کد خبر 44835
تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۰

ديدم مختار، از اسبش پياده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولاني کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبديل شده بود

به گزارش مشرق، شيخ طوسي، در «امالي» مي‌نويسد: منهال بن عمرو (از شيعيان و ياران امام سجاد(ع) است) گويد: پس از زيارت خانه کعبه، از مکه عازم مدينه شدم و خدمت امام سجاد(ع) رسيدم. امام، از من پرسيد: منهال! از حرمله بن کاهل اسدي چه خبر؟ عرض کردم: هنگامي که از کوفه آمدم، زنده بود ديدم امام(ع)، هر دو دستش را به دعا بلند کرد و چنين فرمود:
«اللهم اذقه حر الحديد، اللهم اذقه حر الحديد، اللهم اذقه حر النار؛ خدايا، سوزش تيغ را به او بچشان، خدايا سوزش تيغ را به او بچشان، خدايا سوزش آتش را به او بچشان.»
آري، گرگ‌صفتان کربلا، هرکدام جنايتي بزرگ و فراموش‌ناشدني مرتکب شده بودند، اما از نفرين امام سجاد(ع) معلوم مي‌شود، هيچکس به اندازه حرمله، دل امام و اهل‌بيت(ع) را به درد نياورده بود.
ابومخنف از امام باقر نقل مي‌کند: «هنگامي که علي‌اصغر، در دامن پدر هدف تير حرمله واقع شد، امام حسين(ع) دشمن را نفرين کرد و فرمود: «...و انتقم لنا من هولاء الظالمين؛ خدايا انتقام ما را از اينها بگير.» (1)

 

«حرمله» دستگير مي‌شود
منهال گويد: «پس از زيارت، از مدينه عازم کوفه شدم، هنگامي که به کوفه رسيدم، مختار مشغول قلع و قمع قتله کربلا بود و من قبلاً با او رفاقت قديمي داشتم؛ چند روزي در خانه، براي ديد و بازديد مردم نشستم و پس از آن به قصد ديدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوي او شتافتم. او را در خارج از خانه‌اش با گروهي ديدار نمودم، گويا به مأموريتي مي‌رفتند، تا چشم مختار به من افتاد، گفت: ها، منهال، چطور تا حال به ديدن ما نيامدي؟ و براي تبريک و تهنيت به خاطر پيروزي و حکومت ما سري به ما نزدي؟ و ما را در قياممان همراهي نکردي؟!
منهال، گويد: به او گفتم امير! من به سفر حج رفته بودم و حال خدمت رسيدم. آنگاه همراه او به راه افتادم و از اوضاع صحبت مي‌کرديم تا به محله «کناسه» رسيديم مختار، در انجا ايستاد و گويي منتظر است و به نقطه‌اي مي‌نگريست و به او خبر داده بودند که اينجا مخفيگاه «حرمله» است، سپس تعدادي از افرادش را به جستجوي حرمله، گسيل داشت و خود همچنان آنجا ماند. ديري نپائيد که مأموران با تاخت برگشتند و با خوشحالي فرياد زدند، بشارت اي امر بشارت، «حرمله» دستگير شد. وعده‌اي، فردي را کشان کشان به نزد مختار آوردند. آري خودش بود، حرمله قاتل دلسنگ علي‌اصغر و جاني حادثه کربلا.»

 

مجازات «حرمله»
تا چشم مختار به قيافه وحشت‌زده حرمله افتاد، به او نگاه تندي کرد و گفت: «الحمدلله الذي مکنني منک؛ خداي را شکر که به چنگ افتادي!» و بلافاصله فرياد زد: «جلّاد! جلّاد! (2) جلاد که آماده و حاضر بود گفت: بفرمائيد قربان.»
مختار دستور داد: اول دو دوستش را بزن.
جلاد بلافاصله با ضربتي سخت دو دست نحس او را افکند (آري اين همان دو دستي که با يکي کمان را مي‌گرفت و با ديگري تير را و يکبار گلوي طفل بي‌گناه امام حسين(ع) و يک بار، چشم اباالفضل و يک بار، قلب امام حسين(ع) را هدف قرار داده بود. آري اين دو دست پليد بايد قطع مي‌شد.) سپس فرياد زد: دو پايش را نيز قطع کن! و جلاد، فرمان را اجراء کرد. جسد بي دست و پاي حرمله، در خون کثيفش غوطه مي‌خورد که باز مختار صدا زد: آتش، آتش. و بلافاصله، چوب‌هاي نازکي را روي جسد انداختند و آتش زدند و جسد آن جنايتکار همچنان مي‌سوخت.
منهال گويد:
من همچنان با چشمان حيرت‌زده، در کنار مختار ايستاده و منظره را تماشا مي‌کردم، هنگامي که بدن حرمله، مي‌سوخت با صدا گفتم «سبحان‌الله!» مختار ناگهان رو به من کرد و گفت: ها! منهال! تسبيح خدا گفتي، خوب اما علتش چه بود؟! گفتم: اي امير! گوش کن تا برايت بگويم، در همين سفر که از مکه برمي‌گشتم به خدمت علي بن الحسين امام سجاد(ع) رسيدم، او از من حال حرمله را پرسيد، من جواب گفتم: که هنوز زنده است. ديدم، امام(ع) دست‌ها را به سوي آسمان بلند کرد، و دوبار فرمود: «خدايا، سوزش شمشير بر او بچشان و خداياي سوزش آتش را بر وي بچشان.»
مختار، با حالت تعجب پرسيد: راستي تو خودت از امام اين را شنيدي؟!
گفتم: آري، به خدا سوگند از خودش شنيدم.
منهال، مي‌گويد: ديدم مختار، از اسبش پياده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولاني کرد، سپس برخاست و سوار شد و تا آن وقت جسد «حرمله»، به ذغال تبديل شده بود، با هم به راه افتاديم تا به محله خودمان نزديک خانه‌ام رسيديم، من در اينجا تعارف کردم و گفتم: اي امير، اگر لطف کنيد سرافرازم فرمائيد و براي رفع خستگي چند لحظه‌اي به منزل من تشريف بياوريد و تغير ذائقه‌اي بدهيد و چيزي ميل بفرمائيد.

 

روزه شکر
مختار نگاهي کرد و گفت: منهال! تو چهار دعاي امام سجاد را برايم گفتي و خداوند دعاي حضرتش را بدست من به اجابت رساند، آنگاه مرا به غذا دعوت مي‌کني؟ خير، امروز وقت روزه شکر است و به اين توفيقي که خدا نصيبم کرد نيت روزه کردم (3) و «حرمله» هموست که سر بريده حسين(ع) را حمل مي‌کرد. (4)

 

1- تاريخ طبري، ج 5، ص 448
2- در بعضي نسخه‌ها: «جزار» دارد که به همان معناست.
3- از اين روايت معلوم مي‌شود که تا آن ساعت روز، مختار چيزي نخورده بود و مي‌شود روزه مستحبي را نيت کرد.
4- امالي شيخ طوسي؛ بحارالانوار، ج 45، ص 232-233، چ بيروت؛ رجال کشي و مناقب ابن شهرآشوب؛ کشف الغمه؛ محجه البيضاء في کاشاني، ج 4، ص 241