فرمانده نیروی دریایی ارتش با اشاره به شکست دشمن در روز نخست جنگ به دلیل اینکه به راهبردش دست نیافت، گفت: دشمن بعثی در دو ماه نخست جنگ تحمیلی سه ضربه بزرگ خورد که در هر سه‌ی آن‌ها نیروی دریایی ارتش نقش داشت. نخست اینکه پشت دروازه‌ی شهر خرمشهر 34 روز معطل شد، دوم نیروهای بعثی در کوی ذوالفقاریه تار و مار شدند و سوم نتوانستند محاصره‌ی آبادان را کامل کنند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - مرد اول نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران که این روزها از سواحل مکران و خلیج فارس تا آب‌های دور پرچم اقتدار کشورمان را برافراشته، رشادت‌های بسیاری در زمین نیز داشته است.

امیر دریادار حبیب الله سیاری سابقه 94 ماه حضور در جبهه‌های نبرد و انجام 32 ماموریت جنگی و اعزام به مناطق عملیاتی به ویژه آبادان و خرمشهر را دارد.

وی متولد سال 1334 است.  پس از پایان تحصیلات دبیرستان، در ارتش استخدام شد و پس از طی دوره‌ مقدماتی در رسته تکاوری در دانشکده افسری نیروی زمینی، مشغول به تحصیل و پس از پایان تحصیلات، در نیروی دریایی ارتش مشغول خدمت شد. دوره‌های کلاه سبزی، دافوس و علوم استراتژیک را در دانشگاه عالی دفاع ملی گذراند، دارای درجه نظامی دریاداری، مدرک تحصیلی دکترا و عضو هیات‌علمی دانشگاه دفاع ملی است.

فرماندهی آموزش تفنگداران دریایی منجیل، فرماندهی تیپ یکم تفنگداران دریایی بندرعباس، جانشین فرمانده منطقه یکم دریایی، فرمانده آموزش تخصص‌های دریایی رشت و منطقه چهارم دریایی نداجا از مسوولیت‌های او بوده است. امیر سیاری پس از آن به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منتقل شد و به‌ عنوان جانشین معاون هماهنگ‌کننده، مشاور نظامی و معاون امور اجرایی و پشتیبانی خدمات رزمی ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به ایفای نقش پرداخت. او در سال ۱۳۸۴ به‌ عنوان جانشین فرمانده نیروی دریایی به نداجا (نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی) بازگشت.

از مرداد ماه سال 1386 با حکم مقام‌ معظم‌رهبری به سمت فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. او هفتمین فرمانده نیروی دریایی ارتش است که پس از پیروزی انقلاب این مسوولیت را برعهده دارد. در دوران فرماندهی او، نیروی دریایی به موفقیت‌ها و دستاوردهایی چون ساخت ناوشکن جماران 1 و 2، ساخت انواع شناورهای سطحی و زیرسطحی، حضور و پیشروی در آب‌های آزاد، تامین امنیت کامل ناوگان حمل‌ونقل دریایی و مقابله با دزدان دریایی دست یافته است.

در ادامه گفت‌و‌گوی ما با امیر سیاری در رابطه با حضور وی در حماسه مقاومت 34 روزه خرمشهر و عدم محاصره‌ی کامل آبادان را می‌خوانید.

با آغاز تجاوز رسمی عراق به مرز ایران، شما چه زمانی به خوزستان و خرمشهر آمدید؟

من قبل از آغاز جنگ در خرمشهر بودم. برخی از دوستان بیان می‌کنند که پیش از آغاز رسمی جنگ، می‌دانستیم که دشمن قصد حمله به ایران را دارد. گزارش‌ها هم به مقامات داده می‌شد اما آن وقت شورایی که در راس کار بود و هدایتش با بنی صدر بود، این گزارش‌ها را مورد توجه قرار نمی‌داد.

زمان شروع جنگ؛ سوار بر C130در فرودگاه مهرآباد بودم

اما در روز آغاز جنگ من در خرمشهر نبودم و در فرودگاه مهرآباد تهران بودم. قبل از آغاز جنگ ما را از خرمشهر به اهواز بردند و سپس به تهران آوردند و از اینجا به منجیل رفتیم. به محض اینکه به منجیل رسیدیم، گفتند سریع تجدید سازمان کنید و تجهیزات بگیرید که فردا صبح حرکت است. نمی‌دانستیم مقصد کجاست. صبح ما را به تهران برگرداندند.

ساعت 2 بعد از ظهر در فرودگاه مهرآباد سوار بر یک هواپیمای c130شدیم. ما سوار بر هواپیما آماده‌ی پرواز بودیم که به یکباره فرودگاه بمباران و جنگ آغاز شد. هواپیمای ما آسیب دید و ما را به هواپیمایی دیگر منتقل کردند.

مقصدتان کجا بود؟

پس از 2 ساعت پرواز، وقتی از هواپیما پیاده شدیم، متوجه شدیم که در فرودگاه بندرعباس هستیم. گفتند دشمن تهدید کرده است که می‌خواهد جزایر را بگیرد، لذا ماموریت ما دفاع از جزایر بود. همان شب به بوموسی اعزام شدیم. 24 ساعت آنجا بودیم که اعلام کردند بلافاصله برگردید و نیروهایی از قرارگاه منطقه یکم دریایی که هنوز اسم تیپ(تیپ تفنگداران دریایی امام حسین(ع)) به خودش نگرفته بود جایگزین ما شدند.

شبانه به بندرعباس آمدیم. پس از دریافت آب و غذا آماده‌ی پرواز به مقصدی نامعلوم شدیم. پس از گذشت زمانی، متوجه تیراندازی به سمت خود شدیم. هواپیما نشست، به سرعت پیاده شدیم. آنجا شیراز بود. نیروهای پدافند به اشتباه به سوی ما تیراندازی کرده بودند. در آنجا سوار بر هواپیمایی دیگر شدیم و پرواز کردیم.

به منطقه‌ای رسیدیم که وضعیت قرمز بود. یک هواپیمای c130که پر از مهمات و سلاح بود نیز پشت سر ما آمده بود. پیاده شدیم و اسلحه و مهمات هواپیمای دیگر را سریع جابجا کردیم و در ساختمان‌های اطراف متفرق شدیم. آنجا دزفول بود.

ماموریت دفاع از شوش

شب ما را به مسجد پایگاه هوایی دزفول بردند و در آنجا استراحت کردیم. صبح ما را به باشگاه افسران دزفول احضار کردند. من فرمانده دسته بودم. فرمانده گروهان ما نیز علی صالحی فشمی بود. ظهیرنژاد و بنی صدر آنجا بودند. هر دوی آنان داخل یک اتاق بودند. یک میز در اتاق بود. بنی صدر در گوشه‌ای از اتاق بر روی صندلی‌ای به خواب رفته بود. با ظهیرنژاد صحبت کردیم. گفت: تا ظهر نشده، خودتان را به شوش برسانید. اگر دیر برسید ممکن است شوش را بگیرند.

تجهیزات‌مان را گرفتیم و به سمت شوش حرکت کردیم. پشت رودخانه کرخه نور، از حدفاصل پل نادری(روبروی دزفول و شمال شوش) تا پایین‌تر از شوش مستقر شدیم و خط پدافندی تشکیل دادیم. دشمن تا آن سوی رودخانه آمده بود.

نیروی دریایی بودید اما در زمین می‌جنگیدید.

نیروی دریایی بودیم اما قایقی هم به همراه نداشتیم و تنها سلاح و مهمات همراه‌مان بود. فردی بود به نام علی کلک چی او یک کلک برای ما درست کرد و سوار بر این از عرض رودخانه عبور کردیم و به شناسایی پرداختیم. چند شبی که ما آنجا بودیم، به شناسایی می‌رفتیم، گاهی وقت‌ها نیز تک می‌زدیم. اطلاعات به دست آمده را به پست فرماندهی نیروی هوایی دزفول می‌دادیم و آن‌ها صبح زود مواضع دشمن را بمباران می‌کردند. پس از چند روز، خط را به نیروی زمینی تحویل دادیم و ما دوباره به خرمشهر بازگشتیم.

استعداد تکاوران نیروی دریایی که در خرمشهر بودند، 700 نفر نیروی کادری در قالب یک گردان بود و هیچ نیروی وظیفه‌ای نداشتیم. یعنی آشپز و راننده گردان نیز کلاه سبز و چترباز بودند. ما نیز در قالب یک گروهان از منجیل به گردان ملحق شده بودیم که نیرو‌های این گروهان مربی بودند.

شما چه سالی فارغ التحصیل شدید؟

من سال 58 فارغ التحصیل شدم.

تمامی نیروهای گردان در خط مقدم نبودند اما گردان به فرماندهی ناخدا صمدی در پایگاه دریایی خرمشهر مستقر بود. در خرمشهر علاوه بر ما نیروهای دیگری از مردم، عشایر، شهربانی، ژاندارمری، سپاه، فدائیان اسلام و کمیته بودند. شهید سیدمجتبی هاشمی فرمانده فدائیان اسلام لباس تکاوری بر تن داشت و کلی آرم و علم نیز به این لباس وصل بود. او هم یک کلاه سبزی بود.

از مجموعه نیروهایی که آنجا بودند، تنها گردان تکاوران آموزش جنگ شهری دیده بود. چون تکاوران علاوه بر آموزش‌های مختلف در زمین، هوا و دریا، جنگ شهری را را نیز آموزش می‌بینند. ما در این خصوص استاد و مربی بودیم و دیگران به صورت نامنظم می‌جنگیدند. سیستمی هم نبود که بتواند همه‌ی این‌ها را کنترل کند. فرمانده ما در خرمشهر ناخدا صمدی بود. فرمانده کل منطقه نیز امیر حسنی سعدی بود که در آبادان استقرار داشت. محمد جهان آرا نیز فرمانده سپاه خرمشهر بود.

از ژاندارمری نیز سرگرد آریایی نامی فرمانده بود که شعری هم در وصف دفاع از خرمشهر گفته بود.

به همت نیروهای گردان تکاوری که در شلمچه با دشمن بعثی درگیر شدند و سایر نیروهایی که در گوشه‌ای از خرمشهر می‌جنگیدند، مقاومت خرمشهر 34 روز به طول انجامید.

دانشجویان دانشکده افسری نیز در آن حماسه حضور داشتند؟

دانشجویان دانشکده افسری نیز در روزهای آخر به ما پیوستند و از پل عبور کردند و به میدان فرمانداری آمدند و چند روزی هم بودند. فیلم روز سوم بخشی از رشادت‌های یکی از شهدای این مقاومت را به تصویر کشیده است.

دشمن 34 روز پشت دروازه خرمشهر معطل شد

فاصله‌ی شلمچه تا پل نو حدود 15 کیلومتر است. آن وقت این جاده‌ای که اکنون اتوبان است، خاکی بود. حداکثر زمانی که تانک و نفربر این مسیر را طی می‌کند، 24 ساعت است. پل نو اولین محل استقامت بود، چون هم رودخانه بود، هم نهر بود و هم پل بود. حال از اینجا تا پل خرمشهر چقدر راه است؟

در این بین، گمرک، راه آهن، کشتارگاه، اماکن اداری و فضای بازی که هیچ کس در آن نیست، وجود دارد و پس از آن هم خیابان خرمشهر است و در این منطقه هیچ پادگان نظامی نیست. دشمن بعثی از پل نو تا پل خرمشهر، 34 روز معطل شد. کاری که می‌خواستند در یک روز انجام بدهند، 34 روز معطل شدند.

دشمن در روز اول جنگ شکست خورد

برآورد آن‌ها این بود که یک روزه خرمشهر را می‌گیرند و در سه روز خوزستان را از ایران جدا می‌کنند و در نهایت در روز هفتم، صدام در تهران مصاحبه می‌کند. ما می‌گوییم هرکس در خرمشهر جنگید، در همان روز اول دشمن را شکست داد چون راهبرد دشمن شکست خورد و وادار شد، مسیر و راهبردش را تغییر دهد. این شکست بزرگی برای دشمن بود. به طوری که پل خرمشهر را تخریب کرد. ما می‌خواستیم از آن سو، پل را تخریب کنیم اما دیدیم خودشان زودتر پل را تخریب کردند.

در روزهای آخر مقاومت 2 گردان از لشکر 77 ارتش نیز آمدند، از پل عبور کردند تا میدان فرمانداری هم آمدند اما وقتی فضا تنگ شد، ادوات و تجهیزاتشان ماند.

در رابطه با روز اشغال خرمشهر هم می‌توانید خاطره‌ای بیان کنید.

صبح روز چهارم آبان، ساعت 4 صبح بود. ناخدا صمدی دستور داد که از عرض رودخانه عبور کنیم و به آن سوی خرمشهر برویم. ده، پانزده نفری بودیم. با چشمان گریان سوار بر قایق‌ها شدیم و از عرض رودخانه کارون عبور کردیم و در آن سوی کارون نشستیم به امید اینکه شاید دوباره به آن سوی رودخانه برگردیم. خیلی از نیروهای مردمی قایق نداشتند و در جریان عبور از رودخانه به شهادت رسیدند.

پل تحت تسلط دشمن بود. برخی نیز از مسیر کارخانه صابون سازی که به سمت دارخوین ادامه پیدا می‌کند، از شهر خارج شدند.

دشمن اگر یک روزه خرمشهر را تصرف می‌کرد، قطعا خوزستان را می‌گرفت. حماسه‌ی مقاومت مردم و نیروها در خرمشهر اینجا معنا پیدا می‌کند و چه شد که 34 روز دشمن پشت دروازه‌ی خرمشهر ماند؟ آنجا بود که دشمن فهمید برآوردهایش غلط بوده است.

من افتخارم این بود که جزو یکی از نیروهای گردان تکاوران نیروی دریایی ارتش در خرمشهر بودم. گردان در 34 روز مقاومت، حدود 80 شهید داد و نزدیک به 200 نفر نیز مجروح شدند. اما نتیجه‌‌ی این ایثارگری‌ها نتیجه‌ای ارزشمند بود.

تمام نیروهای مدافع خرمشهر، یک تیپ هم نمی‌شدند

نیروهای ما در خرمشهر سازمان یافته نبودند. گردان ما، به اضافه‌ی یک گروهان از ژاندارمری و یک گروهان از شهربانی و نیروهای سپاه، کمیته و مردمی بودند. گردان دژ خرمشهر نیز در بیرون شهر ‌مستقر بود. در مجموع توان ما یک تیپ هم نمی‌شد. اما دشمن با همه‌ی تجهیزات و نیروهایش آمده بود.

جنگ در خرمشهر، در جهان نمونه ندارد. در خرمشهر لحظه‌ای نبود که صدای خمپاره، رگبار و تیربار نیاید. آنقدر گلوله بر سر خرمشهر ریختند تا مقاومت را زودتر بشکنند اما نتوانستند. خیابان به خیابان، قدم به قدم، متر به متر این شهر خون شهیدی ریخته شده است و حق است که می‌گویند با وضو وارد خرمشهر شوید. حماسه مقاومت خرمشهر این‌گونه شکل گرفت.

مقاومت در کوی ذوالفقاری

آبادان چگونه محاصره شد؟

دشمن دومین ضربه و شکست را وقتی خورد که نتوانست محاصره آبادان را کامل کند. دشمن وقتی نتوانست از پل خرمشهر عبور کند، رفت دور زد و 9 آبان با نصب پل بر روی بهمن شیر به کوی ذوالفقاری آمد و وارد نخلستان‌ها شد. در آنجا ما به همراه گردان کهتری و نیروهای مردمی بلایی بر سر عراقی‌ها در آوردیم. ابتدا پل را زدیم و سپس هر کسی از دشمن که در این سو مانده بود به همراه نفربرها و خودروهایشان زدیم. در آنجا دشمن تار و مار شد. این دومین شکست عراق پس از آغاز جنگ بود.

دشمن وقتی از شلمچه وارد خاک کشور شد، اولین جاده‌، جاده خرمشهر - اهواز روبرویش بود که قطع کرد. بعد از آن جاده‌ی آبادان –خرمشهر بود که آن هم قطع کرد. جاده‌ی سوم، آبادان –ماهشهر بود که آن را نیز قطع کرد. ادامه‌ی مسیرشان باتلاق و شنزار است که از آن نمی‌توان عبور کرد.

شهید تندگویان در موقعیتی اسیر شد که راه‌ها را بسته بودند. وقتی خواستند از آن مسیر عبور کنند، بچه‌های ما بهشان گفتند که از اینجا عبور نکنید. آن‌ها گفتند ما از بی‌راهه می‌رویم اما متاسفانه در کمین دشمن افتادند و اسیر شدند.

دشمن تمامی راه‌های مواصلاتی به آبادان را بسته بود. اما چه شد که محاصره آبادان کامل نشد؟ دشمن چون نتوانسته بود از سوی خرمشهر به سوی آبادان بیاید، لذا دور زده بود و می‌خواست آبادان را محاصره بکند. یک سوی آبادان بهمن شیر است که عراقی‌ها بودند. سمت غربی آبادان نیز اروند و خاک عراق است. شمالش نیز کارون و خرمشهر است. لذا باید یک راه وجود می‌داشت تا ما بتوانیم نیرو، تجهیزات، آذوقه و مهمات جابجا کنیم و آن هم راه دریا بود.

عراق نمی‌توانست بر دریا تسلط داشته باشد. ما نیز با یگان شناور نتوانستیم کاری بکنیم منتهی دو وسیله به کمک ما آمد تا محاصره آبادان کامل نشود. یکی هواناوها(هاوکرافت) و دیگری هم بالگردهای آر.اچ بودند که به اندازه شنوک بزرگی دارند. با پشتیبانی که از طریق بندر امام خمینی(ره) و ماهشهر گرفتیم، توانستیم خط تدارکات آبادان را حفظ کنیم تا این شهر محاصره کامل نشود.

سه شکست بزرگ عراق در دو ماه نخست جنگ

دشمن بعثی طی این مدت، سه ضربه خورد که در هر سه این‌ها نیروی دریایی نقش داشته است. از این سه حماسه خیلی جاها گفته نشده است. بارها نیز به دوستان گفته‌ام که درباره‌ی عدم کامل شدن محاصره آبادان کتابی نوشته شود.

شما در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر نیز بودید؟

افتخارم این بود که در گوشه‌ای از این عملیات نیز حضور داشتم. عملیات آزادسازی خرمشهر(بیت المقدس) سه یا چهار مرحله بود. ما در مرحله‌ی اول و آخر حضور داشتیم. در مرحله‌ی نخست در جریان عبور از رودخانه ما کمک شایانی کردیم. تمام قایق‌ها و تعدادی از هواناوهایمان آنجا بودند که توانستند نیروها را از عرض رودخانه عبور دهند. یکی از ویژگی‌های خاص این عملیات، عبور از رودخانه است و این کار یکی از سخت‌ترین کارهای نظامی‌ست. ایران به خاطر سرعت عمل در عبور از رودخانه توانست دشمن را غافل‌گیر کند. در یک شب تا صبح، 200 هزار نفر از رودخانه عبور کردند. در گوشه‌‌ی یکی از کتاب‌ها به حضور 300 قایق جهت انتقال نیروها اشاره شده است که چیزی حدود 3 یا 4 گردان دریایی این کار را انجام بودند. انجام این کار در مدت زمان ذکر شده، نیاز به هنر خاصی دارد تا نیروها به سرعت سرپل‌ها را بگیرند که دشمن حتی فرصت نکند، سرپل‌ها را بزند.

در آخرین مرحله عملیات نیز از منطقه حفار با همان گردان تکاوران وارد عملیات شدیم. ما در آن مرحله تمام ساحل رودخانه کارون، از حفار تا اروند را پاکسازی کردیم. سپس از رودخانه عبور کردیم و وارد خرمشهر شدیم و در آنجا نماز شکر خواندیم و باز چشمانمان گریان شد.

اما آن چیزی که نمود داشت این بود که خدا خرمشهر را آزاد کرد. به اسارت گرفتن 19 هزار نیروی بعثی، عبور از موانع مصنوعی و طبیعی و 24 روز مداومت نیروها نشان از خواست خدا بود.

نیروها 24 روز به طور مداوم جنگیدند و استراحت نکردند و در تاریخ جنگ‌های جهان این مداومت سابقه نداشته است. امیر حسنی سعدی می‌گفت وقتی وارد خرمشهر می‌شدیم خیلی‌ها اصلا خواب بودند و به سختی و در خواب و بیداری و اسلحه به دست راه می‌رفتند.
منبع: دفاع پرس