به گزارش مشرق، وقتی تنها برای سر بریدن تعریف میشود، وقتی به جای زبان، دسیسه روی میز مذاکره قرار میگیرد، وقتی گفتوگو یعنی چربش مطلقگرایی بر عدالتخواهی، وقتی زیادهخواهی حق را به قطعههایی پراکنده در سطح جهان تبدیل کرده است، زنجیره زیستن را به دالان سبز انسانیت گذری نخواهد بود. دیپلماسی؛ هنر برقراری ارتباط در جهانی هویدا است اما در هنگامهای که با همه پنهاننمایی باز هم شاخ زورگویی از روزنی بیرون میزند و راه حضورِ هرگونه همگرایی را در عرصه دیپلماتیک مختل میکند، این معرکه همچون نمایشگاهی برای اذهانی خوشباور قلمداد خواهد شد تا در میدانی از تصاحب تماشا، تابلوی زبان را به سودای فریبنده مصالحه برپا نگاه دارد!
فیلم «دیپلماسی» کارکردی چنین از عیانسازی احوال نابسامان عرصه سیاست دارد، جایی که فهم هویتخواهی در میان غارتطلبی تفکری غاصب قرار میگیرد. اگر چه تقویم تاریخی این فیلم به آگوست 1944 و در کوران جنگ دوم جهانی روایت میشود اما برگههای تاریخ در گذر زمان قابلیت ورق زدن به گذشته را داشته و بارها نماهایی نزدیک از وقایعی دور را پیش چشم بیننده نهاده است. حالا در روزهایی که مباحث دیپلماتیک، سایه بر افکار مردمان دارد و گفتوگوهای هستهای، جایی برای مناقشات بسیار به پا نهاده است، نگاهی به شرایط رخ داده در فیلم «دیپلماسی» میتواند مناسب باشد، جایی که فضای به ظاهر صلحطلبانه از جلسه پیچیده و طولانی رخ داده میان ژنرال دیتریش فان کولتیتز، فرماندار نظامی پاریس و رائول نوردلینگ، دیپلمات سوئدی به تصویر در میآید.
زمان گفتوگو در شبی قبل از انهدام شهر پاریس به دستور هیتلر روایت میشود، جایی که شاهد زبانه کشیدن شراره کینه در سیاست زمین سوخته خواهیم بود. فیلم «دیپلماسی»، نمایشی از بازی سیاست و حقیقت در قابی دو وجهی است و بخش اعظمی از فیلم در سکانسهای داخلی اتاقی در هتل میوریس، جایی که آلمانها ستاد فرماندهی خود را مستقر کرده بودند، میگذرد. فیلم، به جای پیگیری وقایع تاریخی و سرانجام مذاکرات، تمرکز خود را در قالبی از چگونگی و چرایی گفتوگو و تاثیر مذاکرات در روند محتوم یافته از سرنوشت جنگ میگذارد، آنجا که شکلی نقش بسته از نبرد و درگیری، روند ثابت خود را طی میکند.
فیلم «دیپلماسی» روایتی شکلیافته بر پایه فیلمنامهای گفتوگومحور بوده که نقش دیالوگ چه به لحاظ میزان مکث جهت تامل مخاطب و چه به واسطه رسیدن به سرعت مناسب ریتم در روند گفتار بسیار مهم بوده و «سریل گلی» و «فولکر اشلوندورف» به خوبی از پس آن برآمدند که رهاورد آن کسب جوایزی همچون سزار سال گذشته بوده است. فیلمنامه «دیپلماسی» براساس نمایشنامهای از سیریل گِلی نگاشته شده است و با وجودی که به دنبال واقعگرایی در بستری جنگی شکل یافته است اما دارای جزئیاتی قابل بسط به جهانهای فلسفی و روانشناختی است و از این رو سازنده سعی کرده با دست بردن به حقیقت تاریخ، رویهای دیگر از مرزهای متمایز تقابل با تناسب را نمایان کند.
آنجا که روند گفتوگو در فضای قطببندیهای بینالمللی و تشدید وابستگی دولتها به قدرتهای جهانی میتواند در چرخهای ناراستا با هدف غایی زبان مبنی بر دسترسی به جهانی پویا و برابر قرار گیرد. بحرانی که به لحاظ عملکرد نظامهای سلطهگر، انسانها را در چرخهای از کشمکشهای رسیدن به حقانیت خود ناگزیر به موضعگیری کرده است. در فیلم «دیپلماسی» از سویی سودای یکی شدن در برزخ جهانی آتشین سعی دارد خود را نمایان کند تا با همه ژستهای انسانی، به دنبال رسیدن به ارزشها و هنجارهایی مشترک باشد و از طرفی سودای سهمخواهی و قدرتطلبی، همزمان نقش بازدارندهای را در این میدان ایفا میکند، چرا که بازیگران دغلباز، از اجرای تعهدات دو طرفه خودداری میکنند.
فولکر اشلوندورف، فیلمساز شهیر آلمانی در فیلم «دیپلماسی» به دنبال این بوده که ضمن ساخت فضایی روشن از جهان بنبست یافته انسانیت، با طراحی میزانسنی هدفمند، کنشمندیهای فکری نیروهایی متضاد را در چرخه زبانمداری مصور کند و از این رو ضمن پایبندی به مولفههای درام در تنظیم نقاط فراز و فرود کاشت رخدادها، به تدریج مخاطب را وارد جهان فکری سیاستزدگانی از جنسِ «فان کولتیتز» و «رائول نوردلینگ» کند.
در این مسیر کوششی در جهت حفظ تامل مخاطب در سکون مابین دیالوگهای طرفین و نیز رسیدن به ضرباهنگی موثر در جلوگیری از سقوط فیلم به ورطهای کسالتآمیز صورت یافته تا وحدت ریتم در پیوند میان اثر و ذهن مخاطب شکل گیرد، چرا که در اینگونه از فیلمهای دیالوگمحور، نقش سکوتهای پیشبرنده از قبیل سکوتی که عملی را انجام داده یا سکوتی که در راستای روند فیلم مخاطب را در دام سکون گرفتار کند، همه بخشی از ریتم زنده و پویای اثر قلمداد خواهد شد. البته فیلم در دقایقی به سمت عدم تحرک در پیشبرد مناسب روایت میافتد و قالبی کلیشهای بر شکل منسجم اثر سایه میافکند.
فیلم «دیپلماسی» محصول سال 2014 بوده و اشلوندورف برخلاف آثار اقتباسی پیشین خود مانند «طبل حلبی» که براساس وفاداری کامل به منبع اولیه ساخته شد، در این جا عامدانه اقدام به نقطهگذاری فکری در جهان روایی اثر کرده تا پندارهایی پرسشبرانگیز از وجود جنگ و منازعه را بر بستر قدرتطلبی هویدا کند. فیلم، اشاره به دورانی دارد که وضعیت نظامی آلمان رو به افول بوده و دشمن از جبهههای غرب، شرق و جنوب نزدیک میشد و ژنرال کولتیتز در 2 راهی تسلیمی بیقید و شرط یا ادامه دادن جنگ، به دنبال آن بود تا مسیر دوم را برگزیند، چرا که ماشین تبلیغاتی آلمان شرایط تسلیم را به مراتب بدتر از پیمان ورسای در سال 1919 توصیف میکرده است و حتی نازیها تبلیغ میکردند در صورت تسلیم، موجودیت ملت آلمان با خطر تجزیه مواجه خواهد شد و بازتاب این تبلیغ جملهای بود که بارها در دل تاریخ شنیده شد: «از جنگ لذت ببرید، چون صلح وحشتناک خواهد بود.» و این چرخه همچنان از جنگهای جهانی تا جهان پروپاگاندای امروز غرب به مسیر دوار خود ادامه داده و هنوز هم راهحلهای حقیقتجویانه در پستوی مانده در خونخواری جلادانی آزادهکُش پنهان است و این روزها که رسیدن به مُهر توافق در سایه زیادهخواهی یک طرف مذاکره گرفتار آمده، استفاده از تجربههای تاریخی در ایجاد فهم درست از ابعاد دیپلماسی دروغین میتواند راهگشا باشد. آنجا که رسیدن به نظم نوین جهانی در معرکه خودنمایی غرب مانند یک شوخی ناموزون با عناوینی چون کنوانسیون، توافقنامه و پروتکل خواهد بود!
فیلم «دیپلماسی» درامی تاریخی بر مبنای روابط شکل یافته میان فرماندار نظامی آلمان در ماجرای اشغال پاریس با سرکنسول سوئدی است، در تقاطع از رسیدن به چارچوبی صلحآمیز یا اجرای خواسته جنگطلبانه هیتلر هنگامی که به ژنرال کولتیتز پیغام میدهد: «شهر را ویران کن ولی هرگز اجازه نده به دست متفقین بیفتد.» اگر چه در نهایت، فان کولتیتز تصمیم میگیرد که دستور انهدام بناهایی خاطرهساز در قلب هنر همچون پلهای رودخانه سِن یا برج ایفل یا موزه لوور را صادر نکند و در اینجاست که میتوان به نقطهای مشترک از رابطه سیاست و هنر رسید. آنجا که حتی هیتلرِ سردمدار جنگ جهانی هم نقاشیهای رنگ روغن و آبرنگ خود را در کارت پستالهایی به نشان اماکنی شهرنشین رونمایی میکند تا تفکر غارتجوییاش مبنی بر محو نشانههای شهری در کنار حس زیباییشناسانه از خلق شهری هنرمندانه به عنوان نبض روشن زیست، تصویری اگزوتیک را رقم بزند! اما یکی از نظریهپردازانی که چند سالی است تلاش میکند به پیوندی از قالب سیاست با منظر هنر دست یابد، «ژاک رانسیر» فیلسوف فرانسوی است که نظراتش در باب دموکراسی را در کتابی موسوم به «نفرت از دموکراسی» نوشته است.
او بر خلاف آن چیزی که از نام این کتاب بر میآید، از دموکراسی متنفر نیست بلکه سعی دارد آن چیزی را به نقد بکشد که غرب به نام دموکراسی قالب میکند. سیاست از دیدگاه رانسیر به معنای تمرین قدرت یا تلاش برای کسب آن نیست بلکه بیش از هر چیز معنایی از برهم زنندگی نظام اجتماعی از سوی گروهی قدرتطلب دارد و با توجه به تعریف جدیدی از نظریه زیباشناسانه هنر که به دنبال کنار زدن و برهم ریختن امر حسی است، این جریانات برهم زننده سیاست و هنر را میتوان در عین مغایرت فکری، قابل رسیدن به نقطهای مشترک دانست.
فرهنگ دیپلماتیک در فیلم ساخته شده توسط اشلوندورف به شکل ظریفی مورد تمسخر قرار میگیرد، وقتی به ظاهر قرار بر مصالحه بوده اما در درونگاه فکری نوردلینگ، مسیری مغایر در پایبندی به تعهدات وجود دارد و اینجاست که مصونیت صداقت، غریبترین مواجهه را در میدان سیاست به خود گرفته و سودای جهانی دموکراتیک را با ابهامی اساسی مواجه میکند. شاید از این میزِ رنگین گفتوگو با ظاهری شیرین بتوان تعبیری از لبخند ژوکوند نقش بسته توسط داوینچی در تابلویی را داشت که در پسزمینه ظاهری مرموز و مهربان، نمایی از صخرههای مه گرفته وجود دارد، جایی که مابین مونالیزا و آن تصاویر میتوان جادهای پرپیچ و خم روی رودخانهای را مشاهده کرد که نه جاده و نه رودخانه هیچ یک دارای انتهایی معلوم و مشخص نیستند!
منبع: وطن امروز
فیلم «دیپلماسی» کارکردی چنین از عیانسازی احوال نابسامان عرصه سیاست دارد، جایی که فهم هویتخواهی در میان غارتطلبی تفکری غاصب قرار میگیرد. اگر چه تقویم تاریخی این فیلم به آگوست 1944 و در کوران جنگ دوم جهانی روایت میشود اما برگههای تاریخ در گذر زمان قابلیت ورق زدن به گذشته را داشته و بارها نماهایی نزدیک از وقایعی دور را پیش چشم بیننده نهاده است. حالا در روزهایی که مباحث دیپلماتیک، سایه بر افکار مردمان دارد و گفتوگوهای هستهای، جایی برای مناقشات بسیار به پا نهاده است، نگاهی به شرایط رخ داده در فیلم «دیپلماسی» میتواند مناسب باشد، جایی که فضای به ظاهر صلحطلبانه از جلسه پیچیده و طولانی رخ داده میان ژنرال دیتریش فان کولتیتز، فرماندار نظامی پاریس و رائول نوردلینگ، دیپلمات سوئدی به تصویر در میآید.
زمان گفتوگو در شبی قبل از انهدام شهر پاریس به دستور هیتلر روایت میشود، جایی که شاهد زبانه کشیدن شراره کینه در سیاست زمین سوخته خواهیم بود. فیلم «دیپلماسی»، نمایشی از بازی سیاست و حقیقت در قابی دو وجهی است و بخش اعظمی از فیلم در سکانسهای داخلی اتاقی در هتل میوریس، جایی که آلمانها ستاد فرماندهی خود را مستقر کرده بودند، میگذرد. فیلم، به جای پیگیری وقایع تاریخی و سرانجام مذاکرات، تمرکز خود را در قالبی از چگونگی و چرایی گفتوگو و تاثیر مذاکرات در روند محتوم یافته از سرنوشت جنگ میگذارد، آنجا که شکلی نقش بسته از نبرد و درگیری، روند ثابت خود را طی میکند.
فیلم «دیپلماسی» روایتی شکلیافته بر پایه فیلمنامهای گفتوگومحور بوده که نقش دیالوگ چه به لحاظ میزان مکث جهت تامل مخاطب و چه به واسطه رسیدن به سرعت مناسب ریتم در روند گفتار بسیار مهم بوده و «سریل گلی» و «فولکر اشلوندورف» به خوبی از پس آن برآمدند که رهاورد آن کسب جوایزی همچون سزار سال گذشته بوده است. فیلمنامه «دیپلماسی» براساس نمایشنامهای از سیریل گِلی نگاشته شده است و با وجودی که به دنبال واقعگرایی در بستری جنگی شکل یافته است اما دارای جزئیاتی قابل بسط به جهانهای فلسفی و روانشناختی است و از این رو سازنده سعی کرده با دست بردن به حقیقت تاریخ، رویهای دیگر از مرزهای متمایز تقابل با تناسب را نمایان کند.
آنجا که روند گفتوگو در فضای قطببندیهای بینالمللی و تشدید وابستگی دولتها به قدرتهای جهانی میتواند در چرخهای ناراستا با هدف غایی زبان مبنی بر دسترسی به جهانی پویا و برابر قرار گیرد. بحرانی که به لحاظ عملکرد نظامهای سلطهگر، انسانها را در چرخهای از کشمکشهای رسیدن به حقانیت خود ناگزیر به موضعگیری کرده است. در فیلم «دیپلماسی» از سویی سودای یکی شدن در برزخ جهانی آتشین سعی دارد خود را نمایان کند تا با همه ژستهای انسانی، به دنبال رسیدن به ارزشها و هنجارهایی مشترک باشد و از طرفی سودای سهمخواهی و قدرتطلبی، همزمان نقش بازدارندهای را در این میدان ایفا میکند، چرا که بازیگران دغلباز، از اجرای تعهدات دو طرفه خودداری میکنند.
فولکر اشلوندورف، فیلمساز شهیر آلمانی در فیلم «دیپلماسی» به دنبال این بوده که ضمن ساخت فضایی روشن از جهان بنبست یافته انسانیت، با طراحی میزانسنی هدفمند، کنشمندیهای فکری نیروهایی متضاد را در چرخه زبانمداری مصور کند و از این رو ضمن پایبندی به مولفههای درام در تنظیم نقاط فراز و فرود کاشت رخدادها، به تدریج مخاطب را وارد جهان فکری سیاستزدگانی از جنسِ «فان کولتیتز» و «رائول نوردلینگ» کند.
در این مسیر کوششی در جهت حفظ تامل مخاطب در سکون مابین دیالوگهای طرفین و نیز رسیدن به ضرباهنگی موثر در جلوگیری از سقوط فیلم به ورطهای کسالتآمیز صورت یافته تا وحدت ریتم در پیوند میان اثر و ذهن مخاطب شکل گیرد، چرا که در اینگونه از فیلمهای دیالوگمحور، نقش سکوتهای پیشبرنده از قبیل سکوتی که عملی را انجام داده یا سکوتی که در راستای روند فیلم مخاطب را در دام سکون گرفتار کند، همه بخشی از ریتم زنده و پویای اثر قلمداد خواهد شد. البته فیلم در دقایقی به سمت عدم تحرک در پیشبرد مناسب روایت میافتد و قالبی کلیشهای بر شکل منسجم اثر سایه میافکند.
فیلم «دیپلماسی» محصول سال 2014 بوده و اشلوندورف برخلاف آثار اقتباسی پیشین خود مانند «طبل حلبی» که براساس وفاداری کامل به منبع اولیه ساخته شد، در این جا عامدانه اقدام به نقطهگذاری فکری در جهان روایی اثر کرده تا پندارهایی پرسشبرانگیز از وجود جنگ و منازعه را بر بستر قدرتطلبی هویدا کند. فیلم، اشاره به دورانی دارد که وضعیت نظامی آلمان رو به افول بوده و دشمن از جبهههای غرب، شرق و جنوب نزدیک میشد و ژنرال کولتیتز در 2 راهی تسلیمی بیقید و شرط یا ادامه دادن جنگ، به دنبال آن بود تا مسیر دوم را برگزیند، چرا که ماشین تبلیغاتی آلمان شرایط تسلیم را به مراتب بدتر از پیمان ورسای در سال 1919 توصیف میکرده است و حتی نازیها تبلیغ میکردند در صورت تسلیم، موجودیت ملت آلمان با خطر تجزیه مواجه خواهد شد و بازتاب این تبلیغ جملهای بود که بارها در دل تاریخ شنیده شد: «از جنگ لذت ببرید، چون صلح وحشتناک خواهد بود.» و این چرخه همچنان از جنگهای جهانی تا جهان پروپاگاندای امروز غرب به مسیر دوار خود ادامه داده و هنوز هم راهحلهای حقیقتجویانه در پستوی مانده در خونخواری جلادانی آزادهکُش پنهان است و این روزها که رسیدن به مُهر توافق در سایه زیادهخواهی یک طرف مذاکره گرفتار آمده، استفاده از تجربههای تاریخی در ایجاد فهم درست از ابعاد دیپلماسی دروغین میتواند راهگشا باشد. آنجا که رسیدن به نظم نوین جهانی در معرکه خودنمایی غرب مانند یک شوخی ناموزون با عناوینی چون کنوانسیون، توافقنامه و پروتکل خواهد بود!
فیلم «دیپلماسی» درامی تاریخی بر مبنای روابط شکل یافته میان فرماندار نظامی آلمان در ماجرای اشغال پاریس با سرکنسول سوئدی است، در تقاطع از رسیدن به چارچوبی صلحآمیز یا اجرای خواسته جنگطلبانه هیتلر هنگامی که به ژنرال کولتیتز پیغام میدهد: «شهر را ویران کن ولی هرگز اجازه نده به دست متفقین بیفتد.» اگر چه در نهایت، فان کولتیتز تصمیم میگیرد که دستور انهدام بناهایی خاطرهساز در قلب هنر همچون پلهای رودخانه سِن یا برج ایفل یا موزه لوور را صادر نکند و در اینجاست که میتوان به نقطهای مشترک از رابطه سیاست و هنر رسید. آنجا که حتی هیتلرِ سردمدار جنگ جهانی هم نقاشیهای رنگ روغن و آبرنگ خود را در کارت پستالهایی به نشان اماکنی شهرنشین رونمایی میکند تا تفکر غارتجوییاش مبنی بر محو نشانههای شهری در کنار حس زیباییشناسانه از خلق شهری هنرمندانه به عنوان نبض روشن زیست، تصویری اگزوتیک را رقم بزند! اما یکی از نظریهپردازانی که چند سالی است تلاش میکند به پیوندی از قالب سیاست با منظر هنر دست یابد، «ژاک رانسیر» فیلسوف فرانسوی است که نظراتش در باب دموکراسی را در کتابی موسوم به «نفرت از دموکراسی» نوشته است.
او بر خلاف آن چیزی که از نام این کتاب بر میآید، از دموکراسی متنفر نیست بلکه سعی دارد آن چیزی را به نقد بکشد که غرب به نام دموکراسی قالب میکند. سیاست از دیدگاه رانسیر به معنای تمرین قدرت یا تلاش برای کسب آن نیست بلکه بیش از هر چیز معنایی از برهم زنندگی نظام اجتماعی از سوی گروهی قدرتطلب دارد و با توجه به تعریف جدیدی از نظریه زیباشناسانه هنر که به دنبال کنار زدن و برهم ریختن امر حسی است، این جریانات برهم زننده سیاست و هنر را میتوان در عین مغایرت فکری، قابل رسیدن به نقطهای مشترک دانست.
فرهنگ دیپلماتیک در فیلم ساخته شده توسط اشلوندورف به شکل ظریفی مورد تمسخر قرار میگیرد، وقتی به ظاهر قرار بر مصالحه بوده اما در درونگاه فکری نوردلینگ، مسیری مغایر در پایبندی به تعهدات وجود دارد و اینجاست که مصونیت صداقت، غریبترین مواجهه را در میدان سیاست به خود گرفته و سودای جهانی دموکراتیک را با ابهامی اساسی مواجه میکند. شاید از این میزِ رنگین گفتوگو با ظاهری شیرین بتوان تعبیری از لبخند ژوکوند نقش بسته توسط داوینچی در تابلویی را داشت که در پسزمینه ظاهری مرموز و مهربان، نمایی از صخرههای مه گرفته وجود دارد، جایی که مابین مونالیزا و آن تصاویر میتوان جادهای پرپیچ و خم روی رودخانهای را مشاهده کرد که نه جاده و نه رودخانه هیچ یک دارای انتهایی معلوم و مشخص نیستند!
منبع: وطن امروز