کد خبر 446356
تاریخ انتشار: ۷ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۹

هنگامي كه اين طرح به اطلاع روس‌ها رسانده شد، روس‌ها گفتند كه اگر اين موضوع به قلمرو نفوذ روسيه گسترش پيدا نكند، اعتراضي ندارند و موافق هستند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ كهن‌ترين سندي كه درباره تشكيل نيروي نظامي پليس جنوب در فارس در دست داريم، يادداشتي است كه پيوست تلگرامي بوده كه لرد لانسداون وزير امور خارجه انگليس خطاب به سر آرتور هاردينگ، سفير آن کشور در ايران فرستاده بود. در اين يادداشت آمده است كه:

«...در پنجم ماه مه 1903 [1320] لرد لانسدوان در مجلس اعيان اظهار نمود ما كوشش كرده‌ايم كه تجارت و نفوذ بريتانيا را به هر وسيله‌اي كه در دوست داريم تأييد و تشويق نماييم و همچنين پروژه‌هاي متعددي روي همين زمينه از قبيل تشكيل يك قوه پليس قومي براي حفظ امنيت راه‌هاي جنوبي تحت مطالعه است...»



البته همان‌طور كه مي‌دانيم نيروي قزاق ايران تحت فرماندهي افسران روس‌ بود، ترديدي هم نداريم كه انگليسي‌ها به داشتن چنين نيرويي در ايران بسيار تمايل داشتند اما هنوز موفق به ايجاد آن نشده بودند. در سال 1905 كه سرپرسي سايكس كنسول انگليس در كرمان بود به هاردينگ نوشت: «ايجاد يك نيروي سواره در جنوب ايران تحت نظارت افسران انگليسي» تنها راه‌حل هميشگي براي ناامني‌هاست.

در سال 1907 (1327ه‍ ق) امپراطوري هند پذيرفت كه هميشه نيرويي براي اعزام به ايران آماده داشته باشد تا در صورت لزوم بتواند به عمل نظامي مؤثري دست زند. نايب‌السلطنه هند با اين طرح موافقت كرد اما بر اين باور هم بود كه فرستادن نيرويي كوچك به ايران خطرناك است و راه ديگري را بايد پيدا كرد.

در بين سال‌هاي 1908 تا 1910 (1328-1326) روند اغتشاشات بوشهر و شيراز زيادتر شد. از اين نظر دولت انگليس به طور جدي به فكر يافتن چاره‌اي براي راه بوشهر به شيراز افتاد و بدين منظور جي. اچ. بيل (G.H.Bill) كنسول انگليس در اهواز در سال 1909 (1327) طرحي پيشنهاد كرد كه راه بوشهر به اصفهان را با چند صد نفر غلام مسلح و سواره كه از اداره تلگراف هند و اروپا مي‌گيرند زير نظر سه بازرس اروپايي اداره كنند.

سر جرج باركلي اين طرح را ديد و آن را بدين صورت تغيير داد كه امنيت اين راه بايستي به وسيله يك نيروي 600 نفره محلي با كمك شش افسر و اداره تلگراف هند و اروپا تأمين شود و براي كيفيت بهتر از اين بابت به خان‌هاي محلي پول پرداخت شود. در همين روند وزارت امور خارجه انگليس پيشنهاد كرد كه «نيرويي 1000 يا 1200 نفره شبيه بريگاد قزاق تشكيل شود» كه زير نظر و فرماندهي چند نفر از افسران انگليسي ارتش هند باشد.

هنگامي كه اين طرح به اطلاع روس‌ها رسانده شد، روس‌ها گفتند كه اگر اين موضوع به قلمرو نفوذ روسيه گسترش پيدا نكند، اعتراضي ندارند و موافق هستند. اما دزدي و غارت در راه‌هاي فارس زياد شد و حتي به كنسول انگليس در اهواز در 15 آوريل 1915 حمله شد و دو نفر از سواران هندي همراه او كشته شدند. از اين نظر وزارت خارجه انگلستان به دولت ايران اعتراض كرد اما دولت ايران امكان ايجاد امنيت در كوتاه‌مدت را نداشت. پس دولت انگليس در پي توافق با دولت روسيه، به دولت ايران اظهار داشت كه اگر ظرف مدت سه ماه امنيت جاده‌هاي فارس را تأمين نكند، انگليس ناگزير است اقداماتي كند كه به موجب آن يك نيروي محلي ايراني زير نظر فرماندهي هشت يا ده افسر انگليسي ارتش هند، براي حفاظت از اين راه تشكيل شود.

اين يادداشت در 14 اكتبر 1910 به دولت ايران تسليم شد و دولت ايران اعلام كرد هرگز و تحت هيچ شرايطي نمي‌تواند بر اين طرح صحه بگذارد و به نظر دولت ايران اين عمل مغاير با حق حاكميت ايران است. ضمناً در 26 دسامبر 1910  دولت ايران به وزارت خارجه انگليس خبر داد كه قصد به كار گماردن افسران سوئدي را براي ژاندارمري دارد و در ژانويه 1911 انگليس يادداشتي به دولت ايران ‌داد كه اقدام ايران را تأييد مي‌كند اما اگر اين اقدام كافي نبود با فرستادن افسران انگليسي ارتش هند به ايران، حق مداخله دارد.

سر ادوارد گري، وزير امور خارجه انگليس به سر جرج بوكانان، سفير انگليس در تهران تلگرامي به تاريخ 13 دسامبر 1911  مخابره کرد كه متن آن چنين است:

«... ما پيشنهاد نمودیم كه دولت ايران براي تشكيل قشون منظمي به جهت تأمين طرق جنوب صاحب‌منصبان انگليسي بگمارند...»



ترديدي نيست كه انگليسی‌ها مي‌دانستند روس‌ها با آنها موافقت نمي‌كنند. بنابراين به روس‌ها پيشنهاد كردند كه آنها هم نيرويي براي كنترل شمال ايران تأسيس كنند اما ايراني‌ها با آن مخالفت كردند. در همين ضمن انگليسي‌ها در اوج رقابت با روس‌ها موفق به ايجاد نيروي ژاندارمري سوئدي‌ها شدند. اما به سبب عدم اعتماد انگليسي‌ها به ژاندارمري كه افسران آن حاضر به سر سپردگي و خدمت به انگليسي‌ها نبودند، آنان در سال 1915 به فكر از بين بردن ژاندارمري و ايجاد نيرويي متشكل از افسران خود افتادند. مريل آمريكايي، جاسوس انگليسي‌ها در تاريخ 20 ژانويه 1915 در نامه‌اي به اوكانر، سركنسول انگليس در شيراز مي‌نويسد:

«...سر والتر [تونلي Sir Walter Tounley سفير انگليس در تهران] تصور مي‌كند شايد لازم باشد يك قشون مستقل ديگري ايجاد كرد و اشاره كرد كه من رئيس آن قشون باشم...»

اما انگليس هنوز ترديد داشت كه ژاندارمري را از بين ببرد. به همين سبب تونلي در نامه‌اي به تاريخ سوم مارس 1915 چنين مي‌نويسد:

«...در اين موقع به نظر من هيچ مناسب نمي‌آيد كه صاحب‌منصبان خارجة قراسواران را تغيير بدهند. صاحب‌منصبان انگليسي شايد در دست نباشند و اگر امروز دولت ايران را مجبور كنيم كه آنها را قبول نمايد ممكن است كه اثر خيلي بدي ببخشد؛ براي يك صاحب‌منصب آمريكايي هم اين شغل بسي دشوار است.»

بدين ترتيب ژاندارمري سوئدي تشكيل شد، اما آلمان‌ها در افسران سوئدي رخنه كردند و گروهي را به سوي خود كشاندند و همين عده بر ضد روس و انگليس با يكديگر همبستگي ايجاد كردند و اين موضوع باعث ناراحتي انگليسي‌ها شده بود به نحوي كه حكومت هند به نايب‌السلطنه‌اش چنين گزارش مي‌دهد:

«... در صورتي كه از دست سوئدي‌ها خلاص شويم و وزارت خارجه مايل باشد از افسران انگليسي در ژاندارمري جنوب استفاده گردد، در اين حالت آيا در نظر داشته‌ايد كه بتوان از دو افسر عالي‌رتبه مانند سايكس و كنيون... به صورت مأمور خدمت براي سازماندهي و اداري استفاده گردد؟»

البته انگلستان كه ديگر اميدي به ژاندارمري نداشت، در مورد حمايت رهبران عشاير مانند سران بختياري هم تجربه ناموفقي داشت زيرا آنان نه تعهدي براي حمايت مي‌سپردند و نه اقدامي به عمل مي‌آوردند و حتي قوام‌الملك، ايلخان ايل خمسه نتوانست از تشكيلات انگليس در فارس نگهداري كند.

منافع استعماري انگليس در زمينه سياسي و اقتصادي و درگيري‌هاي آنها در فارس سبب مي‌شد تا انگليس احساس كند كه حيثيت خود را در فارس بالا ببرد چه عقب‌نشيني نيروي انگليس در بين‌النهرين و ناآرامي‌هاي فزاينده ايران براي آنها و به ويژه حضور قوي روسيه در ايران سبب كاهش حيثيت و نفوذ انگليس در فارس و ايران شده بود. به هر ترتيب از نظر انگليس و حكومت هند هر چه كه سبب از بين رفتن اين شرايط بود و توازن قدرت روسيه و انگليس را در ايران ايجاد مي‌كرد مفيد بود.  اما در قرارداد مخفيانه‌اي كه بين متفقين به سبب رخدادهاي جنگ جهاني اول بسته شد، بندي هم آورده بودند كه تقسيم ايران طبق قرارداد 1907 به هم مي‌خورد و منطقه بي‌طرف از بين مي‌رود.

در روز 13 ژانويه 1916 مارلينگ (Marling) كاردار سفارت انگليس در تهران اظهار داشت روس‌ها تكيه‌گاهي چون نيروي قزاق در ايران دارند در حالي كه ما براي منافع خود نيرويي نداريم و ژاندارمري هم در وظايف خود كوتاهي مي‌كند. وي سپس افزود:

«بديهي است كه منافع ما حكم مي‌كند تا براي جنوب ايران مآل‌انديشي كنيم، و در اين مورد پيشنهاد مي‌كنم كه در جريان مذاكره با دولت ايران، به اطلاع آنان برسانيم كه براي برقراري نظم در جنوب ايران كه در آنجا از منافع زيادي برخورداريم، درصدديم كه در صورت مقتضي بودن شرايط، نيرويي زير نظر افسران و مربيان انگليسي تشكيل دهيم.»



مارلينگ سپس مي‌افزايد:

«درست در زماني كه ما مناسب بدانيم سپاهي تحت نظر افسران انگليسي تشكيل خواهيم داد»

وزارت امور خارجه انگليس با اين طرح مخالفت نكرد. اُليفانت (Oliphant) كارشناس ايران در همان وزارتخانه با مارلينگ موافق بود. در نتيجه وزارت امور خارجه انگليس در روز 13 ژانويه 1916 با ديوان هند و رياست اطلاعات، سر جورج مك دنو تماس گرفت. دومي اظهار داشت اگر حكومت هند افسران لازم را تأمين كند اين نظريه منطقي و قابل قبول است. حكومت هند طرح را پذيرفت و لرد هاردينگ به چمبرلن، نايب‌السلطنه هند نوشت:

«ما به طور كلي به ارزش و ضرورت حفظ نماد آشكار تسلط انگلستان در خارج از قلمرو نفوذ روسيه واقفيم و همواره از تشكيل نيرويي زير نظر افسران انگليسي، پشتيباني كرده‌ايم.»
حال موافقت چمبرلن را لازم داشت كه چمبرلن نامه زير را به هاردينگ نوشت، ضمن آن كه سايكس را براي اين كار توصيه كرد:
«من مشكلات را درك مي‌كنم، اما هم به خاطر احياي نظم و هم براي جلوگيري از تقليل نفوذ انگليس در خارج از تهران، در صورت امكان ترتيبات مشابهي زير نظر افسران انگليسي، بي‌نهايت مطلوب است»

و سرانجام نايب‌السلطنه هند با اين طرح موافقت كرد و نوشت:

«ما هميشه از به وجود آوردن نيرويي زير نظر افسران انگليسي براي اين منظور پشتيباني كرده‌ايم»

سپس ديوان هند در 19 ژانويه 1916 نوشت كه معتقد است اين طرح نظامي – استحفاظي اهميت زيادي دارد و بر آن پافشاري نمود و سايكس را براي اين كار توصيه كرد.  و افزود كه سايكس از سيستان شروع كند و كار را تا كرمان و بندرعباس گسترش دهد و همزمان يكي از افسران زيرنظرش از ميان ايلات دوست در اطراف بوشهر سربازگيري كند اما مارلينگ و فرمانفرما كه بيشتر تقويت قوام‌الملك را در نظر داشتند و اقتدار حكومت كرمان در نظرشان بود مخالفت كردند و خواستار اعزام يك نيروي كوچك مجهز به توپ شدند و در 28 ژانويه 1916 (8 بهمن 1294) حكومت هندوستان اظهارنظر كرد كه امكان اعزام نيروي نظامي به بندرعباس وجود ندارد و پيشنهاد كرد كه سايكس كار خود را شروع كند. وزارت خارجه انگليس هم پيشنهاد مشابهي داد و سربازگيري در بوشهر را صلاح ندانست.

اما در قرارداد روس و انگليس با تشكيل دو نيروي 11 هزار نفره در شمال توسط روس‌ها و در جنوب توسط انگليسي‌ها موافقت شده بود. در ضمن چمبرلن مي‌دانست كه ايرانيان با تشكيل چنين نيرويي در ايران مخالفت خواهند كرد زيرا «اين امر به رسميت شناختن منطقه تحت نفوذ ذكر شده در كنوانسيون انگليس – روسيه قلمداد خواهد شد» اما مي‌گفت اين پيشنهاد را بايد بر آنها تحميل كرد. ديوان هند نيز پيشنهاد كرد كه براي بستن دهان دولت ايران اظهار دارند كه سايكس براي فرماندهي بر نيروي انگليسي مستقر در سيستان مي‌آيد.  سپس اين نيرو در اختيار دولت ايران قرار داده خواهد شد و هر اعتراضي كه از طرف ايران بشود جوابگو خواهد بود. اوليفانت بر اين باور بود كه اين مسئله هر چه زودتر حل شود بهتر است و نيكلسون اظهار مي‌داشت: «... بلافاصله دست به كار شويم و اگر هدف اصلي اين مأموريت در لفافه است، اينجانب عرض مي‌كنم مي‌توانيم رضايت ايران را ناديده بگيريم.»

اين موضوع سبب بحث و جدل‌ها بين مارلينگ و نايب‌السلطنه شد. نايب‌السلطنه بر اين باور بود كه اين نيرو كاملاً نظامي است و حقوق افراد آن توسط حكومت هند پرداخت خواهد شد و هدف از برپايي آن صلح و امنيت مناطق شرق ايران در مرز هند است. از سوي ديگر هاردينگ معتقد بود كه نظارت آن بايد در دست وي باشد و دولت ايران هم آن را به رسميت بشناسد. اما مارلينگ اين نيرو را سياسي مي‌دانست و بر اين باور بود كه براي اعاده نظم و حفظ حيثيت انگليس در جنوب ايران است پس بايد تحت نظر او باشد. مارلينگ در اول فوريه 1916 (12 بهمن 1294) مي‌خواست نيرويي 1600 نفره از مصر به بندرعباس بفرستند تا ساكنان آنجا را بترساند و وادار به احترام و نظم كند. البته اعزام اين نيرو از مصر بستگي به موافقت وزارت جنگ داشت و هاردينگ با آن مخالفت كرد. هاردينگ همچنين با اعزام نيرو به قلمرو قوام‌الملك مخالف بود زيرا اين كار را مسئله‌اي سياسي مي‌دانست و به علاوه بعيد مي‌دانست كه اين نيرو بتواند زير سلطه قوام‌الملك انجام وظيفه كند چه او گروه بيشماري از عشاير بهارلو و عرب را به دور خود گرد آورده بود و انتظار داشت صولت‌الدوله به ژاندارمري حمله كند.



او سرانجام با رفتن سايكس به عنوان بازرس كل به بندرعباس و تشكيل نيرو موافقت كرد.  و چون سايكس دير مي‌رسيد قرار شد قوام‌الملك فراري در بوشهر به كاكس مراجعه كند.
با اين آراي ضد و نقيض سرانجام كابينه جنگ بريتانيا در روز 16 فوريه 1916  به وزارت امور خارجه انگليس، ديوان هند و وزارت جنگ دستور داد جلسه مشتركي براي برآورد اوضاع ستاد نيروهاي مسلح انجام دهند و نتيجه را در اختيار كميته جنگ بگذارند.  كميته جنگ روز 29 فوريه 1916  گزارش رئيس ستاد ارتش انگليس را كه از نظريه‌ هاردينگ حمايت مي‌كرد، بررسي نمود و در روز اول مارس به اطلاع مارلينگ رساند كه وزارت جنگ نيرويي به وجود خواهد آورد اما نه در مناطق داخلي. همچنين وزارت جنگ موافقت كرد كه اين نيرو، به استثناي اعزام نيروي منظم، از قوام‌الملك حمايت كند حتي اگر با اعزام چند افسر انگليسي باشد. ضمناً به سايكس دستور داده شد تا با قوام‌الملك تماس بگيرد و نيازش را برآورد كند.  سرانجام مارلينگ و هاردينگ كه با هم اختلاف داشتند به توافق رسيدند. در ششم مارس 1916  نايب‌السلطنه به ديوان هند اطلاع داد كه قرار است روز 12 مارس، سايكس، كراچي را به مقصد ايران ترك كند و چون اين موضوع، حركت فوري قوام‌الملك را به تعويق مي‌اندازد، شايسته است كه قوام‌الملك با اعطاي پول و جنگ‌افزار، دلگرم شود تا معطل سايكس نماند.  وزارت امور خارجه كه مسئله مطرح شده بالا را از نايب‌السلطنه هند شنيدند تصور كردند سايكس در ايران است. اوليفانت در اين مورد مي‌نويسد:

...متجاوز از يك هفته قبل، ديوان هند خاطرنشان ساخت كه سر پرسي سايكس در ايران حضور دارد، اما اكنون مي‌بينيم كه تا يك هفته ديگر هم در آنجا نخواهد بود. با اين كم‌تحركي و مسامحه‌كاري، مقامات رسمي ما در ايران به دشواري خواهند توانست پيشرفتي در كارها داشته باشند...

در اين حال لرد كرو (Lord Crew) كه جانشين گري شد، خشم خود را چنين بيان مي‌كند: «ما در جنوب ايران آن طور كه بايد و شايد قدرت‌نمايي نمي‌كنيم». اما همزماني ديركرد سايكس با حركت قوام‌الملك اين انديشه را به وجود آورد كه حكومت هند چنين وضعي را تعمداً به وجود آورده است.
سرانجام سايكس وارد بندرعباس شد. البته براي تأمين بودجه قرار شد در هيأت وزراي انگلستان مذاكراتي انجام دهند و سرانجام قرار شد حكومت هند و دولت انگلستان بودجه آن نيرو را تأمين كنند. وزارت امور خارجه انگليس نيز به خزانه‌داري آن كشور تأكيد كرد كه تشكيل اين نيرو براي حفظ منافع انگلستان امري بسيار حياتي است و در نتيجه خزانه‌داري روز 30 مارس 1916  تصميم گرفت كه نيمي از هزينه را بپردازد.

مبارزات و جنگ‌هاي مردم فارس عليه پليس جنوب ، دكتر جمشيد صداقت‌كيش، مؤسسة مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، تهران، بهار 1394