کد خبر 429061
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۲

همسر وي خانمي لهستاني به نام کريستيان شولوسکي بود که از آوارگان جنگ ‌جهاني در پاريس بود. هر چند که ملکه مادر و دربار پهلوي هيچ‌گاه اين وصلت را به رسميت نشناختند و هيچ‌گاه در تريبون‌هاي رسمي به رسميت اعلام نکردند ولي حاصل اين ازدواج پسري به نام علي‌ پاتريک بود، در دربار بزرگ شد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شايد عليرضا‌ پهلوي را تنها کسي بتوان شمرد که از بسياري جهات به پدرش شباهت داشت. هر چند کوتاه زيست ولي هيچ‌گاه لباس نظام را ترک نکرد ــ برخلاف برادرانش ــ و عموماٌ با همين لباس در مجامع مختلف حاضر مي‌شد.

عليرضا برادر تني محمدرضا از تاج‌الملوک (ملکه مادر) به سال 1301 به دنيا آمد ـ سه سال کوچکتر از شاه ــ به دنيا آمدنش همزمان با قدرت گرفتن رضاخان سردارسپه بود. هنگامي که برادرش به وليعهدي رسيد سه ساله بود.



وي مانند ساير برادران پر تعدادش با نگاه پدرسالارانه به مدرسه نظام سپرده شده. و در آخرين ايام حضور رضاشاه برسر قدرت در سال     1320 از دانشکده افسري فارغ‌التحصيل شد. البته در مقطعي که محمدرضا در سويس تحصيل مي‌کرد وي مدتي در همان مدرسه حضور داشت. در سال 1323 و پس از مرگ پدرش براي تکميل معلومات نظامي از طريق قاهره به فرانسه جنگ‌زده رفت و حتي طبق نوشته‌هاي رسمي مدتي با نظاميان فرانسوي عليه آلمان‌ها جنگيده است که بايد در درستي اين امر دقت بيشتري کرد. پس از مدتي از پايان جنگ جهاني در فرانسه ماند و در سال  1326به ايران بازگشت.

حسين ‌فردوست يار غار محمدرضا در دوره وليعهدي وي را آيينه تمام‌نماي رضاخان مي‌داند چنانکه مي‌نويسد: «از نظر خصال و شخصيت، شباهت تام و تمامي به رضاخان داشت. فردي بي‌رحم و خشن و بدون منطق بود و انگليسي‌ها روي اين خصوصيات او شناخت دقيقي داشتند و مي‌دانستند که امکان اينکه در شخصيت او بعداٌ يک شکوفايي ايجاد شود وجود ندارد و لذا محمدرضا را از نظر شخصيت بر عليرضا ترجيح مي‌دادند».

از لحاظ شخصي هم مانند پدرش در دوره زندگي قزاقي، زندگي بي‌بندباري در پيش گرفت، چنانکه پس از شهريور 1320 از چگونگي زندگيش داستانهاي راست و دروغي  در جرايد و نشريات جنجالي و آزاد شده آن زمان ديده مي‌شد.

همسر وي خانمي لهستاني به نام کريستيان شولوسکي بود که از آوارگان جنگ ‌جهاني در پاريس بود. هر چند که ملکه مادر و دربار پهلوي هيچ‌گاه اين وصلت را به رسميت نشناختند و هيچ‌گاه در تريبون‌هاي رسمي به رسميت اعلام نکردند ولي حاصل اين ازدواج پسري به نام علي‌ پاتريک بود، در دربار بزرگ شد و ملکه مادر وي را بسيار دوست مي‌داشت. همراهان ملکه يادآور مي‌شدند که ملکه مادر وي را پس از مرگ پسرش تنها يادگار وي مي‌دانست.

همان‌طور که اشاره شد وي تقريباٌ تنها فردي از پهلوي‌ها بود که به نظاميگري علاقه داشت و همين امر موجب شد که در کودتاي 28مرداد به عنوان يکي از عوامل آن شناخته شود. زندگي کوتاه وي ــ 32ساله ــ چندان فراز و نشيب زيادي ندارد و تنها مسئله‌اي که به عنوان مسئله‌اي غامض به آن اشاره مي‌شود نبود جانشين براي محمدرضا پهلوي و برسر زبان افتادن نام عليرضا به عنوان وليعهد و سپس نحوه مرگ وي به علت سقوط در کوههاي اطراف تهران است.
نداشتن وليعهد خود به بحراني در حکومت شاه تبديل شده بود. اگر واقعاٌ شاه پسردار نمي‌شد آينده جانشين وي معلوم نبود چه مي‌شد. با توجه به اينکه در خاندانهاي سلطنتي ايراني در طول تاريخ توطئه‌هاي خانوادگي براي جانشيني به فراواني ديده مي‌شود. پس اين امر دور از ذهن نيست که شاه گوشه چشمي هم به اين خطر هر چند خفيف داشته باشد. در دو مقطع زماني مسئله جانشيني عليرضا مطرح شد بار اول وقتي بود که رضاشاه به سمت تبعيدگاه خود روان بود و انگليس و دول بيگانه به عنوان اهرمي براي فشار بر شاه جديد و همگامي بيشتر وي با خود مسئله ولايتعهدي عليرضا را مطرح کردند و براي بار دوم در بحبوحه ملي شدن صنعت نفت و ناتواني شاه، انگليسی‌ها شايعه جانشيني عليرضا را بر سر زبانها انداختند. هر چند دليل و سند محکمي ارائه نشده است ولي اين امر در افواه عمومي جدي به نظر مي‌رسيد.



طبيعتاٌ اين شايعات روي روابط شاه با برادرش تاثيرگذار بود چنانکه شاه هيچ‌گاه به وي پست و مقام در خوري نداد. حتي اين امر موجب قهر و ناراحتي عليرضا مي‌شد. در يکي از اين موارد سرلشکر شفايي از جانب شاه براي بازگرداندن عليرضا به اروپا رفت. شفايي بعدها مي‌گويد:

پس از چند روز به پاريس رفته و بدون اطلاع قبلي خود را به آپارتمان والاحضرت رساندم و زنگ را به صدا درآوردم. خود او در را باز کرد. ديدم ريشش بلند شده و لباس ساده‌اي به تن دارد. تا مرا ديد تعجب کرد و مرا به سالن دعوت نمود. نيم ساعت در آنجا نشستم ... علت سفر مرا جويا شد. گفتم مي‌دانيد که اعليحضرت از اين سفر شما ناراحت هستند و مي‌خواهند که هر چه زودتر به تهران بازگرديد و اگر مشکلي هم هست آن را حل کنند. شاهپور عليرضا خيلي عصباني بود و مي‌گفت برادرم همه چيز را براي خودش مي‌خواهد و هنوز حتي ارث ما را نداده است. به او گفتم مي‌دانيد که من هميشه خدمت پدر شما و خانواده پهلوي بوده‌ام. حالا مصلحت نمي‌دانم که اين حرفها مطرح شود. اين به ضرر همه شما خواهد بود. به تهران بياييد و اين مشکلات را حل کنيد.



مرگ شازده در شب چهارم آبان 1333 از غامض‌ترين اتفاقات حل نشده خاندان پهلوي است. وي که در جشن تولد برادرش دعوت داشت با خلبان و هواپيمايي که شاه در اختيارش گذاشته بود از ملکش در گرگان به سمت تهران حرکت کرد. سقوط هواپيماي وي در نزديکي تهران و نامعلوم ماندن دليل اين سقوط همچنان از مسائل پشت پرده آن سالهاست.



با مرگ وي شايد بتوان گفت يکي از افرادي که بالقوه مي‌توانست خطري براي شاه باشد کنار گذاشته شد. تعدادي از عکسهاي دورانهاي مختلف زندگاني عليرضا پهلوي را با هم تماشا مي‌کنيم.