به گزارش مشرق، هراز چندگاهی نشریات و مطبوعات غربی و آمریکایی با گزارش ها و تحلیل هایی به قلم معروف ترین نویسندگان و مقاله نویسانشان همچون سیمون هرش و ریدل و فریدمان و افراد قلم به دست دیگری در خصوص اوضاع جاری و آتی عربستان سعودی می نویسند، و از بحران های موجود در این کشور و خطرهایی که در کمین آل سعود نشسته پرده بر می دارند، خطرهایی که می رود تا ماهیت این نظام سعودی را تهدید کند، هم اکنون به عنوان نمونه به یکی از این خطرها و تهدیدهایی که نشریه انگلیسی گاردین به ان اشاره کرده می پردازیم.
در گزارش نشریه گاردین چنین آمده است: در یک اقدام بی سابقه شاهزاده سلطان بن ترکی بن عبدالعزیز طی یک دعوای قضایی که آن را به دادگاه جنایی سوئیس ارائه داده، وی برضد عموی خود یعنی شاهزاده عبدالعزیز بن فهد بن عبدالعزیز آل سعود شکایت کرده است، وی همچنین برضد صالح الشیخ وزیر کنونی امور اسلامی در دولت عربستان سعودی اقامه دعوا کرده است.
شاهزاده بن ترکی در این دعوای قضایی و شکایت خود اعلام کرده که در سال 2003 در یک ماجرای آدم ربایی قرار گرفته است، و بنا به گفته وکیل شاهزاده سلطان دادستان کل سوئیس دستور انجام بازرسی های لازم را در این رابطه صادر کرده است و از این رو شکوائیه ای هم با همین مضمون از شاهزاده سعودی در ژنو به جریان افتاده است.
نشریه گاردین طی چندین نوبت سعی داشته تا در این رابطه با هر یک از شاهزاده عبدالعزیز و الشیخ وزیر دولت عربستان سعودی مکالمه ای داشته باشد و اصل ماجرا را از آنها جویا شود، همچنین به منظور دریافت پاسخی از سفارت خانه عربستان سعودی در لندن و ژنو در خواست توضیح ارسال کرده است، حتی این نشریه برای به دست آوردن پاسخی در این رابطه به دفتر شاهزاده عبدالعزیز در هتل جورج پنجم در پاریس تلاش کرد، و نامه ای را به این دفتر ارسال کرد، اما پاسخی دریافت نشد، تنها پاسخی که گاردین در این باره دریافت کرد از مشاور رسانه ای سفارت عربستان سعودی در لندن بود، که در این پاسخ چنین نوشته شده است، ما خواسته شما را به مراجع ذیربط برای دریافت پاسخ مناسب ارسال کردیم، همچنین در ادامه پاسخ چنین آمده است، پاسخ به این پرسش شما از عهده سفارت عربستان در انگلیس و وزارت امور خارجه عربستان سعودی خارج است، چرا که این موضع یک امر داخلی مربوط به خود شاهزاده های سعودی است.
اما در بخش مربوط به جزئیات ماجرای ربایش شاهزاده سلطان در این گزارش آمده است که در آن سال شاهزاده عبدالعزیز بن فهد و صالح الشیخ وزیر دولت امور اسلامی عربستان سعودی تشخیص داده بودند که شاهزاده سلطان در حال رسوا کردن خاندان آل سعود است از این رو تصمیم گرفتن وی را ساکت نمایند به همین دلیل تصمیم مربوط به ربودنش گرفته شد، چرا که وی را دیگر فردی یاغی بر پادشاهی عربستان سعودی تشخیص دادند.
گاردین در این رابطه نوشته است: به نظر می رسد یک بحران جدی و بزرگ در داخل خاندان سعودی به وجود آمده است، و این بحران رفته رفته می رود تا علنی شود، چرا که شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز علنا عاملان ربایش خود و بیهوش کردنش و اعزام با توسل به زور وی از سوئیس به عربستان سعودی را نام برده و فاش کرده است.
اسرائیل از فروپاشی نظام های دوست عرب خود در هراس است!
عوفر یسرائیلی مشاور امنیت داخلی اسرائیل در مرکز چند بعدی هرتزلیا در دانشگاه حیفا طی مقاله ای که در نشریه اسرائیل امروز در شماره 17 ماه جاری میلادی به چاپ رسیده، چنین نوشته است: حمله بسیار بزرگی که سازمان ولایت سینا مرتبط به سازمان تروریستی داعش برعهده گرفته نشان از حصول تحولی بسیار بزرگ در رابطه با خاورمیانه دارد، این کارشناس مسائل امنیتی اسرائیلی در این مقاله خود بین انفجار و حمله تروریستی در سینا و فروپاشی نظام های پادشاهی و فروپاشی در دولت های عرب حوزه خلیج فارس ارتباط قائل شده است، چرا که به عقیده وی این حادثه بزرگ ترین رویداد در بیرون از دایره سیطره داعش در عراق و سوریه روی داده است،و این امر بیانگر توسعه یافتن سازمان تروریستی داعش است، از این رو وی پیش بینی کرده است این توسعه باعث ایجاد تغییرات گسترده ای در خاورمیانه ای که عملا نا آرام هم هست گردد.
وی بعد از بررسی گسترده این تهدیدها در گزارش خود از دولت آمریکا و اسرائیل خواسته است تا برای مقابله با تروریست ها در کنار ارتش مصر در سینا وارد کارزار شوند، وی در این رابطه حتی نوشته است، تعلل و درنگ آمریکا در این رابطه حتی می تواند باعث شود تا کشورهایی نظیر عربستان سعودی و مغرب و اردن و دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس هم با چنین چالش های مشابهی روبه رو شوند، چالش هایی که می تواند در پایان کار باعث فروپاشی نظام ها در این کشورها گردد.
اگر چه این گزارش ها که در چهارسال قبل همزمان با آغاز بهار عربی در کشورهای منطقه به صورت پراکنده و کم رنگ جلوه گر می شدند، اما در این ماه های اخیر این گزارش ها کمی از شدت و حدت بیشتری در بیان واقعیت ها برخوردار شدند، و جرات و رک گویی بیشتری در بیان اوضاع داخلی عربستان سعودی و بحران های موجود در داخل خاندان سعودی پرده برداشته اند.
برخی از تحلیلگران بخصوص آنهایی که در خندق آل سعود در داخل و خارج از جهان عرب قرار دارند، و حتی برخی از خارجی ها مدعی هستند گزارش های منتشره در خصوص واقعیت عربستان سعودی صحت ندارد، از این رو آنها معتقدند این قبیل گزارش ها بیشتر ناشی از حسادت برخی از تحلیلگران در قبال ثروت عربستان سعودی مطرح می شود، وحتی برخی دیگر معتقد هستند این گزارش ها تلاش هایی از سوی برخی از کشورهای غربی و حتی از جانب دولتمردان آمریکایی برای سوء استفاده کردن از ریاض از طریق اطلاعات درز یافته است، اما این سخنان این گروه از تحلیلگران نمی تواند صحت داشته باشد چرا که در آخرین اسناد کشف شده از سوی پایگاه ویکی لیکس فاش شده است نظام سعودی برای درز نیافتن مشکلات داخلی ریاض و سکوت این نشریات به بسیاری از نشریات غربی و عربی مبالغی را پرداخته است، حتی مبالغی هم پول پرداخته تا برای بهبود چهره عربستان سعودی تلاش هایی را در این نشریات به عمل آورند، از این رو گفته می شود هرگاه عربستان سعودی در پرداخت این مبالغ تعلل یا کاستی نشان دهد، این نشریات هم مبادرت به چاپ بخشی از این رسوایی های داخلی نظام سعودی می نمایند.
اما در مقابل برخی دیگر از تحلیلگران و ناظران مسائل سیاسی بر این باورند که درست است که بخشی از این گزارش ها برای سوء استفاده برخی از کشورها از عربستان سعودی مطرح می شوند، اما در عین حال اگر این گزارش ها صحیح نبودند هرگز دولت عربستان سعودی برای توجیه آنها این همه بها نمی داد، یا این همه به این قبیل گزارش ها حساسیت نشان نمی داد، حتی در قبال برخی از این گزارش ها نظام سعودی خشم خود را نشان داده است، و مسئولان این نظام بی پروا به صراحت نسبت به آنها موضع گیری هم کرده اند.
همین تحلیلگران در این باره می گویند: اگر این اطلاعات صحت نداشتند و اگر واقعا جنبه کار نداشتند هرگز در گزارش ها به عنوان بستری مناسب تلقی نمی شدند، و از آنها برای ضربه زدن به عربستان سعودی استفاده نمی کردند، از این رو حتما باید جنبه حقیقی دذاشته باشند تا به هدف مورد نظر برسند.
حتی فراتر از این باید گفت هم اکنون تمام تحلیلگران به این باور و درک رسیده اند که نشانه ها و عوامل موجود همه حکایت از تجزیه و سقوط و از هم پاشیدگی نزدیک نظام آل سعود دارد، و اگر این نظام بخواهد به رویه و سیاست فعلی خود ادامه دهد چنین سرنوشتی برای ریاض دور از ذهن نخواهد بود، چرا که همین سیاست کنونی است که عربستان را با دست اندازهای بسیار بزرگی روبه رو کرده است، چرا که عربستان سعودی به دلیل تابعیت از همین خط مشی سیاسی غلط و نادرستی که در پیش گرفته در منطقه و در عرصه بین المللی دچار دردسرهای فراوانی شده که به عنوان مثال می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
اول: ترس و نگرانی و اضطراب خاندان آل سعود در قبال انقلاب هایی که در برخی از کشورهای عربی و در شمال قاره آفریقا روی داد، آن چه باعث شد این نگرانی و ترس آل سعود در قبال این تحولات تشدید شود، شروع زمزمه هایی در داخل عربستان و در برخی از مناطق این کشور برای قیام بودند، چرا که ملت در این کشور پادشاهی در تمام بخش ها و قومیت هایش در یک جو مملو از خفقان به سر می برند، و نسبت به نظام مستبد حاکم بر خود ابراز انزجار می کنند، و از طاغوتیان آل سعود به ستوه آمده اند، این خاندان کشور را به بازیچه تبدیل کرده و حقوق ملت را پایمال ساخته است.
به دلیل همین ترس و نگرانی و اضطراب خاندان آل سعود بود، که آنها با تمام توان و قدرتشان و به صورت بسیار بی پرده برای تخریب این انقلاب ها و منحرف ساختنشان اقدام کردند، آنها سعی کردند این انقلاب ها را بعد از تخریب و منحرف ساختنشان به یک جهنم واقعی برای مردمان این کشورها مبدل سازند، از این رو داستان دخالت های عربستان سعودی و قطر و ترکیه در لیبی و تونس و مصر و دیگر کشورهای عربی برکسی پوشیده نیست، و اکنون هم همه قادریم ببینیم سرنوشت این انقلاب ها در این کشورهای یاد شده چگونه شده است، اوضاع در این کشورها به گونه ای شده که ملت هایی که در کشورهایشان شاهد حصول انقلاب بودند، اکنون می گویند اوضاع قبل از انقلاب در کشورهایشان و با وجود حضور دیکتاتورها بسیار بهتر از اوضاع کنونی بوده است.
تمام این تلاش ها با این هدف صورت می گیرد، تا عربستان سعودی به ملت خود این مساله را بقبولاند که سرنوشت و ماحصل آن انقلاب ها برای ملت کشورهای انقلابی ناگوار بوده است، از این رو سرنوشت ملت لیبی و تونس و دیگر کشورها به عنوان مثال زده می شود، این همان نقشی است که عربستان سعودی برای خود در نظر گرفته تا انقلاب های دیگر کشورها را به گونه ای نادرست نشان دهد و ماحصل این انقلاب ها را ویرانگر و خللی در آنها متصور شود، و به عبارتی اکنون عربستان سعودی سعی دارد این انقلاب ها را دور بزند، اما اکنون زمانه دگرگون شده است و حقایق ناگفته بسیاری در باره خاندان آل سعود برای ملت عربستان که برخی از این حقایق همواره پوشیده بودند، اکنون فاش شده است، این مساله باعث شده میزان درک و بیداری ملت عربستان سعودی در قبال واقعیت و ماهیت این خاندان افزایش یابد، از این رو ارکان قدرت در عربستان سعودی به لرزه افتاده است.
روابط صمیمانه بین آل صهیون و آل سعود
دوم: نگرانی و ترس باعث شده است تا نظام سعودی به صورت علنی به محور و پروژه آمریکایی غربی و صهیونیستی ملحق شود، این نقش عربستان در مبارزه این محور با مقاومت و بیداری امت ها قابل مشاهده و ملاحظه است، این محور تلاش دارد با دامن زدن به نزاع های مذهبی و طایفه ای و قبیله ای و منطقه ای و نژادی و دیگر نزاع ها مقاومت را با این مسائل درگیر سازد.
نظام حاکم بر عربستان و به اتفاق آن نظام قطری و ترکی اکنون تمام امکانات و توانایی های خود را به خدمت گرفته اند تا با اموال و سلاح و رسانه ها و در پوشش دینی علمای وهابی و دیگر امکانات این پروژه را محقق سازند، این داستان اکنون در خصوص آن چه در سوریه جریان دارد دیگر برکسی پوشیده نیست، و این اوضاع را ما در لبنان و عراق و مصر و حتی تونس شاهد هستیم، اما این پیوستن عربستان سعودی به پروژه مذکور نه تنها مصونیتی برای ریاض به دنبال نداشته بلکه در داخل و خارج از عربستان اعتراض هایی را هم در پی داشته است، این مساله همچنین حتی در نشریه های عربی و غربی هم واکنش داشته به گونه ای که این نشریات سرنوشت عربستان سعودی را در هاله ای از ابهام دیده اند.
سوم: یکی از دیگر دلایلی که باعث شده آل سعود نسبت به آینده خود اطمینان نداشته باشند، و در باره جدی بودن آمریکا در دفاع از منافع عربستان شک و تردید جدی کنند، مساله مذاکرات آمریکا با ایران در باره پرونده هسته ای است، مذاکراتی که آمریکا عربستان را در آن کاملا نادیده تلقی کرد، همین امر باعث شد تا سعودی ها به تلافی این موضع آمریکا خود را به اسرائیل نزدیک سازند، و در کنار این رژیم صف بندی کنند، و با تل آویو هماهنگی لازم را برقرار کنند، این درحالی است که در پس پرده هماهنگی های بیشتری بین ریاض و تل آویو جریان دارد.
اگرچه زمانی که مقامات صهیونیستی هز از چندگاهی از وجود این همکاری و هماهنگی با سعودی ها برده بر می دارند، و سعودی ها هم بلافاصله وجود چنین هماهنگی ها را تکذیب می کنند، اما خوانندگان عزیز و پیگیران روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی به خوبی آگاه هستند که طی مدت اخیر سطح روابط و هماهنگی ها و دیدارهای دو جانبه بین مقامات آل صهیون و آل سعود بسیار افزایش یافته است، این مساله را حتی برخی از شاهزادگان سعودی و مقامات اسرائیلی تاکید کرده اند، و در راس آنها می توان از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل اشاره کرد، البته برای یاد آوری لازم است به این نکته اشاره کنیم که دهها مقاله و تحلیل در این مدت در این خصوص نگارش یافته و منتشر شده است، و همگی بر روابط بسیار گرم و دوستانه و علنی و غیر علنی و همکاری ها و هماهنگی ها بین صهیونیست ها و آل سعود تاکید دارند.
به عنوان مثال باید گفت که آل سعود تکفیری ها را به خدمت می گیرند، و به آنها آموزش می دهند و به آنها سلاح می دهند و پول لازم را در اختیارشان قرار می دهند، سپس آنها را عازم سوریه می کنند، بعد از این نوبت به اسرائیل می رسد، این رژیم حمایت های لوجستیکی و اطلاعاتی لازم را از آنها به عمل می آورد و زمانی هم که زخمی می شوند در بیمارستان های خود تحت پوشش قرار می دهد، از این رو باید گفت بسیار واضح بود که هم پیمانی با دشمن امت اسلامی می تواند پیامدهای داخلی و خارجی سنگینی را برای آل سعود به دنبال داشته باشد، با مشاهده چنین واقعیت هایی امت اسلامی هم تصمیم گرفت در قبال چنین روابطی سکوت نکند و رویارویی خود را با دشمنان امت برای مقابله با گروه های تبهکار صهیونیسم زده جدی تر شود.
تجاوز عربستان سعودی به یمن باعث عیان شدن مشکلات آل سعود شد
چهارم: جنگ ظالمانه ای آل سعود برضد ملت محروم یمن، این تجاوز غیر قابل توجیه عربستان سعودی برضد کشور فقیر یمن حتما پیامدهای ناگواری برای سران آل سعود به دنبال می داشت، این پیامدها بر ثبات عربستان نیز تاثیر گذار است، چرا که این نظام آل سعود با به راه انداختن این تجاوز به یمن واقعیت خود را برای جهانیان عیان ساخت، با این جنگ تمام نقاب هایی را که رسانه ها برای عربستان سعودی به دروغ ساخته بودند از میان رفتند و دروغ و پوشالی بودن چهره ساختگی سران آل سعود برملا شد، نظام سعودی در طول مدت این تجاوز به خاک یمن دست به فجیع ترین جنایات زد، جنایاتی که برضد ملت محروم یمن روا داشت، ثابت کرد نظام سعودی در تمام ابعاد از اسلام و ارزش های اسلامی به دور است، بلکه حتی ثابت شد این نظام از خود صهیونیست ها هم بدتر و بی رحم تر است، و در قتل و جنایت و به کارگیری شیوه های تروریستی فجیع تر است.
عربستان سعودی در حالی تجاوز به خاک یمن و ملت بی دفاع در این کشور را آغاز کرد که از ابتدا انتظار داشت این جنگ برق آسا و تنها ده روز به طول بینجامد، اما اکنون این تجاوز سعودی به یمن وارد ماه پنجم خود شده است،و هنوز هم برای پایان یافتن این نزاع هیچ امیدی در افق دور دست قابل تصور نیست، علاوه بر این هنوز هم سعودی ها از این جنگ نتوانسته اند به هیچ یک از اهداف اعلام شده خود دست یابند، که یکی از مهم ترین این اهداف بازگرداندن عبدربه منصور هادی به قدرت در یمن است، حتی هم تیمی های او را هم نتوانسته اند به خاک یمن بازگردانند، حتی نتوانسته اند حوثی ها را در صنعاء نابود کنند یا در بخش های دیگر یمن شکست دهند، از این رو هیچ یک از این اهداف محقق نشدند، البته اکنون باید گفت نه تنها هیچ یک از این اهداف محقق نشده اند بلکه باید گفت دامنه جنگ حتی به داخل خاک عربستان سعودی هم کشیده شده است، هم اکنون به صورت روزانه پایگاه های نظام آل سعود در جیزان و عسیر و نجران هدف حملات موشکی و راکتی ارتش یمن و انصار الله قرار دارند.
هم اکنون جنگ و نبرد در مناطق مرزی با عربستان سعودی وارد مرحله تازه ای شده است، چرا که انصار الله و ارتش یمن بر خلاف گذشته که تنها به پایگاه های مرزی حمله می کردند و مجددا به داخل خاک یمن باز می گشتند اکنون علاوه بر انهدام این پایگاه ها و از بین بردن نیروهای دشمن مستقر در این پایگاه ها علاوه بر به دست آوردن غنایم جنگی در این پایگاه ها مستقر می شوند، و هرگز آنها را ترک نمی کنند.
همه این موارد باعث پیامدهای بسیاری در داخل عربستان سعودی شده است، از یک سو این رویدادها به موضوع شکاف در داخل خاندان آل سعود دامن زده و از طرفی دیگر ارکان ثبات امنیتی در داخل عربستان سعودی به لرزه در آمده است، از این رو می توان نفوذ و رخنه زاید الوصف داعش در سیستم امنیتی عربستان سعودی شاهد بود، حتی علمیات مربوط به هدف قرار گرفتن نیروهای امنیتی سعودی در داخل شهرهای سعودی هم افزایش یافته است.
اوج گیری اختلافات در جناح های مختلف خاندان حاکم سعودی
پنجم: یکی از مهم ترین عوامل و نشانه های دال بر نزدیکی فروپاشی نظام خاندان آل سعود، شدت یافتن و اوج گیری اختلافات در جناح های متفاوت در بین آل سعود است، چرا که بعد از کودتای ملک سلمان بر بازماندگان برادر فقیدش ملک عبدالله و کنارگذاشتن مقرن بن عبدالعزیز از ولایتعهدی و قرار دادن شاهزاده محمد بن نایف در این مسند، و بعد از آن کنار گذاشتن متعب بن عبدالله بن عبدالعزیز از جانشینی ولایتعهدی و جایگزین کردن فرزندش محمد به جای وی خود نشان از اوج گیری اختلافات است، حتی در این مدت صدای اعتراض شاهزادگان مرد و زن در این خاندان بلند شده است، صدای همه آنها برضد سلمان و تیم وی به گوش می رسد، آنها وی را متهم به بی ارزش کردن سازمان بیعت کرده اند و خوانندگان عزیز اگر سخنان چند روز قبل شاهزاده طلال بن عبدالعزیز که به صورت پیوسته به مناسبت های مختلف تکرار شده را به یاد داشته باشند، می دانند وی همواه نسبت به انتصاب های اخیر اعتراض داشته است، و این اقدامات و انتصاب ها را برای خاندان سعودی و آینده آنها خطرناک دانسته است، البته در این بین باید به سخنان شاهزاده سعود بن سیف النصر آل سعود هم اشاره کرد، وی خواستار تعیین شاهزاده احمد بن عبدالعزیز به عنوان ولیعهد شده بود، وی همچنین از عملکرد شاهزاده محمد بن سلمان انتقاد کرد و وی را به کم سن و سال بودن متهم کرد و گفت بی تجربه بودن این شاهزاده عربستان را به سوی تباهی سوق خواهد داد.
علاوه بر این باید گفت سخنان و مواضع اخیر شاهزاده بسمه و شاهزاده سعود و دیگران همه از وجود شکاف و چند دستگی در داخل خاندان آل سعود دلالت دارد، و این اختلافات گویا ریشه دار شده است، به گونه ای که دیگر صبر همه لبریز شده است، و در بسیاری از احیان جنبه علنی به خود گرفته است، این علاوه بر ان مطالبی هستند که شخصیت های گم نامی همچون مجتهد و بن جمال در صفحات توئیتر خود منتشر می سازند، همگی از وجود نزاع در داخل خاندان حاکم سعودی سخن می گویند، این شخصیت ها به گفته تحلیلگران غربی و عربی شاهزادگان و شخصیت های نا راضی در داخل خاندان حاکم سعودی هستند، البته در این بین برخی از تحلیلگران بر این باور هستند که این اسامی نمادی از سرویس های اطلاعاتی بین المللی هستند که به صورت دقیق از آن چه در درون خاندان حاکم سعودی می گذرد اطلاعات لازم را دارند، و هر از چندگاهی برخی از ماجراهای داخلی خاندان سعودی را به بیرون درز می دهند تا از این طریق بر خاندان سعودی برای به دست آوردن منافعی فشار وارد آورند، اما در هر دو حالت اینها همه از عوامل و نشانه های دال بر وجود شکاف و جدایی در داخل خاندان حاکم آل سعود هستند، و نشان می دهند، جناح های مختلف در این خاندان دچار اختلاف بسیاری شده اند.
ششم: جمود فکری و بسته بودن نظام سعودی نیز از دیگر دلایل موجود مبنی بر نزدیکی فروپاشی آن است، نظام سعودی هموراه حاضر نبوده است به خواسته های عصر حاضر تن دهد، از این رو این نظام حاضر نیست همراه با دوران و پویایی ملت ها به پیش برود، ملت ها بیدار شده اند و تغییرات اجتماعی و سیاسی در این نظام لازم است، چرا که منطقه هم در حال پویایی است و کشورهای جهان هم در کنار ملت های خود در حال تحول و دگرگونی هستند، حتی باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در این باره اخیرا به عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس گفته است تهدیدی واقعی برای این نظام های سیاسی استبداد آنهاست و این خطر جدی به دلیل سرکوب آزادی ملت ها در این کشورهاست و ایران خطری برای آنها به شمار نمی آید.
تمام این عوامل و نشانه های یاد شده همه باهم حکایت از فروپاشی نزدیک نظام سعودی دارد، این عوامل باعث شده اند تا تحلیلگران غربی و دیگران از قربانیان این فروپاشی سخن بگویند.