باشد و نه برادر نتانیاهو. البته حدس می‌زنم که این تغییر برای آن صورت گرفته تا موجب وهن کلیمیان ایران نشود.

2. بازی جلال فاطمی به نظر بنده، خوب نبود و حتی می‌توانم بگویم که انتخاب او نادرست بوده است. برای چنین نقشی بایست چهره‌ای باهوش‌تر با سن و سال کمتر، انتخاب می‌شد. چهرۀ پخمۀ جلال فاطمی به جاسوس نمی‌ماند. قاعدتاً چنین نقشی باید خیلی مراقب اطرافش باشد اما او حتی در سر چرخاندن نیز مشکل دارد. گوئیا به وقت فیلمبرداری، به درد گردن دچار بوده است. جلال فاطمی که یک فیلمساز تحصیل کرده در امریکا است با فیلم خسته نباشید (1391) به عالم بازیگری وارد شد. نمی‌خواهم نقش او را با آتیلا پسیانی در فیلم روز شیطان مقایسه کنم ولی انتخاب افخمی و بازی پسیانی در آن فیلم، عالی بودند به قدری که مخاطب را مرعوب می‌کرد.

3. داستان فرعی (سارا در ایراوان) که برای نشانه‌گذاری انتخاب شده چندان وجهی ندارد و به داستان کمک نمی‌کند.

4. فیلمساز بایست به زندگی حمید و سعیده بیشتر می‌پرداخت و با تأخیر وارد قصۀ جاسوس می‌شد تا علاقۀ مخاطب به این زوج را برانگیزد.

5. حمید و سعیده برای تولد فرزندشان مراقبت‌های ویژه‌ای به خرج می‌دهند. مثلاً حمید به همسرش اجازه نمی‌دهد که سیگار بکشد. اما سعیده برای انجام عملیات آخر اسلحه حمل می‌کند و برای آن آموزش تیراندازی می‌بیند هرچند ما تصویری از آن نمی‌بینیم و به دیالوگ برگزار می‌شود.

*امیر اهوارکی