کد خبر 43607
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۸:۰۲

<BR> فردا شب، چهارمين مصاف هجده روزه گذشته اين دو تيم هميشه رقيب سرزمين ماتادورها و قاره اروپا در شرايطي در ورزشگاه نيوکمپ و در چهارچوب بازي برگشت مرحله نيمه‌نهايي ليگ قهرمانان انجام خواهد شد.

به گزارش مشرق، شاگردان گوارديولا که در بازي رفت با دو گل ليونل مسي بر شاگردان ده نفره خوزه مورينيو غلبه کردند، با توجه به پشتوانه‌ خوبي که در بازي رفت و نزد حريف براي خود اندوخته‌اند، با اتکا به حمايت تماشاگرانش، خواهان بردي ديگر است تا به ايستگاه پاياني (بازي نهايي) در ويمبلي لندن برسد.

بسياري بهمن فروتن را با نام فوتبال مي‌شناسند، ولي بيشتر روزنامه‌خوان‌ها او را نويسنده چيره‌دستي مي‌دانند که در هنر و فلسفه و جامعه‌شناسي هم دستي دارد. او مي گويد: «ال‌کلاسيکو براي من مثل همان آب‌گوشت است».

اکنون بياييم همراه با وي ببينيم پيش از ال‌کلاسيکو و پس از آن چه مي‌شود و ساختاري را که به ال‌کلاسيکو منتج شده است، باز کنيم.

وي در گفت وگو با پنجره اظهار داشته است: ما چند ال‌کلاسيکوي ديگر هم در دنيا داريم؛ يکي‌ اسکار است که از همه جشنواره‌ها بزرگتر است و ديگري جام جهاني يا بازي‌هاي المپيک است. اينها چيزهاي هستند که تأثير رواني مثبت روي بشر مدرن مي‌گذارند. من تأثير چهار ساعت فراغت در شبانه‌روز را بسيار بزرگتر مي‌دانم. به نظر من، اين زمان فراغت بود که چهره آلمان را عوض کرد و امروز اين کشور را با چهره‌هاي فوتبال يعني کلوزه، بکن بائر و خديرا مي‌شناسند. همه مي‌گويند فوتبال آيينه اجتماع است ولي من مي‌گويم فوتبال ميکروسکوپ جامعه است، چراکه از منفذ فوتبال مي‌توان سياست، اقتصاد، هنر و روابط اجتماعي و انساني را در يک جامعه شناخت.

خاصيت بشر اين است که هميشه دنبال بزرگترين‌هاست و اسپانيايي‌ها، اين بزرگترين بازي را در ال‌کلاسيکو، يافته و به دنيا نشان داده‌اند. اسپانيا در اوايل عرصه جديد، به زميني جديد رفت و تمدن‌هاي «مايا» و «ازتک» را در مکزيک و پرو به تصرف خود درآورد؛ اما اکنون در دوره پسامدرن، مردم اسپانيايي و اسپانيولي‌زبان، ديگر بزرگي دوران گذشته خود را ندارند و در عوض به يک چيز بزرگ نياز دارند تا احساس بزرگي کنند.

هم‌اکنون در اسپانيا سياست و اقتصاد دست به دست هم مي‌دهند تا در اوج بحران اقتصادي، رئال مادريد را از ورشکستگي نجات دهند و انصافا هر مؤسسه ديگري به غير رئال مادريد اين همه بدهي داشت،ورشکسته شده بود. حال اسپانيايي‌ها با خودشان فکر مي‌کنند با همه کمبودهايشان نسبت به اروپا و آمريکا، دو باشگاه بزرگ ساخته‌اند که وقتي دنيا به آنها نگاه مي‌کند متوجه بزرگي اسپانيا مي‌شود.

من مي‌گويم، وقتي خداوند با هديه کردن «بازي» به مخلوقش او را خوشحال مي‌سازد، چرا اسپانيايي‌ها به ديگر آدم‌ها، بازي ال‌کلاسيکو را هديه نکنند؟

ال‌کلاسيکو همان سنتزي است که بشريت مي‌پسندد. متأسفانه ما نتوانسته‌ايم از استقلال و پرسپوليس خودمان اين سنتز را به وجود بياوريم، در حالي که به گمان من، استقلال و پرسپوليس از پتانسيل عظيمي که ال‌کلاسيکو دارد، برخوردار بوده‌اند و اگر زمينه‌هاي مناسب و آرامش لازم را به وجود مي‌آورديم، مي‌توانستيم ورزشگاهي 150 هزار نفري را هم با شهرآورد تهران پر کنيم.

هنوز که هنوز است، معتقدم تجارت، اقتصاد، سياست و هنر، که تا امروز فوتبال به نوعي به آنها وابسته بوده است، الان خود به فوتبال وابسته شده‌اند. حتي هنرپيشه‌ها، موزيسين‌ها و فلاسفه به فوتبال روي مي‌آورند تا ابعادي جهاني پيدا کنند؛ البته هنگامي که سياست به فوتبال روي مي‌آورد، سوءاستفاده‌هاي خودش را هم مي‌کند، وليفوتبال آنقدر بزرگ شده که ديگر روابطش با سياست و عرصه‌هاي ديگر دوسويه است.

تاريخ به ما نشان داده است که داربي کاتالان‌ها و اسپانيايي‌ها، داربي ويژه است، نه همچون داربي آرسنال و چلسي يا پرسپوليس و استقلال خودمان! فراموش نکنيم که ال‌کلاسيکو، يک فضاي مشترک مثل استاديوم در دنيا پديد مي‌آورد که آدم‌ها را براي اتحاد گرد هم مي‌آورد؛ چه کاتالان‌ها و مادريدي‌ها ـ که براي هواداري از تيمشان به ورزشگاه مي‌آيند ـ و چه آن هندي‌ها و پاکستاني‌هايي که اصلا پشت پرده سياسي ال‌کلاسيکو را هم نمي‌دانند، همه و همه در يک فضاي متحد قرار مي‌گيرند.

من اسپانيايي‌ها را به دليل يک رسمشان تحسين مي‌کنم؛ آنجا که مديران دو باشگاه در هر مسابقه کنار هم مي‌نشينند و وقتي تيمشان گل مي‌زند، به هوا نمي‌پرند و مدير حريف را تحقير نمي‌کنند. کاش، اين رسم به ورزشگاه‌هاي ما هم برسد، چون فوتبال ما بيش از هر چيز از تشنج رنج مي‌برد!

هم‌اکنون که فناوري و ارتباط نسل‌ها تغيير مي‌کند، اسطوره‌ها هم تغيير مي‌يابند، ولي اسطوره‌هاي مدرن، زندگي‌هاي شاپرکي دارند و چون رستم و اسفنديار و حافظ و گوته، ماندگار نيستند. تفاوت اسطوره‌هاي پسامدرن و اساطير کهن، تفاوت ميرايي و ناميرايي است. هنرپيشه‌هاي قديم يک عمر روي پرده بودند ولي در دوره کنوني چند ساله ناپديد مي‌شوند.

ايران جايي است که در هر خانه‌اي يک جلد حافظ پيدا مي‌شود، اما اينجا در آلمان سياستمداران نئوليبراليست گوته را هم که مريد حافظ بود، تحمل نمي‌کنند. آنها دنبال حاکم کردن پول هستند و بدشان نمي‌آيد اسطوره‌هاي شاپرکي مدرن را در فوتبال روي کار بياورند، ولي ما نبايد بگذاريم همه اين بازي بشود خشم و نفرت و خشونت بلکه بايد به جاي آن عشق و دوستي و شادابي و بازي زيبا را حاکم کنيم و فراموش نکنيم که در همين فوتبال ما امثال زيدان هم پيدا مي‌شوند. و ال‌کلاسيکويي هم هست که در آن بکام، سمبل نئوليبراليسم با آن خالکوبي‌هايش شکست مي‌خورد، چون در ال‌کلاسيکو، زيبا بازي کردن بر همه چيز مقدم است، نه اسطوره شاپرکي بودن.

به هر روي، شاگردان پپ که در بازي رفت با دو گل ليونل مسي بر شاگردان ده نفره خوزه مورينيو غلبه کردند، با توجه به پشتوانه‌ خوبي که در بازي رفت و نزد حريف براي خود اندوخته‌اند، با اتکا به حمايت تماشاگرانش خواهان بردي ديگر است تا به ايستگاه پاياني( بازي نهايي) در ويمبلي لندن برسد.

در مقابل، رئالي‌ها با جوي که خوزه مورينيو در چند روز گذشته پس از ناکامي هفته گذشته پديد آورد، به ظاهر تيمي تسليم ‌شده و بي‌انگيزه براي اين رويارويي هستند؛ اما گوارديولا همانند ديگر کارشناسان نيک مي‌داند مربي تيم رقيب که استاد جنگ رواني در حاشيه بازي است، در پشت چنين ديوار دروغين، زمينه‌‌چيني‌هاي لازم روحي و فني براي تيمش کرده تا بتواند با بهره از مردان بزرگ خود، نزد کاتالاني‌ها نتيجه‌اي متفاوت براي جبران بگيرد.

مردان مادريدي کاملاً به قدرتمندي بارسا اعتقاد دارند و غيبت اجباري مرداني همچون په‌په و سرخيو راموس و همچنين نبود مورينيو به ‌دليل محروميت روي نيمکت رئالي‌ها، بيش از پيش در روند حرکتي اين تيم تأثيرگذار خواهد بود.