کد خبر 444614
تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۵

نمایندگان تجدیدنظرطلبان از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۹ به صورت مستمر در امریکا سکنی گزیده‌اند و تا دیروز بر فشار و تحریم علیه ایران اصرار داشتند و کفش‌های سناتورها را در سنا و کنگره واکس می‌زدند، اما امروز محور تعامل و ارتباط دو کشور شده‌اند.

به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» طی یادداشتی در روزنامه «جوان» با پرداختن به موضوع توافق هسته‌ای نوشت:


توافق هسته‌ای برای تجدیدنظرطلبان نه به عنوان یک معضل مستقل که با نگاه پدیدارشناسانه باید حل شود بلکه پنجره‌ای است به سوی منزل کدخدا که حتی با تابش نور مصنوعی بر روشنایی آن اصرار دارند. نگارنده بارها و بارها در یادداشت‌های مکرر نوشته است که تجدیدنظرطلبان برای هجو سیاست‌های کلی نظام ابتدا آنان را به عنوان سلیقه‌ جناح مقابل تقلیل می‌دهند تا جسارت حمله و هجو آنان را داشته باشند. لذا معمولاً آنچه مورد نقد و هجمه آنان است سیاست‌های کلی نظام می‌باشد اما با ارائه آدرس فاعلی غلط مسیر دیگری را دنبال می‌کنند.

هنوز تا پایان راه حل و فصل مسئله هسته‌ای فاصله داریم اما در رسانه‌ها و تریبون‌های تجدیدنظر‌طلبان مسئله خاتمه یافته است و بدون اینکه معطل مزایا و ضرر‌های آن باشند و اصلاً به چیستی آن فکر کنند وارد وادی دیگری شده‌اند و حل مسئله هسته‌ای را به عنوان «مرحله گذار» برای عبور از سیاست‌های کلی نظام می‌دانند. دقت در محاورات و مکتوبات و تولیدات دو ماه گذشته نشان می‌دهد که تجدیدنظر طلبان سه مسئله را به بهانه پایان پرونده هسته‌ای کلید زده‌اند. این سه اسم رمز عبارتند از ۱- توسعه پساتحریم؛ ۲- سیاست داخلی پساتحریم ۳- قدرت منطقه‌ای پساتوافق

۱- «توسعه» اسم رمز عبور از سیاست‌های کلی نظام در خصوص نحوه مواجهه با امریکاست. چنان بر طبل توسعه می‌کوبند که گویی پرونده هسته‌ای کلید ورود یک کشور عقب‌مانده به حریم خصوصی کدخداست و با عباراتی همچون «توسعه اولویت پساتحریم» و طراحی کاریکاتور اوباما با میدان آزادی و ورود مکدونالد به ایران سعی می‌کنند با سیاست «راه بینداز،‌ جا بینداز» آرزوهای خود را به خبر تبدیل نمایند، البته نمایندگان تجدیدنظرطلبان از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۹ به صورت مستمر در امریکا سکنی گزیده‌اند و تا دیروز بر فشار و تحریم علیه ایران اصرار داشتند و کفش‌های سناتورها را در سنا و کنگره واکس می‌زدند، اما امروز محور تعامل و ارتباط دو کشور شده‌اند. تبدیل «توسعه» به «گفتمان پساتحریم» نه برای توسعه و آبادانی واقعی کشور که با دو هدف دیگر صورت می‌گیرد؛ اول لجاجت با سیاست نظام که «فقط در موضوع هسته‌ای مذاکره می‌کنیم» و دوم عبور و عدول از سیاست‌ اقتصاد مقاومتی و حرکت و هضم در پروسه جهانی شدن است.
اصرار بر «توسعه» به جای «پیشرفت» نیز با همین هدف صورت می‌گیرد، یعنی مبارزه با مفهوم‌سازی نظام برای حرکت به سمت یک الگوی مستقل و تمدن‌ساز و دوم تأکید برای همخوابگی توسعه و مشتقات غربی آن، یعنی لیبرالیسم، سکولاریسم و پلورالیسم می‌باشد. در همین راستا هیچ خدشه‌‌ای در ماه‌های گذشته از سوی تجدیدنظرطلبان نسبت به امریکا وارد نشده است. گویی تمام تقصیرات و مشکلات را نظام جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته است و به امریکا ظلم صورت گرفته است. خلاصه اینکه مسئله توسعه پساتحریم را چنان پررنگ طرح می‌کنند که گویی «مکتب وابستگی» و «قمر- متروپل» در خصوص ایران آماده اجراست و یا راهی جز توسعه خطی «روستو» نیست.

۲- رمز دوم  طرح «اصلاحات داخلی است» به صورت پررنگ در رسانه‌ها و تریبون‌های تجدیدنظرطلب مشاهده می‌شود که «پس از هسته‌ای نوبت سیاست داخلی است». آنچه پشت این حرف خوابیده و در بیان کرباسچی با عنوان «نهضت ملی گفت‌وگو» تجلی یافت با سه هدف دنبال می‌شود؛ اول ماستمالی کردن اهداف فتنه‌گران بدون عذرخواهی و توضیح پیرامون چرایی آن حرکت خفت‌بار، دوم قرار دادن رئیس‌جمهور مقابل شورای نگهبان با هدف ورود سست عنصران سیاسی به عرصه قدرت با شعار «ایران برای همه ایرانیان.» این موضوع را طوری طرح می‌کنند که گویی معضلی جدید به وجود آمده است. حال آنکه افکار عمومی از فتنه ۱۳۸۸ هنوز در شوک است و فتنه‌سازان هنوز حاضر نیستند علت آن حوادث را توضیح دهند، اما دوست دارند از راه میانبر عبور نمایند و نظام هم بر قاعده «شتر دیدی، ‌ ندیدی» با آنان رفتار نمایند. چطور طرفداران گفت‌وگوی ملی در روزهای عربده‌کشی کاندیدای شکست‌خورده- در قالب ۱۸ بیانیه و دهها مصاحبه- صحبت از گفت‌وگو نمی‌کردند؟ چطور آن روز در مقابل توصیه به قانون‌گرایی رهبری حاضر به مذاکره با دستگاه‌های رسمی نظام نبودند؟ اما اکنون که از اهداف فتنه به کلی ناامید و نظام را تنومندتر از دیروز می‌بینند چاره‌ای جز گفت‌وگو نمی‌بینند؟

عذرخواهی علنی در مقابل ملت و توضیح پیرامون فتنه مقدمه هرگونه گفت‌وگوست و نیروهای انقلاب اسلامی این مطالبه را باید آویزه گوش خود قرار دهند. هدف سوم از طرح «اولویت سیاست داخلی» معاف کردن سران فتنه از حصر است. اگرچه این مطالبه منافقانه است و در محافل خود می‌گویند تا انتخابات آزاد نشوند، بهتر است، چرا که قابل کنترل نیستند و وضع ما را در انتخابات خراب می‌کنند.

۳- رمز سوم وامدار کردن قدرت منطقه‌ای ایران است.  تجدیدنظر‌طلبان نیز همانند قدرت‌‌های  غربی چاره‌ای جز پذیرش قدرت منطقه‌ای نظام ندارند و اگر چه آن را با «تنش زدایی» مدنظر و «تعامل سازنده با غرب» متضاد می‌بینند اما از این واقعیت نمی‌توانند فرار کنند. اما نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد اشتراک نگاه آنان با رسانه‌‌های  غربی نسبت به قدرت منطقه‌ای ایران در دوران پساتحریم است. غرب و تجدیدنظرطلبان بر این باورند که با توافق هسته‌ای قدرت منطقه‌ای ایران افزایش خواهد یافت.

اما چرایی آن حکایت دیگری دارد. آنان چنین القا می‌کنند که این توافق باعث می‌شود امریکا میدان وسیع‌تر و اختیارات بیشتری برای ایران قائل شود و دست آن را بازتر بگذارد. معنی بومی حرف این است که ایران قرار است «ژاندارم امریکا» در منطقه شود. حال آنکه قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران تاکنون در ورای دولت‌‌های  جمهوری اسلامی به دست آمده است و خالصاً در سبد انقلاب اسلامی است و از قضا تضاد جدی جمهوری اسلامی و غرب باعث این نفوذ و قدرت و رشد گردیده و جذابیت و جسارت مبارزه با امریکا موجب اقبال فعلی به جمهوری اسلامی است.

لذا این نعل نیز وارونه است و تلاش می‌نمایند با این نعل وارونه مشروعیت قدرت منطقه‌ای ایران را به چراغ‌‌های  سبز غرب ارجاع دهند. حال آنکه این قدرت در معارضه با چراغ قرمز غرب به وجود آمده است و تمام تلاش غرب در به سازش کشاندن ما نیز نه برای افزایش قدرت منطقه‌ای که برای ناامید کردن دوستان منطقه‌ای انقلاب اسلامی است.

این سه مسئله و خصوصاً دو مسئله اول را پس از این به وفور در مواضع تجدیدنظرطلبان خواهید دید.
آنچه سیاست داخلی نظام است نه سلیقه جناح راست که سیاست‌‌های  نظام است و آنچه نظام دنبال می‌کند «پیشرفت درون‌زاست» نه «توسعه خطی غرب». لذا دانستن این مسیر و این مفاهیم برای دوستان و منتقدین و دشمنان لازم و ضروری است.