کد خبر 4325
تاریخ انتشار: ۲ شهریور ۱۳۸۹ - ۱۴:۲۳

صداي بلند طبل جنگ هاي جديد صليبي چندي است که شنيده شده اما تمامي اتفاقات و اظهارات دو طرف (جبهه صهيونيزم جهاني و جبهه مقاومت مستضعفين) از وقوع جنگي جديد(تجاوزات مجدد رژيم صهيونيستي) از اين سلسله جنگ هاي صليبي حکايت دارد.

در همين راستا، حزب الله در لبنان و منطقه هر روز با توطئه هاي جديدي دست و پنجه نرم مي کند. همزمان ايران به عنوان پايگاه اصلي اسلام ناب و جبهه مقاومت جهاني عليه مستکبرين در زير شديد ترين فشار-هاست تا از مسير تبديل شدن به قدرتي در ابعاد جهاني و مستقل در همه زمينه ها باز بماند. جنگ رواني ايجاد شده به نحوي است که بطور رسمي و علني و بي سابقه، کشوري که به تمام پيمان هاي بين المللي پايبند بوده به بهانه هايي واهي از سوي جبهه ي صهيونيزم جهاني(آنگلوصهيون ها) به بمباران تهديد مي شود. روسيه و چين به اصل خويش باز گشته و با مستکبران همراه شده اند و مانند هميشه "خدا با ماست". اما هدف از اين نوشتار، پيش بيني وقوع يا عدم وقوع اين جنگ ها يا تحليل قواي هر يک از طرفين نيست. چرا که تقابل حق و باطل در جهان، سنتي است به قدمت آفرينش انسان، و به فرموده-ي خداوند متعال نتيجه آن نيز مقرر گرديده است. پس هدف چيست؟
چندي پيش بود که فرياد سيد بزرگوار، حسن نصرالله، درباره ي سستي خانه ي عنکبوت(صهيونيزم) در جهان طنين انداز شد. آيا اين قدرت به نظر عظيم واقعاً به سستي خانه ي عنکبوت است؟ سيد هيچ گاه اهل بلوف نبوده و نيست. پس بر قلب نوراني سيد چه چيزي آشکار و ايمان شده بود که اينچنين استوار فرياد مي زد؟ چگونه است که امروزه نيز، سيد در اين انبوه فشار ها، باز با لبخند در برابر جهانيان ظاهر شده و از پيروزي سخن مي گويد؟ تمام اين سوالات در ذهن، مرا وادار مي کرد که از ديدگاه گرايش تخصصي خود، به اين سوال ها پاسخ دهم. ناخودآگاه به ياد فيلم مشهور" مظنونين هميشگي " افتادم.
مظنونين هميشگي(The Usual Suspect) نام يک فيلم معمايي و جنايي به کارگرداني برايان سينگر محصول سال ???? است.
"مظنونين هميشگي" داستان پيگيري يک جنايت است که به يک سلسله جنايات و سپس به يک اسم مخوف و مرموز مي‌رسد: "کايزر شوزه". داستان فيلم به صورت موازي و فلش بک بين گذشته و زمان حال مي‌گذرد. در پي يک سرقت بزرگ، پليس مثل هميشه عده‌اي سابقه‌دار را دستگير کرده است اما هيچ مدرکي مبني بر دست داشتن اين پنج نفر در اين حادثه در اختيار ندارد در نتيجه آنان آزاد مي‌شوند. اين پنج خلافکار حرفه‌اي به نام‌هاي دين کيتون (يک رستوران دار که در گذشته پليس بوده ولي اخراج شده)، وربال کيتز (يک فلج مغزي چلاغ حقير)، تاد هاکني (يک تعميرکار اتوموبيل)، مک منيس و فنستر، مي باشند که به علت مظنون بودن هميشگي پليس به آنها، تصميم مي گيرند که ديگر مصداق مثل "آش نخورده و دهان سوخته" نباشند. در نتيجه به صورت يک باند جنايي گرد يکديگر جمع مي‌شوند و مرتکب جنايات متعددي مي-شوند. اما آنان در حين سرقت از يک کشتي، بدليل وجود مواد منفجره، کشته مي‌شوند و فقط وربال و يک ملوان اهل مجارستان زنده مي‌مانند. ملوان مجاري را به بيمارستان مي‌برند و پليس وربال را دستگير مي‌کند و از او مي‌خواهد که بگويد داستان چيست.
وربال که يک افليج است بيان مي کند که جنايات آن‌ها را جنايتکار مخوفي به نام "کايزر شوزه" طراحي و از طريق وکيلي به نام کوباياشي، آنها را بکارگيري و هدايت مي‌کرده است. داستان هايي از کايزر شوزه که هيچ کس تاکنون چهره ي وي را نيز نديده است، در ميان تبهکاران رايج است که اوج سنگدلي و قدرت و تسلط شوزه را در اذهان تداعي مي کند. نقل است که وي در درگيري با مافياي روسيه در برابر تهديد آنها به کشتن همسر و فرزندان شوزه، خود پيشدستانه به کشتن آنها پرداخته و سپس انتقام آنان را از سران مافياي روسيه مي گيرد. همين مسئله در کنار طراحي و ابتکار عمل دقيق شوزه باعث مي شود که تبهکاران حرفه اي به نوعي تسليم و مرعوب وي شوند و درخواست شوزه براي شرکت در جنايات مختلفش را قبول نمايند.
تمام فيلم در طي بازجويي پليس از وربال مي گذرد و سوال اصلي اين است که کايزر شوزه کيست و کجاست؟. پليس متوجه مي‌شود کايزر شوزه يکي از همان پنج نفر است و نقشه ي انفجار کشتي و کشته شدن آنها کاملا از قبل طراحي شده بوده است. مثل آنکه کايزر شوزه از آن‌ها استفاده کرده، سپس آنها را حذف کرده است. در نهايت پليس، کيتون را کايزر شوزه معرفي مي‌کند و جنايتکار بزرگ مشخص مي‌شود. وربال افليج نيز به علت اتمام زمان بازجويي و نداشتن جايگاه مهمي در اين جنايات مرخص مي‌شود که ناگهان پليس از طريق ملوان مجار، مي‌فهمد که کايزر شوزه، کسي جز وربال خرده پا و حقير نيست. اما ديگر دير شده است.

اين داستان را به ذهن بسپاريم و قدري درباره ي قدرت بحث کنيم تا در نهايت بتوانيم به حلقه ي اتصال اين دو مقوله دست پيدا کنيم.
در باب مفهوم قدرت. فرهنگ‏هاى زبان فارسى، واژه قدرت را در مفاهيم «توانستن»، «توانايى داشتن» که معنى مصدرى آن است و «توانايى» که اسم مصدر است به کار برده‏اند (على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه). گاهى نيز مرادف با کلمه «استطاعت» و به معنى قوه‏اى که واجد شرايط تأثيرگذارى باشد به کار رفته است (محمد معين، فرهنگ معين). اما کلمه قدرت در اصل از زبان عربى به فارسى انتقال يافته است. «قدرت» در فرهنگ‏هاى عربى‏زبان، در اصل از ماده «قدر» به معناى «ظرفيت واقعى و حدّ نهايى و کامل هر چيز» گرفته شده است. بعضى از ارباب لغت «قدرت» را با توجه به رابطه آن با «قدر» معنا کرده‏اند، از جمله: قدرت خداوند بر آفريدگانش به اين معناست که ظرفيت و حد نهايى که خود خواسته و اراده کرده است به آنها مى‏دهد.
قدرت، با «عَلى» متعدى مى‏شود و در مفهوم تمکن و تسلط بر کسى يا چيزى به کار مى‏رود (احمد بن فارس، معجم مقاييس اللّغة و طريحى، مجمع‏البحرين) و بعضى ديگر آن را به معنى غنا گرفته‏اند (احمد بن فارس، معجم مقاييس اللّغة) که طبعا با نوعى مجازگويى همراه است و در واقع در اين‏گونه موارد «قدرت» را بر عوامل قدرت اطلاق کرده‏اند.
اما قدرت سياسى نيز که در اينجا بيش از همه مدنظر است اينگونه تعريف شده است، «مى‏توان قدرت را وجود يک اراده مستولى و چيره که اراده‏هاى ديگر در طول آن قرار دارد دانست» (بخشايشى، احمد، اصول علم سياست، ص73) يا «قدرت مجموعه‏اى از عوامل مادى و معنوى است که موجب به‏اطاعت درآوردن فرد يا گروه توسط فرد يا گروه ديگرمى‏گردد» (عميد زنجانى، فقه سياسى، ج1، ص56). يا «توانايى دارنده آن است براى واداشتن ديگران به تسليم دربرابر خواست خود به‏هرشکلى» (داريوش آشورى، دانشنامه سياسى، ص247). (کالبدشناسى مفهوم قدرت، محمدحسين اسکندرى)

حال با توجه به تمام تعاريف ذکرشده، اگر تعريف عمومي از قدرت را که عبارتند از: توان تحميل اراده ي شخصي بر ديگري مي باشد به عنوان مبنا قرار دهيم، مي توانيم بگوييم که قدمت مفهوم قدرت در تاريخ، به آغاز خلقت انسان باز مي گردد. چرا که از همان آغاز، مسئله اي همچون برتري انسان بر فرشتگان و عدم طبعيت شيطان از فرمان خداوند به سجده بر انسان، بواسطه ي وجود کبر به عنوان يکي از صفات سه گانه ي اصلي ضعف و سقوط يعني کبر، طمع و حسد(طرح معرفت الضعف، انديشکده ي يقين)، مطرح مي شود که مولفه ي اصلي در آن نيز قدر و قدرت مي باشد. از منظري جامع تر نيز، اگر هدف از خلقت و زندگي انسان، رسيدن به کمال باشد، بايد گفت که اولين نتيجه ي کمال از بين رفتن نقايص و ضعف هاي انسان مي باشد که به مفهومي ديگر رسيدن به قدرت مطلق است. هرچند بايد توجه داشت که به حکم پيامبران ظاهري و پيامبر باطني(عقل)، قدرت مطلق، تنها در نزد خداوند قادر مطلق است و تنها به خواست اوست که شخصي عزيز مي شود. از اينرو مي توان گفت محور تمامي حرکات، کنش ها و واکنش ها در خلقت، فارغ از صحيح يا نا صحيح بودن، تلاش براي کسب قدرت مطلق(کمال) است. از خوانندگان گرامي خواهش مي کنم که به جمله ي " فارغ از صحيح يا غلط بودن" توجه نمايند چرا که پرواضح است که بسياري از قدرت طلبان هيچ گاه با نگاه متعالي به کمال نمي نگرند و تنها با افراط در خواست فطري انسان ها در کسب قدرت و رفع نواقص و نياز ها تا حد کمال، و سوء فهم در رابطه با نيات، تلاش ها و روش هاي بدست آوردن قدرت، در نسبت با آن دچار اشتباه شده و بر طبق سنت الهي مانند ديگر زورمندان و ستمگران تاريخ دچار زوال و نابودي مي شوند.
اما آنچه ما به دنبال آن هستيم بررسي و انطباق تعاريف فوق با شخصيتي همچون "کايزر شوزه" در "مظنونين هميشگي" مي باشد. چرا که وي علارغم نداشتن هيچ يک از مولفه هاي اصلي قدرت همچون زور، ثروت، اطلاعات که در امواج مختلف تمدن بشري(اول،دوم،سوم) مطرح است (آلوين تافلر، جابجايي در قدرت) مي تواند اراده ي خود را بر اراده و خواست تبهکاران ديگر چيرگي دهد و موفق به، به اطاعت درآوردن گروه تبهکاران در راستاي اهداف و خواست خود مي شود. پس "کايزر شوزه" از چه مولفه اي از قدرت استفاده مي نمود؟
"کايزر شوزه" فارغ از اين که در چارچوب شخصيت وربال افليج به عنوان يک موجود زنده واقعيت پيدا مي کند اما چيزي بيش از يک توهم نيست. توهم قدرتي مخوف، که حاصل داستان هاي ساخته پرداخته و منتشر شده در سطح جامعه ي هدف است. تبهکاران از تبعات قدرت و خشم کسي(شوزه) مي ترسيدند و سر تعظيم در برابر اراده ي کسي فرود مي آوردند که وجود نداشت و درست از همين رهگذر است که وربال افليج به قدرتي دست پيدا مي کند که گويا وي واقعاً "شوزه" يعني همان تبهکار قدرتمند و بي رحم افسانه اي مي باشد که تبهکاران ترس و آرزوي همکاري با وي را توأمان در دل خود دارند. البته در سناريو بطور کامل مشخص نمي شود که آيا داستان هايي که در رابطه با "شوزه" نقل مي شود واقعيت داشته است يا خير؟. و يا اينکه شخصيت واقعي "شوزه" است يا "وربال"؟. اما نکته دقيقاً اينست که، در همين نقطه است که مرز بين واقعيت و خيال در نورديده مي شود و قدرت از دل اين وادي بدون مرز بيرون مي آيد. چرا که اين افسانه ها چه واقعيت داشته باشند و چه نداشته باشند، آن چيزي که واقعيت دارد، قدرت بدست آمده ي "وربال" از طريق توهم "شوزه" است. در همين نقطه است که قانوني بسيار مهم در تعامل با قدرت، خود را نشان مي دهد و آن عبارت است از:
دکترين توهم قدرت: هر توهمي از قدرت، حاصل از تکثير و انتشار نشانه هايي از قدرت، فارغ از واقعيت يا عدم واقعيت آن نشانه ها، که بصورت تصويري ذهني در ذهن مورد هدف ايجاد و از سوي آن مورد پذيرش قرار گيرد و خود موجب پذيرش اراده ي کنش گر از سوي هدف شود، خود به قدرتي واقعي تبديل خواهد شد.
البته در همين ابتدا بايد ذکر نماييم که دکترين خانه ي عنکبوت(توهم قدرت) خود داراي صلابت قدرت نرم است و معمولا با بهره گيري از حوزه ي قدرت فرهنگي اطلاعاتي رواني، با استفاده از دکترين قدرت اقدام اقناعي و ارضاعي، سعي در القاء و تثبيت تصوير و احساس مد نظر خود، از قدرت خود، در ذهن و قلب هدف مي کند. البته ممکن است که استفاده کننده از آن در بخشي از فرايند به استفاده از قدرت هاي سخت و نيمه سخت بپردازد. اما از آنجا که براي موفقيت نياز به سيادت بر مغز ها و تصرف قلب ها دارد، قدرت حاصل از اين دکترين پايه در قدرت نرم دارد.
اما آنچه در ادامه کاملاً مشخص است اينست که اين چرخه ي ارتقاء قدرت بر مبناي دکترين خانه ي عنکبوت(توهم قدرت)، از قدرت پايه ي نزديک به صفر نيز قابليت آغاز را دارد. لذا در مرحله ي اول شخص حقوقي يا حقيقي صاحب قدرت هرچند ناچيز، صرفاً بايد بتواند با انتخاب درست و متناسب نشانه هايي از قدرتِ خود و تکثير و انتشار آن در ميان جامعه ي هدف، تصويري دلخواه از ميزان قدرت خود را ارائه دهد که مورد پذيرش جامعه ي هدف نيز قرار گيرد. همين ضرورت ايجاب مي کند که اولاً، اطلاعات منتشر شده ي اوليه از صاحب قدرت و قدرتِ مادر، ناچيز يا هدايت شده باشد. و ثانياً تصوير ساخته شده در طي هر دوره از چرخه، فاصله ي فاحشي از قدرت مادر خود نداشته باشد.
بنابراين در مرحله ي دوم، عامل و هدايت کننده ي چرخه با رعايت نکات گفته شده بتواند، فرايند را هر چه بهتر انجام دهد، خواهد توانست توهمي هرچه بيشتر باور پذير ايجاد کند که پايه ي فرايند پياده سازي دکترين مي باشد. بطور مثال توهم ايجاد شده از قدرت ارتش آمريکا برخي از سياسيون کشور ما را با اطلاعات ناچيزي که از قدرت آمريکا در زمان لشگر کشي به عراق و افغانستان داشتند، بر آن داشته بود، به استهزاء اينگونه تحليل و بيان کنند که " چه کساني توانايي مقابله با قدرت آمريکا را خواهند داشت؟ آيا تفنگ چي هاي ملا عمر مي توانند در مقابل ارتش آمريکا بايستند؟" که امروزه مشخص شده است اين تحليل به چه اندازه سطحي بوده است.
اما، مهمترين مرحله يعني مرحله ي سوم از اين چرخه عبارتند از، پذيرش تصوير حباب گونه ي بوجود آمده از قدرتِ اوليه توسط عامل قدرت، از سوي جامعه ي هدف و احساس ضعف فزاينده ي جامعه ي هدف در برابر عامل قدرت مي باشد که در سال هاي اخير جلوه ي آن را در بسياري از مسئولين مرعوب شده ي داخلي و احساس ضعف فزاينده ي آنها در برابر تهديدات فزاينده ي قدرت هاي استکباري در پرونده هاي مختلف ملي همچون پرونده ي هسته اي مشاهده مي کنيم. اگر اين مرحله به خوبي و با گستردگي و نفوذ فراوان انجام و پشت سر گذاشته شود، نتيجه ي آن در گام بعدي به خوبي خود را نشان مي دهد.
در اين گام پذيرش توهم ايجاد شده و احساس ضعف در برابر آن به پذيرش اراده ي عامل قدرت و تسليم در برابر خواسته ي آن منجر مي شود که باعث مي شود جامعه ي هدف به خواسته هاي عامل قدرت عمل نمايد که قاعدتاً منجر به افزايش قدرت عامل خواهد شد و در اين مرحله توهم قدرت ايجاد شده خود به قدرتي عيني و واقعي در ابعاد توهم انتشار يافته، تبديل مي-شود. در اينجا بررسي رفتار چرخه و تغييرات در ابعاد قدرت در دفعات پي درپي تکرار چرخه، ما را به نتايجي مي رساند که به شکل روبرو خود را نمايان مي سازد.
نتايج به اين صورت است که با استفاده از اين دکترين و طي هر دور از چرخه، قدرت هم در ابعاد افقي يعني ميدان اثر و نفوذ، تشديد و گسترش پيدا مي کند و هم در بعد عمودي، يعني در سطوح قدرت به سطحي بالاتر ارتقاء مي يابد. شايد در نگاه اول اين بحث به نظر کمي گنگ بيايد اما اگر به نحوه ي حرکت صاحبان قدرت در زندگي بشري نظر کنيم، نحوه ي عمل اين دکترين که راز بوجود آمدن بخش بزرگي از قدرت بسياري از قدرتمندان بوده است، براي ما شفاف تر خواهد شد. يکي از نمونه هاي بارز و ساده ي استفاده از اين دکترين، استفاده توسط سرويس هاي مشهور اطلاعاتي است. انتشار اخبار، خاطرات، گزارشات، فيلم هاي مستند و داستاني و .... همه همه انتشار نشانه هايي از قدرت سازمان هايي است که اطلاعات خاصي از آنها در دسترس نيست. و تقريباً تمامي موارد انتشار يافته نيز حاوي کد ها و نشانه هايي است که هدايت شده به ساخت تصويرذهني دلخواه اين سازمان ها در اذهان جوامع هدف مي پردازند که قاعدتاً آنها را وادار به پذيرش توهمي از قدرتِ هرچه بيشتر اين سازمان ها مي کند. تا کنون به چرايي انتشار کتاب هاي خاطرات ماموران اين سازمان ها و يا همکاري آنها در توليد فيلم هاي سينمايي و ... فکر کرده ايد؟ از همين منظر است که سازمانهايي همچونNSA ، CIA يا Mossadبا انتشار مطالبي کنترل شده از خود، در ذهن مخاطبين خود در سراسر جهان، تصويري را حک مي کنند که گوياي گستردگي عمليات ها و نفوذ آنها در سراسر جهان و در تمامي زمينه ها مي باشد. اين تصوير غير مستقيم به مخاطب مي فهماند که هر چند ما براي آزادي و دموکراسي(آمريکايي) مبارزه مي کنيم اما هر حرکتي هرچند ناچيز در هر نقطه از جهان بر خلاف منافع ما در حال روي دادن باشد، متوجه آن شده(قدرت مخوف اطلاعاتي) و با داشتن امکاناتي بي بديل و پيشرفته(ثروت و دارايي-ها) با آن بدون گذشت برخوردي شديد(زور) خواهيم کرد و در اين ميدان کسي را توان مقابله يا فرار از قدرت ما نخواهد بود. در همين نقطه است که ذهن انسان هاي سست عنصر بر طبق اين دکترين، توهم قدرتي اينچنيني را پذيرفته و مرعوب قدرتي مي شوند و درراستاي اراده اي قدم بر مي دارند که چندين برابر ضعيف تر از چيزي است که خود را نشان مي دهد. و همين جاست که مشابهت با خانه ي عنکبوت با عمل اين سازمان ها رخ مي نماياند، چرا که عنکبوت نيز داشته ي اندک خود را با استفاده از تکنيک انتشار و پخش نمودن و ايجاد شبکه به تصويري گسترده از شبکه هاي تور تبديل مي کند و به اين واسطه سعي در گسترده کردن ميدان نفوذ و قدرت خود مي کند، که در ادامه نيز با تسليم شدن و پذيرش قدرت و اراده ي عنکبوت توسط مرعوبين و به دام افتادگان، قدرت عنکبوت عينيت يافته و به واقعيت تبديل مي شود. با توجه به اين مسئله تعجبي ندارد که چرا بسياري از تحليل گران، سازمان هايي مثل CIA يا Mossad را سازمان هايي داراي قدرت استراتژيکي و قابليت تاثيرگذاري در سطح استراتژيک مي پندارند در حالي که مطالعه ي حرکات اين سازمان ها نشان مي دهد که اين سازمان ها حداکثر سطحي عملياتي دارند و صرفاً با استفاده از دکترين توهم قدرت است که خود را داراي سطوح بالاي قدرت و تاثيرگذاري به مخاطبان شناسانده اند. چرا که سازمانهايي از اين دست همچون موساد در آزمونهايي همچون جنگ 2006 لبنان، هيچ گاه توانايي تاثيرگذاري در سطح استراتژيک و تغيير در معادلات استراتژيک جنگ را نداشتند چه اينکه اگر داشتند، نتيجه ي جنگ به نفع حزب الله پايان نمي يافت. و يا نکته ي قابل توجه اينست که هيچ يک از عمليات هاي موساد در تاريخ اين سازمان، تاثيراتي در سطح استراتژيک نداشته است.
در مثالي ديگر که جنبه ي عمومي تري دارد. حوزه ي اقتصاد را مورد بررسي قرار مي دهيم. تمامي عزيزان صاحب نظر اين حوزه اذعان دارند که هر قدر مفهومي به نام اعتبار در رابطه با يک قدرت اقتصادي بيشتر باشد توانايي اعمال قدرت آن بيشتر خواهد بود. اعتبار از سطح داد و ستد هاي خرد در بازار ها تا سطح تعاملات اقتصادي ميان تمدني که توسط شبکه ي مالي صهيونيزم جهاني و با مکانيزم هايي همچون بانک جهاني و WTO و ... کنترل مي شود، اهميت خود را حفظ مي کند. ابعاد کار به نحوي گسترده است که نبايد فراموش کنيم که جرقه ي بحران اقتصادي اخير نيز با عدم توانايي بازپرداخت، وام هاي مسکن خريد خانه توسط خانواده هاي آمريکايي، که به شکل اوراق به برخي بانک هاي اروپايي فرخته شده بود، آغاز شد. باز در اينجا اعتبار است که حرف اول را مي زند. چرا که بانک هاي اروپايي به واسطه ي اعتبار خدشه ناپذير اقتصاد آمريکا، شکي در بازپرداخت اين وام ها با سود هاي بالا نداشتند. اما آيا اين اعتبار مانند هميشه چيزي جز، تصويري از قدرت اقتصادي بود که ديگران آنرا پذيرفته بودند و به همين خاطر تسليم اراده ي آن مي شدند و به آن اعتماد داشتند، بود؟. آيا قدرت اقتصادي آمريکا لايق اعتبار آن در سراسر جهان بود.؟ مطمئناً قدرت اقتصادي آمريکا به نمايندگي از صهيونيزم جهاني به اندازه ي تصوير ساخته شده از اين قدرت در سراسر جهان نبود. چرا که همين اختلاف سطح قدرت اقتصادي واقعي آمريکا و توهم ايجاد شده از اين قدرت در اذهان جهانيان بود که، بطور ناگهاني به شکل بحران اقتصادي بروز کرد. حال فرض کنيد در اين سلسله بحران هاي مالي که منجر به ريزش توهم قدرت اقتصادي آمريکا شد، کار به فروپاشي اعتماد جهاني به دلار و پشتوانه ي آن بکشد و دلار از چرخه ي معاملات کنار گذاشته شود. آيا نتيجه جز اين خواهد شد که توان واقعي قدرت اقتصادي آمريکا از زير اعتبار موهومي و قدرت بدون پشتوانه ي دلار نمايان شود؟ آيا تمامي جهان متوجه اين مطلب نخواهند شد که در طي ساليان گذشته آنگلو صهيون ها با استفاده از اين دکترين چه توهم غير قابل خدشه اي را از قدرت خود در ذهن ايشان شکل داده اند به نحوي که تمامي جهانيان، تسليم اراده ي حاصل از قدرت موهومي اقتصادي آنها شوند؟.

به هر صورت تمامي موارد و مثال هاي پيش گفته جهت درک ابتدايي از اين دکترين با هدف تقريب ذهني عزيزان به مفهوم دکترين خانه ي عنکبوت ذکر شد، اما اگر بخواهيم در سطحي پيشرفته تر به بررسي نحوه بهره گيري از اين دکترين در سطوح استراتژيکي يا فوق استراتژيکي و مدل تقويت شبکه اي قدرت حاصل از آن اشاره نماييم مي توانيم به موردکاوي بهترين بهره گيرندکان از اين دکترين يعني صهيونيست ها بپردازيم که البته پيش نياز آن اتفاق نظر بر اين نکته است که صهيونيزم جهاني فارغ از سابقه ي طولاني خود در عرصه ي قدرت جهاني، امروزه بصورت يک شبکه ي پيچيده ي در هم تنيده در تمامي زمينه ها، به توليد و اعمال قدرت و کنترل امور در سراسر جهان مي پردازد.
لذا براي اين بررسي، با مبنا قرار دادن رايجترين پارادايم تقسيم بندي قدرت يعني پارادايم قدرت هاي ارگانيکي، حوزه هاي قدرت را به ترتيب صلابت(سخت، نيمه سخت، نرم) به قدرت هاي نظامي ، سياسي اقتصادي اجتماعي ، فرهنگي و اطلاعاتي، تقسيم مي کنيم. از جمله نکاتي که در اين مدل بايد به آن توجه کرد اينست که اين قدرت ها نه تنها از يکديگر جدا نيستند، بلکه با يکديگر هم پوشاني و تعامل نزديک دارند، به نحوي که تغييرات در يک حوزه، در 4 حوزه ي ديگر نيز اثر مي گذارد و اين در هم تنيدگي و پيچيدگي ميان اين حوزه ها تا سطوح پاييني، يعني مولفه ها و زمينه هاي مختلف هر يک از اين حوزه-هاي قدرت با حوزه هاي ديگر پيش مي رود. و يا بسياري از زمينه ها و موضوعات مبتلا به حکومت ها، داراي ابعاد مختلفي از هر يک از اين قدرت ها مي باشند.
لذا با کنار هم قرار دادن اين نکته و مثال هاي پيش گفته در باب اِعمال دکترين توهم قدرت در هر يک از حوزه هاي 5 گانه ي قدرت، در وهله ي اول به اين نکته ميرسيم که شبکه ي جهاني صهيونيزم با اِعمال دکترين خانه ي عنکبوت و طي اين چرخه در هريک از اين حوزه ها(5 گانه) و زمينه هاي متعلق به آنها، نه تنها حجمي خيالين از قدرت را به واقعيتي از قدرت تبديل کرده و به ميزان واقعي قدرت در آن حوزه ها مي افزايد، بلکه نکته ي مهمتر اين است که علاوه بر اين افزايش قدرت در هر حوزه در لايه ي اول، به دليل پيوستگي و تاثير گذاري هر يک از حوزه هاي 5 گانه ي قدرت بر ديگر حوزه ها، در لايه ي بعدي نيز ، افزايش قدرت در هريک از اين حوزه ها به افزايش قدرت در حوزه هاي ديگر خواهد انجاميد و اِعمال اين دکترين در سطح استراتژيکي مرکب (به معني سطحي که به بررسي ترکيبي حوزه هاي 5 گانه ي قدرت مي پردازد)، به شکل يک شبکه ي هم-افزايي قدرت، ميان اين 5 حوزه ي قدرت و مولفه ها و زمينه هاي مختلف آنها، ظهور و بروز پيدا مي کند. بطور مثال اگر صهيونيزم جهاني توانايي اِعمال قدرت نظامي در مناطقي چون عراق و افغانستان را داراست به پشتيباني قدرت اقتصادي است که اين لشگرکشي ها را پشتيباني مي کند و اين قدرت اقتصادي نيز براي تقويت هرچه بيشتر خود از دکترين خانه ي عنکبوت استفاده کرده است. يا در حالت عکس آن، اگر کشوري مانند جمهوري اسلامي نيز به تهديدات غرب وقعي نمي نهد. يکي از دلايل آن اين مسئله است که بخشي از قدرت اقتصادي بدست آمده از اِعمال دکترين توهم قدرت در اين حوزه، پس از بحران مالي، فرو ريخته و استراتژيست هاي جمهوري اسلامي متوجه اين مسئله شده اند که اقتصاد غرب، توانايي پشتيباني از هرگونه جنگ تمام عيار، ما بين غرب و ايران را نداشته و نخواهد داشت. در ديگر زمينه ها، مي توان به اين مثال اشاره نمود که سيطره ي قدرت فرهنگي آمريکا بر جهان و در سطوح پايينتر، القاء توهم بهشتِ سبک زندگي آمريکايي به جهانيان در حوزه ي فرهنگ، زمينه ي سيطره ي محصولات آمريکايي و حضور قدرتمند آنان را در بازار هاي جهان ايجاد مي کند که به نوبه ي خود به تقويت قدرت اقتصادي آمريکا منجر مي شود.
به هر حال، فارغ از اينکه، اين دکترين خود راهي براي کسب قدرت است و سوالات مختلف مطروحه، که آيا در چهارچوب اسلام مي توان از اين دکترين بهره برد؟ و اينکه آيا شروطي بر آن مترتب مي شود يا خير؟و.... آنچه در نهايت مي توان با توجه به تمامي تئوريها، موارد و مثال هاي گفته شده و نشده در اين مجمل بيان نمود، اينست که آنچه ما به عنوان مجموعه ي قدرت استراتژيک شبکه ي جهاني صهيونيزم مي شناسيم هر چند مبتني بر حجمي از قدرت واقعي مي باشد. اما تصويري از قدرت است که در شبکه اي هم افزا، متشکل از لايه هاي مختلف اوليه ي هريک از اين حوزه هاي قدرت و سپس در گام بعدي در لايه-هاي مختلف ثانويه ي سطوح ترکيبي حاصل از اين حوزه ها، به شکل تصاعدي و نمايي، اغراق و تصوير شده است. و بخش اعظمي از اين قدرت موهومي شيطاني، صرفاً با پذيرش توهم اين قدرت و اراده ي صادر شده از آن، از سوي مستضعفين، به قدرت مستکبرين افزوده شده است.
اما به عنوان گفتار آخر، بايد توجه داشت که کساني در دام اين قدرت موهومي گرفتار مي شوند که همچون دسته هاي پشه به هيچ تکيه گاه استواري متصل نباشند و خود را در تور اين عنکبوت شيطاني بيفکنند و مرعوب قدرت وهم آلود آن شده و آن را بپذيرند و تنها کساني مي توانند اين توهم را در هم شکنند که آن را نپذيرفته و باور نکنند و در برابر اراده ي بي پايه ي اين قدرت موهومي ايستادگي و مقاومت نمايند، که همين مقاومت است که قدرت پوشالي آنان را در هم مي شکند. فراموش نکرده ايم که به شهادت دشمنان، افسانه اي مرکاوا(تانک پيشرفته ي اسرائيلي) با موشکهايي(AT 4 & 5) در هم مي شکست که توليد دهه ي 70 ميلادي بود. ناوچه هاي پيشرفته آنان با موشکي در هم مي شکست که 100/1 آن ناوچه ها نيز قيمت نداشت و ارتش افسانه اي، توسط جواناني در هم مي شکست که فارغ از اندک بودن نفرات و پيشرفته نبودن ادوات، افسانه نبودند، بلکه حقيقت داشتند. جواناني که از امام خود آموخته اند، با نور حکمتي که از قلب سليم آنان تابش پيدا مي کند در ظلمات آخرالزماني، حق و باطل را تشخيص داده و پوشالي بودن قدرت هاي باطل عنکبوتي را درک کنند و با بکاربستن ايمان و اراده هاي پولادين متصل به منبع قدرت لايزال الهي، بر اين قدرت ها فرياد زنند که "هيچ غلطي نمي توانند بکنند" و بفهمانند که سال هاي 1982(فتح خرمشهر) ، 2000(عقب نشيني اسرائيل)، 2006(جنگ 33 روزه)، 2010 ،2012 ، .... هيچ تفاوتي نخواهد داشت و باز در هجوم اراده هاي حقيقي و پولادين اين جوانان، اين خانه ي افسانه اي عنکبوت است که در هم خواهد شکست. انشاءالله.