به گزارش مشرق، سیروس مقدم کارگردان پرکار و نامآشنا سینما و تلویزیون و به خصوص تلویزیون را همه اهالی این عرصه میشناسند .او موفقیتهای زیادی را در مقام کارگردانی به دست آورده توانسته جای خود را در میان مخاطبان باز کند.
او فعالیتش را از سال 1355 با دستیاری کارگردان و طراحی صحنه و لباس در مجموعه «دایی جان ناپلئون» آغاز کرد از سال 1366 تا به امروز 3 فیلم سینمایی، 6 فیلم ويدئویی و 28 سریال تلویزیونی را کارگردانی کرده است که آخرین کارگردانی او در سریال «پایتخت 4» بود که چند شب پیش پخش آن در شبکه یک سیما تمام شد.
فعالیت او در زمینههای کارگردانی، دستیاری کارگردان، طراح صحنه، فیلمنامهنویس، مدیر تولید و برنامهریز باعث شد گفتگوی مفصلی را با وی انجام دهیم که در متن خواهید خواند.
سریال پایتخت با وجود اینکه مخاطبان زیادی داشت ،اما برخی نقدهای تندی به آن داشتند. دلیل ما از طرح این مساله بررسي جايگاه نقد در سینما و تلویزیون ما است.
من طبق تجربه شخصی و طی 30 سالی که با تلویزیون کار فرهنگی میکنم به جز یک یا دو مورد نقد سازندهای که به درد من سازنده بخورد و به من کمک کند که راهم را تصحیح کنم، ندیدم و نخواندم.
آنقدر که نظرات و نقدهای مردم عادی در مسیر سریالسازی به من کمک کرده ،نقدهای کارشناسانه که بخشی از آنها مغرضانه هم است به داد من نرسیده است.
در برخی مواقع نقدهای خوبی از طهماسب صلحجو خواندم که نقاط ضعف و قوت کار را کنار هم گذاشته و به درستی «پایتخت» را تحلیل کرده و در جاهایی نقدهای خوبی از آقای گلمکانی که پیرامون اين حرفه است را خواندهام وگر نه بقیه آنها مسائل و اغراض شخصی و تا حدودی از روی شکم سیری حرف زدن است.
به اعتقاد بنده نقد به معنای شکافتن، جراحی و آنالیز کردن یک اثر هنری است و پرداختن به شرایطی که محصول در آن شکل میگیرد در بعد محتوایی و ساختار، کشیدن نقاط قوت و ضعف و رسیدن به یک جمعبندی و راهکار، که متاسفانه این چیزهایی که به خصوص در چند وقت اخیر خواندم بیشتر مسائل شخصی بوده که با من، محسن تنابنده، سازندهها و یا بقیه دوستان داشتهاند.
به طور مثال از یک دوست نقدی خواندم که گفته بود اگر رانت و نفوذ و لابیهایی که مقدم در تلویزیون دارد هر کسی داشت خیلیها میتوانند «پایتخت» بسازند. من از همین جا اعلام میکنم که خدا میداند با کسی لابی ندارم و حتی سعادت دیدن مدیران سازمان را هنوز از نزدیک نداشتم و وابسته به هیچ حزب، جناح و دستهای نیستم ، اگر میبینید سیروس مقدم کار میکند به دلیل این است که خروجی کارش مورد استقبال قرار میگیرد. یا دوست دیگری نوشته بود که شیوه سریدوزیسریالها مهم نیست ما سری دوزی میکنیم اما آیا خروجی این سریدوزی ما به حال و روز جامعه و مردم سازگار است؟ آیا این خروجی توانسته ابعاد سرگرم کنندهای که جامعه ما نیاز دارد را ایجاد کند؟ آیا این خروجی مخاطب را به دنبال خود کشانده یا نه؟ حالا چه کار داریم که مقدم در سال چند تا سریال کار کرده است.
ندیدیم نقدهایی که کارشناسانه باشد واقعا نقدها بیشتر مغرضانه است و یک بخش هم که اساسا با تلویزیون ما مشکل دارند و به خاطر ضدیتشان با تلویزیون ما و هر برنامه، آیتم و سریالی که مخاطب ما را از پای ماهوارهها به پای تلویزیون ایران بکشاند لعن و نفرین و فحش میدهند که باید از آنها پرسید چرا؟ در جواب باید گفت که چون دلشان میخواهد مردم با تلویزيون و نظام قهر باشند و چون «پایتخت» و امثال پایتختها باعث آشتی میشوند به نظر آنها تولیدکنندگان آدمهای بدی هستند.
سینماییها و تلویزیونی ها تا چه حد در نظر دادن نسبت به تولیدات همدیگر تعارف میکنند؟
به نظرم خیلی زياد.یکی از دلایلی که شاید به خوبی شکل نمیگیرد این است که ما مطلق یک اثری را تخریب و داغون میکنیم و سراسر سیاه میبینیم یا اینکه بر عکس آنقدر به ورطه تعارف و تمجید میرسیم که نقاط ضعف آن اثر هنری فراموش میشود.
همانقدر که آن نقد مغرضانه و سیاه خطرناک است به همین اندازه نقدهای صد در صد تایید کننده و چاپلوسانه هم خطرناک است. نقد باید منصفانه باشد نقاط ضعف و قوت را کنار هم قرار دهد و به سازنده راهکار ارایه دهد تا بتواند خودش را برای کارهای بعدی اصلاح کند.
آقای مقدم شما از آن دست کارگردانهایی هستید که هم در سینما و هم در تلویزیون کار کردید، البته در تلویزیون بیشتر با همه تفاسیر شما تمایل دارید در کدام بخش فعالیت بیشتری داشته باشید؟
ببینید، قصه خوب هر جایی که باشد مقدم دوست دارد همان سمت بغلتد. ممکن است این فیلمنامه و یا قصه خوب یک کار کوتاه، مستند فیلم سینمایی، تئاتر و یا سریال باشد. پس آن قصه خوب است که مقدم را دعوت میکند تا سراغش برود. کما اینکه تا الان شرایطی که در تلویزیون برای من فراهم شده مطلوب بوده و سعادت دارم که قصههای خوب به دستم برسد و کار کنم اما اين بستر در سینما برای من فراهم نشده ، پس طبیعی است كه حاضر نیستم به هر قیمتی وارد سینما شوم.
قصه خوب، اجتماعی و قصه که دردی از دردهای جامعه را بگوید تعیین کننده است که مقدم کجا کار کند و واقعاً هیچ تعصبی روی هیچکدام (سینما و تلویزيون) ندارم تلویزيون در حال حاضر جایگاه خوبی برای حرفهایی که میتوانم بزنم را برای من فراهم کرده است.
برخی از فیلمسازان ما به هر نحوی حاضرند به صرف ساخت آثار خود، سرمایهگذار از هر بخش جامعه و ناآشنا را وارد دنیای هنر و تصویر کنند .اين جريان چه ضربهای به بدنه سینما و تلویزیون میزند؟
ما در دنیا 3 شکل سرمایهگذار داریم، یک بخش سرمایهگذار دولتی است که امکانات، استودیوها، شبکهها و راهکارهای خودش را دارد، بخش دیگر خصوصی است که در آن تهیه کنندگان حرفهای اتحادیه تشکیل دادهاند و در واقع برای ساخت یک پروژه بودجههای آن را تامین میکنند، بخش سومی که در تیتراژهای فیلمها و سریالهای خارجی دیده میشود حامیان مالی و سرمایهگذارانی هستند که صرفا سرمایهگذارانند که نه شعور فرهنگی و شناخت سینما و تلویزیون را دارند و نه اینکه خودشان را دخیل میکنند اینها آدمها، نهادها و موسساتی هستند که با پولشان میخواهند برای موسسه خود کارآفرینی و سودآفرینی کنند.
در ایران این دو بخش با هم قاطی شده، تهیه کننده حرفهای قواعد بازار کار، فیلمنامه، بازیگر، دوربین، و ... را میشناسد به همین دلیل وقتی سرمایهگذار ناآشنا کنار او قرار میگیرد چون این شناختها را ندارد به دخالتهایی منجر میشود که روند تولید خدشهدار میشود و سرمایهگذاری که شناختی راجع به فیلمنامه ندارد در واقع وقتی دخالت میکند آن فیلمنامه را تخریب خواهد کرد.
شکل درست سرمایهگذار این است که سرمایه را در اختیار تهیه کننده میگذارند و تهیه کننده با شناختش به همه ارکان سینما یا تلویزیون سعی میکند اثر خوبی تولید کند و در ازای سودآوری حق سرمایهگذاری محفوظ است . این دو مقوله در دنیا جدا است ، اما در ایران قاطی شده است . یعنی سرمایهگذار احساس میکند که در همه چیز باید دخالت کند. ما در بخش رسانههای تصویری هم همین بلا سرمان آمده است، یعنی سرمایهگذار احساس کرده چون قرار است پولی خرج کند پس خودش هم باید تهیه کننده باشد و جالب اینجا است و با این تفکر به میدان گذاشته و سرنوشتی برای او ایجاد میشود که نمونههای آن را در رسانههای تصویری میبینیم یعنی مواجه شدن با شکست.
داستان «پایتخت» با این که عین زندگی مردم است ، اما در خرده داستانهایش اغراقهایی صورت میگیرد، اما این اغراقها در چشم مردم شیرین است و میپذیرند، چرا مردم این اغراقها را در برخی تولیدات نمیپذیرند و در برخی میپذیرند.
هر خرده داستانی نه اینکه در «پایتخت» بلکه در هر اثر نمایشی و سریال كه تزریق مي شود ،اگر متصل به خط اصلی آن سریال یا فیلم نباشد و اگر بیربط از قبل و بعد داستان اصلی باشد، قطعا تماشاچی ان خرده داستان را نخواهد پذیرفت.
در پایتخت اگر مردم خرده داستانها را پس نمیزنند به این دلیل است که خرده داستان در خدمت داستان اصلی است و کاملا پیش برنده قصه اصلی ما است . به طور مثال اگر نقی به غسالخانه برای شستن خودش میرود که به عنوان بچه قصه از آن ياد میشود. یعنی در عین استقلال این داستان در جهت نتیجهگیری این است که میخواهد بگوید نقی معمولی اگر حرفی را میزند به آن عمل میکند، حتی اگر شستن تن و بدنش در غسالخانه باشد، چون در خط اصلی قصه ما در آینده نقی معمولی اگر میگوید این خانه را میسازیم حتی اگر از هما جدا شوم این کار را خواهد کرد پس بچه داستان مستقلی نیست به این علت است که مردم پس نمیزنند و میپذیرند.
سیروس مقدم آثاری چون «زیرهشت» ، «میکائیل» و «پایتخت» را با موضوعات مختلف میسازد که هر کدام در ژانر خود دوست داشتنی و عامهپسند است خود سیروس مقدم کدام موضوع و یا ژانر را بیشتر برای ساختن دوست دارد؟
واقعیت این است که هر قصهای که در آن حرف تازهای زده شود و بحث اجتماعی کند و دردی از دردهای مردم را مطرح کند، تمایل سیروس مقدم به این است که آن قصه را بسازد، حالا این قصه میتواند مثل «زیر هشت» تراژیک، مثل «پایتخت» کمدی، مثل «اغما» ماورایی و یا اینکه مثل «نرگس» ملودرام باشد. ريشه مشترک همه این سریالها را اگر نگاه کنید اجتماعی بودن آنها است و از دل مردم برخواستن است به این دلیل که اگر کار تراژیکی اتفاق بیفتد که با سلیقه مقدم هم سو باشد قطعا آن کار تراژیک را خواهد ساخت.
چرا سیروس مقدم خوراک خوبی برای سینما ندارد؟
برای اینکه بنده قصه خوبی در سینما یا ندیدم یا به من ندادند ، به همین خاطر هر وقت به یک قصه خوب در سینما برسم مطمئن باشید کار خواهم کرد.
این روزها احساس میشود که جای سریالهایي با موضوعیت طنز بین سریالهای ما خالی است. آیا نظر شما هم همین است؟
تلویزیون در تمام دنیا سبد متنوعی از کالاها را باید داشته باشد. متاسفانه در هر دورهای فقط سريالهایی با یک موضوع را به شدت تولید میکنند که درست نیست .در اصل باید تنوعی از آثار در آنها دیده شود ،منتهی نخ مشترک این آثار این است که باید وجه سرگرم کنندگی همه آنها غالب باشد.
اگر سیروس مقدم در سینما مسئولیتی داشت که حرف و تصمیماتش در جمع اهالی سینما مقبول واقع میشد چه کارهایی را در جهت بهبود وضع سینما انجام میداد؟
واقعا چون فضای سینما را نمیشناسم و نوع مدیریتها و تفاوتهای آنها را نمیدانم، نمیتوانم به این سوال جوابی دهم که علمی باشد و اگر جوابی بدهم احساسی است و ممکن است خوب نباشد، اما جواب این سوال را باید از دوستانی که سر و کارشان با سینما است و مناسبات ارشاد را میشناسند پرسید.