پیمان حقانی گفت: یا باید فیلم‌های سطحی ساخت یا فیلم‌های جشنواره‌پسند! اما من دلم در این مملکت است و به هیچ‌وجه به جشنواره‌های خارجی باج نخواهم داد. حرف من این است که چرا برخی‌ فکر می‌کنند خودشان همه چیز را می‌دانند و به فیلم ما می‌گویند مخاطبی ندارد، چرا فکر می‌کنیم مردم ما چیزی نمی‌دانند!؟

به گزارش مشرق، فیلم «316» سفری به قلب احساس مخاطب دارد، سرگذشت زنی در یک بازه زمانی طولانی که با فرم روایی متفاوتی در سینمای تجربی ایران شکل گرفته است. برای آشنایی بیشتر با این اثر، اولین گفت‌وگوی شکل یافته پیمان حقانی، سازنده این فیلم مهجور را با رسانه‌ها می‌توانید دنبال کنید.

***
  از جشنواره فیلم فجر سال پیش شروع کنیم که نشانی از فیلم «316» پیدا نبود!
واقعا برایم جای تعجب دارد که چرا با فیلمی مانند «316» در جشنواره فجر پارسال آنگونه برخورد کردند! فیلمی که در همین چند روز اکران نشان داد می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. مدیران جدید سینمایی در اولین سال برگزاری جشنواره با پُزی روشنفکرانه فیلم‌هایی مانند «ماهی و گربه» را وارد جشنواره کردند اما در سال بعد وقتی نوبت فیلمسازهای گمنامی مانند من رسید، رفتاری متمایز را در پیش گرفتند.

  با توجه به سطح نازل جشنواره فیلم فجر گذشته، کنار رفتن فیلم‌تان تعجب‌برانگیز است. دلیل عدم پذیرش چه اعلام شد؟
بی هیچ دلیل مشخصی از طرف دبیرخانه با کمال بی‌احترامی به من گفتند فیلمت را ریختیم سطل آشغال! با این شرایط من دیگر به هیچ وجه فیلمی به جشنواره فجر نخواهم داد. من هم می‌توانستم با فیلم‌ خودم وارد جشنواره‌های خارجی شوم و طوری بسازم که آنها بپسندند اما فیلم «316» چنان وفادار به این مملکت تولید شد که در برخی جشنواره‌ها که نگاهی سیاسی داشتند مورد پذیرش قرار نگرفت، چرا که ما در این فیلم، انقلاب و دوران دفاع‌مقدس را خوب نشان دادیم و به جای یک زن بیچاره، زندگی زن خوشبختی را روایت کردیم. شاید آنها انتظار داشتند که رخدادهای سال 88 را که می‌توانست تنش‌زا باشد در فیلم بگنجانم، اما من به دنبال ساخت فیلمی سیاسی و جهت‌دار نبودم.
 
فرم روایی متفاوتی که مبتنی بر زاویه نگاه از طریق کفش‌هاست، در این فیلم وجود دارد. دلیل این مساله، دغدغه فرم بود، یا تجربه در روایت یا اینکه موارد دیگری مدنظرتان بود؟
من همیشه به این فکر می‌کردم که چگونه می‌توان با توجه به قوانین شرعی و عرفی که در کشورمان وجود دارد و به آن اعتقاد هم داریم، فیلمی را کامل و به دور از هر گونه محدودیت ظاهری ساخت تا هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک باشد. این بخشی از ورود به این نوع روایت بود، بعد به طرحی رسیدم که روایتی مبتنی بر کفش‌ها داشت و ما از این طریق می‌توانستیم وارد دنیای شخصیت‌های مختلفی شویم.

  اولین جرقه این ایده از کجا در ذهن‌تان نقش بست؟
یک روز در مترو نشسته بودم که دیدم یک طیف گسترده‌ای از کفش آدم‌ها کنار هم شکل گرفته و دیدم چقدر این نوع نگاه می‌تواند با خود حرف داشته باشد و به سمت پرداخت‌های زیبایی در سینما برود. در فیلم «316» ترکیبی از ژانرهای مختلف از فانتزی، کمدی، تراژدی و گونه‌ای مستند را می‌بینیم که از این جهت هم پیشنهاد جدیدی در روایت‌پردازی است و نشان می‌دهد می‌توان تجربیات مفیدی در سینما داشت.

  برای رسیدن به روایتی داستانی، بازه زمانی 63 ساله‌ای را در 10 فصل انتخاب کردید. چگونه به این شکل بیان رسیدید؟
من ایده را با حمیدرضا کشانی مطرح کردم و با توجه به اینکه سال‌های بسیار طولانی همدیگر را می‌شناختیم، به یک جمع‌بندی درباره نوشتن فصل‌ها و پرورش ایده اولیه رسیدیم. برای نگارش این فیلم خیلی با هم گفت‌وگو کردیم و حتی قرار بود از طریق یکی از شاهکارهای ادبی این ایده خود را پیاده کنیم، برای مثال دوست داشتم از داستان شب‌های روشن در این شکل روایت استفاده کنم اما در نهایت دوران مشخصی از تاریخ کشورمان را که می‌تواند ملموس باشد مورد استفاده قرار دادیم و برای اینکه تمرکزی مناسب برای روایت‌پردازی داشته باشیم، فیلم را به فصل‌های مشخصی از دوران زندگی این زن تقسیم کردیم.
 
 فصل ابتدایی مرا به یاد ژاکو ون دورمل و فیلم «آقای هیچکس» انداخت اما در فصل‌های بعدی به یک استقلال در فرم روایت رسیدید.
در ابتدا قرار نبود فصل پیش از تولد در فیلم وجود داشته باشد. این ایده بیشتر اشاره به داستان «تریسترام شندی» از لورنس استرن دارد که به زیبایی و با زبانی طنز روایت می‌شود. از طرفی با توجه به اینکه در کشورمان مدارس سینمایی بزرگی وجود ندارد، یکی از موثرترین کارها برای آموزش سینما از طریق فیلم دیدن حاصل می‌شود و این ناخودآگاه در نگره فیلمسازی تاثیر خواهد گذاشت اما به هیچ وجه عامدانه به سمت این کار نرفتیم.

  راوی در همان ابتدا مخاطب را به مشارکت در تصویرسازی می‌خواند و این پیش‌آگاهی به‌عنوان شرطی پذیرفته‌شده در مواجهه با فیلم «316» قلمداد می‌شود.
یکی از مسائلی که در سینمای جدی دنبال می‌شود، مشارکت دادن مخاطب با اثر بوده که از راه‌های مختلفی می‌توان آن را فراهم کرد...

  که در تئاتر با فاصله‌گذاری‌های «بکت» و در سینما در آثار گدار هم به این نزدیکی با تماشاگر رسیده‌ایم.
همین‌طور است اما سینمای ایران، عادت به نگفتن دارد تا از طریق برخی نشانه‌ها، تماشاگر را به سمت فیلم بکشاند. ما در فیلم «316» این مشارکت را برای مخاطب عام هم در نظر گرفتیم تا این دسته از مخاطبان هم بیایند و دست به همراهی با اثر بزنند. قرار ما این بود که به تماشاگر بگوییم براساس تصوری که از جهان پیرامون و افراد مختلف دارد، تصویرسازی کند و براساس نگاه خود، شکل و شمایل کاراکترهای فیلم را بسازد.

  این مساله می‌تواند آفتی چون رها کردن شخصیت‌پردازی را داشته باشد. مثلا فیلم «316» با توجه به دیالوگ‌های کارگشا و شخصیت‌پردازی‌های ارزنده‌ای که دارد، درباره کاراکتر پدر، محو شده عمل می‌کند!

درباره شخصیت پدر حتی راوی هم نمی‌داند چه اتفاقی افتاده که او بازنگشته است! اگر بخشی از اطلاعات را به بیننده ندهیم، می‌تواند به دیدگاه نویسنده بستگی داشته باشد و نویسنده در جاهایی نمی‌خواهد بگوید و ما هم در این باره توافقی برای گفتن نداشتیم تا شاید مانند رازی برای تماشاگر باقی بماند.

  اما تداوم این رازها موجب خدشه در پرداخت شخصیت‌های یک فیلم می‌شود!

بله! اگر اینها در فیلمی به طور مرتب پیش بیاید، تبدیل به عدم همذات‌پنداری در مخاطب و دور شدن از روایت می‌شود اما به نظرم در فیلم ما این مساله آنچنان تاثیرگذار نبود.

  نشانه‌های خلاقانه‌ای در فیلم شما وجود دارد؛ عدد 316 که اشاره به کفش آرزوهای مادرانه دارد و کفش‌های سپیدی که در انتها به کفش‌های سیاه می‌رسد و سکانس انتهایی که رجوع به دوچرخه گذر به سرزمین رویاهاست!
بله! کفش 316 همان کفشی است که آرزو داشت روزی در کودکی هم اندازه پاهایش شود و بعد آنقدر سال‌ها زود گذشت و حوادث مختلفی پیش آمد که باعث شد آن کفش برایش تنگ شود. وقتی که ما قید چهره در این اثر را زدیم و روایت را به پاها سپردیم، به سمت خلاقیت در تصویرسازی رفتیم، چرا که باید آنقدر در فضای بصری خوب و منسجم عمل می‌کردیم تا محدودیت نشان ندادن صورت را بپوشاند. از طرفی تدوین این فیلم به نظرم کاری عجیب بود و صادقانه بگویم تا زمانی که رات کاف‌ها آمد هم باورم نمی‌شد فیلمی از آن حاصل شود، چرا که واقعا کار پیچیده‌ای بابت پیوستگی و هارمونی تصاویر محسوب شده و هنر خانم صفی یاری در این زمینه استثنایی بود.

  با توجه به محدودیت در فرم روایت، با فیلمنامه و اجرای دشواری هم روبه‌رو بودید.
همان موقع که در حال نگارش فیلمنامه بودم، می‌دانستم با یکی از عجیب‌ترین فیلم‌ها مواجه خواهم شد. حتی حمیدرضا کشانی به من گفت فقط در حد فیلم کوتاه می‌توانیم! ما اصلا به آن شکل کلاسیک و مرسوم، فیلمنامه‌ای برای کار نداشتیم و در واقع با یک داستان کوتاه 30 صفحه‌ای مواجه بودیم و برای همین خیلی در اجرا سختی کشیدیم البته همه چیز طبق برنامه بود اما به دلیل شرایط خاصی که در فرم روایت وجود داشت، نمی‌توانستیم با فیلمنامه‌ای کامل سر صحنه حضور داشته باشیم بنابراین در اجرا سعی کردیم به تصویرسازی برسیم و در تدوین به هارمونی منسجم و درستی دست پیدا کنیم.

  در فیلم «مردی که گیلاس‌هایش را خورد» هم سکانسی را متمرکز بر دست‌ها کردید، این علاقه برای نمایش دست‌ها و پاها از کجا می‌آید؟
برای من توجه به جزئیات خیلی مهم است. دست‌ها ترکیب زیبایی‌شناسی خوبی ایجاد می‌کند و من عاشق دست‌ها هستم. دلیل اصلی‌اش نمی‌دانم چیست؟ شاید به خاطر اینکه برسون هم اینگونه بود. در فیلم اول دست‌ها و انگشتان خیلی مهم بود و در فیلم «316» با توجه به ایده روایت، پاها مهم شدند و ایده جدیدی برای فیلم آینده دارم که ترکیبی از آنهاست.


  شما در «316» با توجه به نور مکمل و زاویه دوربین به تصویرهای متمایزی در عدم نمایش چهره‌ها رسیدید اما گاه به تکرار برخی نشانه‌ها مانند آدامس بادکنکی دختر می‌رسیم!
آدامس جویدن جزئی از شخصیت دختر بوده که بعدها هم ادامه داشت، می‌خواستیم بگوییم حتی با توجه به بزرگ شدن، بخشی از رفتارهای گذشته در او وجود دارد و هدفم از این مساله پوشش دادن چهره‌اش نبود، چرا که می‌توانستیم از راهی دیگر مثلا نمایش از پشت‌سر هم این کار را انجام دهیم.

  ریتم فیلم و روایت سرخوشانه آن در راستای جذب مخاطب بوده است اما به نظرم مهم‌ترین ویژگی «316» روایت صادقانه آن است.
ما برای اینکه از نگاه‌های سیاسی دور شویم و نگاهی تازه در روایت داشته باشیم، برای اولین بار انقلاب و جنگ را از دید یک دختربچه نشان دادیم. به هر حال برای ما مساله دفاع‌مقدس دارای ارزش بود و سعی کردیم صادقانه مسائل را بازگو کنیم.

  اما می‌توانستید از نشانه‌های بصری بیشتری مانند اشیا در تداوم حس نوستالژیک استفاده کنید.  
ما سعی کردیم در بخش‌های صدا، تصویر و اشیا که حس نوستالژیک می‌سازد، نشانه‌هایی در فیلم بگذاریم. شاید در برخی موارد می‌توانستیم کارهای بیشتری انجام دهیم، مثلا یکی از کارهایی که می‌خواستم انجام دهم و صورت نگرفت، صدای اعلام آژیر خطر در دوران جنگ بود که چون برخی دوستان به من گفتند این صدا برایشان تداعی‌گر خاطرات ناگواری است، از آن چشمپوشی کردم، البته در موسیقی فیلم بخشی از این صدا را می‌شنویم. محدودیت‌های مالی هم برای ساخت فیلم داشتم که باعث شد حتی دوربین و ماشین خود را بفروشم!

  البته مستندهای درجه یک و نابی از دوران انقلاب و دفاع‌مقدس را در این فیلم می‌بینیم.
ما برای اولین بار از تصاویر آقای کامران شیردل که تا به حال در هیچ جایی پخش نشده بود، استفاده کردیم و ایشان این فیلم‌های مستند را در اختیار ما گذاشتند.

  این روزها فیلم «نهنگ عنبر» با ادعای ایجاد فضایی نوستالژیک با سطحی‌ترین نگاه، دورانی متوالی را نشان می‌دهد و فیلم «316» بدون وجود ابزارهایی مانند چهره و تبلیغات ثابت می‌کند حتی از طریق پاها هم می‌توان به پرداخت مناسبی از شخصیت رسید. به نظرتان با این وجود، چرا موقعیت این فیلم‌ها در اکران این همه فاصله دارد؟

قیاس قشنگی است. در فیلم «316» یکی از مهم‌ترین دستاوردهای من این بود که بدون هرگونه سطحی‌نگری، فیلمی ساختم که با هر قشری ارتباط برقرار کرده و هر کسی تا به حال دیده با رضایت از سالن سینما خارج شده است. من در برخی اکران‌های فیلم دیدم که تماشاگران خانم دارند با صدای بلند گریه می‌کنند، یعنی بشدت تحت تاثیر صحنه دفاع‌مقدس قرار گرفتند، با این وجود متاسفم از اینکه مسؤولان طوری رفتار می‌کنند که فیلم‌هایی مانند «316» مهجور می‌مانند. من نمی‌گویم که همه چیز مغرضانه است بلکه سیاستگذاری‌های ناآگاهانه باعث شده اینچنین شود.

  و این نوع تمایز آشکار در عرضه فیلم‌ها باعث می‌شود فیلم‌های نازل به تولید بیشتری برسند.
همین‌طور می‌شود که یا باید فیلم‌های سطحی ساخت یا فیلم‌های جشنواره‌پسند! اما من دلم در این مملکت است و به هیچ‌وجه به جشنواره‌های خارجی باج نخواهم داد. متاسفانه شرایط سینمای ما برای همه یکسان نیست. باز خدا را شکر که برای فیلم‌هایی مانند «316» که دستش به هیچ جایی بند نیست، گروه هنر و تجربه ایجاد شده است. من با فیلم‌های دیگر مشکلی ندارم، حرف من این است که چرا برخی‌ فکر می‌کنند خودشان همه چیز را می‌دانند و به فیلم ما می‌گویند مخاطبی ندارد، چرا فکر می‌کنیم مردم ما چیزی نمی‌دانند! در صورتی که آدم‌های معمولی فیلم من را بهتر می‌فهمند. من مطمئن هستم که اگر فیلم «316» هم چندین سینما و تبلیغات مناسب داشت، میلیاردی می‌شد.

  به نظرتان با توجه به استقبالی که از فیلم ارزنده «در دنیای تو ساعت چند است؟» و برخی فیلم‌های تجربی صورت گرفته، می‌توان به شرایطی بهتر برای تولید آثاری ارزنده دل‌خوش بود؟

شاید نگاه تهیه‌کننده‌ها بهتر شود اما تا وقتی افراد بادانش وجود نداشته باشند، این مشکلات باقی است. شما نگاهی به آثار بزرگ سینمای جهان داشته باشید که چه تهیه‌کنندگانی دارند و ما چه تعداد تهیه‌کننده داریم که شناخت از تصویر، روایت، داستان و فرم داشته باشند؟ این گفته‌ها شاید برای من گران تمام شود، اما باید عنوان کرد.

  گروه «هنر و تجربه» با همه فضای متفاوتی که در اکران ایجاد کرده، از همه طرف مورد هجوم رسانه‌ای قرار گرفته و از آن با عناوینی مانند سینمای نفتی و دولتی یاد می‌شود! شما چه تصوری دارید؟
به نظرم در این شرایطی که حاکم است، هنر و تجربه یک پدیده به شمار می‌آید و این ایده جای تبریک دارد. من واقعا از افرادی که در سایت خود از عنوان نفتی و دولتی برای این سینما استفاده کرده و مقابل هنر و تجربه قرار می‌گیرند، تعجب می‌کنم! کجای سینمای ما قابل مقایسه با سینمای جهان است که چنین برخوردی می‌کنیم؟ سینمای آمریکا وقتی فیلمی تجاری هم بخواهد بسازد، آن را به بهترین وجه انجام می‌دهد و در ساخت فیلم هنری هم در بهترین شرایط قرار می‌گیرد. هر وقت ما امکانات سینمای دنیا را داشتیم، این آقایان چنین مقایسه‌ای انجام دهند. اگر دولت از این سینما حمایت نکند، همین 4 سالن هم به ما نمی‌رسد. هنر و تجربه بسیار مفید است و تنها باید دقت بیشتری برای انتخاب فیلم‌ها کرده و در بخش تبلیغات و اطلاع‌رسانی هم فعال‌تر باشد، چرا که هنوز خیلی‌ها از این طرح آگاه نیستند.


منبع: وطن امروز