کد خبر 443385
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۸

سمکو نخست در سال‌های مقارن با نهضت مشروطه و آشوب حاصل از تجاوزات مرزی عثمانی‌ها، در سال 1325 قمری با تاخت و تاز در سلماس و نواحی مجاور آن، نام خود را بر سر زبان‌ها نهاد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ اسماعیل آقا شکّاک ملقب به سردار نصرت، فرزند محمدآقا و نوه علی‌خان شکاک معروف به سمکو و مشهور به سمیتقو بود. سمکو در لهجه شکاک، مأخوذ از اسماعیل است و این ایل، اسماعیل را بیشتر سمکو می‌گویند که در فارسی سمیتقو خوانده می‌شود. سمکو پس از کشته شدن برادرش جعفرآقا، به حکم والی آذربایجان (نظام‌السلطنه مافی) در 1323قمری به ریاست ایل شکاک رسید. این ایل از 2 طایفه اصلی عبدوی و کاردار تشکیل می‌شود که در حوزه غربی دریاچه ارومیه ـ بین ارومیه و‌سلماس‌ـ سکونت دارند.



سمکو نخست در سال‌های مقارن با نهضت مشروطه و آشوب حاصل از تجاوزات مرزی عثمانی‌ها، در سال 1325 قمری با تاخت و تاز در سلماس و نواحی مجاور آن، نام خود را بر سر زبان‌ها نهاد. در مراحل بعد که با اشغال نظامی آذربایجان به دست روسیه تزاری و اقتدار فزاینده روس‌ها در این حوزه توأم شد، او در مقام فرمانده یک نیروی مرزی در سلماس، تحت حمایت مقامات محلی روسیه قرار گرفت. این رویه یعنی همراهی با خط‌مشی محلی روسیه تا پیش‌آمد انقلاب 1917م که به فروپاشی اقتدار روس‌ها منجر شد، ادامه یافت. در خلأ ناشی از عقب‌نشینی قوای روسیه از ایران، پاره‌ای از گروه‌های محلی ـ از جمله مهاجران مسیحی و کردهای غرب اورمیه که اینک کم و بیش تحت فرماندهی سمکو قرار داشتند ـ در تدارک توسعه دامنه نفوذ خود برآمدند. در آغاز بین این دو حرکت، یعنی قدرت‌طلبی مهاجران مسیحی از یک سو و افزایش اقتدار کردها از سوی دیگر که با هرج و مرج فزاینده در کل آن حوزه توأم شد، تضادی به چشم نمی‌آمد. تشکیلات باقیمانده از متفقین ضمن تسلیم و تجهیز مهاجران مسیحی و بویژه طوایف جُلو آشوری برای تشکیل نیرویی در جهت حفظ خطوط دفاعی در قبال قوای عثمانی، با سمکو و قوای تحت فرمان او نیز همان مناسبات پیشین را حفظ کردند. تا آن که در خلال ملاقاتی که در جمادی‌الثانی 1336 بین بنیامین مارشیمون، پیشوای دینی و عرفی آشوری‌ها و سمکو در کهنه شهر سلماس صورت گرفت، مارشیمون و همراهانش ناگاه هدف حمله کردها قرار گرفتند.

در پی این واقعه که به قتل مارشیمون منجر شد در حالی که سمکو و نیروهای هوادار او به سمت خوی عقب‌نشینی‌کردند، سلماس و ارومیه و بسیاری از روستاهای اطراف آن در آتش انتقامجویی مسیحیان سوختند. با آن که پاره‌ای از منابع آشوری، مقامات محلی ایران از جمله تشکیلات ولایتعهد را در تبریز زمینه‌ساز این دسیسه و محرک قتل مارشیمون دانسته‌اند، در منابع ایرانی سندی دال بر تأیید این امر و اصولاً همراهی اسماعیل آقا با مقامات حکومتی در این دوره دیده نمی‌شود. در واقع در این مقطع با توجه به رنگ باختن تلاش‌های نمایندگان متفقین برای تشکیل نیرویی محلی برای پُر کردن جای خالی نیروهای روسیه و آمادگی تدریجی قوای عثمانی برای پیشروی به سوی آذربایجان، دگرگونی پیش آمده در تغییر مشی اسماعیل آقا را نیز باید در چارچوب چنین تحولاتی ارزیابی کرد.

با پیشروی قوای عثمانی و استقرار آنان در ارومیه در اواخر شوال 1336 که به هزیمت قوای مسیحیان و عقب‌نشینی بقایای آنان به سمت همدان و کرمانشاه منجر شد، سمیتقو نیز به چهریق بازگشت. با خاتمه جنگ جهانی اول در صفر 1337 که به مراجعت نیروهای عثمانی از خاک ایران منتهی شد و همچنین با توجه به ناتوانی مقامات کشور در اعاده نظام منطقه، عرصه بر اقتدار فزاینده سمیتقو گشوده شد. از این مرحله به بعد، به‌رغم اتخاذ آمیزه‌ای از روش‌های مسالمت‌آمیز چون مذاکره و مصالحه و غیرمسالمت‌آمیز مانند عملیات نسبتاً موفق قوای قزاق در جمادی‌‌الثانی 1338 بر ضد او که در آستانه موفقیت نهایی از حرکت بازایستاد، قوای اسماعیل آقا به یک نیروی بلامنازع منطقه‌ای تبدیل شد.

سرانجام در اواخر تیر 1309 با گروهی از افرادش وارد اشنویه شد و هنگام مذاکره با مقامات نظامی، در 27 تیر به خدعه کشته شد.