گروه فرهنگی مشرق - هر فصلی از مجموعه پایتخت، مخاطبانش نسبت به فصل قبلی افزایش چشم گیری دارد. برخی منتقدان معتقدند، فصل چهارم پایتخت فیلمنامه ای لاغر و نحفیف دارد و سریال لبریز از جزئیات شخصیت محور است. اگر با همین پیش فرض ها در مورد فصل چهارم پایتخت قضاوت کنیم، بازهم به این نتیجه می رسیم که فیلمنامه سریالی در بسیاری موارد نیاز به قصه ای مدون ندارد.
برای مخاطبان تلویزیون پسند اگر فصل های آتی سریال پایتخت همچنان برمدار کل کل و چالش نقی و ارسطو پیش برود بازهم این تقابل آنقدر جذاب است که پشتوانه دراماتیک روایتگر ضرورت چندانی نخواهد داشت. همین که هر شب نقی و ارسطو را بینیم که«بچه مچه وار» باهم قهر و آشتی می کنند کافیست، حتی اگر سریال بر مدار روایتگری نچرخد. هر چند در اغلب موافقت و مخالفت ها پشتوانه محتوایی سریال دستمایه تحلیل نیست. اگر درصد اندک «نخبه نمای» ظاهری و نخبه گرای واقعی روی خوش به سریال نشان می دهند،تنها دلیلش بازتاب نمایشی از آینده بحران زده ای است که شاید در اثر سوء تدبیر به واقعیت انجامد.
پایتخت و قصه اش بر اساس نمایش واقعی زندگی شکل می گیرد اما در هر فصلی از سریال بحران های اجتماعی از زوایای مختلفی مورد ارزیابی قرار می گیرد و منجر به درک مخاطب از زیست حقیقی و تهدیدات اجتماعی می شود. قبل از هر تحلیلی در مورد پشتوانه محتوایی سریال این پرسش را مطرح کنیم که آیا محبوبیت پایتخت ریشه در قصه ای مدون دارد یا منحصر به فرد بودنش، خلاصه می شود به نمایش سبک زندگی جاری در واحدهای اجتماعی کوچک!
کافیست فرهنگ آمریکایی و سریال هایی که نسبت مستقیم با «فرهنگ عامه» آمریکایی را دارند را تحلیل کنیم. آیا سریال های مدرنی مثل دوستان و یا مجموعه های Dirty comedy آشنایی با مادر،خانواده مدرن دارای قصه های منحصر به فرد با لابیرت های روایی پیچیده هستند؟
«پایتخت» هیچگاه سریالی نبوده که اتکای روایی داشته باشد. شاید ماجرای های سریالی در متن آن گنجانده شده، اما برای حفظ مخاطبانش با واقع گرایی منحصر به فرد از موقعیت هایی بکر با شخصیت هایی که بیش از سه سال است با آنان زندگی می کنیم هشداری صریح را از متن زندگی در جریان را به مخاطب ارائه می کند.
در دوران مدرن سریال سازی در تلویزیون قصه گویی به شیوه کلاسیک سینما افتادن در دام کلیشه هاست. خصیصه و ویژگی سریال های روتین هر شبی که ارتباط خوبی با مخاطب برقرار می کنند به دلیل سرگرم کنندگی قصه محور نیست، «پایتخت» در بازتاب زندگی واقعی، از کلیشه های مرسوم تلویزیونی فاصله می گیرد و به توصیفی آسیب شناسانه از سبک زندگی ایرانی بدل می شود با نقصانهایی که زندگی ایرانی را تحت الشعاع قرار می دهد. سازندگان بدون آنکه اصرار به نمایشی اغراق آمیز از این وضعیت داشته باشند سعی می کنند شرایط زیستی شهروندان از دریچه ای کلان تحلیل کنند که بشدت در معرض خطر قرار دارد.
آنچه که از درونمایه قصه و روایت سریال پایتخت قابل استنباط است وضعیت بغرنجی است که جامعه شیرگاهی (علی آبادی) در آن گرفتار هستند. فصل چهارم پایتخت را مسئولان سیاسی با ملاحظه و دقت بیشتری تماشا کنند و پایتخت برایشان نباید مجموعه ای لبریز از سرگرمی، با کلی تکیه کلام های دوست داشتنی باشد.
مسئولان محترم دقت کنند، در جامعه شیرگاهی همه مردان جملگی شغل های معتبری ندارند یا اگر داشته اند مشاغل خود را از دست داده اند و وارد مشاغلی جعلی شده اند و زنان نقش پر رنگ تری به خود گرفته اند. حتی سطح قدرت سیاسی جامعه نصیب جامعه نسوان شده است و به تدریج اراده مردانه در هدایت جامعه کوچک و جامعه بزرگ رنگ باخته است.
بی سامانی نقی معمولی، بیکاری ارسطو عامل، کلاهبرداری های مکرر بائو و سرگردانی فامیلی در نداشتن شغل و ساختمان سازی غیر قانونی آینده خطرناکی را پیش روی دیدگان جامعه مردان ایرانی قرار می دهد. در واقع مخاطب به تراژدی آینده می خندد و بلایی که در اثر اهمال کاری مدیریتی و رکود کلان اقتصادی ممکن است بر سرش بیاید.شاید در اثر حفظ توازن اجتماعی آنچه بر سر مردم علی آباد آمده ،روزی بر سر مخاطبان پایتخت بیاید. سیر غلط کنونی، عدم توازن شغلی و شرایط اقتصادی شاید آینده ای را رقم بزند که مردان فرصت های شغلی را از دست بدهند و زنان چرخ های اقتصاد خانواده ها را به حرکت درآورند،با این حساب باید از این پیام آینده نگرانه اجتماعی بشدت ترسید. از این منظر پایتخت تمثیلی از آینده اجتماعی چندان دور از دسترسی است که ممکن است اتفاق افتد و نیمی از جامعه مردان مفر معاش خود را از دست بدهند. با این توصیف به همان اندازه که از دیدن پایتخت لذت می بریم به همان اندازه وحشت می کنیم. آنچه در این سطور مطرح شد مصداق های نمایشی عینی در پایتخت دارد.
نقی چند وقتی است که بیکار است،ارسطو اشتیاقی به کار ندارد، تولید ملی که قابلیت صادر شدن دارد (یعنی همان محصولات تبلیغاتی تاژ) روی دست ارسطو و نقی مانده است، عمده تلاش های نقی برای کسب درآمد سرانجامی نداشته است و پاسدار محیط زیست – بهبود – نیز به یک سفر توریستی بی سرانجام رفته است. رقیب انتخابی هما «آقای بائو» تلاش می کند با حقه بازی وارد مجموعه شورای شهر شود اما نیت او حتی پس از ناکامی هم به سادگی روشن است. جامعه شیرگاهی افسار اقتصادش رها شده است و مردان این جامعه برای کسب موفقیت های اقتصادی اقدام به ساختن بنایی غیرقانونی می کنند. اما در کنار ساختمان نیمه کاره ارسطو و بهبود، منزلی ساخته شده است که کاملا در دسترس شهرداری شیرگاه است اما کسی به این ساختمان کاری ندارد و مجریان بند کرده اند به ساختمان نیمه کاره نقی و ارسطو. قانون فقط برای ساختمان کناری حکم مادر و برای نقی و ارسطو حکم زن بابا را دارد.
نقی چند وقتی است که بیکار است،ارسطو اشتیاقی به کار ندارد، تولید ملی که قابلیت صادر شدن دارد (یعنی همان محصولات تبلیغاتی تاژ) روی دست ارسطو و نقی مانده است، عمده تلاش های نقی برای کسب درآمد سرانجامی نداشته است و پاسدار محیط زیست – بهبود – نیز به یک سفر توریستی بی سرانجام رفته است. رقیب انتخابی هما «آقای بائو» تلاش می کند با حقه بازی وارد مجموعه شورای شهر شود اما نیت او حتی پس از ناکامی هم به سادگی روشن است. جامعه شیرگاهی افسار اقتصادش رها شده است و مردان این جامعه برای کسب موفقیت های اقتصادی اقدام به ساختن بنایی غیرقانونی می کنند. اما در کنار ساختمان نیمه کاره ارسطو و بهبود، منزلی ساخته شده است که کاملا در دسترس شهرداری شیرگاه است اما کسی به این ساختمان کاری ندارد و مجریان بند کرده اند به ساختمان نیمه کاره نقی و ارسطو. قانون فقط برای ساختمان کناری حکم مادر و برای نقی و ارسطو حکم زن بابا را دارد.
تمام این استباط های برآمده از سریال مفرحی است که خیلی ها نقدهای دراماتیک بیهوده بدان وارد می دانند در صورتیکه نبوغ تنابنده است که با محدودیت های فراوان رسانه ملی منظور اجتماعی خود را به مخاطبان می رساند. شاید اگر مسئولان و متولیان فرهنگ و اقتصاد با ملاحظه بیشتری سریال را تماشا می کردند و به جای درک کمدی محض پایتخت،تراژدی لایه دوم سریال را درک می کردند جوش و خروش افزون تری از خود نشان می دادند.درک پیام ثانویه خالق سریال، این نوید را به مخاطبان می دهد که هر فصل پایتخت نویدبخش دیدگاهی انتقادی اجتماعی است و طناب دراماتیک تنابنده به این سادگی های در چینش قصه های چند منظوره پاره نخواهد شد.