کد خبر 440892
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۴ - ۰۱:۲۶

محمد علیزاده گفت: از مردم عذر می‌خواهم از اینکه نتوانستم امسال تیتراژ ماه رمضان داشته باشم. محمد همان محمد است و هنوز ماه رمضان محبوبش است و حال و احوالش در ماه رمضان خوب است.

به گزارش مشرق، محمد علیزاده امروز یکی از محبوب‌ترین و پرطرفدارترین خوانندگان موسیقی پاپ کشور است. او که شب تولد حضرت رسول به دنیا آمده و به همین واسطه هم نامش را محمد گذاشته‌اند، در کودکی و نوجوانی قرائت قرآن را به طور جدی دنبال کرده و چندین مقام کشوری هم در همین زمینه کسب کرده است. علیزاده با پا گذاشتن در دوران جوانی موسیقی را قبل از رفتن به دانشگاه به طور حرفه‌ای دنبال می‌کند و آرام آرام  موسیقی به فعالیت اصلی‌اش تبدیل می‌شود. اولین آلبوم رسمی او با نام «همخونه» در سال 1387 منتشر شد اما این آلبوم نتوانست محمد علیزاده را آنطور که باید معرفی کند، چندین سال پس از انتشار این آلبوم، یک آلبوم دیگر از وی با نام «سوپرایز» در آستانه انتشار قرار داشت که به صورت اینترنتی پخش شد ولی با این حال موفقیت فوق‌العاده‌ای پیدا کرد. علیزاده اولین برنامه رسمی‌اش بر روی صحنه را در بیست و هشتمین جشنواره موسیقی فجر در سال 1391 تجربه کرد. با او درباره وضعیت این روزهای موسیقی پاپ و البته فعالیت‌های اخیر خودش به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید: ‌

*اگر مایل باشید این گفت‌وگو را به دو بخش تقسیم کنیم. در یک بخش به آسیب شناسی موسیقی پاپ بپردازیم و بخش دوم آن را نیز به فعالیت‌های شما اختصاص دهیم. سوال اولم در بحث موسیقی پاپ راجع به ترانه است. کلماتی مانند «عشق»، «قلب»، «رفتن»، «ماندن»، «تنهایی»، «جدایی»، «زندگی»، «تو»، «من»، «ما»، «برو»، «نرو»، «دل» و چند کلید واژه دیگر به همراه چند حرف‌ِ اضافه میان آن‌ها، ساختار قالب ترانه‌های پاپ امروز را تشکیل می‌دهد و به‌نظرم  اصلی موسیقی پاپ به ترانه برمی‌گردد.

بله به اعتقاد من هم در نگاهی کلی یکی از ضعف های اصلی موسیقی پاپ در این روزها مربوط به ترانه است. البته این صحبت صددرصد نگاه من نیست اما می‌توانیم وارد این حوزه هم شویم و بگوییم که در ترانه ضعف داریم. شاید ملودی‌سازها، ترانه‌سراهایمان را یک مقدار تنبل کرده‌اند و ملودی را ساخته‌اند و گفته‌اند که ترانه‌سراها رویش ترانه بگذارند. وقتی این اتفاق بیفتد، ترانه‌سرا مجبور است که خودش را داخل آن ریتم و وزن قرار دهد و یک چیزی که در یک چارچوب است را ببیند. این اتفاق هست اما این را نیز باید در نظر بگیرید که ما در حوزه تنظیم بسیار پیشرفت داشتیم، در حوزه ملودی‌سازی هم همینطور و نوازنده‌های بسیار بسیار  بزرگی را تربیت کردیم و الان نوازنده‌های خوبی داریم. اما در حوزه ترانه احساس می‌کنم که ضعف داریم و  همیشه اسم دو، سه نفر مطرح بوده است .

یک ترانه‌سرا، موزیسین و یک خواننده باید در جامعه باشد. من اگر در خانه بنشنیم و برای مردم بخوانم، درد مردم را نمی‌فهمم و کارم بر دل نمی‌شیند. متاسفانه ما گاهی اوقات خودمان را محدود می‌کنیم به منزلمان. بله، بنده خیلی منزلم را دوست دارم و  همیشه دوست دارم در منزل خودم باشم و کارهایم را آنجا بسازم. البته فراری از جامعه هم نیستم ولی تنهایی‌ام را خیلی دوست دارم. چون من بهترین تصمیمات زندگی‌ام را در تنهایی‌ام گرفته‌ ام. اما این دلیل نمی‌شود که وارد جامعه نشوم. من باید جامعه‌ام را ببینم و ترانه بخوانم. من احساس می‌کنم یک مقدار فاصله افتاده بین ترانه‌سراهای ما و مردم. اما با تمام این احوالات الان یکسری ترانه‌سرا هستند که می‌بینم از انجمن‌های ادبی و ترانه در حال رشد هستند و گاهی برای من ترانه‌هایشان را می‌آورند و احساس می‌کنم که یک موج خیلی خوبی در حال شکل گرفتن است.

*فکر نمی‌کنید یکی از دلایل این موضوع این باشد که نگاه‌ها تک‌بعدی شده است و انگار جز  موضوع عشق و عاشقی و سایر مشتقات آن دغدغه دیگری وجود ندارد.

حرفتان را قبول دارم به خاطر اینکه حوزه‌های دیگر پردازش نشده است و وقتی که آمدند حوزه‌های دیگر را بنویسند از قالب ترانه خارج شده و تبدیل به غزل و شعر و قصیده شده است. در موضوعات اجتماعی و حتی دفاع مقدس ترانه خوب خیلی کم داریم و جای زیادی برای کار در این حوزه هست . در حوزه‌هایی که می‌توانیم نگاه عمیق‌تری داشته باشیم، احساس می‌کنم که جای ترانه خوب خالیست حتی در حوزه‌های مذهبی.

*خود شما چقدر سعی کردید که وارد موضوعات دیگر شوید؟ البته این نکته را هم نباید نادیده انگاشت که گاهی اوقات مخاطب فقط به دنبال دریافت یک مضمون است و ترانه‌سرا و خواننده هم بر مبنای تقاضای عمومی که جامعه می‌کند، اثرش را عرضه می‌کند.

گاهی اوقات شما باید به مخاطب خط دهید و همیشه اینطور نیست که مخاطب به شما خط دهد. همانطور که ما یک خطی را باز کردیم در حوزه تیتراژ‌های تلویزیونی در ماه مبارک رمضان. این نکته را هم باید بگویم ناراحتم که امسال اولین سال است که در تلویزیون نیستم و آنهم به دلیل درگیری‌ام با کنسرت‌ها و تور شهرستانم بود که متاسفانه حال خوشی هم از این بابت ندارم. احساس می‌کنم بدترین ماه رمضان زندگی‌ام است. چون من عاشق ماه رمضان هستم و این ماه را خیلی خیلی دوست دارم. اما در پاسخ به این پرسش که گفتید چقدر سعی کرده‌ام وارد موضوعات دیگر شوم، باید بگویم که من در سایر حوزه‌ها هم فعالیت کرده‌ام و کارهایی که خوانده‌ام تنها محدود به آثار عاشقانه‌ام نمی‌شود.  به عنوان نمونه «شهر باران» را تولید کردیم و  بعد «هواتو کردم» و «میشه نگام کنی» را عرضه کردیم که مخاطب ما کاملا مفهوم و معنای ترانه را می‌تواند در آن فضا درک کند. الان هم به فکر کار خیلی بزرگ با ارکستر بزرگ ملی برای حضرت رسول اکرم(ص) هستم. یک موضوع اجتماعی دیگر دارم که در قالب همین فرم ملودی‌هایی است که خودم می‌سازم و یک کار ریتمیک است ولی ترانه‌ای کاملا اجتماعی است. اما در کل من احساس می‌کنم محمد، عاشقانه‌خوان است چراکه محمد دوست داشته که عاشقانه‌خوان باشد. اما در بین و لابه‌لای این عاشقانه خواندش گاهی اوقات دوست دارد دستی در حوزه اجتماعی و حوزه‌های مذهبی داشته باشد چون علاقه و اعتقادش است. شما نمی‌توانید اعتقادات محمد علیزاده را از او بگیرید. یک روز به یکی از دوستان 15 ساله‌ام گفتم که فلانی از آن روزی که مرا شناختی تا امروزی که مرا روی استیج و کنسرت می‌بینی، محبت مردم را در خیابان می‌بینی، فرقی در محمد علیزاده دیده‌ای؟ من هنوز که هنوز است سوال می‌کنم. محمد با 10 سال پیش خود نباید فرق کند شاید دنیایش بزرگتر شده باشد و بامش شاید بزرگتر شده و آدم‌ها و حوزه‌اش شاید بزرگتر شده باشد اما محمد همان محمد است. شما نمی‌توانید اعتقادات محمد را از او بگیرید. نمی‌توانید نگاه اجتماعی و عاشقانه‌ای که محمد داشته را از او بگیرید. با اینها بزرگ شده است و اصلا چون با اینها بزرگ شده مردم از او قبول کردند.

*چقدر روی انتخاب ترانه وسواس به خرج می‌دهید و اساسا معیار انتخاب شما برای ترانه چیست؟

یکسری به من ایراد می‌گیرند که کم‌کارم درحالی که اینطور نیست. من روی کلمه‌ام وسواس دارم چراکه در کارنامه کاری من ثبت می‌شود. من 3، 4 ترانه کار کرده‌ام که الان دوستشان ندارم و گوش هم نمی‌دهم و احساس می‌کنم که اشتباه و کودکی کرده‌ام که این کار را کرده‌ام. اما تجربه کسب کرده‌ام و احساس می‌کنم وسواسم بیشتر شده چون دوست دارم وقتی در آینده پسرم کنارم نشست درقالب آن روز و آن نسل از اینکه پدرش این ترانه‌ها را خوانده است به خودش ببالد و نگوید پدر این چه بود خواندی؟! یا اگر من 50 ساله شدم نگویم در دوره‌ای که همه چیز بر وفق مرادم بود چرا این کارها را کردم؟ پدرم همیشه جمله‌ای می‌گوید که «آخر فیلم مهم است». همیشه نتیجه‌گیری و انتهای فیلم خیلی مهم است. من دوست دارم نتیجه‌گیری خوبی از موسیقی داشته باشم حداقل برای خودم. اگر روزی هم گفتم که موسیقی کار نمی‌کنم نزد خودم و خدای خودم وقتی شب سرم را روی بالشت می‌گذارم خیالم راحت باشد که تاثیرگذار بودم و به قول پدرم نیامدم که «قیمه و قورمه بخورم و از این دنیا بروم!». آمده‌ام تاثیری گذاشته‌ام هرچند به اندازه خودم و به اندازه ظرفیت خودم و به اندازه آن چیزی که خودم بلد بودم.

* سراغ موضوع دیگری برویم. یکی، دو سال است که باب شده و می‌گویند خواننده‌های هم‌نسل شما خواننده بیسوادند و فهم موسیقایی چندانی ندارند! این گفته‌ها هم بیشتر از سوی نسل قبل‌تر موسیقی پاپ مطرح می‌شود. بفرمایید نظرتان در این باره چیست و چقدر قائل هستید که خواننده موسیقی پاپ باید سواد موسیقیایی داشته باشد یا نه؟

خوانندگان نسل قبل ما خودشان چه کردند که ما نکردیم؟ خوانندگان نسل قبل ما از کجا آمده بودند که ما از آنجا نیامدیم؟ مگر نسل جدید از خارج آمدیم؟ ما هم کار کردیم. من در حوزه کاری خودم و به اندازه خودم موزیک می‌دانم و  دوستانم افرادی هستند که موسیقی را می‌فهمند و بلدند و برخی در بحث ترانه و برخی در بحث ملودی ورود کردند. اگر ذوق و سلیقه و سواد نباشد نمی‌توانید به levele A موزیک پاپ در یک مملکتی برسید. در یک مملکتی که مردمش فوق‌العاده احساسی و عاطفی‌اند. این یک سوادی می‌خواهد. بعضی از بچه‌ها هستند که ردیف‌های آوازی کار کردند و خودشان مدرس بوده‌اند. بعضی هر کدام 3 تا 5 سال در فضاهای آکادمیک، آموزش دیده‌اند. البته این را درمورد صددرصد بچه‌ها نمی‌گویم اما 90 درصدشان در حوزه موسیقی پاپ آدم‌های کم‌سوادی نیستند.

*البته این گفته دلیل هم دارد. مثلا می‌گویند بی‌سوادی و بی‌ذوقی است که در حوزه موسیقی پاپ باعث می‌شود خیلی از ملودی‌ها یا ترکی باشند و یا یونانی. البته  اخیرا گریزی هم به موسیقی فرانسه زده می‌شود و خیلی تمیز آثار خارجی کاور می‌شوند.

این موضوع ربطی به بیسوادی خواننده ندارد و به سلیقه خواننده مربوط است. اگر دوستان دیگر من کاور می‌کنند سلیقه‌شان است و ربطی به کم‌سوادی‌شان ندارد. داستان کم‌سوادی فرق می‌کند. کم‌سوادی زمانی عیان می‌شود که تو ملودی را اشتباه بسازی؛ دکلماسیون بلد نباشی یعنی نتوانی ترانه را به شنونده‌ات القاء کنی. ورود و اوج و فرودهای ملودی را درک نکنی و غیره. خیلی از خواننده‌های بزرگ دنیا کارهای قدیمی را بازخوانی کرده‌اند. آیا کم‌سواد بوده‌اند؟

*بازخوانی موردی ندارد. مشکل وقتی ایجاد می‌شود که در یک آلبوم 10 قطعه‌ای، 7 تراک آن کاور باشد.

این را آن خواننده می‌داند و خدای خودش و مردم. درحالی که این سلیقه‌اش است و ربطی به کم‌سوادی‌اش ندارد. خودم یک کاری بود که به زبان‌های عربی و ترکی استانبولی و روسی خوانده شده بود و من هم به زبان فارسی کار را اجرا کردم و کاور هم نکردم چون به چند زبان خوانده شده بود و من هم دوست داشتم که به این زبان بخوانم. شاید من هم جزو آن خواننده‌هایی باشم که هیچوقت کاور نکنم .

*شاید همین موضوع کاور کردن باشد که باعث شده موسیقی پاپ ما هویت و کاراکتره مخصوص خود را نداشته باشد. ببینید شما وقتی موسیقی پاپ ترکیه را می‌شنوید، از همان ابتدایی که قطعه پخش می‌شود، کاملا مختصات کار را می‌فهمید چرا که موسیقی بیان و لهجه خاص خود را دارد. اما این موضوع در موسیقی پاپ ما نمی‌افتد.  و انگار این نوع موسیقی تنها کلاژی است از چند سبک بی‌سروته موسیقی.

اینطوری هم که شما می‌گویید نیست. حرفتان را قبول دارم اما نه صددرصد. موسیقی پاپ ما الان یک نوزاد است. ما تازه داریم یاد می‌گیریم. ما هنوز موسیقی‌مان وارد کشورهای دیگر نشده و آرام آرام وارد می‌شود. مثلا به من خبر می‌دهند که موسیقی من را مردم لبنان هم گوش می‌دهند و دوست دارند. هم من و هم دو، سه تا دوستان خواننده دیگرم. یا در ترکیه یک فن‌پیج برایم زده‌اند و برایم جالب است که ترک‌ها هم کار ما را گوش می‌دهند. باید در این زمینه آهسته آهسته قدم برداشت. این نکته را هم باید در نظر گرفت که موسیقی در آنجا کاملا بصورت آکادمیک دنبال می‌شود. یکی ازضعف‌هایی که در حوزه موسیقی‌مان داریم این است که شما می‌گویید خواننده‌های نسل اول و دوم ما اعتراض می‌کنند که بچه‌های نسل سوم بیسواد هستیم، البته لطف دارند! ولی به خاطر این است که موسیقی‌مان آکادمیک نیست یعنی بچه‌ها به مدرسه موسیقی نرفته‌اند و هرآنچه یاد گرفتیم، کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی بوده و به صورت تجربی بوده است. اتفاقا این بچه‌ها خیلی بااستعداد هستند که بستری برایشان فراهم نبوده و کار کردندو الان در بالاترین سطح موزیک پاپ این مملکت ایستاده‌اند.

*شما خودتان موسیقی را آکادمیک آموختید؟

من 6 سال ردیف نزد آقایان نوربخش و شاپور رحیمی کار کردم. نزد استاد عزیزم زنده‌یاد ایرج بسطامی هم کار کردم. نزد آقای محمد عبدالحسینی و آقای مختوم و دوره خیلی کمی نزد آقای علی جهانبخش کار کردم.

*واقعا شما ردیف هم کار کردید؟

بله.

*با توجه به این موضوع که شما در فضای موسیقی سنتی نیز تنفس کرده‌اید، حتما بارها مشاهده کرده‌اید که به موسیقی پاپ در فضای جدی موسیقی چطور نگاه می‌شود و انگار واژه «پاپ» یک بار منفی بین خود موزیسین‌ها دارد.

پدرم همیشه می‌گفت «گوینده خیلی حرفها می‌زند و شنونده باید عاقل باشد». بعضی از موزیسین‌ها یک راهی را انتخاب کرده‌اند که مردمی نیست و مال خودشان است و ما هم نمی‌گوییم بد است. چون در آن سیستم نتوانستند به یک جایگاهی برسند، موسیقی پاپ بد می‌شود.  طرف آمده یک موسیقی راک کار کرده و هیچ اتفاقی در این حوزه برایش نیفتاده و می‌گوید که پاپ بد است. یا حتی در موسیقی سنتی ما، کسی موسیقی سنتی و ردیف کار کرده، 15 سال هم کار کرده من هم می‌دانم که ریاضت موسیقی سنتی بیشتر از پاپ است چون من ردیف کار کردم. ما وقتی یک گوشه را می‌خواستیم دربیاوریم، بیچاره می‌شدیم. مگر می‌شد درش بیاوری؟ ما دو سال درگیر ماهور و راست‌پنجگاه بودیم؛  انقدر اینها نزدیک به هم هستند. بله که موسیقی سنتی ریاضت بیشتری دارد اما در موسیقی سنتی هم می‌روند و به آن جایگاهی که دوست دارند نمی‌رسند و می‌گویند که پاپ بد است. اگر پاپ بد است پس چرا مردم گوش می‌دهند؟ موسیقی مردمی ما و موسیقی که مردم دوست دارند و آنچه در «آن» برای مردم اتفاق می‌افتد را خواننده خوانده و مردم ارتباط برقرار کرده‌اند. این چه اشکالی دارد؟ چرا با بزرگ نشدن خودمان دوست داریم یک حیطه دیگر از موسیقی را خراب کنیم؟ چرا و به چه دلیل؟ مثل اینکه من بیایم و موسیقی بخوانم و خوب نشود و بگویم که راک بد است. اصلا من سررشته‌ای از راک ندارم. بعضی اوقات می‌بینم یکسری از دوستان می‌گویند که خوانندگی پاپ خیلی راحت است. آنها اصلا تاکنون خوانندگی پاپ نکرده‌اند که احساس می‌کنند راحت است. خوانندگی به نظرم بسیار شغل سختی است یعنی عشق سختی است. خوانندگی؛ روانشناسی، ادبیات، جامعه‌شناسی و تمام حوزه‌ها را باید بدانید و بعد وارد شوید. در خوانندگی اگر حالتان خوب نباشد نمی‌توانید حرفتان را انتقال دهید. زندگی کردن با من و امثال من سخت است. می‌دانید چرا؟ چون وقتی موسیقی می‌خوانم باید حالم را به طرف القاء کنم. آن حالم ممکن است «حال تنهایی» باشد یا «حال عاشقانه‌ای» باشد یا «حال خدایی» باشد. حال و احوالات مختلف. بله که زندگی کردن با من و امثال من سخت است. وقتی نمی‌توانید در این حوزه موفق شوند می‌گویند که پاپ بد است. این پاپ مظلوم واقع شده است. یا مثلا می‌گویند فلانی پول داده به تلویزیون رفته است! نمی‌تواند تیتراژ در تلویزیون بخواند می‌گوید که خواننده‌ها پول می‌دهند!

* آغاز همکاری‌های شما با تلویزیون چگونه بود؟

به یاد می‌آورم سال 83 در خانه‌ام نشسته بودم و یک برنامه‌ای که الان نامش ماه‌عسل است و احسان عزیز هم اجرا می‌کند را فرزاد حسنی به نام «جزر و مد» اجرا می‌کرد که مهرداد نصرتی به من زنگ و گفت که آقای علیزاده ما صدای شما را در رادیو شنیدیم (کاری داشتم به نام لب خاموش) و می‌خواهیم تست کنیم برای تیتراژ. گفتم چشم. به استودیو رفتم و خدا رحمت کند هر دو دستشان از این دنیا کوتاست، استودیوی نیما وارسته رفته بودم و ناصر عبداللهی هم آمده بود. من کار را خواندم و خوششان آمد و در تلویزیون گذاشتند. بعد از آن کوله‌پشتی 85 و بعد از آن عشق فوق‌العاده را خواندم. بعد از آن سریال خواندم، سراب و خروس (هواتو کردم) خواندم و الان هم سه تیتراژ در خانه دارم که باید فیلمنامه‌هایش را نگاه کنم. همین ماه رمضان سه پیشنهاد داشتم.

این جمله را در دفاع از خودم نمی‌گویم بلکه در دفاع از کسانی می‌گویم که در ضعف هستند و می‌گویند خوانندگان ما پول می‌دهند. این خوانندگان چه کسانی هستند؟ محمد علیزاده، احسان خواجه‌امیری، محسن یگانه، فرزاد فرزین. آنها که تلویزیون رفته‌اند و تیتراژ خوانده‌اند چه کسانی هستند؟ پس یعنی ما پول داده‌ایم!

*البته که در جاهایی تلویزیون به خواننده اعتبار می‌دهد ولی از یک جایی به بعد هم خواننده به تلویزیون.

بله، شما نمی‌توانید از این بگذرید که تلویزیون به من کمک نکرده است. تلویزیون به من خیلی کمک کرده است و من ممنون از تلویزیون هستم ولی من هم به تلویزیون کمک کردم. هیچ ادعایی در این دنیا و در موسیقی نداریم و هرآنچه بوده، لطف خدا بوده است و من این را متوجه هستم. به دوستم گفتم هرچه سنم بالاتر می‌رود و هرچقدر در کارم قدرتمندتر می‌شوم، تازه می‌فهمم چقدر در برابر خدا ضعیف هستم. هر روز این حرف‌ها که پشت‌سرمان است را می‌شنویم و می‌خندیم. خوش بحال تهیه‌کنندگان اگر این پولها پشت‌شان است پس چه وضعی دارند!

*حرف از پول و ثروت به میان آمد و این سوال در ذهنم شکل گرفت که چرا اینقدر دستمزد خواننده‌های پاپ بالاست؟ و این دستمزد در مقایسه با نوازنده‌های گروه و کسانی که آهنگساز هستند، اختلاف عجیب و غریبی دارد.

این دستمزدها همه جای دنیا همین است چون حواشی و اتفاقات، سختی‌هایی که یک خواننده دارد، زیاد است. بلیت برای چه کسی فروش می‌رود؟

*کسی منکر جایگاه خواننده نیست اما مثلا در یک کنسرت خواننده بین 40 تا 60 میلیون تومان درآمد کسب می‌کند ولی نوازنده 500 هزار تومان می‌گیرد. این سطح اختلاف اصلا منطقی نیست.

خب انقدر که نیست.  در مورد اختلاف دستمزد باید بگویم که نوازنده‌های ما و نوازنده‌های کل دنیا یک تایم برای تمرین و یک تایم برای اجرا دارند.  دغدغه آنها همان دو تایم است اما دغدغه یک خواننده، هزاران تایم و هزاران اتفاق عجیب و غریب است. یک نوازنده در ارکستر من ساز می‌زند و از آن درآمد دارد، آموزش دارد و از آن درآمد دارد اما یک خواننده فقط از کنسرت‌هایش درآمد دارد. چون وقت آموزش دادن ندارد. خودم دوست داشتم که درتابستان کلاسی بردارم و بتوانم 10 نفر را کمک کنم و آواز یاد دهم. اما نیستم و دائما درگیر کنسرت هستم و اینطرف و آنطرف هستم و منبع درآمد یک خواننده این است. شما حواشی و اتفاقاتش را حساب کنید برای اینکه آن خواننده تایمش فقط برای کنسرت است و کارهای دیگر هم نمی‌تواند انجام دهد.

*رقم‌های دستمزد خوانندگان پاپ خواه‌ناخواه بر روی قیمت بلیت‌ها تاثیر می‌گذارد. آقای علیزاده حتما خودتان می‌دانید که بسیاری از اقشار جامعه توانایی خرید بلیت کنسرت را با قیمت‌هایی که امروز عرضه می‌شود، ندارند.

این دست خواننده نیست. دست تهیه‌کنندگان و اسپانسرینگ‌هاست. ما یک قرارداد می‌بندیم و ملزم به آن قرارداد هستیم. من به مدیر برنامه‌هایم گفته‌ام سالنی را حتما در تهران پیگیری کند برای بعد از ماه رمضان یا قبل از محرم و صفر با قیمت‌های مناسب و از دستمزدم کاملا نصف بیشتر کم می‌کنم تا برای مردم کنسرت برگزار کنم. گاهی اوقات ما دستمزدهایمان را نصف کم می‌کنیم ولی می‌بینم بلیت‌ها نصف کم نمی‌شود! سعی می‌کنم قیمت بلیت‌ها را پایین بکشم و دستمزد خودم پایین بیاید تا مردم همه بتوانند بیایند. مردم تا آنجا که مرا می‌شناسند می‌دانند که من پول را دوست دارم اما آدم پولکی نیستم. یک زندگی خیلی خوب را دوست دارم و زندگی‌ام را از صفر شروع کردم و همیشه هم افتخار می‌کنم که یک زندگی برای خودم ساختم با تمام زحمات و خون‌دل‌هایی که خوردم و شب‌بیداری‌هایی که داشتم. با تمرین‌هایی که داشتم در دورانی که 4، 5 ساعت فقط تمرین آواز می‌کردم.

من اهل شعار نیستم و ما از جنس مردم هستیم. مردم را دوست دارم. از اینکه به من سلام می‌کنند و دولا می‌شوم و به آنها تعظیم می‌کنم و از اینکه به من محبت می‌کنند، کیف می‌کنم. از اینکه وقتی از کنسرتم بیرون می‌روند و می‌بینم که حالشان خوب است، حال من هم خوب است. شاید این حرفی باشد ناباورانه ولی باور کنید که از خوشحالی اطرافیانم خیلی بیشتر خوشحال می‌شوم تا خوشحالی خودم. بعد از یکسری اتفاقات که در سال 93 برای من رخ داد، از دست دادن دوستم، بیماری پدرم، بزرگ شدن خودم، فهمیدم که رمز این دنیا در یک جمله است؛ بسم‌الله الرحمن الرحیم، بنام خداوند بخشنده مهربان. این دنیا فقط بخشندگی می‌خواهد و مهربانی. ته این دنیا احساس می‌کنم همین است. یک روز پدرم را به درمانگاه برده بودم و 4، 5 نفر آمدند و سلام علیک کردند و عکس گرفتند. پدرم گفت که داداش معروف شدی‌ها! گفتم خیلی زحمت کشیدم، 15 سال است. گفت آره خیلی خوب است که دوستت دارند. گفتم آره حاج آقا لطف خداست. گفت فقط حواست باشد این عکس و تشویق‌ها تا پیج بهشت‌زهرا هم همراهت نمی‌آید، آدم باش! یعنی حواست باشه که آدم خوبی باشی. آدم خوب همیشه هست.

*تا به این جای گفتگو چند بار به پدرتان اشاره کرده‌اید؛ معلوم است که خیلی از او تاثیر گرفته‌اید، نظر ایشان راجع به فعالیت‌های شما در موسیقی چه بود؟ مخالفتی نمی‌کردند؟

خیلی دوست داشتم هنرستان موسیقی کار کنم که پدرم اجازه نداد. پدرم مخالف صددرصد موسیقی من بود. مادرم هم صددرصد مخالف بود ولی حس مادرانه‌اش غلبه کرد و گذاشت که موسیقی را کار کنم. پدرم احساس نمی‌کرد که موسیقی ما در یک ورطه  تمیز و پاک خواهد بود. شاید نگاه پدرم خیلی قدیم‌گونه بود و این روزها که مرا می‌بیند و خیلی هم کیف می‌کند

*موسیقی را از چه زمانی شروع کردید؟

وارد شدن در موسیقی پاپ، دوران عجیب و غریبی بود چون در آن حیطه بزرگانی بودند که زیاد ما را نمی‌پذیرفتند چراکه مثلا پسر 17 ساله‌ای بودم که فقط می‌خواندم و حسی درون صدایم نبود چون تجربه تلخ و شیرین زندگی نداشتم و هنوز عاشق نشده بودم و هنوز نسوخته بودم و هنوز زندگی‌ام دستخوش تغییرات عجیب و غریب نشده بود و هنوز بیماری پدرم را ندیده بودم. هنوز پسربچه‌ای که در خیابان هم درس می‌خواند و هم کار می‌کند را ندیده بودم. هنوز پسربچه کفاش را ندیده بودم که دم در کنسرت می‌نشیند و به خواب می‌رود! هنوز عجیب و غریب بودن بعضی آدم‌ها را نمی‌فهمیدم و همه را در آینه خودم می‌دیدم و فکر می‌کردم همه چیز در بهترین شرایط ممکن است. سینه‌ای نسوخته بود و فقط خواندن بود و والحق و الانصاف هم خوب می‌خواندم. ولی اینطوری بود. رشد کردیم و تا حالا رسیدیم. سال 1380 به تلویزیون رفتم و یک کاری داشتم که رد می‌کردند. پرسیدم که چرا رد می‌کنید؟ می‌گفتند که فاخر نیست. شعری ازسعدی را در اتاقم دارم که سرائیده: «نکن زغصه شکایت که طریق طلب به راحتی نرسیدم که زحمتی نکشیدم» تاوان این روزها که اگر محمد، محمد شده که خاک پای مردم باشد و مدلم همین است و جدی می گویم و تعارف هم ندارم تاوانش روزهای سختی است که کشیده است. موسیقی می‌دادم و نمی‌پسندیدند. حتی تیتراژ خواندم و شنیده نشد.

*سراغ بخش پایانی مصاحبه برویم که همان آلبوم‌ جدیدتان است. توضیح کلی بدهید که آلبوم در چه مرحله‌ای است.

پیش‌تولید آلبوم به دو تا دوونیم سال پیش برمی گردد اما اتفاقی که در این مدت افتاد باعث شد که من عقب بیفتم برای انتهایی کردن این آلبوم. اتفاقاتی که بخشی از آن شخصی بود. یک روز حالم خوب نبود، یک روز شاید پدرم بیمار بود و درگیر بودم، یک زمان درگیر بیماری مرتضی شده بودم و داستان‌های مرگش و تا 5، 6 ماه هم حوصله خودم را نداشتم چه برسد به آلبوم. به هر صورت حدود 60 درصد آلبوم را جلو بردم و بعد گفتم که سعی می‌کنم برای عید فطر آلبوم را حاضر کنم و تحویل دهم. ولی بعد از استراحت کنسرت‌ها وقتی سر آلبوم نشستم دیدم آنچه دوست دارم هنوز نشده است. با خودم فکر کردم و گفتم جلوی مردم بدقول می‌شوم اما احساس کردم بدقولی بهتر از این است که آلبومی معمولی ارائه دهم و دوست دارم کارها عجیب و غریب‌تر باشد. البته فاصله عید فطر تا زمانی که ارائه می‌دهم، 4 ماه بیشتر نیست اما کمی از فضای آلبوم دور بودم و احساس کردم آلبوم نیاز به ملودی‌های خوب و ترانه‌های بهتر دارد و با مشورت با بچه‌ها به این نتیجه رسیدم که برای آن زمان  آلبوم را بیرون بدهم. به همه کسانی که مرا شرمنده کرده‌اند و گاهی اوقات که بعد از پایان کنسرت‌ها که می‌خواهم به منزل بروم آنقدر به من محبت می‌کنند که محبتشان مرا خجالت‌زده می‌کند. اما تا آلبوم بیاید قول می‌دهم که دو قطعه وارد بازار کنم. اگر زنده باشم و خدا اجازه نفس بدهد یکی را چند روز بعد ازعید فطر بیرون می‌دهم و دیگری تیتراژ یک سریال است که پر از حرف‌های عاشقانه است و احساس می‌کنم که مردم دوست داشته باشند. باز هم از همه معذرت می‌خواهم و امیدوارم که این را روی حساب تنبلی محمد نگذارید. روی حساب وسواس و اتفاقاتی که طی یک سال و نیم گذشته برایم رخ داد، بگذارند.

*آلبوم تازه چند قطعه دارد؟

بین 10 تا 12.

*ترانه‌سراها؟

یک تراک را خودم گفته‌ام و سیدمحمد کاظمی که با هم «هواتو کردم» و «برگرد» را کار کردیم و در این آلبوم دو ترانه گفته عجیب و غریب و هر دو سوژه‌دار است. مهرزاد امیرخانی است که تجربه «فکرش را نکن» و کار آخری «همینی که هست» که خیلی‌ها به او خرده گرفتند. ان‌شاءالله بعد از بیرون آمدن آلبوم در مورد این بیت «ثانیه‌ای می‌شمرنت» هم توضیح خواهم داد به دوستانی انتقاد کرده بودند. ملودی‌هایم را خودم ساخته‌ام و بخشی را میلاد ترابی و یکی از قطعه‌ها را سینا شعبان‌خانی که خیلی بااستعداد است و هنوز زیاد با نامش آشنا نشدند. به او یک روز گفتم که می دانم یک روز موفق خواهی شد. البته معروفیت دست خود آدم‌هاست ولی محبوبیت دست خداست و خدا باید محبوبت کند. ملودی‌های امیرعلی بهادری است که الان در ماه‌عسل می‌خواند. تنظیم‌ها با میلاد ترابی، معین راهبر، مهران خالصی که «خداحافظ» را 85 بعد از 9 سال قطعه «گلودرد» را به مهران دادم تا بزند. تنظیم حامد برادران هم دارم.

*و حرف آخر؟

بابت تاخیر در ورود آلبوم از مردم عذر می‌خواهم عذرخواهی از اینکه نتوانستم امسال تیتراژ ماه رمضان داشته باشم. یکسری اعتراض کرده بودند و با صدای من در ماه مبارک خاطره داشتند. محمد همان محمد است و هنوز ماه رمضان محبوبش است و حال و احوالش در ماه رمضان خوب است و هنوز هم که هنوز است عاشق دم افطار است فقط امسال به خاطر تور کنسرت‌هایم که پشت‌سر هم بود، نتوانستم موسیقی در خور ماه مبارک داشته باشم و احساس کردم نباشم بهتر است اما قول می‌دهم اگر زنده باشم دو، سه ملودی و ترانه داشته باشم که اگر پیشامدی شد حتما برای سال آینده ماه رمضان یک کار خوب بکنم. برای مردم هم آرامش از خدا می‌خواهم. چون وقتی آرامید حالتان خوب است و وقتی حالتان خوب است می‌توانید خوب فکر کنید، وقتی خوب فکر کنید می‌توانید خوب زندگی کنید و وقتی خوب زندگی کنید بنده محبوب خدایید.

منبع: فارس