با مازیار میری فقط همکار بودیم و چیزی به عنوان رفاقت، بین ما نبود که بگوییم بخاطر رفاقت، قبول کردم. چون همیشه کار، برای من مهمتر از رفاقت است . ممکن است با یک نفر خیلی هم رفیق باشم، اما کارهایش را دوست نداشته باشم. این اصلا دو مسئله جداست.

گروه فرهنگی مشرق- نویسنده،کارگردان و بازیگر، با کلی تجربه از سینما و کلی خاطره از سینما. از کفش های میرزانوروز تا جستجوگر. محمد متوسلانی که تقریبا حضورش در تلویزیون در مقام فیلمساز یا بازیگر غیر ممکن شده بود ناگهان با سریال مناسبتی گاهی به پشت سر نگاه کن طلسم غیب سالها دیده شدن در سیما را شکست. به همین بهانه با او گپی کوتاه زدیم.

*چندوقت پیش روی فیلمهای باکیفیت و خوب دهه 60 که متمرکز شدم ، رفتم سراغ فیلم «دل و دشنه » یکبار دیگر فیلم دل و دشنه مسعود جعفری جوزانی را نگاه کردم . دیدم شما آنجا نقش یک بدمن را عالی بازی کرده اید و حالا رسیده اید به محتشم. مثل اینکه بدمن هایی که بازی می کنید، خیلی جواب می دهد ! مخاطب هم خوشش می آید.

مسئله این است که شما بتوانید یک شخصیتی را ارائه دهید که خصوصیات ویژه ای داشته باشد و ابعاد داشته باشد ، عمق داشته باشد. وقتی مثلا آقای جوزانی به من این پیشنهاد را داد، دیدم آن بدمنی که در آن فیلم وجود دارد خیلی شبیه رؤسای باندهاست. به ایشان پیشنهاد کردم که این نقش را در اجرا به گونه ای دیگر درآورد. چون از این مدلها در سینمای فارسی و به پیوست آن در سینمای دهه شصت فراوان بود که کلیشه اند. گفتم یک شخصیت آرامی را بازی می کنم که خیلی کوسه وار افراد را شکار می کند، یک لحظه آرام به نظر می رسد ولی ناگهان کارهای خطرناک انجام می دهد

*این موضوع در دهه 60 خیلی مرسوم نبود. یعنی تقریبا دل و دشنه یک تغییرات اساسی در میان بدمن های سینمای ایران در آن برهه بود

بله. به همین دلیل من پیشنهاد دادم که یک شکل تازه ای به آن بدهیم و ایشان هم پذیرفت و آن اجرا، به آن شکل درآمد. یعنی همین چیزی که شما می گویید، اتفاق افتاد . من یادم است که مثلا حتی اگر شما فیلمهای بعد از آن را مرور کنید، چند نفری بعد از این فیلم ، رفتند سراغ اینکه از همان الگوی ایفای نقش بدمن ها  استفاده کنند.یعنی الگوی بازی مرا کپی کردند.





*مثل کدام فیلمها؟

دوست ندارم اسم بیاورم. خیلی هم اسمشان یادم نیست. فقط یادم هست در برخی از فیلمها دیده بودم که بازیگر نقش منفی تقریبا همان ویژگی‌های بدمن فیلم دل و دشنه را دارد. بعد از آن فیلم، من دوست نداشتم مثل همان نقش را ایفا کنم اما « شب روباه» یک استثنا بود که پیش آمد. شب روباه  یک تفاوت های ظریفی با آن فیلم داشت و این برای من جذاب بود که این نقش که تقریبا نزدیک به همان بدمن دل و دشنه است، را متفاوت دربیاورم. سعی خودم را کردم. خیلی خط باریکی بین این دو وجود داشت. شبیه بود ولی یک فاصله ای هم با هم داشتند. من اصلا این نقش را از این جهت دوست داشتم چون می توانستم کوششی بکنم که این نقش را کمی متفاوت از آنچه قبلا در دل و دشنه انجام داده بودم، اجرا کنم . با اینکه شبیه هم بودند و در این فیلم هم یک باندی بود و کارهای خلاف انجام می داد،  ولی با این حال متفاوت شد.




*در مورد محتشم چطور؟ همین نقشی که در سریال « گاهی به پشت سر نگاه کن » اجرا کردید.

در این مورد هم فکر می کنم شاید کمی به سایر موارد، شباهت داشته باشد اما بازهم تفاوتهایی دارد.

*در مورد همین تفاوت ها می خواهیم حرف بزنیم. اولین باری که شما را گریم کردند و در آینه خودتان را دیدید که حدود بیست و چندسال جوانتر شدید چه حسی به شما دست داد؟

قسمتهایی که مرا گریم کردند را در انتهای سریال گرفتیم،یعنی ابتدا آن قسمت های مربوط به سالمندی من را گرفتیم. با گریمور هم صحبت کردیم و به توافق رسیدیم که مثلا این آدم باید از نظر شکل و قیافه چگونه باشد و خود اینکه الان جوانی و سالمندی این نقش، با هم متفاوت بود.

*این تفاوت ها را هم خودتان پیشنهاد کردید ؟


ناگزیر بود چون محتسم آدمی بود که از زندان درآمده، ده سال زندان بوده و در حوزه قاچاق عتیقه فعالیت می کرد. طبیعتا یک نوع رفتار دارد، یک آدمی است که حالا سالهاست که از خلاف کردندور است و دارد یک جور دیگر زندگی می کند و یک رفتار دیگری دارد حتی روی گفتارش هم تأثیر داشته، ضمن اینکه سعی کرده آن اصالت، از بین نرود. به‌هرحال یک چیزی است که او یک عمر با آن زندگی کرده و آن طور بوده ، نمی تواند ناگهان کاملا تغییر کند مثلا از نظر گفتاری و رفتاری کاملا تغییر نمی کند اما تاحدی تغییر باید وجود داشته باشد.

*شما که خلافکار نیستید، آیا شما عکسی از خلافکارهای دهه 70 و تیپ و مدل رفتاری آنها داشتید؟

نه. من که با هیچ خلافکاری در تمام عمرم حشر و نشر نداشتم. اما هر خلافکاری با خلافکار دیگر متفاوت است. محتشم کار قاچاق عتیقه می کند، در نتیجه با آن جیب بر و کیف زن و دزد منزل خرده پا، فرق می کند. حالا ده سال رفته است زندان و با یک سری خلافکار دیگر هم دمخور بوده است در آنجا هم با کسی بیشتر دمخور شده که او هم در کار قاچاق عتیقه بوده است، نرفته دمخور تیغ کش ها و آدم کش ها شود. این آدم برای خودش، یک زیرکی هایی دارد، برای کسی که در آن زمینه فعالیت می کند مجبور است یک سری اطلاعات و آگاهی هم داشته باشد، آن آدمی که می رود در کار عتیقه با آدمی که از منازل دزدی می کند، فرق دارد چون دزد منازل می رود مثلا طلا و پول می دزد یا عده ای مثلا فرش می دزدند برای اینکه فرش ها را می شناسند که مثلا کدام فرش را بهتر می خرند بنابراین نمی رود قالی خرسک بلند کند، می رود قالی ابریشمی و به‌دردبخور بلند می کند. یک عده ای هم هستند که هرچه دستشان رسید برمی دارند و اصلا برایشان مهم نیست. اما آن کسی که می‌رود سراغ عتیقه، باید با کلاس تر باشد یعنی آگاهی داشته باشد که این چه جور عتیقه ای می‌دزدد، ارزشش چقدر است و می خواهد عتیقه دزدی را به آن ها بفروشد، بنابراین کمی کلاسش فرق می کند و از نظر هوشی هم باید کمی متفاوت باشد ، زیرکی در کار داشته باشد. چون کارش حساستر است.




*وقتی شما را، با آن گریم جوان دیدم گفتم شما با آن گریم، می توانید در میدان دومیدانی چهل دور بزنید. من فکر کردم به جای گریم واقعا شما را 20 سال جوان کردند. برای من جالب است بدانم در آن بخش چه اتفاقاتی رخ داد ؟ مخصوصا صداسازی و تحرک بدنی .مثل صحنه ای که نان خریده اید و وارد منزل می شوید . من اصلا فکر می کنم که یک فیلم جوانی اتفاق افتاده ، مثل فیلم فرانسیس فورد کاپولا جوانی بدون جوانی شده است و شما دارید به تدریج جوان می شوید یا فیلم بنجامین باتم اتفاق افتاده !

شما وقتی شخصیتی را خوب تحلیل می کنید می دانید که این نقش چه سنی دارد، چگونه باید بنشیند، چگونه بلند شود، چگونه حرکت کند ، چگونه راه برود،حتی اگر کوچکتر از سن واقعی باشد در بطن شما نشست خواهد کرد. این اعجاز بازیگری است.مسلما من خیلی از ویژگی های جوانی محتشم را ندارم چون آن ویژگیها دیگر در من نیست. مثلا آن چابکی که آن موقع در او بوده، دیگر وجود ندارد ولی خب با حس درست می توان این جوانی را نمایش داد.اصلا سعی من همین است. ببین اصلا بحث من در بازیگری همین است. وقتی از من سؤال می شود که چرا کم کار می کنی؟ به این علت است که دوست دارم یک نقشی را ایفا کنم که در آن نقش بتوانم یک نوع خلاقیت نشان دهم. شهرت و پول، هیچکدام برایم مطرح نیست. تنها چیزی که برای من مطرح است این است که در این زمینه که کار کنم، یک کاری باشد که اولا خود من را راضی کند ، ضمنا در کارنامه کاری من ، یک حرکت باشد. چیز تکراری نباشد .

*دراین سن و سال هنوز در جستجوی حرکت هستید؟

طبیعتا. چرا که نه.

*برای من خیلی عجیب است که شما یک نوع جوانی را در حوزه هنر ، برای خودتان حفظ کرده اید. الان هم می گویید به هرکاری تن نمی‌دهم. اما در واقع به خاطر ویژگی‌های نقش بود یا رابطه با مازیار میری و بودن در کنار امین تارخ و امثال آن ؟ کدام یک شما را برای پذیرفتن این نقش ، جذب کرد؟

نه. اصلا این مسائل مطرح نبود. البته وجود آقای مازیار میری یکی از دلایلی بود که من پذیرفتم چون برایم مهم بود که کارگردان چه کسی باشد. ببین خود قصه (البته نمی گویم صد در صد کامل بود و هیچ مشکلی با آن نداشتم) ولی مشکل اساسی با قصه نداشتم دوم اینکه کارهای قبلی کارگردان را که دیده بودم ، خوشم آمده بود

*سینمایی؟

بله. اتفاقا کار تلویزیونی از آقای میری اصلا ندیده بودم بعد از اینکه این فیلم را کار کردیم، من یک مرتبه در مطب دکتر منتظر نوبت بودم، دیدم از تلویزیون یک سریالی در حال پخش است به نام «گاو صندوق » که کارگردان مازیار میری بود. آنجا بود که بخشهایی از یک قسمت را دیدم، قبلا اصلا ندیده بودم. یعنی کار تلویزیونی از ایشان ندیده بودم ولی فیلمهایی که ساخته بود، همه را دیده بودم . اصلا به آقای میری هم نزدیکی خاصی نداشتم، فقط همکار بودیم و چیزی به عنوان رفاقت، بین ما نبود که بگوییم بخاطر رفاقت، قبول کردم. چون همیشه کار، برای من مهمتر از رفاقت است . ممکن است با یک نفر خیلی هم رفیق باشم، اما کارهایش را دوست نداشته باشم، قبول نداشته باشم. این اصلا دو مسئله جداست. یا فرض کن من دارم فیلم می سازم، ممکن است یک نقشی باشد، یک رفیق خیلی صمیمی هم داشته باشم که هنرپیشه باشد اما هیچ نقشی در فیلم من ، به او نخورد و از یک غریبه استفاده کنم.اصلا در حرفه ما رفیق بازی بی معناست.

*در این سالها این کار را کرده اید؟


بله. مثلا برادرم هنرپیشه باشد اما نقش های فیلم من ، به او نخورد ، اگر افراد بهتری سراغ داشته باشم ، به آنها پیشنهاد می کنم. کار برای من خیلی بااهمیت تر است . به نظرم خود اثر نباید آلوده به این مسائل شود. هرچیزی سرجای خودش باشد. اگر ما یک کار هنری می کنیم و می خواهیم با مخاطب صادقانه و درست باشیم ، باید بهترینها را که از دست ما برمی آید برایش انجام دهیم نه اینکه شخصی که می تواند برای ما یک کاری انجام دهد ، یک نقش هم در فیلم خودمان به او بدهیم فقط برای اینکه می تواند کاری برای ما انجام دهد . به نظر من این مسائل کار را آلوده می کند. هیچکدام از این موارد نباید وجود داشته باشد. آن سه فاکتوری که من دوست داشتم ، کم و بیش در این سریال بود، خود نقش هم ، یک نقشی بود که نیاز داشت روی آن کار شود و می شد آن را متفاوت کرد و  در تجربیات کاری من می توانست جایگاهی داشته باشد



*تجربه کردن ، ارتباط نزدیک با مخاطب در شرایطی که مردم کمتر به سینما می روند ، دلچسب تر نیست؟ مثلا من یک مرتبه با آقای فخیم زاده صحبت می کردم ، می گفتند که سینما برای من دیگر تمام شده و الان احساس می کنم مردم بیشتر تلویزیون می بینند و برای همین دوست دارم بیشتر کار تلویزیونی بکنم.


ببینید اولویت اول برای من، نفس خود کار است. طبیعی است که من جزو آدمهایی هستم که دوست دارم کارم دیده شود. برای یک بخش خیلی کوچکی کار نمی کنم همانطور که دلم نمی خواهم که وقتی کار می کنم فکر کنم خب بستر کارم اینطور باشد که ، یکی از دوستان می گفت من وقتی کار می کنم ، آن کسی که در دل ابرقو زندگی می کند باید این را بفهمد ، من برای و هم می سازم . اما من این طور نیستم. من فکر می کنم کارم باید کاری باشد که استاندارد های درست کاری را داشته باشد بتواند مخاطبش را هم جذب کند، مخاطبی که تاحدی آگاهی دارد ، یعنی سطح آگاهی او در سطح حداقل متوسط باشد که خب وقتی به جامعه نگاه می کنیم می بینیم می تواند اکثریت جامعه را شامل شود (اگر تمامیت جامعه نباشد و تمامیت جامعه را نتواند جذب کند بهرحال به آن اندازه ما آدم متوسط داریم که بتواند جوابگوی فیلم و کار خوب باشد) الان هم برای من زیاد تفاوت نمی کند که کارم تلویزیونی باشد یا سینمایی. اینکه در کجا کار بشود و چگونه کار شود تا آنچه را که می خواهم ، بسازم. ولی تلویزیون، خب فکر می کنم مشکلاتش بیشتر از سینماست. چون تلویزیون یک عده مخاطب عام دارد و مجبور است که تمام مخاطبانش را درنظر بگیرد. حالا شاید این شبکه ها برای خودشان کلاس های متفاوتی تعریف می کنند ولی من دارم می بینم که همه آدمهایی که برای تلویزیون کار می کنند، تا حدی دست به عصا حرکت می کنند چون آنجا مقررات خاص خودش را دارد که چگونه باشد، چون تلویزیون بیشتر در چشم است، حساسیت های خاص خودش را هم دارد.به هر حال ،حال تلویزیون از سینما بهتر است یعنی مخاطب بیشتری دارد.

*دلیل این کم کاری چیست آیا در پیشنهاداتی که می شود همه چیز باید بر وفق مراد نیست؟

باید حداقل ها را داشته باشد. در سینما که اصلا اوضاع بر وفق مراد نیست. در تمام طول مدتی که من در سینما بوده ام هرگز این اتفاق نیفتاده که همه چیز بر وفق مراد باشد. ولی حداقل هایی که در شرایط زمانی و مکانی وجود دارد، به دنبال آن هستیم . اگر بخواهیم برویم به دنبال آن ایده آلها که باید کار را بگذاریم کنار ! چون آن اتفاق، اینجا نمی افتد. حداقل برای من . چون ممکن است یک استثناها و یک استعدادهای خاص ، این وسط به وجود بیاید.





*به مجموعه سریال هم نقدی وارد می دانید؟

قطعا با ضوابط حاکم شاهکار خلق نمی شود.منتها سریال ما خیلی بد شانسی آورد. با این حال با وجود رقبای جدی و ریتم کند قسمت های میانی اصلا تصور نمی کردم این همه باز خورد داشته باشد. دلیلش را از مردم پرس و جو کردم و متوجه شدم که بیشتر علاقه به ژانر معمایی – هیجانی دارند. واقعا تلویزیون به هیجان بیشتری احتیاج دارد.