او از طلاب فعال حوزه علمیه در آرژانتین و از پدر و مادری لبنانیالاصل متولد شده است. او تا جوانی در آرژانتین بزرگ شده و سپس برای خواندن دروس حوزوی و دانشگاهی راهی لبنان و ایران شده و اینک بیش از یک دهه است که بخشی از سال را در ایران زندگی میکند. او شش ماه از سال در قم تحصیل میکند و شش ماه دیگر را در 25 کشور دنیا فعالیت فرهنگی دارد.
تخصص «اسعد» فلسفه و عرفان اسلامی است و در موضوعاتی چون نظام سیاسی اسلام، اندیشه امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی برای طلاب خارجی تدریس میکند. او با زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و اسپانیولی آشناست؛ از این رو، برنامهای هم در شبکه تازهتأسیس هیسپان تیوی دارد که با همراهی حجتالاسلام عبدالکریم پاز اجرا میشود.
«اسعد» در این گفتگوی خواندنی به بیان روایتهای متفاوت از تبلیغ دین اسلام در اروپا و آمریکای لاتین، اعزام 30 هزار فارغالتحصیل جامعةالمصطفی(ص) به 120کشور دنیا، چگونگی شیعهشدن 60 سرخپوست در آمریکای لاتین، بررسی نقاط ضعف و قوت دفاتر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در نقاط مختلف و همچنین بیان خاطراتی جذاب و خواندنی از رهبر معظم انقلاب میپردازد.
*** در ادامه مشروح گفتگوی مشرق با دکتر سهیل اسعد (ادگاردو روبین) را ملاحظه میکنید؛
شما شش ماه اصل را در قم مشغول فعالیت و شش ماه دوم سال را به کشورهای مختلف می روید؛ عمده فعالیت شما در شش ماه دوم سال چیست و چه کارهایی میکنید؟
«بسمالله الرحمن الرحیم» ما در شش ماه دوم سال در کشورهای آمریکای لاتین مشغول کارهای تبلیغ و انجام فعالیت های فرهنگی هستیم. یعنی کارهای فرهنگی و کارهای آکادمی و همچنین گفتگو بین ادیان و تأسیس مراکز اسلامی و تدریس در دانشگاه ها و کلاً کارهای فرهنگی انجام می دهیم. اقدامات مختلف و زیادی انجام می شود ولی اصل کار من تبلیغ دین اسلام بین بومی های آمریکای لاتین است. چون بیشتر روحانیونی که در منطقه حضور دارند به زبان اسپانیولی آشنایی ندارند. بنده بیشتر با بومی ها کار می کنم و کاری که از ابتدای این راه ما شروع کردیم تأسیس مراکز اسلامی در مناطق مختلف آمریکای لاتین بود. یعنی جاهایی که گاهی اوقات حتی یک شیعه هم نداشت ما رفتیم و کارهای فرهنگی در دانشگاه ها شروع کردیم و از آنجا آدمهایی را که رغبت بیشتری به مطالعه و تحقیق از خودشان نشان می دادند، پیدا می کردیم.
بعد با آنها ارتباط میگرفتیم و برایشان کتاب و مجله میفرستادیم و حتی سایت اینترنتی معرفی می کردیم. بعداز اینکه آنها آشنایی بیشتری پیدا می کردند، بعضی هایشان به دین اسلام روی می آوردند و مسلمان می شدند. اگر تعداد آنها زیاد می شد و به 20 یا 30 یا 50 نفر میرسید، برای آنها یک مرکز اسلامی تأسیس می کردیم.
تأسیس مراکز اسلامی به چه صورت است؟ راحت مجوز می دهند و یا مخفیانه و به صورت خانه های اجاره ای فعالیت می کنید؟
نه آنجا مجوز رسمی از دولت می گرفتیم به عنوان مرکز فرهنگی برای فعالیت های فرهنگی فعالیت می کردیم. ما در آنجا یک خانه ای را اجاره می کنیم و برای انجام فعالیت های فرهنگی در آنجا مجوز می گیریم و حتی روحانی برای شان می فرستیم. حتی کارهای مسجد در این مرکز مثل دعای کمیل و دعای توسل و این ها و هم کارهای فرهنگی بحث تفسیر، احکام و اخلاق و عقاید را در آنجا برپا می کنیم.
بعضا این مراکز اسلامی به قدری رونق می گیرند که هرشب ماه رمضان برایشان سخنرانی و نماز جماعت و حتی دعای افتتاح برگزار می کنیم.
مثلا ونزوئلا. در سال 2004 بنده به ونزوئلا رفتم و کار خود را آنجا شروع کردم و بعد از چهار سال یعنی در سال 2008 اولین مرکز اسلامی را برای بومی های آنجا تأسیس کردیم.
از آن پس آنجا شد مرکز مبادلات فرهنگی ایرانی و آمریکای لاتین. در بولیوی مثلاً ده سال پیش تقریباً، رفته بودم در لاپاز و آنجا در مسجد سنی ها مشغول تبلیغ شدم و بعد از یک مدتی بیش از بیست نفر شیعه شدند و بعد ما مرکز اسلامی به نام کومونی در آنجا تأسیس کردیم.
حتی الان یک خانواده ای از آن جا داریم که اکنون در قم که مشغول درس و بحث های دینی و قرآنی هستند. یک مثال دیگر بزنم؛ مثلا شیلی در سال 1996 اولین مرکز اسلامی سانتیاگو را تأسیس کردیم و در نیکاراگوئه در ماناگوا در پایتخت نیکاراگوئه مرکز اسلامی تأسیس کردیم و در کاستاریکا هم همین طور و به همین ترتیب در کشورهای دیگر از این مراکز راهاندازی شد. در بعضی جاها کارهای مان خیلی منظم تر است. در آرژانتین مثلاً یک کانال تلویزیونی و اینترنتی با امکانات خوب و حرفه ای داریم و قرار است این هم در آنتن بوینوسآیرس شروع شود و در آینده بنا داریم تا در ماهواره هم این شبکه را بیاوریم.
به واسطه همین فعالیت ها و استفاده از همین مراکز اسلامی حدود 30 تا سایت اینترنتی راه اندازی کردیم. تقریباً توانستیم برای هر کشور یک سایت اینترنتی راهاندازی کنیم.
بحث گفتوگو بین ادیان چطور؟
در بحث بین ادیان هم گفتوگوهای زیادی داریم. مثلا کلیساها معمولاً مسیحی های کاتولیک از ما دعوت می کنند و ما آن جا شرکت میکنیم و موضوعات اخلاقی و عرفانی و دینی خودمان را آنجا مطرح می کنیم.
برای تدریس در دانشگاه ها و حضور در سمینارها چطور؟
بحث تدریس در بیش از 80 دانشگاه را داریم، البته در بعضی از دانشگاه ها تدریس رسمی نیست و گاهی سمینار و کارگاه است که ما به عنوان استاد مهمان حضور پیدا می کنیم. مثلاً پارسال رفته بودیم کوبا یک دوره عرفان اسلامی برای کشیش های مسیحی در سمینار مسیحی ها برگزار کردیم. جاهای دیگر مثلاً فلسفه اسلامی می گفتند و جای دیگری کلاً کلیات اسلام را می گفتند.
در سخنرانیها و سمینارها به موضوعاتی مثل کشتار شیعیان مردم مظلوم یمن، عراق و سوریه هم اشاره می کنید؟
بله، هم در سخنرانیها و هم در رسانهها به دفاع از دین و مذهب و مسلمین میپردازیم و شبهاتی که در رسانه ها هست را پاسخ میدهیم. و این کار را جزء وظایف اصلی خودمان می دانیم.
فلسفه اسلامی یا عرفان اسلامی را ارائه می دهید؟
بحث های مقدماتی را مطرح می کنیم. مثلاً عرفان اسلامی کتاب شهید مطهری را بحث می کنیم. در معنویت بیشتر بحث های عرفان عملی را مطرح می کنیم، بحث تهذیب نفس و بحث سیر و سلوک و بحث مقامات عرفانی و بحث حالات عرفانی و آن چیزهایی که بیشتر در عرفان عملی مطرح است را آنجا مطرح می کنیم. گاهی اوقات در بحث خداشناسی هم مسائل فلسفی را مطرح می کنیم.
این موضوعات برایشان جذابیت هم دارد؟
ببینید، اولاً مشترکات زیادی وجود دارد در بحث فلسفه عرفان و اخلاق و این برای شان جالب است، بحث وحدت وجود در عرفان برایشان خیلی جالب است، بحث دوم این است که هیچ وقت اینها احساس نمی کردند که اسلام اینقدر ناب و عمیق باشد. در بحث تفکرات اسلامی، گاهی اوقات می دیدیم که چهره های سرشناس و علمی آنها فکر میکردند که ما خیلی سطحی هستیم و تصویری که آنها از اسلام و ما دارند تصویر مانند عربستان سعودی و تصویر الازهر است.
اگر بخواهیم به صورت تخصصی به بررسی منطقه آمریکای لاتین بپردازیم؛ بفرمائید که نامه مقام معظم رهبری به جوانان اروپایی که در پی حوادث فرانسه و انتشار تصاویر توهین آمیز به مقدسات اسلامی در نشریه فرانسوی نوشتند چقدر دربین مردم و جوانان آن منطقه تاثیر داشت و آیا خبر انتشار این نامه به گوششان رسید؟
متأسفانه سانسور گسترده مطالب مرتبط با ایشان در رسانههای فعال در قاره آمریکا بسیار زیاد است و لذا مشکلاتی در قبال این قبیل فعالیتها وجود دارد
به نظر می رسد به واسطه حضور و رفتوآمدی که آقای احمدینژاد به آمریکای لاتین داشت به مراتب شهرت بیشتری داشته باشند، درست است؟
بله. شناخت آنها از احمدینژاد زیاد است.
آیا استفاده از تکنیک های رسانهای و همچنین سانسور اخبار مرتبط با رهبر معظم انقلاب در رسانههای غربی می تواند یکی از دلایل عدم شناخت مردم از رهبر انقلاب باشد؟
بله این حرف که درست است ولی خب از این طرف هم ما کار خاصی نکرده ایم. یعنی دستگاه ها و سازمان های فرهنگی ما نتوانستند کار خیلی خاصی انجام بدهند. اینکه ما بگوییم در مقابل پروژه رسانهای آنها ما هم پروژهای داشتیم و سازمان های فرهنگی ما در دنیا کار بخصوصی کرده اند، نه متأسفانه اینطور نبوده است. مثلاً سید حسن نصرالله تأثیرش خیلی زیاد است. رسانهها هم نتوانستند جلویش را بگیرند بالاخره یک طوری خودش را تحمیل کرده است. قطعا ما هم می توانستیم این کار را بکنیم. از این جهت باید بگویم که بحث نامه مگر در بعضی از گروه ها بین مسلمانان، خیلی مطرح نشده است. ما کانال های رساندن پیغام را نداریم متأسفانه.
الان رایزن های فرهنگی ما آن جا چه کار می کنند؟
اولا؛ منطقه آمریکای لاتین بسیار وسیع است و در آن منطقه حدود 25 کشور داریم که همه آنها رایزن فرهنگی ندارند. دوماً؛ رایزنهای فرهنگی هدف شان کاملاً اسلامی و اینکه ما بگوییم رساندن پیام دین و اسلام باشد؛ نه اصلا اینطور نیست. سوما؛ فرهنگی که تلاش میکنند معرفی کنند فرهنگ ایران است نه فرهنگ اسلام.
یعنی ایران اسلامی را تبلیغ می کنند یا ایران تنها را به مردم معرفی میکنند؟
نه؛ توجه کنید. مثلا ما به عنوان طلبه و یا روحانی، هم و غم مان تبلیغ اسلام ناب محمدی(ص) است، غیر از این اصلاً نداریم. حالا مردم شام کباب بخورند و یا غیر کباب بخورند برای ما چندان اهمیت ندارد. ولی برای آنها حائز اهمیت است. بخاطر این است که می گویم فرهنگ ایرانی را تبلیغ می کنند.
در حال حاضر عمده فعالیت رایزن های فرهنگی ما در منطقه آمریکای لاتین چیست؟
چیزهایی که در این سالها ما دیدهایم این است که در بعضی از نمایشگاه های کتاب شرکت می کنند و گاهی اوقات در بعضی از سینماها، فیلم های ایرانی پخش میکنند و حتی در بعضی از دانشگاهها برای سخنرانی و کنفرانس هم شرکت میکنند منتهی اینها مشکل شان معمولاً آشنایی با زبان است. طرف به عنوان رایزن فرهنگی طی مأموریت سه ساله میآید اسپانیایی هم بلد نیست. سه سال زمان می برد تا اسپانیایی یاد بگیرد، وقتی اسپانیایی را یاد می گیرد مأموریتش تمام می شود و برمیگردد. خب این عمده اشکال ما در کارهای فرهنگی است. کسی که زبان بلد نباشد چطور می خواهد کارهای فرهنگی انجام بدهد؟
یک مقدار صریح تر بگویید مثلاً ما در کشورهای مختلف از جمله اسپانیا دفاتر فرهنگی و رایزن فرهنگی داریم، الان درخصوص اتفاقات خاورمیانه و کشتار شیعیان در سوریه، عراق و یمن چقدر توانسته اند تأثیرگذار باشند؟
من عرض کردم من به نظرم چون این ها معمولاً سازمان ها، گاهی اوقات بین اهداف اشخاص و اهداف خود سازمان فاصله زیادی وجود دارد. شاید بعضی از افراد در این سازمان ها باشند که خیلی هم اهل کار و فعالیت هستند اما چهارچوبی که برای شان گذاشته اند خیلی محدود و ناجور است. معمولا این اتفاقات می افتد.
ما در مدیریت فرهنگی ضعف جدی داریم و اصلاً برنامه نداریم. انگار که این سازمان ها منتظر اتفاقاتی هستند و برنامه مشخصی برای خود ندارند. یعنی اصلاً برنامه ای نیست که ما بگوییم می خواهیم از این جا شروع کنیم و تا به این جا برسیم و این اهداف را به تحقق برسانیم. انگار که برنامه خاصی نیست. به همین خاطر طبیعت کارشان خیلی متفاوت است کشور با کشور متفاوت است.
این موضوعی که گفتید حتی در جامعة المصطفی(ص) هم هست؟
ببینید، مثلاً کارهایی که ما طی مدت زمانی کوتاه به عنوان یک طلبه کوچک در آمریکای لاتین انجام می دادیم، جامعه المصطفی(ص) همین کارها را ظرف پنج سال انجام می داد و تازه هنوز به هدف خود نرسیدهاند. ما در یکی از این کشورها شش ماه رفتیم و توانستیم در 10 دانشگاه آن کشور دورههای اسلامشناسی را برگزار کنیم، جامعة المصطفی(ص) بعد از پنج سال تازه توانست یک دوره زبان فارسی در یکی از این دانشگاه ها برگزار کند.
اصلا تأسیس جامعة المصطفی(ص) یک اقدام بسیار خوب و مفیدی بود. جامعة المصطفی به عنوان یک کانون آموزشی که میخواهد نیروی بومی تربیت کند و این نیروها را به مناطق مختلف اعزام کند همین اقدام کار بسیار مهمی است. الان حدود 30 هزار نفر فارغ التحصیل در 120 کشور دنیا داریم. خود من محصول جامعة المصطفی(ص) هستم. جامعة المصطفی(ص) در تربیت کادر بومی بسیار موفق بوده و الان بالاخره آثار ملموسی را می بینیم.
ببینید ما در بحث های رسانه ای هم پیشرفت خوبی داشتیم. پرس تیوی و یا هیسپان تیوی از نقاط قوت ما به شمار می رود. قبلا رؤیای ما بود که به زبان اسپانیولی بتوانیم برنامه هایی با محتوای جمهوری اسلامی داشته باشیم و آن را به مردم ارائه بدهیم.
در شبکه هیسپان تیوی هم فعالیت می کنید؟
بله؛ برنامهای هفتگی به نام "دیالو واویارتو" داریم.
در مورد آن برنامه هم مقداری توضیح دهید.
این برنامه با محتوای اسلامی به روی آنتن می رود و ما در هر هفته یک برنامه داریم به این صورت که یک موضوعی را انتخاب می کنیم و در مورد آن به بحث و گفتوگو می پردازیم. در این برنامه من با همراهی حجتالاسلام عبدالکریم پاز سؤالات و شبهاتی را مطرح می کنیم و سپس به بحث و توضیح درخصوص آنها می پردازیم.
مباحثی همچون اتفاقات خاورمیانه و کشتار مردم مظلوم عراق، سوریه و یمن هم جا دارد؟
بله؛ مباحث روز را مطرح می کنیم. مثلاً درمورد داعش، تکفیریها، وهابیت و سلفیت تاکنون برنامه داشتیم. اخیرا هم آمدیم یک برنامه مفصل در رابطه با پاپ صحبت کردیم.
تاکنون بازتاب این برنامه ها را در افکار عمومی و یا رسانه های دیگر دیده اید؟
بله؛ آن موقعی که برنامه هایمان در ماهواره پخش می شد، بازتاب خوبی داشت. اما الان قطع شده است. آن موقع حتی وهابیون از عربستان سعودی آمدند یک برنامه ای عین برنامه ما درست کرده اند و روی آنتن آوردند. خب اینها خودش بازتاب بود. ولی حالا که قطع شده است به مراتب بازتاب کمتری را شاهد هستیم.
ما در اسپانیا هم رایزن فرهنگی داریم؟
بله؛ رایزن فرهنگی داریم. این ها نسبت به رایزن های فرهنگی ما در آمریکای لاتین فعال تر هستند. دلیلش هم این است که جو اسپانیا خیلی فرهنگی تر است. آن ها در چاپ کتاب و مجلات موفق تر بوده اند.
در اسپانیا چقدر مسلمان و شیعه داریم؟
در اسپانیا شیعیان داریم منتهی این ها پراکنده هستند. حدود دو هزار تا شیعه بارسلونی در اسپانیا داریم. حدود 600 تا عراقی در مادرید داریم و 700 یا 800 تا ایرانی که ظاهراً آن موقع بودند. بعضی از لبنانی ها و خانواده های لبنانی شیعه در جنوب اسپانیا در آندلوس داریم. تعدادی از مراکشی هایی که شیعه شدند را در اسپانیا داریم.
مراکز اسلامی و یا مدارسی برای پرورش مسلمانان هم تاسیس کرده اید؟
یک مرکز اسلامی از طرف آیتالله سیستانی در مادرید تأسیس شده است. این مجموعه به نام "مرکز اهل البیت(ع)" راهاندازی شده است و مجوز مدرسه هم دارد. ظاهراً یک حسینیه ای هم عراقی ها در مادرید دارند. ما خودمان هم یک مرکز اسلامی را که حالت حسینیه داشت در مالاگا داشتیم که به خاطر بعضی از مسائل بسته شد.
مرکز اهلالبیت(ع) مادرید، در زمینه آموزشی آغاز به کار کرده است؟
نه، این مجموعه تازهتأسیس است و هنوز کار خود را به صورت جدی آغاز نکرده و روحانی مستقر ندارد. ولی قرار بر این بود که آنجا یک روحانی ثابت مستقر شود و به صورت یک مرکز فرهنگی فعالیت کند و حتی قرار است در آینده دورههای کوتاهمدت آموزشی هم برگزار شود.
بعد اسپانیا آن قسمتهای آندلس و جنوب اسپانیا زمینه کار ندارد؟ چون بالاخره آن فرهنگ اسلامی چند صد سال بوده است؟
اسپانیای امروز بر مبنای بغض بر اسلام تأسیس شده است. در واقع این اسپانیای مدرن، اسپانیای ضد اسلام است و هنوز با تحقیر به مسلمانان نگاه میشود. مثلاً به مسلمان می گویند ماراس. ماراس یک کلمه بسیار تحقیرآمیز است.
این نگاه منفی نسبت به اسلام در کشورهای آمریکای لاتین هم همین طوری است و یا آن کمتر است؟
در آنجا ما نسبت به اسلام جهل مطلق داریم. هیچ چیزی نمی توانیم بگوییم. یک سری از مردم آنجا حتی فرق ایران و عراق را هم نمی دانند. حتی بعضی شان اصلاً لبنان را با اسرائیل قاطی میکنند! مثلاً بنلادن را میگویند آیت الله! ولی آنها که آگاهی دارند، دو گروه هستند.
گروه اول؛ آنهایی که آگاهیشان را از ما گرفتهاند که کلاً تصویر خوبی از تشیع در ذهن دارند و مسائل را تشخیص می دهند. گروه دوم؛ آنهایی هستند که آگاهی خودشان را از آمریکایی ها، مثلا سیانان و این جور شبکه ها گرفته اند که تصویر بدی از اسلام و تشیع دارند.
ماجرای شیعهشدن 60 سرخپوست در کشور پرو که خبرش در رسانهها منتشر شد چه بود؟
ما در یکی از این سفرهایی به پرو رفته بودیم در شهر آوانکای که یک منطقه بسیار دور افتاده بود. آن جا گروه های اجتماعی بودند و سرخپوستهایی که بیشترشان مارکسیست بودند.
بخاطر چهره ضد استکباری و ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی که نسبت به جمهوری اسلامی در ذهن داشتند به ما ابراز علاقه کردند و درخواست کردند که ما آنها را با انقلاب اسلامی و همچنین امام خمینی(ره) آشنا کنیم. پیگیری هایی انجام شد و نهایتا در یک کنگره ای که از بین کشورهای آمریکای لاتین مشغول فعالیت هستند به نام کنگره "آلبا" برای سخنرانی دعوت شدیم. برای سخنرانی رفتیم و حدود دو ساعت از تجربیات انقلاب اسلامی سخنرانی کردیم. این نکته که یک حکومت دینی بتواند ضدامپریالیستی باشد خیلی جالب بود. چون مفهومی که آن ها از دین دارند کاملاً متفاوت است. همان اعتقادی که دین افیون ملتهاست و از این دست اعتقادات نسبت به دین داشتند. به همین دلیل این موضوع که دین محرک یک انقلاب باشد و دین بعد اجتماعی داشته باشد خیلی برایشان جالب بود و اینها را من تفصیلاً به آنها توضیح دادم. اینقدر علاقه از خودشان نشان دادند که ما مجبور شدیم حدود دو هفته دیگر در پرو بمانیم.
نهایتا یک عدهای از این ها شیعه شدند و ما توانستیم در آنجا مرکز اسلامی تأسیس کردیم و یک عدهشان هم آمدند در اینجا و در قم مشغول تحصیل شدند.
آقای احمدی نژاد در ونزوئلا فعالیت زیاد داشت. با آقای احمدی نژاد هم جلسه داشتید؟
بله؛ می خواستیم به خاطر شهرتی که از ایشان در ونزوئلا هست برای تبلیغ استفاده کنیم و ایشان برای سخنرانی و حضور در ونزوئلا بیاید. با ایشان مطرح کردیم.
نتیجه جلسه چه شد؟
تعیین زمان مناسب هم مشکلات خود را دارد. باید وقت را طوری معین کنیم که هم برای آقای احمدینژاد و هم برای خودمان و هم برای دانشگاه ونزوئلا مناسب باشد. قرار است این کارها انجام بشود.
تا کنون با مقام معظم رهبری هم دیداری داشتهاید؟
بله؛ حدود فکر میکنم سال 86 بود که اولین ملاقات رسمی حوزه علمیه با مقام معظم رهبری را داشتیم. که آنجا کل نخبگان حوزه جمع شده بودند و از حوزه مشهد و اصفهان و قم به بیت رهبری آمده بودند و 14 نفر هم در رابطه با ابعاد حوزه صحبت کردند. مثل اقتصاد در حوزه، فلسفه و عقلیات در حوزه، فقه و اصول در حوزه، بنده هم در مورد وضعیت بینالمللی حوزه صحبتهایی کردم؛ یعنی به عنوان نماینده طلاب خارجی آنجا در محضر رهبر انقلاب سخنرانی داشتم. چندین بار هم هم نماز ظهر خدمت ایشان رسیدیم.
خاطرهای هم از مقام معظم رهبری دارید که قابل بیان باشد؟
بله خاطراتی داریم. یکی از خاطرات ما به همین دیدار پنج شش سال پیش مربوط میشود که خدمت ایشان رسیدیم. سخنرانی من برایشان جالب بود. چون مجری برنامه من را یک فرد آرژانتینی معرفی کرد و من پشت تریبون ابتدا عربی و بعد فارسی سخنرانی کردم. برای ایشان جالب بود که این آرژانتینی است و بعد عربی را مثل عربها صحبت می کند و فارسی را هم اینقدر راحت مثل ایرانیها صحبت میکند. بخاطر همین ایشان به شخصی گفته بودند و آن شخص برای بنده نقل کرد که آقا خیلی خوشحال شده بودند از این طلبه آرژانتینی که این قدر سلیس هم فارسی صحبت میکند و هم عربی را اینقدر قشنگ حرف میزند.
خاطره دوم، در یکی از سفرهایی که با آقای محسن قمی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به منطقه آمریکای لاتین داشتیم ایشان به من گفت که در جلسه ای که پیرامون موضوعات آمریکای لاتین با رهبری داشتیم و به آقا گزارشی در رابطه با آمریکای لاتین دادیم و به ایشان گفتم که ما یک طلبه آرژانتینی داریم که بسیار فعال است و در 20 کشور کار کرده است و تمام این مراکز را او توانسته تأسیس کند و از این دست گزارشها به رهبری دادیم. آقا پرسیده بودند که اسمش چیست؟ گفتند "سهیل اسعد". بعد آقا به او فرموده بودند که "سهیل اسعد" آرژانتینی نیست، لبنانی است. یعنی حتی خود آقای قمی هم نمیدانست که من لبنانیالاصل هستم و در آرژانتین بزرگ شدهام. ایشان خودش فکر می کرد که آرژانتینی.
خاطره سوم هم اینطور شد که من چون شش ماه در سال در حال سفر هستم و خانمم با بچهها تنها میمانند. آقای قمی تعجب کرد که شما چطوری شش ماه می توانید سفر کنید و خانم شما هم، چقدر صبر و تحمل دارد. من به او گفتم که همسر من مثل بنده این قضیه را فهمیده است و خودش را وقف اسلام کرده است. بعد به من گفتند که رسیدید به ایران با من حتما تماس بگیرید که من هدیهای دارم برای خانم شما که آن هدیه را به شما بدهم. بعد که رسیدم به ایران و با او تماس گرفتم ایشان گفتند که فردا با همسرتان بیایید پشت سر آقا نماز بخوانید. برای همسرم اولین بار بود که حضرت آقا را ملاقات میکند.
برای نماز که خدمت آقا رفتیم، بعداز اتمام خود آقا برگشتند و گفتند این آقا سهیل و همسرشان کجا هستند و ما خدمتشان رسیدیم. ایشان هم خیلی گرم و با محبت با ما سلام و حال و احوال کردند. بعد من به ایشان گفتم که همسرم خیلی مجاهدانه دارد مرا همراهی میکند و سالی شش ماه با بچهها تنها می ماند. ایشان هم به یادگار چفیهشان را به همسرم دادند و خانم ما خیلی خوشحال شد. بعد ما به ایشان گفتیم که داریم بچه دار می شویم و ایشان برای فرزند ما دعا و آرزوی عاقبت بخیری کرد.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید