سرویس فرهنگ و هنر مشرق- میگوئل لیتین در تهران است! این خبر برای پاپاراتزیهای سینمای اینترنتی و مشتریان سلبریتی باز آنها و پرستندگان پاشنه بلند و عاشقان لپ تاپ سواری شدید البته بیمعنا است. سواد سینمایی آنها از کریستوفر نولان و دیوید فینچر زیاد عقبتر نمیرود و اگر هم برود فوقش میرسد به استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس و اصلا میپرسند میگوئل لیتین کی هست؟ اما میگوئل لیتین با همسرش در تهران است و دیشب شام را با او خوردیم و دیدیم که در هفتاد و چهار سالگی هنوز سرحال است و دارد فیلم میسازد.
پیرمرد خوش قیافه و خوش مشرب هنوز یک ساعت از آشناییمان نگذشته بود که (احتمالا به شوخی) به من پیشنهاد بازیگری کرد اما در مقابل پیشنهاد متقابل من گفت که اولین بار نیست پیشنهاد بازیگری دریافت میکند ولی بازیگری را دوست ندارد. انگلیسی بلد بود اما حاضر نشد به انگلیسی حرف بزند و ترجیح داد به زبان مادریاش اسپانیایی و با لهجهی شلیایی صحبت کند و خیال مرا هم راحت کرد که در حرف زدن به انگلیسی تمرین ندارم و راحت نیستم.
ازش پرسیدم اگر دوست ندارد به زبان انگلیسی حرف بزند چطور بازیگری مثل جرالدین چاپلین یا دین استاکول را کارگردانی کرده؟ جواب داد کاری ندارد و با حرکات دست و حالتهای چهرهاش که چاشنی کلمات میکرد شرح داد که اگر حواست جمع باشد و بازیگرت هم خنگ نباشد به زبانی غیر از زبان کلمات همدیگر را میفهمید و اینها را طوری گفت که من خیال کردم دارم اسپانیایی میفهمم! کمکم فهمید که این جا برای عشق فیلمهای واقعی یکی از فیلمسازان محبوب اهل آمرکای لاتین در حد و اندازههای امیلیو فرناندز و بعدتر گلوبر روچا و هکتور بابنکو و یکی از ایزی رایدرهای اصیل دهه شصت و هفتاد است که هم در سینما و هم در زندگی سرگرم انقلاب بودند و آن قدر واقعی و جذاب بودند که آمریکاییها حتی ساییدگی شلوار میخیشان را پنجاه سال بازتولید کردند و به بچه پولدارها فروختند اما خودشان را زندانی کردند و تبعید کردند و کشتند و «ناپدید» کردند یا سانسور کردند یا اگر توانستند خریدند و تبدیل کردند به بساز بفروشهای هالیوود. بچه پولدارهای امروز که شلوار ساییده را به صدها برابر قیمت یک شلوار ساییدهی واقعی میخرند و میپوشند نمیدانند چه را میپوشند و چرا میپوشند و پاپاراتزیهایی که لباس پوشیدن یادشان میدهند هم نمیدانند امثال میگوئل لیتین به لباسهایی که آنها به بچه پولدارها میپوشانند ارزش دادهاند و اصلا میپرسند میگوئل لیتین کی هست؟
اما میگوئل لیتین در تهران است و هنوز انقلابی است و برای آینده نقشهها دارد. بیشتر از سی سال است که خیال دارد فیلمی بسازد به نام مسافر چهار فصل و از همان سی سال پیش همه جا حرف از این فیلم میزند و این که نوولش را نوشته و چاپ کرده و نوول به انگلیسی ترجمه شده و فیلمنامه هم به انگلیسی ترجمه شده است. ازش پرسیدم چقدر پول لازم داری تا مسافر چهار فصل را بسازی؟ پرسید شما در ایران چقدر خرج یک فیلم میکنید؟ جواب دادم ما این جا خیلی ارزان کار میکنیم و بودجهی فیلمهایمان معمولا بین دویست هزار دلار تا حداکثر دو میلیون دلار است. گفت فکر میکنم با دو میلیون دلار بتوانم بسازمش. از نگاه و رفتارش معلوم بود هنوز جوان است و واقعا دلش میخواهد و ارادهاش را دارد که فیلم را بسازد و مثل هر فیلمساز واقعی توی دلش خدا خدا میکند که به دل من بیفتد و پا پیش بگذارم برای تهیهکنندگی. گفتم فکر میکنم بتوانم این بودجه را فراهم کنم؟ نوول را بده تا بخوانم و بدهم ترجمهاش کنند و بروم دنبال سرمایهگذار و اسپانسر. چشمهایش برق زد و گفت: اگر بشود یک معجزه الهی است! پیرمرد از همهی ما جوانتر است و از همهی ما بیشتر ذوق دارد به ساختن فیلمش و اصلا خبر ندارد که پنجاه سال است دارد کار میکند و خبر ندارد برای ما که حساب کارش را داریم یک افسانه زنده است.
تکلیف هفته: اگر میخواهید میگوئل لیتین را بشناسید بروید رمانی را پیدا کنید که گابریل گارسیا مارکز دربارهی او نوشته است و با نام «ماجرای اقامت پنهانی میگل لیتین در شیلی» بوسیلهی باقر پرهام ترجمه شده و نشر آگاه در آورده. اگر بخواهید فیلمهایش را ببینید کارتان سخت میشود. فیلمهایش به آسانی پیدا نمیشود اما میتوانید گشتی توی اینترنت بزنید تا ببینید چند بار کاندیدای آسکار بهترین فیلم خارجی بوده و چند بار توی مسابقهی کن و برلین و مسکو بوده و چند تا جایزه گرفته. میگوئل لیتین در سالهای اخیر دیگر فیلمهایش را به جشنوارهها نمیدهد و دیگر نمیخواهد توی این جور رقابت ها شرکت کند.