ای کاش ما هم دلواپس داشتیم ......
روز مرگی و نا بودی تئاتر و اهل تئاتر . از آن روست که ما دلواپس، نداریم. کسانی که از پارچه ها و اصطلاحا فونهای سفید صحنه استفاده کرده سوراخی در میانه پارچه کرده به گردن انداخته و فون پوش جلو وزارت ارشاد رفته و به زور ... و با شعار صل.............
تئاتر ما کجا رفت . حقوق اهل تئاتر را واپس گیرند ... حتی میتوان قمه زد ... پرچم برافراشت و...
ولی از آنجایی که ما اهل تئاتر همه دلواپیش بوده و نگاهمان به جلو و آینده بهتر برای خود و تئاتر رو به موتمان است. کسی برایمان تره هم خورد نمیکند. حتی مرگمان برای آنها عروسیست. دلواپیشی ما باعث خواهد شد که کم کم ساختمان تئاتر شهر را هم بفروشند و فردا روز تا بخود بیاییم کاربری آن را عوض کنند ... چون متوجه شدن ما مترقی و دلواپیشیم. در هر سوراخی میتوانیم تاتر کار کنیم ... تازه اینقدر دلواپیشیم که پول هم میدهیم برای به صحنه رفتن ... نه زن داریم نه بچه ... اگر تو داری بمن چه! من پول دارم و پول میدهم و کار میکنم .... و تویی که عمرت را دادی تا این چراغ روشن بماند. بمیر... ای دلواپیشان مترقی و پیشرو ... از ماست که بر ماست ... تو دوست عزیز باعث شدی که تئاتر به این روز بیفتد. کاش اندکی دلواپس تئاتر و تئاتری بودی... تویی که اولین بار زیر بار رفتی که پول بدی و تئاتر به صحنه ببری . تویی که با پول بابات تئاتری شدی . وای که چقدر غم انگیز است وضعیت امروز اهل تئاتر. تئاتریی که زندگیش تئاتر بوده و هست... اگر دل در گرو تئاتر داریم... باید کاری کرد ...
چقدر دلم ... دلواپس میخواهد ... دلواپس فون پوش ... تا تئاتر را بازگرداند به منزلت از دست رفتهاش .....ای کاش ما هم دلواپس داشتیم ...
ای بغض بترک ...ای دل از سینه برون ای ... ای دیده کور شو ... ببار ای گونه همیشه خیس ....کی میخواهی خشک شوی ... ای فریاد برا ... ای صحنه بمان بمان بمان.... شاید دلواپسی پیداشد ....واقعی...