کتاب «محض اطلاع» تحلیلی بر جلد هفتم یادداشتهای اسدالله علم است.
این یادداشتها که با فاصله کوتاهی از مرگ علم توسط خانوادهاش در خارج از کشور منتشر شده حاوی نکات بسیار زیادی از فراز و نشیبهای سیاسی ایران در سالهای حکومت پهلوی دوم بر این سرزمین است.
علم که دست پرورده انگلیسیها بود، از همان دوران کودکی در کنار محمدرضا شاه بزرگ شده و بعد از به حکومت رسیدن او همواره در عناوین و پستهای مختلف به او خدمت میکرد. البته این رابطه بیشتر از آنکه در قالب رسمی باشد، در زمینههای غیراخلاقی دنبال میشد.
علم به عنوان غلام محمدرضا شاه، وظیفه آمادهسازی بساط عیش و نوش و هرزگی شخص شاه را داشته است و در جای جای خاطراتش به این خوش خدمتیهای او اشاره کرده است.
وی با دستگیری امام خمینی (ره) و سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و پس از آن به عهدهگرفتن وزارت دربار پهلوی از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ «جزء لاینفک شاه» شده بود و تقریبا بر همه حوادثی که برای کشور و همچنین شخص شاه اتفاق میافتاد، اشراف داشت. به همین خاطر یادداشتهای شخصیاش در مورد اوضاع آن روزها بسیار حائز اهمیت و قابل استفاده برای محققین تاریخ معاصر است.
نویسنده کتاب محض اطلاع با آگاهی نسبت به این موضوع به سراغ جلد هفتم از یادداشتهای علم که در واقع بر اساس توالی زمانی، مربوط به خاطرات او قبل از وقوع حوادث آن شش جلد دیگر است، رفته و با استفاده از تسلط خود بر تاریخ و بهرهگیری از دیگر کتابهای خاطرهنگاری شخصیتها و مسئولین دوره پهلوی به بررسی دقیق جنبههای مختلف حکومتداری محمدرضا شاه پرداخته است.
حداد عادل در کتاب خود دو بخش جداگانه در نظر گرفته است. در بخش اول نویسنده با قرار دادن ۶ فصل به مهمترین سرفصلهای مورد اشاره علم در این جلد از یادداشتهایش پرداخته و در بخش دوم کتاب محض اطلاع، حداد عادل با آوردن بخشهایی از سه کتاب ماندگار «خاطرات عزّت شاهی»، «پایی که جا ماند» و «من زندهام» بخشی از خاطرات مبارزانِ انقلابی و رزمندگان را دوره کرده است.
این اثر ۲۲۸ صفحهای اولین اثر منتشر شده توسط انتشارات فراوا (فرهنگ ایران و اسلام) است که چندی قبل منتشر شد و از جمله آثار درخشان و پرفروش نمایشگاه کتاب امسال محسوب میشد.
با هم بخشهایی از این اثر متفاوت را بخوانیم:
پرده اول: جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل از نگاه اسدالله علم
اگر بگوییم مهمترین واقعهای که در مدت تحریر جلد هفتم یادداشتهای علم در جهان اسلام روی داده جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل بوده است گزاف نگفتهایم. این جنگ که به رهبری مصر و شرکت چندین کشور عربی صورت گرفت به شکست تلخی انجامید و خسارتهای مالی و جانی فراوانی به بار آورد و طی آن بخشهای وسیعی از سرزمینهای کشورهای عربی به دست اسرائیل افتاد و سبب شد تا اسرائیل بیت المقدس را به صورت کامل اشغال کند.
اسرائیل در این جنگ از حمایت همهجانبه غرب و آمریکا برخوردار بود و حکومتهای دست نشانده منطقه نظیر حکومت شاه نیز به تبع آمریکا عملاً از اسرائیل حمایت میکردند. شاه، علاوه بر تبعیت از آمریکا، برای حمایت از اسرائیل و مخالفت با اعراب، انگیزه دیگری نیز داشت و آن وحشت و نفرت وی از جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، بود. ناصر در آن زمان شخص اول جهان عرب به شمار میآمد. وی برخلاف شاه و ملک فیصل (شاه عربستان)، که به اردوگاه غرب تکیه داشتند، متمایل به اتحاد جماهیر شوروی بود. در یادداشتهای علم، خوشحالی شاه از پیروزی بر اعراب به روشنی مشهود است. شاه، در عین حال که در مذاکرات خصوصی با علم هیچگاه تاسفی نسبت به از دست رفتن کامل فلسطین و قدس و شکست مسلمانان ابراز نمیکند، به اعتبار احساسات مردم مسلمان ایران حفظ ظاهر میکند. از جانب دیگر، ایران با اسرائیل رابطه دارد و سفیر غیررسمی اسرائیل، به نام زوی دوریل، مرتباً با علم ملاقات میکند و در ماههای پس از جنگ، اسباب سفر آبا ابان، وزیر امورخارجه اسرائیل، را به ایران و ملاقات او را با شاه نیز فراهم میسازد.
اکنون بعضی از یادداشتهای علم را که به این جنگ مربوط است با هم مرور کنیم:
دوشنبه ۸ خرداد ۴۶
«وضع خاورمیانه وحشتآور است. رئیسجمهور سوریه که دستنشانده روسهاست به مسکو رفته. بحریه [نیروی دریایی] شوروی عازم مدیترانه شده، آمریکا و انگلیس هم بحریه خود را تقویت کردهاند. اگر همه این مانورها به اینجا بینجامد که طرفین (غرب و شرق) کنار بکشد و بگذارند اسرائیل و مصر جنگ بکنند بسیار عالی میشود...»
چهارشنبه ۱۰ خرداد ۴۶
«بحران خاورمیانهی عربی شدیدتر است و صفبندی مشکلتر میشود. فکر میکنم اسرائیل غفلتاً ضربه را تا بیشتر گرفتار نشده وارد کند. بین روس و امریکا چه پیش خواهد آمد معلوم نیست، شاید به رجزخوانی بگذرد.»
دوشنبه ۱۵ خرداد ۴۶
«امروز دوشنبه ۱۵ خرداد جنگ بین مصر و اسرائیل شروع شد. اسرائیل به تنهایی عملاً با اردن، سوریه، عراق و مصر جنگ میکند. به احتمال قوی همه آنها را شکست خواهد داد. ممالک بزرگ، امریکا و روسیه، اعلام داشتهاند که بیطرف خواهند ماند، باز جای شکرش باقی است و گرنه ممکن بود جنگ عالمگیر شود. اخبار محرمانه حاکی است که مصر ۸۰ درصد قوای هوایی خود را روی زمین از دست داده است، زیرا یکصد و پنجاه هواپیمایی اسرائیلی همهجا را غافلگیرانه کوبیدند، حتی اسرائیلیها شاید یک طیاره هم از دست نداده باشند، ولی مصر میگوید هفتاد عدد آنها را سرنگون کردم. قطعا دروغ محض است.
من نمیدانم دوستی با اعراب چه فایده دارد؟ اگر هممرزی ما با عراق و عبور نفت ما از کانال سوئز نبود، همان بهتر که اصلاً ما با آنها رابطه نمیداشتیم. مردمان دوروریی هستند و برای ما هم در مواقع سخت دردسر میشوند، فقط از جهت مسلمان بودن ما در رودرواسی گیر کردهایم.»
پرده دوم: آزادی و استبداد در دوران حکومت شاه
پرونده دیگری که میتوان به مدد یادداشتهای علم برای دوران حکومت شاه بر ایران گشود پرونده آزادی و استبداد است. خواننده یادداشتهای علم به وضوح درمییابد که در همه مسائل مهم سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی و آموزشی و دانشگاهی، فقط و فقط، شخص شاه تصمیم میگرفته و هیچکس قدرت و جرئت چون و چرا نداشته است. در همه ۴۷۱ صفحه جلد هفتم یادداشتها، هیچجا اثری از مجلس و تصمیم گیری نمایندگان مشاهده نمیشود. مجلس در حکومت شاه واقعاً هیچکاره بوده است. شاه است که تصمیم میگیرد چه کسی انتخاب شود و چه کسی نشود. برای آنکه تظاهر به دموکراسی شده باشد دو حزب «ایران نوین» (طرفدار دولت هویدا) و «مردم» (متظاهر به انتقاد از دولت) ساخته شده که هیچکدام از خود ارادهی ندارند. رئیس اولی سرلشگر عطالله خسروانی (وزیر کار) است و رئیس دومی پرفسور عدل (پزشک شاه) که بعد از علم به ریاست حزب رسیده است. رقابتهای مصنوعی و فرمایشی این دو حزب به اندازهای باورنکردنی بود که هرکسی را به یاد آن حکایت خندهدار میانداخت که وقتی کرمی با کرمی دیگر عشقبازی میکرد، یکی از آنها به دیگری گفت: خجالت بکش، من دمب خودتم!!
شاه در سال ۴۳ در یک نطق رادیویی و بعدها در دو کتابش، ماموریت برای وطنم و انقلاب سفید گفته بود که قبلاً (یعنی در زمان پدرش) فهرست اسامی نمایندگان مجلس را از سفارتخانههای انگلیس و روسیه میفرستادند که اینها باید وکیل شوند و میشوند:
«بعد از رفتن پدرم، مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی ولی در عمل قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام میگرفت و به طوری که در کتاب ماموریت برای وطنم شرح دادهام، صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه میآمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با لیست دیگری میآمد.»
اکنون خوب است به یادداشتهای اسدالله علم در این باب مراجعهای بکنیم. شاه کسی را در فهرست پیشنهادی این دو حزب نمیپسندید، او حذف میشد:
پنجشنبه ۱ تیر ۶۴
«مقداری راجع به انتخابات [با شاه] سخن گفتم. به جایی نرسید. چند نفر از دوستان من رفوزه شدند.»
علم، با ذکر حکایتی، تلویحاً اظهار میکند که در ایران علاقهای به رای دادن در انتخابات وجود ندارد:
دوشنبه ۱۰ تیر ۴۷
«امروز دو موضوع مهم در جهان اتفاق افتاده است، یکی پیروزی مطلق دوگل در انتخابات فرانسه است... راجع به انتخابات فرانسه، بد نیست پیشآمد کوچکی را اینجا بنویسم که حکایت از این پیروزی بزرگ میکرد. یکشنبه قبل، یعنی درست ده روز پیش که شاهنشاه از زوریخ به مراکش رفتند، اجازه گرفتم برای استراحت دو سه روزهای که خیلی طرف احتیاج من بعد از خستگی مفرط امریکا بود، ماندم. یک دختر فرانسوی همراه من بود. شب و روز یکشنبه را میخواستم کاملاً استراحت و تفریح بکنم.، ولی با کمال سماجت از من بلیط طیاره گرفت که صبح یکشنبه برود به فرانسه در حوزه خودش رای بدهد (در دور اول). به علاوه، پدر و مادرش را وادار به رای دادن بنماید و برگردد. همین کار را کرد و رفت به دوگل رای داد و عصر برگشت. میگفت: حالا صحبت کشور است، صحبت شخص نیست، وطن در خطر است. من واقعا به این دختر که دوست من هم نبود و فقط به زیبایی او علاقه مند بودم، به اخلاقش سجده کردم. زیرا خیلی مشکوک هستم که در کشور ما چنین علاقههایی پیدا بشود. البته علاقه، بدون تردید، هست، ولی آیا ما که مسئول هیئت حاکمه هستیم، توانستهایم چنان ازخودگذشتگی از خود نشان بدهیم که مردم را این چنین شیفته وطن بکنیم؟»
پرده سوم: شاه و علم اسطورههای فساد اخلاقی
وجود فساد اخلاقی و هرزگی و بیبند و باری جنسی در دربار، به صورت کلی، نزد بسیاری از افراد ملت، امری مسلم بود. بهترین نمونه، قضاوت عمومی مردم درباره خواهر دوقلوی شاه، یعنی اشرف پهلوی بود. باور عمومی مردم از مجموع آنچه درباره اشرف شنیده بودند این بود که او به شدت آلوده و فاسد است ولی آنچه در پشت صحنه سلطنت وجود داشته هزاران بار از آنچه مردم تصور میکردهاند زشتتر و نفرتآورتر بوده است.
کثرت موارد هرزگی و زنبارگی شاه و علم، به گواهی یادداشتهای علم، به اندازهای است که یادآور رفتار جنونآمیز بعضی بیماران روانی است. خوانندگان یادداشتهای علم میدانند که اسم رمز علم در خاطرات او برای روابط جنسی غیراخلاقی و نامشروع شاه واژه یا به اصطلاح امروز کلید واژه «گردش» است. هرجا علم میگوید امروز با اعلیحضرت به گردش رفتیم، میخواهد همین مطلب را بیان کند. فراوانی کلمه «گردش» در این یادداشتها حیرتآور است.
برای نمونه هروقت فرح [همسر شاه] به یک مسافرت داخلی خارجی میرود شاه و علم خوشحال میشوند که میتوانند آزادانهتر و مفصلتر به گردش بروند:
شنبه ۱۱ خرداد ۴۷
«... صبح ۱۸ ژوئن ۱۹۶۸ در رکاب شاهنشاه از رم به زوریخ رفتیم. علیا حضرت شهبانو را در رم گذاشتیم که دو روز بعد به مراکش تشریف ببرند و بعد شاهنشاه به معظملها ملحق بشوند. چون سفر غیررسمی است و وقتی پادشاه مراکش به تهران آمد خواهش کرده بود شاهنشاه و شهبانو برای استراحت تشریف ببرند. شهبانو هم اظهار علاقه کرده بود که تمام مراکش را ببینند. چون شاهنشاه [همه کشور را در] سفر رسمی قبل دیده بودند، بنابر این رفتن شهبانو زودتر لازم بود. در ضمن، ما هم در سوئیس چند روزی آزادی به دست میآوردیم. کارها روبراه و به همین صورت عمل شد.»
سه شنبه ۲۲ مرداد ۴۷
«صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه بسیار سرحال بودند. حتی اظهار رضایت کردند که ترتیبی که در رامسر داده شده بود.»
این نوع قوادیها و پااندازیهای علم برای شاه کار دائمی اوست و او به چنین شغل شریفی افتخار میکند.
افراط شاه در شهوترانی وقت و بیوقت نمیشناسد. در نظر شاه، هیچ کاری مهمتر از گردش نیست و علم نیز خواه و ناخواه همهجا و همیشه در خدمت است و به قول خودش «ترتیبات» و «اسباب کار» را فراهم میکند:
سه شنبه ۳ آبان ۴۶
«امشب هم از شدت خستگی سردرد دارم. ماشاءالله شاهنشاه عزیزم با این همه گرفتاری و کار که هست امر دادند بعداز ظهر گردش برویم. هرچه اصرار کردم تمرین تاجگذاری واجبتر است قبول نفرمودند...»
پرده چهارم: گزارشی محرمانه از سه هزار زندانی سیاسی
در همه سالهایی که شاه و علم و درباریان و رجال بلند پایه حکومت پهلوی، چنان که گذشت، غرق در هوسرانی و شهوترانی و تجمل و ولخرجی بودند، زندانهای ایران از زندانیان سیاسی پر بود و شکنجهگران ساواک آنها را بیرحمانه شکنجه میکردند. برای آنکه از کم و کیف زندانیان سیاسی در دوران شاه تصوری پیدا کنیم خوب است به نقل قولی از علم توجه کنیم:
شنبه ۴/۴/۱۳۵۶
«صبح به دربار رفتم. نخست وزیر را منتظر دیدم که باید با رئیس صلیب سرخ بینالمللی، که نماینده او زندانهای ما را بازدید کرده است، شرفیاب شود. قدری نگران بود که ممکن است گزارش بد باشد.»
فردای آن روز علم چنین مینویسد:
یکشنبه ۵/۴/۱۳۵۶
صبح شرفیاب شدم. بعد کارهای جاری را، که زیاد بود، به عرض مبارک رساندم. ضمناً سوال کردم گارش صلیب سرخ چگونه بود؟ فرمودند: البته برای ماست و منتشر نمیشود، ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار نفر زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق کرده. عرض کردم: به هر حال، به نظر غلام، گزارش بسیار بدی است. فرمودند: چرا؟ عرض کردم: نشان میدهد که حرفهای فراریها چندان بیماخذ نبوده است. خدا کند این اخبار درز نکند.»
خوانندگان محض اطلاع ملاحظه میفرمایند که، به اعتراف خود شاه و علم، در سال ۱۳۵۶، یعنی سالی که درگیریها و دستگیریها در مقایسه با سالهای قبل فروکش کرده بود و بسیاری از زندانیان سیاسی با اعلام «فضای باز سیاسی» از سوی رژیم آزاد شده بودند، صلیب سرخ از «سه هزار زندانی سیاسی» دیدن کرده و گزارش داده است که «نهصد نفر آثار شکنجه دارند».
این سخن به این معنا نیست که آن دو هزار و یکصد نفر دیگر که آثار شکنجه نداشتهاند شکنجه نشدهاند و نیز به این معنا نیست که هیئت صلیب سرخ توانسته از همه زندانیان سیاسی ایران، چه آنها که در آن زمان در زندان بوده و چه آنها که آزاد شده بودند، دیدن کند.
حال این گزارش صلیب سرخ را، که شاه به «محرمانه بودن» آن دلخوش کرده بوده، مقایسه کنید با آنچه پرویز ثابتی در کتاب در دامگه حادثه بین کرده است:
«بیشتر جنجال و اتهامات دربارهی شکنجه زندانیان مربوط به نیمهی دوم دهه ۴۰ و نیمه اول دههی ۵۰ شمسی است که فعالیتهای چریکی و تروریستی در ایران شروع و گروههای کمونیستی و مذهبی تروریستی کشف و با آنها مقابله شده است. ... من، با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم. خودم هیچگاه ندیدهام که فردی مورد شکنجه قرار گیرد، ولی البته در این باره بسیار میشنیدم. موقعی که از سرپرستاران بازجویی سوال میکردم، غالباً جواب این بود که زندانی با مامورین به زد و خورد پرداخته و در نتیجه مجروح شده است و یا قبل از دستگیری به وسیله رفقای خود مورد شکنجه قرار گرفته است... تعداد زندانیان سیاسی هیچگاه از ۳۷۰۰ نفر تجاوز نکرده بود...»
برای داوری درباره درستی یا نادرستی اظهارات ثابتی، کافی است یک بار دیگر به همین یکی دو فقره اخیر از یادداشتهای علم نگاهی بیندازیم.