کد خبر 4459
تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۲۳:۰۶

ماموريت ديپلماسي عمومي آمريکا، طرح ريزي قدرت و نفوذ آمريکا در سراسر جهان است؛ مدير برنامه ديپلماسي عمومي و نبرد سياسي در موسسه "سياست جهاني"آمريکا ماموريت اصلي ديپلماسي عمومي آمريکا را طرح ريزي قدرت و نفوذ آمريکا در سراسر جهان اعلام کرد


به گزارش مشرق؛ در نشريه امور امنيت بين الملل The Journal of International Security Affairs
دکتر مايکل والر استاد دانشگاه در زمينه تجربه حرفه‌اي ارتباط بين‌المللي و مدير برنامه ديپلماسي عمومي و نبرد سياسي در موسسه "سياست جهان" که يکي از مؤسسات مطالعاتي در حوزه مسائل استراتژيک و راهبردي مي باشد، در مقاله اي با عنوان" لزوم جديت درباره نفوذ استراتژيک" با انتقاد شديد از نبود نگاه راهبردي و استراتژيک در حوزه ديپلماسي عمومي در ميان نهادهاي مسئول در اين حوزه به نقد سياستهاي اين کشور در حوزه دپيلماسي عمومي پرداخته و مي نويسد:يک دهه از زماني که دولت کلينتون و سناتور فقيد "جس هلمز" (نماينده کاروليناي شمالي) در نابودي سيستم ديپلماسي عمومي آمريکا سهيم شدند، مي گذرد. اين اتفاق تکان دهنده به چند دليل رخ داد:
1- وزارت خارجه اي که مي خواست کنترل کامل ديپلماسي عمومي را که پيش از آن در حيطه آژانس نيمه مستقل اطلاعات آمريکا قرار داشت؛
2- دولتي که فکر مي کرد ديپلماسي عمومي فقط براي مبارزه با شوروي است و اکنون با پايان جنگ سرد ديگر مورد نياز نيست؛
3- و يک سناتور محافظه کار که دلايلي را براي مخالفت با آژانس اطلاعات آمريکا و آژانس توسعه بين المللي آمريکا داشت.
اين نويسنده با اشاره به اينکه کارشناسان برجسته و مقامات سابق دولتي مفاهيمي نظير "قدرت نرم" و جايگزين آن "قدرت هوشمند" را به افکار عمومي معرفي کردند تاکيد مي کند: حملات 11 سپتامبر و دو جنگ عمده، آن سيستم را باز نخواهند گرداند.
وي با کوته بينانه توصيف کردن ايده هاي فعلي در حوزه ديپلماسي عمومي مي نويسد: دولت آمريکا به انجام حملات سست و بي اثر در عرصه بين الملل ادامه مي دهد؛ اين در شرايطي است که سيستم اداري ديپلماسي عمومي ايده هاي قديمي را با کوته بيني که با نزديک بيني "کوئينسي ماگو" رقابت مي کند، مطرح مي کند. حس ضرورت و فوريت وزارت خارجه ديگر برانگيزنده نبوده و برتري مداوم آن در ماموريت ديپلماسي عمومي به همان اندازه پيچيده و گيج کننده است.
دکتر مايکل والر که مديريت برنامه ديپلماسي عمومي و نبرد سياسي را در موسسه "سياست جهان" بر عهد دارد با تاکيد بر اينکه ديپلماسي عمومي و روابط عمومي، به عنوان بخشي از يک سيستم بزرگتر تحت عنوان ارتباط راهبردي، نيازمند قرار گرفتن در جايگاههاي مناسب خود هستند مي نويسد: ماموريت ديپلماسي عمومي بايد مشابه ماموريت نيروهاي مسلح باشد. ماموريت عبارت است از "طرح ريزي قدرت و نفوذ آمريکايي و تامين يک سيستم دائمي از طريقي که منافع ملي آمريکا در سراسر جهان را تضمين کند"
وي در اين زمينه يادآور مي شود: اين ماموريت نبايد مبتني بر" ارتباط، فقط با هدف ارتباط باشد يا اينکه بطور ساده آمريکا را به يک عضو فعال در بازار جهاني ايده ها تبديل کند بلکه اين ماموريت بايد سلطه بر اين بازار را دنبال کند. اين ماموريت بايد براي پيروزي بجنگد. اين ماموريت بايد شبيه يک رقابت سياسي دائم، بطور راهبردي مديريت شود.
نويسنده اين مقاله براي تحقق اين ماموريت تاکيد مي کند:اين ماموريت نبايد توسط ديپلماتها و طرفداران روابط عمومي بلکه بايد توسط استراتژيستهاي واقعي و افراد دست اندرکار حرفه اي در زمينه هنر اقدام سياسي مديريت و اجرا شود.

وي با انتقاد از اصراراکثريت هاي دو حزبي در کنگره و طرفداران ديپلماسي عمومي بر تمرکز فعاليتهاي مربوط به دپيلماسي عمومي در وزارت خارجه آمريکا مي نويسد:
دولت جورج بوش با سيم کشي مجدد مدار پيچيده ديپلماسي عمومي دولت مرکزي و مسيريابي تلاشهاي ارتباطات بين المللي - شامل عملياتهاي رواني نظامي و عملياتهاي اطلاعاتي – از طريق دفتر معاون وزير خارجه در امور ديپلماسي و روابط عمومي، دست و پاي خود را بست. اما در نيمي از 8 سال رياست جمهوري بوش، اين پست معاون وزير خالي ماند. و زماني که اين پست پر شد، آيا واقعا اهميتي داشت؟
وي در ادامه و در تاييد ديدگاه خود اين سؤال را مطرح مي کند که: آيا ما مي توانيم يک ميراث مثبت و مهم ديپلماسي عمومي به جامانده از "شارلوت بيرز"، "مارگارت تيتويلر" و "کارن هافز" که همگي معاونان وزير بودند، نام ببريم؟ درباره کالين پاول و کاندوليزا رايس که وزراي خارجه بودند، چطور؟ اين موضوع را که آيا کسي در آن زمان با سياستهاي"جنگ با تروريسم" موافق بود يا نه، فراموش کنيد؛ آيا اين افراد دست اندرکار قدم رو به جلو برداشتند؟ آيا کسي توانست به سازماندهي مجدد زمان جنگ اشاره کند که تقريبا همه آن را سيستم ديپلماسي عمومي بي اثرو رو به افول مي دانستند. آيا تصميمي در دولت وجود داشت که با فوريت و ضرورت خدمات اطلاعاتي و نظامي آمريکا در زمان جنگ مطابق باشد؟ افزايش در استخدام کجا بود؟ درباره انقلاب در آموزش تازه سربازان و آموزش مجدد سربازان در حال خدمت چطور؟ جداي از پخش برنامه بين المللي که يک سيستم عجيب خودمختار با هيئت دوحزبي در حال نزاع درباره اينکه وزارت خارجه نفوذ کمي دارد، درخواستهاي بودجه هنگفت کنگره کجا بود؟
وي با خنده دار توصيف کردن تشکيل دفتر ارتباطات جهاني در وزارت امور خارجه که بيشتر به عنوان يک سخنگوي روابط عمومي داخلي و نه يک دفتر واقعي براي ارتباطات راهبردي ايفاي نقش کرد، مي نويسد:کاخ سفيد هيچگونه تسلط واقعي را بر بخش ديپلماسي عمومي وزارت خارجه نداشت. کارکنان شوراي امنيت ملي با چنگ زدن به پوشالهايي درباره چگونگي بکارگيري اطلاعات موثر و عملياتهاي ارتباطي که تغييري را در جهان ايجاد خواهد کرد، در انجام کاري مهم و موثر ناتوان بودند. زماني که کارکنان شوراي امنيت ملي با هم در يک اتاق ديدار مي کردند، آنها سوالها را به نماينده وزارت خارجه ارجاع مي دادند که يا بگونه اي رفتار مي کرد که گويي همه چيز تحت کنترل است يا اينکه براحتي شانه هايش را به نشانه اينکه هيچ کاري نمي شود کرد، بالا مي انداخت. هيچکدام از مشاوران امنيت ملي بوش، کاندوليزا رايس و استيو هادلي، محل و شغل سازماني براي کارکنان شوراي امنيت ملي انحصارا براي ارتباط راهبردي ايجاد نکرده و آنها را با افراد کهنه کار و کارآزموده نبرد ايدئولوژيک پر نکردند. زماني که رايس وزير خارجه شد، هادلي به سياست غيرتعاملي رايس ادامه داد و به تمايل وي براي حفظ ارتباط راهبردي تحت حيطه و کنترل خود احترام گذاشت.
وي با انتقاد از وزارت خارجه آمريکا براي تلاش در به دست گرفتن مسئوليت و کنترل کامل ديپلماسي عمومي و ارتباط راهبردي مي نويسد: وزارت خارجه در سال 2007 يک راهبرد ديپلماسي عمومي ساده و ضعيف را ارائه کرده و اعلام پيروزي کرد. حتي تا آخرين ماههاي تصدي دولت بوش هيچ فرد جدي که درک معناداري از راهبرد ارتباطات داشته باشد به چشم نخورد، هر چند که آن موقع براي بوش به منظور انجام کاري در اين زمينه بسيار دير بود. جيمز گلاسمن، يک فرد حرفه اي در زمينه ارتباطات که تفکر راهبردي خوبي را داشت در سال 2008 به عنوان معاون وزير خارجه در امور ديپلماسي و روابط عمومي انتخاب شد. گلاسمن مشق خود را انجام داد. وي اين شغل را در متن جنگ عراق و افغانستان و حملات متقابل ايدئولوژيک در سراسر جهان قرار داد.
دست کم، اين همان چيزي بود که گلاسمن به طرفداران گفت که وي قصد دارد آن را انجام دهد؛ در واقع اجراي آن در وزارت خارجه موضوع ديگري بود. علاوه بر اين، گلاسمن پيش از تاييد خود در سنا با فرماندهان رزمي ارتش در سراسر جهان، تا آنجايي که مي‌توانست هماهنگي‌هاي موثر را انجام داد تا اينکه پس از احراز پست خود، بتواند با اشتياق و بطور موثر کار خود را انجام دهد. اين هماهنگ قبلي با ارتش باعث حمايت عوامل دفاعي از وي در واشنگتن شد. اما دولت بوش تمام موانع سياسي براي احراز اين پست توسط گلاسمن را به کنار نزد و بطور ناشيانه نامزدي وي را مديريت کرده و يک سناتور جمهوريخواه محافظه‌کار را به نقطه‌اي منتقل کرد که وي در آن گلاسمن را کنترل کند، و همه چيز چندين ماه به تعويق افتاد. اين در شرايطي بود که مردان در افغانستان و عراق جنگيده و جان خود را از دست مي‌دادند. زماني که از گلاسمن از سنا عبور کرد، وي در دفتر خود در دولت مشغول کار شد تا متوجه اين نکته شود که ماموران دولتي مخارج گزافي را صرف کرده بودند و حسابهاي دفتر خود را تا باقيمانده آن سال مالي کاهش داد. گلاسمن تقريبا کاري را براي اصلاح ديپلماسي عمومي انجام نداد، و با انتخاب باراک اوباما برکنار شد.
نويسنده مقاله با اظهار تاسف از اينکه هيچ کس به دليل اين افتضاح درحوزه ديپلماسي عمومي مسئول دانسته نشده مي نويسد:اما به نظر مي‌رسد که همه مي خواهند که وزارت خارجه به ايفاي نقش خود به عنوان رهبر در ارتباط استراتژيک زمان جنگ ادامه دهد.
دکتر مايکل والر نويسنده اين مقاله با يادآوري اين نکته که وزارت خارجه آمريکا در زمينه فعاليتهايش در حوزه ديپلماسي عمومي به بودجه پنتاگون متکي بوده مي نويسد: وزارت خارجه در 8 سال پس از 11 سپتامبر حتي يکبار از کنگره براي يک قابليت ديپلماسي عمومي عصر اطلاعات و جهاني که در خور تنها ابر قدرت دنيا باشد، درخواست بودجه نکرده است. در عوض، اين وزارتخانه بر روي پولي که از سوي پنتاگون آمده، متکي بوده است. وزارت خارجه، بوروکراسي آژانس اطلاعات سابق قديمي و فرتوت را که الان تحت کنترل خود دارد سازماندهي مجدد نکرده تا بدين وسيله بتواند با چالش پس از دوران جنگ سرد مقابله کند. اکثر افراد دست اندرکار حرفه‌اي و کهنه‌کار ديپلماسي عمومي در آژانس اطلاعات آمريکا مدت زمان بسياري است که کناره‌گيري کرده يا بازنشسته شدند. در نقطه مقابل، وزارت دفاع همزمان با مديريت دو جنگ، يک سازماندهي مجدد کامل و فراگيري را انجام داد. اما دولت نه تنها يک استراتژي عمده واقعي و دکترين ارتباطات استراتژيک را طرح ريزي نکرده و توسعه نداده است، بلکه حتي اين زحمت را به خود نداده است که از راههاي بوروکراتيک و آهسته انجام کارها فراتر رود.
اين نويسنده ادامه مي دهد: به دليل اينکه دولت اين کار را نکرد، ديگران وارد عمل شدند. در سراسر "پوتومک"، کارکنان غيرنظامي و ملبس به همراه تلاشهاي مبتکرانه هيئت علوم دفاعي تحت مديريت ويليام اشنايدر يک استراتژي و چشم‌انداز جديد ارتباطات استراتژيک را تدوين کردند. اينکه اين کار وظيفه شايسته ارتش است يا نه، فعلا موضوعيتي ندارد؛ نکته مهم اين است که وقتي که ديگران در اين زمينه ناکام ماندند، ارتش خلأ موجود را پر کرد.
وي با تقدير از فعالتها و اقدامات وزارت جنگ آمريکا در زمينه ديپلماسي عمومي و تلاش براي پرکمردن خلا هاي موجود در اين زمينه مي نويسد: پنتاگون بواسطه نقش‌آفريني هيئت علوم دفاعي در زمينه‌اي که وزارت خارجه عملکرد نامطلوبي را داشت، شروع به تلاش جدي کرد. اين وزارتخانه اقدامات زير را انجام داد:
1-يک سمت دستيار وزير را براي "پشتيباني ديپلماسي عمومي" ايجاد کرد (بطور هدفمند خود را در جايگاهي که بتواند نقش کمکي براي دولت داشته باشد، قرار داد)؛
2- با گسترش عملياتهاي اطلاعات از جنگ سايبري کوچک به کار "قلب‌ها و مغزها" که عمليات رواني سنتي را تحت الشعاع قرار مي دهد و به جاهايي که ديپلماتها جرأت نمي‌کنند بروند، پا مي گذارند، محدوده فعاليت را توسعه داد؛
3-جنبه اطلاعاتي جنگ را با يک دستور العمل ميداني و دکترين جديد –در حال حاضر- موفق و قابل تحسين به منظور مقابله با شبه‌نظاميان ادغام کرد که اين امر ديويد پترائوس را تا حد يک سوپراستار بالا برد. در سطح تحصيلات عالي، دانشکده نظامي افسران ميان رده را تشويق کرد تا درباره تاثيرگذاري استراتژيک به منظور پيروزي در جنگ با هزينه‌ کمتر و با ظاهر انساني‌تر، وهمچنين جلوگيري از تحت تاثير قرار گرفتن آنها از شرايط نامطلوب بينديشند. رابرت گيتس، وزير دفاع آمريکا با افسران مياني – جنگجويان- ارتباط برقرار کرده است تا از آنها ايده‌هايي جديدي که وي آنها را به کار گرفته است و ايده‌هايي که در رابطه با ارتباط استراتژيک که در دفاع از منافع ملي آمريکا هستند، دريافت کند.
دکتر مايک والر با يادآوري اين نکته که هنوز کار زيادي براي انجام دادن مانده است مي نويسد: اينگونه نيست که همه از گسترش نقش ارتش در اين حوزه‌ها راضي باشند و اين نارضايتي بطور وسيعي در ميان خود نيروهاي مسلح وجود دارد. اما هيچ کس ديگر به صحنه پا نگذاشته است. بنابراين ارتش اين بار را در حال حاضر به دوش مي‌کشد تا اينکه فقط کنگره را رسوا و شرمنده کند.
وي البته ورود کنگره براي اعمال تغيير در زمينه ارتباط استراتژيک، همانگونه که با "گولدواتر-نيکلاس" در قبال ارتش يا اينکه پس از 11 سپتامبر با قانون اصلاح اطلاعاتي و منع تروريسم در قبال جامعه اطلاعاتي انجام داد، را امري بعيد مي داند.

ادامه دارد...