گروه فرهنگی مشرق - فیلم یاسین نخستین ساخته حامد امرایی در ماه مبارک رمضان اکران شد. فیلمی که تم و مضمونی دینی دارد و در کنار آثار اکران شده تناسبی مضمونی با ماه مبارک رمان دارد. اما گاهی فرامتن یک فیلم از متن اثر جنجالی تر و جذاب تر است. امرایی در گفتگو با مشرق موضوعاتی از پشت پرده فیلم را با ما در میان گذاشت که برای نخستین بار در رسانه های مطرح می شود. آنچه در قالب گفتگو منتشر می شود اعترافات صادقانه یک جوان با استعداد که فیلم نخستش قربانی یک اتفاق ساده شد.
***شاید برای اولین و آخرین بار بخواهم از شما بپرسم در روند تولید فیلم چه اتفاقی افتاد. آنچه بر شما و پروسه تولید فیلم گذشت را می خواهم بدانم. چه شد که فیلم و پروسه تولید متوقف شد ؟
من فیلمنامه ای داشتم به نام «پرواز زنبورها» به قلم آقای سید ناصر هاشم زاده بر اساس طرحی از خودم، ایشان را برای همکاری دعوت کردم .آقای هاشم زاده فیلمنامه ای با عنوان «پرواز زنبورها» (عنوان از خودم بود) را نوشتند. قصه، موضوع و سوژه فیلم با روایتی که در فیلم یاسین می بینید بسیار متفاوت است. جهان فیلم، شبیه جهان فیلم «رنگ خدا» آقای مجیدی بود. نمی خواهم بگویم شبیه، اما دنیای فیلم، به رنگ خدای آقای مجیدی شباهت داشت.
پروانه ساخت برای فیلم پرواز زنبورها گرفتیم، در آخرین روزهای تصدی مسئولیت آقای شمقدری. وارد پیش تولید شدیم و کستینگ(انتخاب بازیگر ) ما هم انجام شد، آقای فرخ نژاد به فیلم دعوت شده بود و در واقع یک هفته ای از پیش تولید گذشته بود که آقای علی اکبری طبق رسم معمولی که دارند و کاملا رسم پسندیده ای است، فیلمنامه را برای تعدادی از همکاران و دوستان فرستادند که نظرشان را بگویند، از جمله آقای مجید مجیدی. آقای مجیدی آن زمان، آلمان بودند، سر پست پروداکشن فیلم محمد (ص). فیلمنامه ما را خواندند و زمانی که برگشتند گفتند که این فیلمنامه متعلق به من است و می خواهم بعد از محمد رسول الله (ص) و در آینده این پروژه را کار کنم. ما خیلی شوکه شدیم چون در پیش تولید بودیم.
***طرح اولیه فیلم برای شماست؟
بله طرح اولیه از من بود و پرداخت و نگارش فیلمنامه بر عهده آقای هاشم زاده بود.
***چون آقای هاشم زاده قبلا با آقای مجیدی همکاری کرده اند، ظاهر ماجرا این است که قصه هایی بین این دو نفر رد و بدل شده بود و ایشان همان قصه ها را در فیلمنامه شما کپی کرده اند؟
نه. واقعا اینطور نبوده است. چون ما ریشه یابی کردیم و سریع سرنخ ها را پیدا کردیم. خود آقای هاشم زاده را دعوت کردیم به دفتر. از ایشان پرسیدیم ماجرا چیست ؟ ایشان هم گفت آقای مجیدی نه سندی دارند و مدرک مکتوبی. آقای مجیدی هیچ سند مکتوبی در دست ندارد که ادعا کند این کار مربوط به من است. بهرحال وقتی با آقای مجیدی صحبت کردیم، متوجه شدیم چندسال قبل ایشان با آقای هاشم زاده یک گفتگوی شفاهی داشته اند، راجع به بخشهایی از این فیلم مثلا راجع به پسری در دل جنگلهای شمال، که پدرش زنبوردار عسل است و خود پسر بچه، حافظ قرآن است، مثلا یک سکانس بخصوصی که آقای مجیدی به آن اشاره داشت این بود که این پسر هروقت کنار کندوها و زیر درختی، تلاوت قرآن دارد، زنبورها او را نیش نمی زنند و یک حال و هوای معناگرایانه دارد و به نوعی زنبورها در اطراف او طواف می کنند. بهرحال چنین مدل هایی در فیلم بود که آقای مجیدی بیشتر به این لحظات اشاره داشتند. اما آقای هاشم زاده گفتند که اصلا چنین چیزی نیست و این یک گفتگوی شفاهی بوده و هیچ چیزی ثبت نشده است که بخواهیم بگوییم فیلمنامه نوشته شده یا طرح مکتوب و ثبت شده ای وجود دارد ولی ما به احترام آقای مجیدی، گفتیم وارد این جنجال نشویم، در هر صورت ما می توانستیم این فیلم را بسازیم، پروانه ساخت هم داشتیم.
***این هم نشانه محافظه کاری آقای علی اکبری است که کلا آدم محافظه کاری است.
بهرحال گفتیم ما می توانیم این فیلم را بسازیم اما حوصله جار و جنجال بعد از آن را نداریم. در هرصورت احترام خاصی هم برای آقای مجیدی قائل هستیم از نظر جایگاه و کارنامه ای که ایشان دارند
***اما در هرصورت فیلمنامه و طرح ثبت شده ای در کار نبود.
خیر جایی ثبت نشده بود، در صورتی که فیلمنامه ثبت شده مال من بود. من واقعا فقط بخاطر علاقه ای که به آقای مجیدی دارم گفتم آقای علی اکبری وارد این جنجال ها نشویم بهتر است. گفتند چه کنیم؟ تصمیم گرفتیم که فیلمنامه را تغییر دهیم.
***قانون نانوشته ای وجود داشت که لزوما با آقای هاشم زاده ادامه همکاری بدهید؟
ما همان لحظه با آقای هاشم زاده قطع ارتباط کردیم. از ایشان تشکر کردیم و دستمزد ایشان را تمام و کمال پرداخت کردیم و فیلمنامه را با احترام کنار گذاشتیم. حالا تصور کنید که فیلم در مرحله پیش تولید بود، بخشی از بازیگران قرارداد بسته اند، مثلا 25-20 روز دیگر هم فیلمبرداری داریم و ناگهان در مرحله پیش تولید چنین اتفاقی افتاده است. بنابراین فیلمنامه به نوعی رفت روی هوا! گفتیم چه کار باید کرد؟ بر اساس آن بیس و تمی که فیلم ما داشت، آقای علی اکبری خودشان طرحی را بر اساس یک ماجرای واقعی نوشتند.
این که می گویم ماجرای واقعی یعنی فردی که در این فیلم نقش آن را آقای فرخ نژاد بازی می کنند، به عینه هستند و سرگذشت او را از زبان خود آقای علی اکبری می توانید بشنوید. آقای علی اکبری طرحی دادند و گفتند حداقل با بیس و تمی که قرار بود در آن فیلم کار کنیم، بیایید و بر اساس ایده من کار کنید. خب ایده را مطرح کردند و در زمان مورد اشاره دیگر در خدمت آقای هاشم زاده نبودیم. آقای علی اکبری و چند نفر دیگر از دوستان، بر اساس ایده آقای علی اکبری شروع کردند به سیناپس نوشتن و حتی از آقای فرخ نژاد هم کمک گرفتند، چون در لحظه به لحظه فیلمنامه حضور داشتند، حداقل در شخصیت پردازی خودشان . خب به نوعی فیلمنامه نوشته شد، البته کامل نه .من هیچ نقشی در فیلمنامه ای که الان میبینید نداشتم!»
***امیر عربی نوشت؟
آقای عربی در بخش های اولیه به ما کمک کردند ولی ایشان هم از همان نیمه های فیلمنامه بخاطر اختلاف نظر و سلیقه متفاوتی که با آقای علی اکبری داشتند، خیلی ادامه نداد. چون ایشان تزهایی برای ادامه فیلمنامه داشت، مثلا برای پایان فیلم نظر متفاوتی داشتند و خرده روایت های که خیلی به مذاق و سلیقه آقای علی اکبری خوش نیامد و در واقع به نوعی همانطور که در تیتراژ نوشته شده، فیلمنامه کار گروهی، به همین صورت گروهی نوشته شد.. خود آقای علی اکبری بودند به همراه چند نفر دیگر، در بخشهای اولیه هم آقای امیر عربی بودند که بعدتر ادامه همکاری میسر نشد.
***یک بخشهایی هم از فیلمنامه هاشم زاده برداشت شده؟
در حد بسیار بسیار کم.
***کلیت فیلمنامه را به عنوان کارگردان قبول داشتی که آنرا کارگردانی کنی؟
ما نزدیک جشنواره فجر بودیم، آبان باید کار را کلید می زدیم، خب همه چیز تقریبا آماده شده بود. یک بخش مالی هم بود که مرکز گسترش در این زمینه داستانی دارد که بعدا تعریف می کنم! اصرار داشتند که فیلم باید به فجر برسد و ما اواخر مهر ماه را پشت سر می گذاشتیم، بنابراین کار باید به سرعت کلید می خورد. خیلی جالب است ما در واقع با فیلمنامه ناقص، فیلمنامه ای که هنوز کامل نشده کار را شروع کردیم. گفتیم برویم در دل کار و دوستان هم در طول این 15-10 روزی که فیلمبرداری تهران را می خواهیم بگیریم ادامه کار را می نویسند! ما سکانس اول را با خانم هنگامه قاضیانی در تهران گرفتیم. طبق برنامه ریزی انجام شده، ما 15-10 روز در تهران فیلمبرداری داشتیم چون قصه ما اصلا چیز دیگری بود.
روز اول را فیلمبرداری کردیم، ناگهان خانم قاضیانی که البته از قبل سرماخوردگی داشتند، همان روز بعدازظهر دچار کسالتی شدند و پزشک ایشان توصیه کردند که 8-7 روز ایشان باید استراحت مطلق کنند! حنجره ایشان هم کمی آسیب دیده بود. ساعت یازده شب آقای علی اکبری با من تماس گرفت که ما باید پارت فیلمبرداری را عوض کنیم یعنی یا باید خانم قاضیانی را عوض کنیم که البته این کار غیرحرفه ای است اما گروه داشت صدمه می دید. اما کسالت برای همه پیش می آید. برای اینکه ایشان در پروژه بمانند و بهبود پیدا کنند، 8-7 روز زمان نیاز داشتیم . پیش خودمان گفتیم برویم بخشهای مربوط به شمال را بگیریم. ما چیزی به نام فیلمنامه بخش شمال هنوز نداشتیم. پارت تهران را نوشته بودیم و بر مبنای آن، کسدینگ انجام شده بود و در واقع خیلی عجولانه تصمیم گرفتیم که حداقل بخاطر شرایط آب و هوایی هم که شده (چون آب و هوای شمال آن موقع بد نبود) می رویم و بخش های شمال را می گیریم! ما فردا صبح همراه آقای بدخشانی و هومن معصومی و دوستان دیگر حرکت کردیم و رفتیم شمال. از 48 ساعت بعد هم تیم به ما ملحق شد و شمال را شروع کردیم.
روز اول را فیلمبرداری کردیم، ناگهان خانم قاضیانی که البته از قبل سرماخوردگی داشتند، همان روز بعدازظهر دچار کسالتی شدند و پزشک ایشان توصیه کردند که 8-7 روز ایشان باید استراحت مطلق کنند! حنجره ایشان هم کمی آسیب دیده بود. ساعت یازده شب آقای علی اکبری با من تماس گرفت که ما باید پارت فیلمبرداری را عوض کنیم یعنی یا باید خانم قاضیانی را عوض کنیم که البته این کار غیرحرفه ای است اما گروه داشت صدمه می دید. اما کسالت برای همه پیش می آید. برای اینکه ایشان در پروژه بمانند و بهبود پیدا کنند، 8-7 روز زمان نیاز داشتیم . پیش خودمان گفتیم برویم بخشهای مربوط به شمال را بگیریم. ما چیزی به نام فیلمنامه بخش شمال هنوز نداشتیم. پارت تهران را نوشته بودیم و بر مبنای آن، کسدینگ انجام شده بود و در واقع خیلی عجولانه تصمیم گرفتیم که حداقل بخاطر شرایط آب و هوایی هم که شده (چون آب و هوای شمال آن موقع بد نبود) می رویم و بخش های شمال را می گیریم! ما فردا صبح همراه آقای بدخشانی و هومن معصومی و دوستان دیگر حرکت کردیم و رفتیم شمال. از 48 ساعت بعد هم تیم به ما ملحق شد و شمال را شروع کردیم.
***با یک سری خرده روایت شروع به ساخت فیلم کردید ؟
بله با یک سری سکانس های تقریبا ناقص و در واقع هنوز تولیدمان را کامل کار نکرده بودیم!
***پیش خودتان نگفتید که این کار با یک فیلمنامه ناقص، ممکن است آینده هنری من را به مخاطره بیندازد. یا پیش خودتان بگویید بهتر است برگردم و این کار را نکنم و به خودم لطمه نزنم؟
به همه این داستان ها فکر می کردم . ببینید خیلی سختی کشیده بودم چون می دانید که در شرایط کنونی، ساخت فیلم اول، مصیبتی برای خودش دارد . من قصه پر غصه ای برای ساختن فیلم اولم دارم. برای ساختن «پرواز زنبورها» شاید بیش از یکسال برای گرفتن پروانه ساختش، دوندگی کردم. مراحل پروانه ساخت گرفتن برای این فیلم کلی داستان داشت و انرژی زیادی از من گرفته بود. حالا که پروانه ساخت گرفته بودم، کستینگ هم کرده بودم، نمی توانستم در آن لحظه تصمیم بگیرم. اگر آن اتفاق با آقای مجیدی نمی افتاد شاید اتفاق دیگری برای فیلمم رخ می داد. بهرحال آن فیلمنامه ساخته شده بود و شاید فوق العاده بهتر هم بود و در آن با جهان دیگری روبرو بودید . خب بهرحال دست بر قضا، اتفاقات این چنینی افتاد یعنی من در عمل انجام شده قرار گرفته بودم آن هم به عنوان یک فیلمساز اول. شرایط فیلمسازی تا 70 درصد برای من فراهم شده بود و نمی توانستم رهایش کنم، واقعا نمی توانستم. گفتم حداقل کار را آبرومند جمع کنیم، من که تا اینجای کار را آماده ام.
***بدون فیلمنامه آبرومند می شود؟
به قول شما، روایت و چیدمان کلی قصه را می دانستیم و سکانس هایی وجود داشت. ما هم گفتیم 5-4 روز اول کندتر کار می کردیم تا فیلمنامه کامل شود. یعنی همه فشارها راتحمل می کردیم که فیلم جمع بشود و به جشنواره برسد. بگذریم. به هرحال ما بخش های شمال را استارت زدیم، دقیقا در چنین مقطعی مرکز گسترش سینمای تجربی که به فیلمساز فیلم اولی است و قرار بود مشارکت مالی در فیلم داشته باشد و البته در دوره شفیع آقامحمدیان حمایت مالی توافق شده بود. آقای طباطبایی که تشریف آوردند، اعلام کردند که نه آقا! ما مشارکت نمی کنیم! فکر کنید که آقای علی اکبری وسط تولید این کار، با چنین مسئله ای مواجه شد.
***قبلا شما قراردادی با این مرکز منعقد کرده بودید؟
ظاهرا چنین چیزی بوده البته جزئیات را می توان از خود آقای علی اکبری پرسید. در هر صورت توافق صورت گرفته بود. یعنی آقای علی اکبری به پشتوانه این حمایت مالی، بیشتر پشت گرم شدند که این کار را انجام دهند. خب در واقع به نوعی زیر پای آقای علی اکبری خالی شد. یعنی اوسط ساخت فیلم، آن هم با این همه اتفاقاتی که رخ داده، مرکز گسترش هم این بلا را سر ما آورد! فیلم ما متوقف شد. بعد از حدود 22 جلسه فیلمبرداری، ما فیلمبرداری بخش های شمال را انجام داده بودیم
***فیلمنامه اش را هم نوشته بودید؟
بله، تقریبا تمام شده بود. به هرحال برگشتیم تهران و 12 روز هم در تهران مانده بود که در نهایت کار جمع شود که در این مرحله، کار متوقف شد بازهم بخاطر مسائل مالی! واقعا آقای علی اکبری خیلی تلاش کردند که جایگزینی برای مرکز گسترش پیدا کنند، حتی حوزه هنری و چندجای دیگر هم رفتند اما شرایط خیلی نابسامان بود! چون در بحبوحه تعویض مدیران بود و هنوز دوستان مستقر نشده بودند. یک دوره بلاتکلیفی 3-2 ماهه ای بود که آقای علی اکبری نتوانستند در آن مقطع مابقی بودجه فیلم را تأمین کنند. از طرفی هم قرارداد ما باآقای فرخ نژاد تمام شده بود و برای ادامه کار باید مجدد با ایشان قرار داد می بستیم و پول پرداخت می شد. همینطور در مورد خیلی از عوامل دیگر. ما 40 روزه قرارداد بسته بودیم و مدت قرارداد به اتمام رسیده بود.
***مرکز گسترش دلیلی برای این کار خودش داشت؟
دلیل را که به صراحت اعلام نکردند . حداقل من نمی دانم!
***یعنی تو را هم در کنار اسی نیک نژاد قرار دادند و گفتند کلا قراردادهای دوره شمقدری لغو ؟
تا امروز به صراحت نمی دانم دلیل این قضیه چه بوده است. تنها چیزی که خودم استنباط کرده بودم این بود که چون هنوز دوستان مستقر نشده بودند و از طرفی سرو سامان دادن اوضاع مدیریتی دولت جدید دو سه ماهی طول می کشید. ما هم در همان دوره بلاتکلیفی بودیم، شاید بخشی از بلایایی که سرمان آمد به این دلیل بود. ولی در هر صورت فیلم ما متوقف شد و فکر می کنم یکماه تا یکماه و نیم طول کشید تا پروژه راه بیفتد. بهرحال همه همکاران هم که مدت قراردادشان تمام شده بود، رفتند و در جای پروژه های دیگری مشغول کار شدند مثل آقای بدخشانی، نجفی، میر کیانی. من هم درگیر یک تله فیلم شده بودم . دقیقا بهمن ماه بود (اگر اشتباه نکنم) که آقای علی اکبری به صورت شخصی و خصوصی، و البته با مشارکت شبکه « آی فیلم » مابقی بودجه را تامین کردند و می خواستند فیلم را ادامه بدهند که در آن مقطع من درگیر پروژه دیگری بودم. بنابراین یک بخش هایی از فیلم را آقای رهبر قنبری در غیاب من گرفتند، مثلا سکانس های مربوط به « پدربزرگ و یاسین » را که در فیلم می بینید ایشان کار کرده است. در هر صورت فیلم در همان اواخر بهمن و اسفند تمام شد، بسته شد و ورسیون اولیه را آقای مهران کرمی برای ما تدوین کردکه به نوعی یک فیلم دیگر بود. بعد دوستانی فیلم ما را دیدند (همین 6-5 ماه قبل یعنی بهمن یا اسفند) .
دو الی سه تا پیشنهاد و نظر برای فیلم دادند و آقای حسین زندباف را دعوت کردیم برای دیدن فیلم، تمام راش های قبلی که در ورسیون اصلی استفاده نشده بود را هم دید و اصلا یک سر و شکل دیگری به فیلم دادند . جا دارد همینجا از ایشان تشکر کنم .
***آقای مجیدی هم کمک کردند؟
بله. آقای مجیدی هم مشورت هایی دادند در بهبود روایت فیلم .
***آماده بودم که نقدهایی درباره فیلم مطرح کنم ! ولی منصرف شدم . بابت اینکه احساس می کنم از ابتدا بد آوردی . البته فیلمنامه هم به شما ضربه زده . همان کلیشه سفر معنوی قهرمان مدل کارهای قبل فیلمنامه نویست، با مقدمه مفصل و بدون هیچ سرانجامی . یک قهرمان و تأثیرپذیری از یک اتفاق، بدون هیچ تغییری، بدون هیچ کنشی . اما این حرفهایی که زدی موجب شد که تسلیم شوم چون همین پروسه فیلمسازی و ساخت فیلم اول را که خودت از سر گذارندی یعنی خودت قهرمانی .
خب من مجموعه های مستندزیادی کار کرده ام. مستندهایی کار کرده ام که تلویزیون به نوعی آنرا را پخش کرد. در مورد معضلات اجتماعی که آقای پرستویی و کیانیان هم در آنها حضور داشتند. کار خیلی خوبی هم بود حالا با خیلی ممیزی پخش شد. بهرحال من از روز اول دغدغه های اجتماعی داشتم، دستیاری هم کرده ام، کارگردانی هم کرده ام ولی می دانید که پروسه رسیدن به فیلم اول در کشور ما، خیلی پروسه سختی است . به عنوان یک فیلمساز اول می توانستم خودم را راحت کنم و بروم دنبال یک سناریوی ملودرام، تجاری یا موضوع خیانت که در سینمای ما خیلی مرسوم شده است . یا بروم دنبال فیلمنامه هایی که به تأثیر از اصغر فرهادی در کشور ما مد شده است در این چندسال اخیر می سازند . فیلمم الان بهتر هم می فروخت و پخش کننده و سینمادار هم مطمئنا استقبال بهتری می کرد و در مجموع شرایط بهتری می داشتم. خیلی جالب است که من به عنوان فیلم اول، یک فیلم اجتماعی با لایه های دینی، در مورد یک موضوع حساس ( ریاکاری و رانت خواری در جامعه ) کار کردم، طبیعتا از روز اول انتظار حمایت داشتم. چه در پروسه پروانه ساخت، که خب کم سختی نکشیدم. چه در حوزه مرکز گسترش که زیر پای ما را خالی کرد. ما الان مگر چند نمونه فیلم دینی در طول سال تولید می کنیم ؟ ما در همه همایش ها و مراسم ها، مدیران و مسئولان فرهنگی ما می نشینند و می گویند که فیلم دینی بسازید، در مورد سبک زندگی بسازید . همه این حرفها شعار است واقعا! در عمل هیچ اتفاقی نمی افتد
***اگر حمایت می کردند قطعا فیلم بهتری می شد.
صد در صد ! یعنی در آن مقطعی که آقای علی اکبری تنها مانده بودند و مرکز گسترش زیر پای او را خالی کرده بود، دو ارگان می آمدند کمک می کردند حداقل به اعتبار موضوع دینی و اجتماعی که داشت . آقای علی اکبری واقعا تلاش کرد اما به نتیجه نرسید. خیلی از ارگانهایی که به نوعی ارگانهای مذهبی هم هستند یا به طریقی درگیر این مسائل هستند، آنها هم نتوانستند یا شاید هم نخواستند که کمک کنند. قطعا (این را صادقانه می گویم ) اگر یکی از همین ارگانها می آمدند و در همان مقطعی که فیلم ما خوابیده بود، به ما کمک می کردند، مطمئنا ما فرصت بیشتری داشتیم، روی فیلمنامه بهتر کار می کردیم، اما شرایط بدی در نخستین گام برایم در سینما رقم خورد .
***هیچوقت دلت نخواست همان روز اولی که مرکز گسترش انصراف داد، خانم قاضیانی مریض شدند و این اتفاقات رخ داد از ساخت فیلم انصراف بدهی، چون همه اعتبار فیلمساز به همان فیلم اولش است
در هر حال الان هم یک فیلم شریف ساخته ام .مگر فیلم اول کیمیای و مهرجویی شاهکار بوده، هر دو این فیلمسازان بزرگ مملکت با فیلم دومشان مطرح شدند . مرکز گسترش که همان روز اول به ما اعلام نکرد که حمایت نمی کند. تقریبا دو هفته از فیلمبرداری گذشته بود. یعنی من رامسر بودم و حدودا 15 روز از فیلمبرداری گذشته بود که مرکز گسترش این موضوع را اعلام کرد. اگر به قول شما از همان روز اول، مرکز گسترش این مسئله را عنوان می کرد مطمئنا تصمیم دیگری می گرفتیم . می گفتیم خب کار را که کلید نزده ایم، کلید نمی زنیم تا بودجه تأمین شود.
***دامنه این بدشانسی ها تا اکران هم ادامه دارد. الان مثل اینکه آقای علی اکبری در مورد اکران اعتراضی کرده اند. می خواستم بدانم ماجرای این اعتراض چیست؟ فیلم شما را جابجا می کنند؟اصلا خبرداشتی که قرار است فیلم اکران شود؟
خیلی عجله ای شد. مطمئنا وقتی یک تهیه کننده ای بداند که فلان ماه قرار است فیلم اکران شود و آمادگی لازم را داشته باشد، قطعا خیلی کارهای بیشتر و بهتری می تواند برای اکران فیلمش انجام دهد، ولی حقیقت این است که من خودم 6-5 روز قبل از اکران متوجه شدم که قرار است اکران شود. خود آقای علی اکبری هم به نوعی غافلگیر شده بودند. در برنامه هفت هم اعلام کردند . یعنی بنا بر پیشنهاد مدیران سازمان سینمایی، گفتند که فیلم ما باید در ماه رمضان اکران شود . آقای علی اکبری در نهایت غافلگیری در طول 6-5 روز توانستند کارها را انجام دهند، با آقای مسافرچی به عنوان پخش کننده قرارداد بنویسند، هول هولکی پوستر بزنند و سردرها را بزنند.
***امتیاز خاصی داده بودند که ایشان حاضر شدند در ماه رمضان فیلم را اکران کنند؟
نه . امتیاز خاصی ندادند.
***چون بدترین زمان است . چند فیلم کمدی هم در کنار آن اکران می شوند.
- ببینید ماه رمضان شاید تا چندسال قبل، در سینما، یک زمان مرده اکران بود. در واقع خیلی از تهیه کننده ها دوست نداشتند که فیلمشان در این ماه اکران شود ولی در 3-2 سال اخیر، آمار را نگاه کنید اتفاقا ماه رمضان، شرایط برعکس است . ماه رمضان فرصت خوبی برای اکران است اما من انتظار داشتم در ماه رمضان، حداقل بخاطر حال و هوای معنوی که در جامعه حاکم است ترکیب فیلمها به شکل دیگری باشد. مثلا اگر 5-4 فیلم قرار است اکران شود،فضای 3-2 فیلم، شبیه فضای فیلمهای ما باشد.فیلم ما به نوعی در بین 4-3 فیلم محاصره شده است . یعنی در محاصره چندفیلم کمدی اجتماعی با کست خیلی خوب قرار گرفتیم. به نوعی ما مظلوم واقع شدیم، ناخواسته هم بود . شاید آقای علی اکبری هیچوقت تمایلی نداشتند در این شرایط اکران شود. اما سازمان سینمایی اصرار داشتند که فیلم در ماه رمضان اکران شود .آقای علی اکبری هم پذیرفتند. شاید اگر نمی پذیرفتند، اکران ما خیلی به تعویق می افتاد و یا اصلا ملغی می شد یا می گفتند باید در هنر و تجربه اکران شود یا هر ماجرای دیگری.با این حال وقتی فیلم را روی پرده دیدم حداقل یک نفس راحتی کشیدم .
***اگر یک فیلم دیگر بخواهی بسازی باز هم سراغ ناصر هاشم زاده می روی؟
من واقعا برای آقای هاشم زاده احترام قائلم و از ایشان تشکر می کنم . در آن دوره ای که من طرح را به آقای هاشم زاده دادم و ایشان زحمت فیلمنامه را کشیدند از ایشان تشکر کردم . حالا به آن اتفاقاتی که افتاد هم کاری ندارم. مشکل این است که فیلمنامه نویسی که در حوزه مسائل دینی کار کند کم داریم. ما با آقای محمدرضا گوهری در همان مقطع صحبت کردیم یعنی وقتی آقای هاشم زاده از ما جدا شدند قرار بود آقای گوهری به ما ملحق شوند که درگیر کار « شهید همت » آقای میرکریمی بودند و عذرخواهی کردند . خیلی دیگر از دوستان مثل حسین مهکام که قرار بود به من کمک کند اما درگیر فیلم خودش شد و عذرخواهی کرد. آقای مهران کاشانی قرار بود کمک کند که درگیر کار آقای عطشانی شد . یعنی در پروسه ای افتاده بودم که اکثر فیلمنامه نویسانی که قلمشان را خودم قبول داشتم، درگیر کار بودند و نتوانستند کمکم کنند.
***شاید با ساخت پرواز زنبورهای یک مجدی دیگر متولد می شد . به نظرت آقای مجیدی به کار شما لطمه نزد؟
خیر، ایشان در هر صورت در انتهای فیلم به ما کمک کردند . در هر صورت ببینید در گفتگویی که قبلا آقای مجیدی با آقای هاشم زاده داشتند و یک چنین قصه ای را با هم در میان گذاشته اند، بنابراین شاید به نوعی حق داشتند.
***بهرحال شما یک فیلم اولی بودید و این قصه را دستمایه قرار دادید و از این مسائل بین آقایان هم مطلع نبودید .
می دانید بیشترین اعتراض ایشان به آقای هاشم زاده بود . چون می دانستند که فیلمنامه نویس این کار آقای هاشم زاده است. چون قبلا با آقای هاشم زاده همکاری داشتند و احتمالا این گفتگو هم قبلا در مورد همین موضوع بین ایشان رد و بدل شده بود، خب اعتراض ایشان به من که نبود، به آقای هاشم زاده بود .
***درهر صورت ضربه اش را شما خوردی.
بله. آقای علی اکبری هنوز هم معتقدند که اگر فیلمنامه اول با آن شکل و شمایل ساخته می شد قطعا الان فیلم بهتری می دیدید، شاید از نظر محتوا هم پررنگ و لعاب تر و شاید زیباتر می شد. اما بهرجهت به احترام آقای مجیدی ما تصمیم گرفتیم که ما تسلیم شویم. در هر حال من به سینمای اجتماعی با لایه های دینی و اخلاقی علاقه مندم .
***از کاری که ارائه داده ای راضی هستی؟
بله.اما بیشتر از بابت اینکه با این شرایط سخت کار جمع شد و اکران شد خوشحالم. در هر حال خدا را شاکرم که توانستم فیلم اولم را بسازم و فیلم آبرومند و آموزنده ای هم شده است، انشالله که مردم هم دوست داشته باشند و ارتباط برقرار کنند .