کد خبر 432495
تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱

حادثه به توپ بستن مجلس كه از خشن‌ترين مقاطع حوادث عصر مشروطه بود، نقطه اوج خصومت نظام استبدادي قاجار با مردم بود.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ روز دوم تير 1287 ساختمان مجلس شوراي ملي در دوران حكومت محمدعلي شاه قاجار به دستور وي توسط نظاميان روسيه به توپ بسته شد و موجي از قتل و غارت و سركوب نمايندگان مجلس و حاميان جنبش مشروطيت توسط قزاق‌ها آغاز شد.

حادثه به توپ بستن مجلس كه از خشن‌ترين مقاطع حوادث عصر مشروطه بود، نقطه اوج خصومت نظام استبدادي قاجار با مردم بود. اين حادثه در دومين هفته رئيس الوزرائي ميرزا احمدخان مشيرالسلطنه و در شرايطي كه محمدعلي شاه با راهنمايي نظاميان روس نقاط مختلف تهران را به ستاد عملياتي خود عليه مشروطه خواهان تبديل كرده بود، رخ داد.

محمدعلي شاه كه از زمان مرگ پدرش (مظفرالدين شاه‌) مايل به هيچگونه سازش و مماشات بارهبران نهضت مشروطه نبود، عملاً روبه‌روي مردم‌، مشروطه خواهان و نمايندگان مجلس قرار گرفت‌. او پس از 2 سال مقاومت در برابر مشروطه‌، سرانجام در خرداد 1287 برنامه خود را براي سركوب مشروطه‌خواهان به اجرا درآورد. وي يكي از درباريان ـ مشيرالسلطنه ـ را كه كاملاً مطيعش بود به صدراعظمي برگزيد. مقام وزارت جنگ را نيز به ميرزاحسين پاشاخان اميربهادر سپرد و لياخوف ـ سردار روسي ـ را به فرمانداري نظامي تهران منصوب كرد. با اين انتصاب در اولين روزهاي تابستان 1287، نقاط حساس تهران به تصرف نظاميان قزاق تحت فرماندهي افسران روسي درآمد. اطراف ميدان بهارستان و مدرسه سپهسالار محاصره شد و توپخانه و سواره‌نظام در مقابل مجلس مستقر شدند. تمام روزنامه‌ها توقيف شدند و جنگ بين قواي قزاق و مشروطه خواهان آغاز شد. روز دوم تير 1287 كه ساختمان مجلس به توپ بسته شد، اوج جنگ بود. اين جنگ كه در ساعات ظهر فروكش كرد، 300 كشته و 500 زخمي به جاي گذاشت. بسياري از بازداشت شدگان در باغشاه تهران به زنجير كشيده شدند وتعدادي از وعاظ، روزنامه‌نگاران‌، نمايندگان مجلس و سياسيون به قتل رسيدند و تعدادي از آنان نيز به سفارتخانه‌هاي خارجي پناهنده شدند.

ریشه های حادثه

 داستان مخالفت شاه با مجلس اول اما از همان ابتدای تاجگذاری محمدعلی میرزای قاجار و عدم دعوت از نمایندگان آغاز شد. مجلس اول در همین دوران بودجه کشور را اصلاح و تعدیل نمود، درایران بانک ملی به وجود آورد، مستمری‌های نزدیکان شاه را محدود کرد و حتی برای خود شاه مستمری متناسب برقرار ساخت. این کار خشم و مخالفت شاه را نسبت به مجلس شدیدتر کرد. مخالفان مشروطه، که محرک بعضی از آنها اغراض شخصی بود، به تحریک او در میدان توپخانه طهران جمع شدند، تظاهرات و غوغا بالا گرفت و مجلس و مشروطه‌خواهان مورد تهدید اشرار واقع شدند؛ اما با مقاومت مجلس و پافشاری طرفداران مشروطه، شاه ناچار به تسلیم شد . این فتنه به قول مورخان یک کودتای عقیم بود که بدون حادثه شدیدخاتمه یافت. چندی بعد به خاطر بمبی که اتومبیل شاه را هدف ساخت و آسیبی هم به او نرسانید، شاه به بستن و انهدام مجلس مصمم شد. بعضی از درباریان وحتی علمای مخالف مشروطه هم او را در اجرای این خیال تایید و تشویق کردند. او مشیرالسلطنه را که فردی نزدیک به دربار بود به صدراعظمی منصوب ساخت. محمد علی شاه که چند بار از امضای مصوبات مجلس خودداری می‌کرد با قتل میرزا علی اصغرخان اتابک اعظم توسط عباس صراف تبریزی، از مشروطه‌خواهان و سوء‌قصد نافرجام به جان خود در اسفند 1286هجری و دستگیری برخی از افراد نظیر حیدرخان عمواوغلی و بروز شایعاتی مبنی بر دست داشتن مشروطه‌خواهان در این تحریکات، عزم را جزم کرد که با مجلسیان برخورد کند. چندی بعد محمد علی شاه با صدور اعلامیه‌ای چگونگی انتخاب نمایندگان مجلس و رفتار مجلسیان را مغایر اصول مشروطه‌خواهی دانست و دستور داد که مجلس به منظور رفع نقایص به مدت سه ماه تعطیل شود. این درخواست با عدم موافقت مجلسیان مواجه شد با این حال یک روز بعد و به دنبال دیدار لیاخوف با شاه و دستور شاه مبنی بر به توپ بستن مجلس، جنگ تن‌به‌تن میان بریگاد قزاق و ده‌ها مجاهد مسلح محافظ ساختمان مجلس آغاز شد. نگاهی به وضعیت مدافعان مشروطه نشان می‌دهد که در تهران حدود ۶۰۰ تفنگدار حامى مشروطه زیرنظر چند افسر قزاقخانه تعلیم دیده بودند و آماده دفاع از مجلس بودند. برخى از این تعلیم دیدگان از روز دوم تیرماه در ساختمان‌هاى اطراف مجلس و در پشت بام‌هاى حوالى میدان بهارستان سنگر گرفته بودند. از این عده شب‌ها حدود ۷۰ نفر مى‌ماندند، بقیه به خانه‌هاى خود مى‌رفتند و روزى که درگیرى آغاز شد تعداد مدافعان از این هم کمتر بود.

*روز حادثه

به روایت کسروی: «روز سه‌شنبه دوم تیرماه 1287 در تاریخ مشروطه یک روز بى‌مانند بود، کشاکش آزادیخواهى و خودکامگى که از دو سال قبل در میان مى‌بود امروز رویه جنگ و خونریزى به خود گرفت و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگى از پا افتاد.

محمدعلى شاه از بعدازظهر همین روز براى نشان دادن ضرب شست آرام و قرار نداشت. ساعت هشت شب قبل از آن لیاخوف سرکرده قزاقان روس را در باغ شاه به حضور پذیرفت و دستور حمله به مجلس و مجلسیان را صادر کرد. لیاخوف نیز پس از بازگشت از حضور شاه سرکردگان قزاق‌ها را احضار کرد و حدود نیمه شب بود که یک گروه ۱۲۰ نفرى قزاق مامور شدند صبح فردا با ۴ عراده توپ، مجلس و مسجد سپهسالار را به تصرف خود درآورند. از سوى دیگر آزادى خواهان و اهل مجلس که از این سوء‌قصدها آگاه شده بودند، پشت درهاى مسجد و مجلس، حتى در گلدسته‌ها و پشت بام‌ها سنگر گرفتند.

لیاخوف در آغاز مى‌پنداشت که مجلسیان و هواداران آزادى بدون هیچ درگیرى تسلیم خواهند شد، ولى وقتى خبر مقاومت آنها و عقب نشینى نیروى 120 نفرى خود را شنید، شخصا با 250 قزاق سواره و 25 پیاده و تعدادى توپ دیگر به بهارستان رفت و پس از ایجاد استحکامات و سنگرهاى لازم و صدور فرمان آتش، خود به اتفاق 6 نفر از فرماندهان قزاق با درشکه عازم باغ شاه شد تا گزارش ماموریتش را به شاه بدهد. پس از بازگشت از حضور شاه با شنیدن اخبار درگیرى‌هاى پراکنده، شتاب زده خود را به میدان رسانید. توپ‌هاى تازه‌اى هم از باغ شاه آوردند. آنگاه لیاخوف فرمان داد تا از چپ و راست مجلس و مسجد را هدف قرار دهند. مجلس به توپ بسته شد. پس از این حمله ، مجاهدان و مجلسیان از پاى درآمدند و طعم شکست را چشیدند. صدها نفر کشته و زخمى شدند، گروهى گریختند، گروهى هم تسلیم شدند. به گفته ناظم‌الاسلام کرمانی در روز کودتا بسیاری از عوام با قزاق‌ها همراه شدند و جمعیت بسیاری از انجمن‌های مشروطه‌خواهان، تلگرافخانه و منازل مشروطه‌خواهان را غارت کردند. ملک الشعرای بهار که خود در این روزها در تهران حضور داشته در خصوص نقش طبقات اجتماعی در آغاز استبداد صغیر می‌نویسد «در این جریانات طبقه بالا و پایین از استبداد پشتیبانی کردند. تنها طبقه متوسط بود که به انقلاب وفادار باقی ماند».

*خسارات وارده به مجلس

عمارت مجلس و از آن ميان بخش‌هاي غربي آن در پهنة ميدان بهارستان، پس از پايان نبرد به تلي از خاك و تكه آجر تبديل شد و حوضخانة مجلس در اثر شليك توپ آسيب جدي ديد. تالار نمايندگان عرصة تاراج قزاق قرار گرفت و اسناد و نامه‌ها و حتي صورت مذاكرات كه در آنجا بود به يغما رفت. اشياي گران‌قيمتي كه از زمان سپهسالار، برادرش يحيي‌خان و يا قمر‌السلطنه به جاي مانده بود، غارت شدند و آنچه برخي به عنوان هديه به مجلس داده بودند، به دست افسران قزاق افتاد. محمد‌آقا ايرواني، گزارش‌هايي از عمارت بهارستان در «يوم‌التوپ» مي‌آورد كه در خور توجه است:

«...تمامي اطاق‌ها با فرش‌هاي گرانبها مفروش و با پرده‌هاي زرنگار مستور و مملو بود، با چراغ‌هاي گوناگون، از چلچراغ و جار و ديوار‌كوب و لاله، و ديوار مزين بود با تصاوير و تابلو‌هاي مرغوب و آيينه‌هاي بزرگ و كوچك و از هر قسم لوازمات و مبل پر بود. عمارتي با آن عظمت را چنان خراب و ويران كردند كه در آخر فقط اصلاح و مرمت‌كاري آن را متجاوز از سي‌هزار تومان پول مصرف شد...»(1)

مليجك كه در آن روز از عزيزيه به سوي باغ شاه فرار كرده بود و «از سرِ شيرواني اميريه، با دوربين» تماشا مي‌كرد، در خاطرات خود مي‌نويسد:

«...شهر را هم نظامي كردند و به دست پُلكنيك سپردند. ولي باز اغلب مردم بدذات اگر سرباز يا قزاق را در كوچه و بازار مي‌ديدند مي‌كشتند. اغلب سرباز‌ها هم چَپو مي‌كردند. شهر شلوغي شده بود. مجلس منهدم شد. الحمد‌الله به توجه امام عصر عجل‌الله تعالي فرجه، به خانة ما آسيبي نرسيد. اهل شهر ريختند، مجلس را هر تير و تخته و در و پنجره‌اي كه داشت، كنده و بردند. سنگ‌هاي مرمر را بردند. فقط همان... عمارت باقي ماند. كشته‌هاي آدم و اسب در دور مجلس ريخته است. باري باز الحمد‌الله به خير گذشت. بايست بيشتر از اين آدم‌ها كشته مي‌شد...»(2)

ويراني مجلس منحصر به شليك توپ و غارت اموال آن نبود. به فرمان فرماندهان روسي، قزاق‌ها تالار‌هاي مجلس را به آتش كشيدند. تالار شورا نخستين جايي بود كه عمداً به آتش كشيده شد و در كنار آن دفتر‌خانة مجلس كه محل نگهداري اوراق و اسناد بود در كام آتش نابود شد. غارت اموال مجلس و تخريب آ‌ن را شريف كاشاني و واقعات اتفاقيه، اين گونه شرح مي‌دهد:

«...و اما فقره واقعات در مجلس و بهارستان، امان امان از اين روزگار و از اين مردم رجاله! بعد از ورود به مجلس تمام اسباب مجلس را تاراج كردند. سهل است، درها و پنجره‌ها را شكسته بردند. سهل است، سقف اتاق‌ها را خراب كرده، بردند. سهل است، چلچراغ‌ها و آينه‌هاي قدي بزرگ را شكسته، بردند. سهل است، ميز‌ها و صندلي‌ها را بردند. سهل است، قاليها و قاليچه‌ها را پاره‌پاره كرده، بردند. سهل است، دفتر و كاغذ‌هاي دفتر را چون قابل فروش نبود، آتش زدند. سهل است، حوض‌هاي مرمر را با هزاره‌هاي مرمر كنده، بردند سهل است، بعضي درخت‌هاي گل‌كاريهاي باغ را كنده، بردند و...»(3)

به آتش كشيدن دفتر‌خانة مجلس كاري بود كه نيروي قزاق با رسوايي تمام به انجام آن مبادرت كرد. محمد‌آقا ايرواني نوشته است:‌

«...بدتر از همه، مجلس شورا و تمامي اطاق‌ها و رواق‌ها را كه تاراج كردند، دفتر‌خانة دارالشورا را آتش زدند و از قضا در آنجا، سه جلد قرآن بود. گويا همان قرآن‌ها بود كه شاه و وزرا و وكلا و ساير طبقات به آنها قسم ياد كردند، و عهد ميثاق خود را نوشته و مهر و امضا كرده بودند. همان قرآن‌ها نيز آتش گرفته، سوختند. محمدعلي‌شاه كه سه مرتبه به قرآن قسم خورد به مشروطيت خيانت نكند، اما نقض عهد كرده و به قرآن فاحشاً بل افحش بي‌اعتنايي و بي‌احترامي كرد، بس نبود، قدر‌ آخر آنها را سوزانيد!...»(4)

برخي از اوراق غارت‌شدة دفتر مجلس نيز توسط عمال انگليسي به سفارت انگيلس برده شدند كه بعدها به تقي‌زاده سپرده شد و او نيز‌ سال‌ها بعد آنها را براي ضبط به كتابخانة مجلس فرستاد. در اين اوراق از شرح مذاكرات تا صورت حساب‌ها و سياهة حقوق نمايندگان و انواع اوراق ديگر كه هر كدام سندي باارزش از تاريخ مجلس اول بودند، يافت مي‌شد.(5)

خانه‌هاي پيرامون مجلس، مانند خانة ظهير‌الدوله و خانة ظل‌السلطان، نيز به توپ بسته شد اما مانند بهارستان تخريب نشدند. شليك توپ‌هاي شراپنل به گلدسته‌ها و حجره‌هاي مدرسة سپهسالار آسيب جدي وارد كرد.(6) حياط مجلس، مدرسه و ميدان بهارستان پر از اجساد شهداي مشروطه‌خواه و يا سربازان قزاق بود. برخي بر اثر شليك توپ و تفنگ كشته شدند يا در باغ شاه به دار آويخته شدند، «بعضي ديگر را چه شكم پاره كرده، چه سربريده، چه زنده زنده به چاه انداخته، چه خفه كرده، چه گلوله‌باران كرده، چه از سنگ و چوب و لگد كشته، چه طناب انداخته»(7) و به هر گونه مساعد حال‌شان بود، شهيد مي‌كردند.

چنان كه پيش از اين بيان شد، آن‌گاه كه ميرزاحسن‌خان سپهسالار دست به بناي عمارت بهارستان، مسجد و مدرسه زد، با اميد و آرزويي كه نسبت به ترقي ايران داشت به ظل‌السلطان گفته بود: «با چشم خود مي‌بينم اينجا، پارلمان ايران خواهد شد». آرزوي سپهسالار، دو دهه پس از آن‌كه او روي در نقاب خاك كشيد و پس از آن‌كه بسياري از جوانان وطن در راه مجلس و مشروطه با خون خويش، سرخي بيرق ايران را رقم زدند، جامة عمل پوشيد. اما پارلماني كه در ذيقعدة 1324 ق. پس از مجاهدت‌هاي ملت، قدم در راه تأسيس نهاد، ديري نپاييد كه مقهور پنجة استبداد گشت. شاه روز بيست‌وششم جمادي‌الاول، اعلاميه‌اي مبني بر انحلال مجلس انتشار داد و اظهار كرد كه انتخابات جديد، ظرف سه ماه انجام خواهد شد و يك مجلس سنا هم تشكيل مي‌شود.

اين پايان اندوه‌باري بود كه مجلس مي‌بايست آن را تحمل كند، مجلس كه چندي پيش جايگاه مذاكرات وكلاي ملت براي حل مشكلات مملكتي بود، اكنون به دست نيروي قزاق چنين جايگاهي شده بود:

«...چند دسته الاغ آورده در صحن بهارستان ول كردند... شبها فاحشه‌ها آورده در آن حجرات كه تدريس علوم دينيه مي‌شد، نشاندند و در صحن مدرسه كنار حوض كه منبر گذاشته ذكر مسائل دينيه و نشر فضايل و مصائب آل‌ رسول مي‌شد و موعظه و امر به معروف و نهي از منكر مي‌نمودند، شب‌ها، قزاق‌ها همانجاها را فرش انداخته، مجلس شرب آراسته، ترتيب باده‌نوشي مي‌نمودند...»(8)

با افول آزادي در بهارستان، «همة نشانه‌هاي مشروطه از ميان برخاست. نه روزنامه‌اي، نه انجمني و نه گفتاري» (9) هيچ نشاني از جنب و جوش نبود، استبداد، بر همه جا سايه گسترد. تهران در سكوت و وحشتي خاموش اما آ‌مادة التهاب فرو رفت. مشروطه‌خواهان منكوب، و در غل و زنجير گرفتار شدند؛ واعظان يا راهي تبعيد گشتند و يا بر سر دار شدند. لعن مشروطه بر زبان‌ها افتاد و محمد‌علي شاه به دست قزاق تاج و تخت خود را آن‌گونه كه مي‌خواست به دست آورد.(10) بدين سان، مجلس در فترت هفده ماهه‌اي غنود كه در اين مدت بيغوله‌اي بيش نبود. در آن هيچ نشاني از آزادگي و حيات ديده نمي‌شد. صداي چكمة قزاق، آهنگ ناموزون تنهاييش بود و بهارستان، گويي كه در خزاني سرد، دل به تماشاي لاله‌هاي خشكيده‌اي بسته بود كه بر سنگ‌فرش‌هاي آن آرام غنوده بودند. محمد‌علي‌شاه حتي از سرلوحة «عدل مظفر» بر فراز «دارالشوراي ملي ايران» نيز نگذشت و دستور كندن آن را داد، تا شايد، نشاني از شورا در ايران نماند. مجلس تسخير شده بود و هيچ برخوردي در آن صورت نمي‌گرفت؛ اما با اين همه دستور داده شد تا كتيبة سر در كه:

«...با گلولة تفنگ به تمامه خراب و عدم نشده بود، نردبان گذاشته آن را كاملاً از آنجا كنده و نابود كردند...»(11)

عزيز‌السلطان مليجك، به واسطة اينكه عمارت اعياني او، عزيزيه، در مجموعه بهارستان قرار گرفته بود و ديوار به ديوار مجلس مي‌ساييد، از ناظران ويرانه‌اي بود كه آشيانة كلاغان شد. وي در روزنامة خاطرات خود (12 ذيحجة 1326)، روزهاي ويراني بهارستان و سرنوشت غمگنانة آن را در زمستان استبداد‌زدة آن سال، چنين بيان مي‌كند:

«...چند روزي است طرف عصري، يعني از نيم ساعت به غروب مانده الي نيم ساعت از شب رفته به قدر دو سه هزار كلاغ بلكه هم بيش‌تر مي‌آيند در باغ بهارستان، خيلي تماشا دارد. بعضي از مردم خَرِ احمق مي‌گويند: مي‌آيند در مجلس عزاداري مي‌كنند! بعضي‌ها مضمون كرده‌اند كه مي‌آيند براي خودشان وكيل معين بكنند، من مي‌گويم آمده‌اند آن اشخاصي را كه هرج و مرج طلب هستند، بخورند...»( 12)

*نتایج حادثه

حادثه به توپ بستن مجلس در دومين سال سلطنت محمدعلي شاه قاجار و در شرايطي كه مجلس اولين دوره تجربه قانونگذاري را پشت سر مي‌گذاشت‌، اتفاق افتاد. این حادثه سبب انحلال مجلس اول و به هم ريختن اوضاع تهران شد، ولي قيام‌هايي در تبريز، گيلان‌، اصفهان‌، مشهد و نقاط ديگر رخ داد. با اين همه‌، استبداد صغير دوامي نداشت و در كمتر از يكسال عمر حكومت محمدعلي شاه قاجار به پايان رسيد. روز 25 تير 1288 تهران به تصرف مخالفان محمدعلي شاه درآمد و در پي اين واقعه شاه به اتفاق اعضاي خانواده و صدها قزاق مسلح به باغ سفارت روسيه در زرگنده پناهنده شد وشوراي 22 نفره‌اي كه بعدها تشكيل شد، محمدعلي شاه را از سلطنت خلع كرد.

پی نوشت:

1 _ دو رساله در باره انقلاب مشروطیت ایران ، ص 106
2 _ روزنامه خاطرات ملیجک، ج2 صص 1241 و 1242
3 _ واقعات اتفاقیه در روزگار، ج1، ص 189
4 _ دو رساله در باره انقلاب مشروطیت ایران ، ص 104
5 _ نخستین مجلس شورا، مقالات تقی زاده ج 1، ص 366
6 _ روزنامه خاطرات ملیجک، ج2 صص 1239 و 1248
7 _ واقعات اتفاقیه در روزگار، ج1، ص 191
8 _ دو رساله در باره انقلاب مشروطیت ایران ، ص 105
9 _ تاریخ مشروطه ایران، کسروی، ص 657
10 _ پس از بمباران مجلس، محمدعلی شاه به لیاخوف گفته بود: «تاج و تختم را نجات دادی»/ بریگاد قزاق در ایران، پالویچ، ص 106
11 _ دو رساله در باره انقلاب مشروطیت ایران ، ص 100
12 _ روزنامه خاطرات ملیجک، ج2 ، ص 1354
منابع :
_ بهارستان در تاريخ، دكتر حسن باستاني راد عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد بهشتي ، كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، تهران ـ 1390
_  ماهنامه الکترونیکی «دوران» شماره 78 ارديبهشت ماه 1391
1377