کد خبر 436394
تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۳۹۴ - ۰۴:۵۰

پروانه نجاتی از بانوان شاعر در محضر رهبر انقلاب شعر خوانی کرد.

به گزارش مشرق، پروانه نجاتی معروف به بانوی شعر شهدا شب گذشته در جلسه شعر خوانی نیمه رمضان رهبر انقلاب حضور داشته و در محضر امین شعر انقلاب به شعر خوانی پرداخته است.

در دامه شعر این بانوی شاعر منتشر می شود:

چکی* مامان بیا صمیمی باشیم

مثل دو تا دوست قدیمی باشیم

 

بیا با هم حرف بزنیم بخندیم  

در رو به روی غصه ها ببندیم

 

درسته دختر خوبه دلبر باشه

تو خوشگلی از همه کس سر باشه

 

جلوه تو ذات دختره می دونم

 کار خداست مقدره می دونم

 

همه می گن دخترا برگ گلن  

داداش میگه البته یه کم خلن

 

چسب روی دماغ یعنی که زشتن  

به فکر خط خطی سرنوشتن

 

پشت این رنگ و روغنا دروغه  

پشت اینا یه طرح بی فروغه

 

مردا میگن که خوشگلا نجیبن  

راستش و بخوای دخترا مثل سیبن

 

سیب زمین افتاده بو نداره  

رهگذر هم پا رو دلش می ذاره

 

سیب های روی شاخه چیدن دارن  

از دست باغبون خریدن دارن

 

بهار خانوم دل نگرون توام  

دلواپس روز خزون توام

 

حالا که می خوای بری توی خیابون  

خودتو بگیر چراغ نده تو میدون

 

وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم  

به دو می خواست بره به سمت آدم

 

زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم  

چه میکنی فردا با حرف مردم

 

روتو بگیر با این لپای داغت  

بشین بذار آدم بیاد سراغت

 

آره مامان اینم حرف کمی نیست  

حجب و حیا قصه مبهمی نیست

 

این روسری یعنی که تو نجیبی  

شکوفه معطر یه سیبی

 

این روسری پرچم اعتقاده  

نباشه  گلبرگها اسیر باده

 

زلفاتو از روسری بیرون نذار  

چشمای هیز و سمت زلفات نیار

 

مردای خوب پرده دری نمی خوان  

عشقای لوس سرسری نمی خوان

 

باید بدونی زندگی بازی نیست  

توهم قرص های اکستازی نیست

 

اونهایی که پلاس کافی شاپن  

احساسات دخترارو می قاپن

 

اونی که می ره پارتی های شبونه  

تو کار و بار انگل دیگرونه

 

مردای خوب کاری و اهل دلن  

مردای بد توی خیابون ولن

 

مردای خوب فقط نجابت می خوان  

از زنشون غرور و غیرت می خوان

 

علاف مو فشن که مرد نمیشه  

تا لنگ ظهر به رختخواب سیریشه

 

مردی که قیچی میزنه به ابرو  

از اون نگیر سراغ زور بازو

 

مردی که بند انداخته مرده؟ نه نیست   

برا کسی شریک درده؟ نه نیست

 

جوهر مردی نداره، زغاله  

نه مرده و نه زن؛ تو حس و حاله

 

برق لب و کرم که اومد تو کار  

مردونگی برو خدا نگه دار

 

ابرو کمون خیابونا شلوغن  

پر از فریب حرفای دروغن

 

دوست دارم دیونتم، اسیرم  

یه روز اگه نبینمت میمیرم

 

یکی دو روز بعد تو همین خیابون  

یه لیلی دیگه ست کنار مجنون

 

برا کسی بمیر که راستی مرده  

جر نزنه، نپیچه، برنگرده

 

بله به کسی بگو که عاشق باشه  

تو حرف عاشقونه صادق باشه

 

یعنی باید شیفته روحت باشه  

تشنه چشمه شکوهت باشه

 

آره گلم سرت رو درد نیارم  

این لوده بازی ها رو دوست ندارم

 

گیس طلایی به چشماشون زل نزن  

با فوکلات به دستاشون پل نزن

 

همپای دخترای بد راه نرو  

با چشم باز مامان توی چاه نرو

*چکی = خطاب شاعر به دختری به نام چکاوک است
منبع: فارس