کد خبر 4580
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۰:۳۵

مهندس پرويز فتاح از فرماندهان دوران دفاع مقدس ، وزير نيروي دولت نهم و رئيس کنوني بنياد تعاون سپاه بسيار صبورانه و صميمانه گفتگو مي کند . وي که از دوستان قديمي و صميمي دکتر محمود احمدي نژاد رئيس جمهوري است، حاضر به پذيرش پست اجرايي در دولت دهم به دلايلي ک

به گزارش مشرق، فتاح در گفتگوي مشروح با مهر از ماجراي روز اول وزارتش که نگهبان درب وزارت نيرو وي را نشناخت تا چرايي خروج از دولت را شرح مي دهد و مي گويد: "ترکيب دولت نهم و دهم با هم متفاوت بود. چينشي که رئيس جمهور انجام داد و افرادي را که آورد، از بحث آقاي مشايي که شروع شد و مباحث ديگر، نشان داد که مسير قدري متفاوت است." متن کامل گفتگوي مهر با پرويز فتاح را با هم بخوانيم:

* خبرگزاري مهر: روزهايي که شما به عنوان وزير پيشنهادي کابينه نهم به مجلس معرفي شديد، افکار عمومي و حتي نمايندگان مجلس خيلي خوب شما را نمي شناختند. اما بعد از مراحل راي اعتماد و ورود شما به کابينه، به يکي از محبوب ترين چهره ها در دولت تبديل شديد و بسياري از مردم ارتباط خوبي را با شما برقرار کردند. همه اين را انتظار داشتند که شما در کابينه دهم حضور داشته باشيد. . چه اتفاقي افتاد؟ چرا شما در کابينه دهم حضور نداشتيد؟
- مهندس پرويز فتاح: به لطف خدا در طول جنگ تحميلي من اين توفيق را پيدا کردم که از روز اول تا آخر در دفاع مقدس حضور داشته باشم، دانشگاهها تعطيل شده بود و من هم دانشجوي دانشگاه صنعتي شريف بودم.
بعد از اتمام جنگ ادامه تحصيل دادم و وارد کارهاي سازندگي شدم. اولين کارم را نيز با سد عظيم کرخه شروع کردم. کار ما ترکيبي از کارهاي فني و اجرايي بود و بيشتر عمرم را قبل از دولت، در بيابان بودم . چراکه سدها در نقاط دورافتاده و بياباني ساخته مي‌شوند و زندگي سختي تجربه مي شود.
بعضا مثل دوران جنگ، در چادر و کانکس مي مانديم تا آن پروژه راه اندازي شود. اين تجربه اي بود که از نظر کاري من پيدا کرده بودم. بحث دولت نهم که پيش آمد، آقاي دکتر احمدي نژاد مرداد سال 84 بنده را دعوت به کار کرد. خيلي تفاوت بود بين فضايي که من به آن دعوت شده بودم و فضايي که در آن کار و زندگي مي کردم.
همان روزهايي که اطلاع دادند مي خواهند مرا به عنوان وزير پيشنهادي نيرو معرفي کنند، من در پروژه کارون 4 مشغول به کار بودم و بعد به تهران آمدم. فضاي متفاوتي بود، من خيلي با آداب مجلس و کميسيون ها آشنا نبودم.
خاطرم هست روز اول که بنده به همراه محافظان و همراهان به مجلس رفتم، نمي دانستم از کدام در بايد به سمت صحن بروم. اولين بار هم که در کميسيون رفتم، سه- چهار نفر بوديم، از ما سئوال شد کدام يک از شما کانديدا براي وزارت نيرو هستيد و مرا نمي شناختند. روز اول که به مجلس رفتم و خبرنگاران حضور داشتند، هيچ کس مرا نشناخت و من به ميان خبرنگاران رفتم، تا اين اندازه ناشناختگي وجود داشت.
اينکه جايي مصاحبه کرده يا پشت تريبون بروم، اين اتفاق نيفتاده بود. يک زماني داخل سيستم براي رزمنده ها در دوران جنگ يا بعد از آن در مسائل فني، صحبت مي کردم يا در دانشگاه تدريس داشتم، ولي از جنس افکار عمومي که بروم براي مردم صحبت کنم، اين سابقه را نداشتم، فلذا صحبتي که من در مجلس براي راي اعتماد کردم، سنگين بود.
شما به پشت تريبون مي رويد، رئيس جمهور نشسته است، رئيس مجلس پشت سرتان، نماينده ها، وزرا و همه ملت هم دارند گوش مي کنند، اين کار سختي است. من آنجا پناه بردم و جمله ام را با رمزي که همواره در شرايط سخت و جبهه داشتم، شروع کردم: با ياد و نام مادرم زهراي مرضيه. مطمئن بودم که هم آرامش پيدا مي کنم و هم صحبتم ممکن است اثرگذار باشد. نه به خاطر صحبت من که ناشي بودم، به خاطر اينکه من توسل به کسي کردم که اين قابليت اثرگذاري را دارد.
قبل از اينکه شروع به ارايه برنامه‌ها کنم، گفتم که اصلا آداب سخنراني بلد نيستم. من براساس حروف الفبا آخرين کانديداي کابينه بودم که از برنامه هاي خود دفاع کردم و بعد از من راي گيري آغاز شد.
بعد از اينکه صحبت من تمام شد، آقاي حدادعادل - رئيس وقت مجلس - که جلسه را اداره مي کردند، اين مصرع از حافظ را براي جلسه خواندند: ترکان پارسي گوي بخشندگان عمرند ... حافظ هم که آن زمان اين مصرع را سروده است، به دليل اينکه يکسري از ترک زبانان در شيراز زندگي مي کردند و زماني که مي خواستند فارسي صحبت کنند، شيرين صحبت مي کردند و براي همين حافظ آورده است که صبحت کردن اين ترکان، به انسان روح و زندگي مي دهد.
آقاي حدادعادل نيز در اين صحبت ما را مورد لطف قرار داد. من فکر نمي کردم که مجلس به من راي بدهد و راي خوبي هم بدهد. 194 راي آوردم و جزء افرادي بودم که راي بالايي را از مجلس کسب کردم، در عين اينکه من جزء ناشناخته ترين ها بودم. اين لطف خدا مي دانم که شامل حال من شد.
يکبار هم در خاطراتم عرض کردم. روز اول کار در وزارت نيرو که شنبه بود و من صبح زود به وزارتخانه رفتم، آنها مرا نمي شناختند. آن زمان شروع به کار وزارتخانه ساعت 7 و 30 دقيقه صبح بود و من خودم رفتم و نگهبان از من پرسيد شما؟ گفتم :بنده حقير قرار است که وزير باشم. خودش را جمع و جور کرد، چون مرا نمي شناخت. من وارد وزارتخانه شدم و شروع به بازديد از 12 طبقه وزارت نيرو کردم. اين نحوه ورود من به مجلس و وزارت نيرو بود.
به هرحال داخل وزارتخانه نيز بايد يک وزير را بپذيرد، اين مهم است. من دارم تجربه مهمي را خدمت شما و خوانندگان محترم عرض مي کنم. اينکه درون وزارتخانه يک وزيري را از خود بدانند و با او همکاري کنند، بحث مهمي است.
برخي اوقات وزير 3 تا 4سال هم در يک سيستم کار مي کند، اما در آن سيستم حل نمي شود و همواره به وي به ديد يک غريبه مي نگرند و کارمندان مي گويند که اين وزير آمده است و بعد از چند صباحي مي رود. اما من رفتاري در وزارتخانه داشتم که احساس راحتي با کارمندان کردم و خيلي صميمي شديم. يادم هست که غذاخوري معاونان در وزارت نيرو از کارمندان جدا بود. معاونان در طبقه سيزدهم غذا مي خوردند و کارکنان در طبقه زيرزمين.
از همان روز اول گفتم که من هم در نهارخوري کارکنان غذا مي خورم. اين رفتار من براي آنها خيلي عجيب بود. روزهاي اول همه يک احساسي داشتند، همه مي گفتند که وزير هم مثل ما در صف مي‌ايستد و از همين غذا مي خورد و سر ميز ما مي نشيند، هدف من اين بود که رفاقت را با کارکنان برقرار کنم. وزير هميشه از يک در ديگر و جدا از کارکنان به وزارتخانه مي آمد و گاها کارکنان متوجه نمي شدند که وزير چه زماني در وزارتخانه هست و چه زماني بيرون از وزارتخانه به سر مي برد.
لذا از در ورودي عمومي وارد و خارج مي شدم تا همه کارکنان بدانند که من چه زماني در وزارتخانه هستم و چه زماني در خارج از وزارتخانه. اين باعث شد که داخل وزارت نيرو نيز من بتوانم رابطه صميمي با مديران و کارکنان پيدا کنيم. در رابطه با مردم هم که شما در سئوالتان اشاره کرديد، خيلي معتقد بوده و هستم که در رابطه با تعامل مديران و مسئولان با مردم، چند نکته بايد مدنظر قرار گيرد. اولا بايد صداقت داشته باشيم، اين اصل اول است. بايد صادقانه با مردم صحبت کنيم و واقعا آنچه که در دل داريم و حقيقت مطلب است به مردم بگوييم، ولو اينکه بر خلاف وزارتخانه و وزارت ما باشد؛ چيزي از ما کم نمي کند.
من سعي کردم در مصاحبه ها و صحبتها آمار و تحليل و خبري که مي دهم، همان باشد که در واقعيت هست. اين باعث جذب مخاطب و اعتماد مردم مي شود. نکته دوم هم سادگي بيان است. ما بايد با مردم با يک ادبيات ساده صحبت کنيم تا آنها مطلب را بفهمند.
وزارت نيرو يک جاي تخصصي است و خيلي هم فني است. ما فعاليتهاي خود را چطور بايد به مردم شرح دهيم. وقتي مي خواستم يک نيروگاه را توضيح دهم، بايد چطور با مردم صحبت مي کردم؟ سعي مي کردم که وقتي با مردم مواجه مي شدم، ساده صحبت کنم تا کاملا عوام متوجه شوند که من چه مي گويم.
البته من در برخي جاها که دانشگاهي ها و اهل فن حضور داشتند، بايد فني و مراتبي که کار دارد، صحبت مي کردم؛ چراکه آنها نيز با اين زبان مسائل را مي فهميدند. من فکر مي کنم که مجموعه اينها باعث شد که از نظر تعامل با رسانه ملي، رسانه ها و کارکنان يک رابطه منطقي و صميمي شکل گيرد. يعني هر زماني که من به صداوسيما براي مصاحبه هاي زنده مي رفتم، معمولا سئوال مي کردند که آقاي وزير چه سئوالي بپرسيم و از کجا شروع کنيم. يعني يک سئوال از پيش آماده ولي من مي گفتم که هر سئوالي داريد بپرسيد.
مواردي هم پيش آمد از بنده سئوال شد، گفتم: الان نمي دانم پاسخش چيست، در آينده مي گويم. خب چه اشکالي دارد وزير بگويد نمي دانم، آمار دستم نيست.
اين روابط ما با دولت و مجلس نيز به همين صميميت بود و من با رئيس جمهور جزء صميمي ترين‌ها بودم. مثال هايي مي زنم. من با آقاي رئيس جمهور قبل از دولت رفاقت صميمي و قديمي داشتيم. بسياري از وزرا اين حالت را نداشتند و رابطه اداري داشتند؛ نه مثل ما که برادرانه و صميمي بود.
مثلا آقاي رئيس جمهور که در رياست جمهوري ناهار ميل مي کردند، من نديدم ساير وزرا سرزده به اتاق وي بروند و با او ناهار بخورند، اما من مي رفتم. بدون اينکه زنگ بزنم، سرزده مي رفتم. من هم سر سفره مي نشستم و ناهار مي خورديم و صحبت هم مي کرديم. ساير وزرا اين رعايت حريم را داشتند، در دولت نيز همين بود.
آقاي رئيس جمهور چون مرا دوست داشتند، با نگاه و خطابش و روابطش معلوم بود که ملاحظه مرا مي‌کنند. سفرهايي که با آقاي رئيس جمهور داشتيم، لطف داشتند و نسبت به حقير اشاره و ابراز لطف داشتند.
مي خواهم بگويم که رابطه من با آقاي رئيس جمهور يک رابطه منطقي و صميمي بود. بالاخره وقتي دو نفر رفيق هستند و در يک کار جدي با هم کار مي کنند، ممکن است مسائلي با هم پيدا کنند، مثل پدر و پسر و دو تا برادر، کار ما جدي بود و وي نيز رئيس جمهور مملکت، اخلاق ايشان را هم که همه مي شناسند، چقدر جدي است.
بعضا با حفظ حرمت، گلايه‌اي از ايشان داشتم و مي گفتم: ببخشيد دکتر، چرا شما اين حرف را زديد نمي شد طور ديگري بگوييد... برخي اوقات نيز ايشان جدي تر يا به تعبير من تندتر با من صحبت و خطاب مي کرد. اين هم در موارد کاري پيش مي آمد و ربطي به روابط شخصي ما نداشت.
مثل تغيير ساعت که اتفاق افتاد، رئيس جمهور خيلي مخالف بود. من هم در وزارت نيرو با هر فردي از اهل فن صحبت کردم، گفتند که اين به نفع مصرف برق است و پيک و مصرف انرژي را کاهش مي دهد، من خلاف اين موارد غيرفني نمي توانم موافقت کنم. از يک طرف بايد موضع دولت را رعايت مي کردم و از يک سو هم، حرف غيرکارشناسي و غيرفني نمي زدم. اين اختلافي بين ما بود. من به شوراي نگهبان رفتم که از موضع دولت دفاع کنم، آقاي رئيس جمهور و اطرافيان ناراحت شدند که چرا شما جانانه دفاع نکرديد. من هم پاسخ دادم که من خلاف واقع و موضع دولت صحبت نکردم و مسائل فني هم بايد لحاظ شود. اين باعث اختلاف شده بود.
از اين مسائل بين ما يک تعداد بود که رئيس جمهور مخالف و من موافق بودم. يا مطلبي مي خواستم، ايشان اجابت نمي کرد، ولي رابطه ما هيچ موقع به هم نخورد. دليلش هم آخر دولت است. آن روزهاي سختي که قبل از انتخابات دهم بود، شرايط پيچيده شده بود، خصوصا بعد از آن مصاحبه جنجالي ايشان در تلويزيون و بحثهايي که مطرح شد، فضا را سنگين کرده بود، آن موقع معلوم شد که چه افرادي با آقاي رئيس جمهور صميمي تر هستند و تا آخر خط مانده اند.
من مرتب با ايشان تماس داشتم. آخرين جمعه قبل از انتخابات را به خاطر دارم که صبح منزل بودم که ايشان تماس گرفت و حدود 10 دقيقه با هم صحبت کرديم. اين صحبتها به جايي کشيده شد که پشت تلفن هم من گريه کردم و هم آقاي رئيس جمهور متاثر شد.
* اگر مي شود بيشتر درباره اين موضوع صحبت کنيد؟
- اين خاطره براي آخرين جمعه قبل از انتخابات است، چراکه ما حرفهايي رد و بدل کرديم و متاثر شديم. اين اتفاق بين هر دو نفر نمي افتد. بعيد مي دانم که آقاي رئيس جمهور اينگونه تماس را در آن شرايط با ديگران داشته باشد و نشان مي دهد که ما خيلي با هم صميمي هستيم.
بعد از انتخاب شدن ايشان، بنده اولين فردي بودم که در دفتر نزد آقاي رئيس جمهور رفتم. يعني اولين وزير که نزد رئيس جمهور رفتم؛ صبح روز شنبه بعد از انتخابات.
در اين مملکت، اين همه وزير و اين همه مسئول و من اين توفيق را داشتم. ايشان خيلي ابراز لطف کردند. همان جا ايشان با همسر بنده تلفني صحبت کرد. شايد همسر من جزء اولين افرادي بود که بعد از انتخابات مستقيم با آقاي رئيس جمهور صحبت کرد و تبريک گفت و ايشان نيز تشکري از همسرم داشت که آقاي فتاح در اين مدت خيلي تحت فشار بود و اذيت شد؛ اين خيلي لطف است.
من اين خاطرات را مي گويم چون مي خواهم در پاسخ به سئوال، شما را به عمق قضيه رابطه من با آقاي رئيس جمهور ببرم. مطلب به اين سادگي نيست و اين صميميت وجود داشته است. بعد از انتخابات نيز روابط ما ادامه داشت ولي به هرحال انتهاي سئوال شما اين است که با همه اين موارد، شما در دولت حضور نداريد، اين چه معنايي دارد؟ من مي خواهم بپرسم که معناي اين عدم حضور چيست. اين استنباط را مي توان کرد که لطف ايشان کمتر شده است؟ يا ما با هم دعوا و اوقات تلخي داشته ايم؟ حتي آخرين ديدار ما در دولت نهم با ايشان، يک ساعت طول کشيد که بعد از آن من در دولت حضور نداشتم و با ايشان خداحافظي کردم.
خيلي واقعا جالب است اگر اين ديدار، ثبت و ضبط مي شد، چه حرفهايي ايشان زدند و چه صحبتهاي خوب و منطقي هر دو طرف داشتند. جمله آقاي رئيس جمهور در آن جلسه به من اين بود که من شما را عين خودم مي دانم آقاي فتاح، بدان. کجا مي خواهي بروي. هر چه کارهاي خوبي هم پيشنهاد شد که شما نرو و من مي خواهم شما باشيد.
* پاسخ شما چه بود؟
- بالاخره دولت و آقاي رئيس جمهور و شرايط است. ايشان تيمي را جور کرده است و اين طور نيست وقتي شما در تيم و بازي نيستيد، پس شما را قبول ندارند. شما در آن ترکيب نمي توانيد نقش موثري ايفا کنيد. معنايش اين نيست که شما نمي توانيد بازي يا نقش آفريني کنيد. بدين ترتيب ترکيب دولت نهم و دهم با هم متفاوت بود. چينشي که رئيس جمهور انجام داد و افرادي را که آورد، از بحث آقاي مشايي که شروع شد و مباحث ديگر، نشان داد که مسير قدري متفاوت است.
شايد ايشان هم به اين نتيجه رسيد که من آنجا، نمي توانم هم تيمي کنم و آنها نيز با من جور نيستند. فکر مي کنم که بايد از اين منظر به موضوع نگاه کرد. به هرحال نه من متاثر و ناراحت بودم و هستم که در کابينه حضور ندارم و نه لطف آقاي رئيس جمهور واقعا کمتر شده است.
* در کنار پيشنهادات آقاي رئيس جمهور، بسياري از اعضاي کابينه هم به شما علاقه داشتند و سمتهاي متفاوتي را پيشنهاد دادند ؛ از قائم مقامي وزارت راه و مديرعاملي راه آهن گرفته تا وزارت امور خارجه و سازمان تامين اجتماعي و ... خيلي ها مي خواستند که از تجربيات شما استفاده کنند. اين پاسخ ندادن مثبت به اين درخواستها هم به دلايلي بود که گفتيد؟
- بله، آنها لطف داشته اند نشان مي دهد واقعا دوست داشتند که من در کارهايي که شما نام برديد يا ساير مسئوليتها حضور داشته باشم، اما ارتباط دو طرفه است. يک طرف آقاي رئيس جمهور و کابينه و در طرف ديگر بنده قرار دارم.
شخصا نظرات، استنباط و تحليلي بر مسائل دارم. براي همين به اين نتيجه رسيدم که مي خواهم رابطه ام با رئيس جمهور عزيز و محبوب دوستانه باقي بماند. اين خيلي مهم است که شما وقتي از يک سيستم جدا مي شويد و مسئوليتي در آن نمي پذيريد، رابطه شما با رئيس جمهور به هم نخورد. بسياري از اعضاي کابينه جدا شدند و هم اکنون رابطه آنها رابطه درست و خوبي با آقاي رئيس جمهور نيست. اما بنده جزء آن دسته از افرادي بودم که ارتباط خود را با آقاي رئيس جمهور حفظ کردم. بالاخره جاهاي مختلف ما به هم بر مي‌خوريم، ايشان پيغام مي فرستند و ما خدمتشان مي رويم، اين ارتباط صميمي محفوظ است.
* و آخرين پيشنهادي که براي پذيرش مسئوليت در دولت دهم داشتيد؟
- سازمان تامين اجتماعي بود که خيلي هم طول کشيد و آنها لطف داشتند، اما من با ملاحظه تمامي شرايط نپذيرفتم و نه گفتم.
* آقاي فتاح ! روزهايي که کابينه دهم در حال چينش از سوي آقاي رئيس جمهور بود، شما جمله اي را داشتيد که چند بار تکرار شده بود و اينکه "کابينه دهم، همدل و هماهنگ متناسب با برنامه ها و شعارهاي دکتر احمدي نژاد انتخاب شود"؛ به نظر شما اين اتفاق افتاد؟
- اين را بايد از زاويه ديد و نگاه مربي بپرسيد. ايشان مي خواهد آرايشي بدهد و طرح بازي، استراتژي و مسير حرکت را در ذهن خود دارد و متناسب با آن تيم را چينش و انتخاب کرده است، اين را بايد از آقاي دکتر احمدي نژاد بپرسيد.
البته ايشان فردي نيست که بشود افرادي را به ايشان تحميل کرد، تيپ و روحيه ايشان، اين طور نمي پذيرد. اگر هم فردي مشورت دهد، انتخاب نهايي را ايشان انجام مي دهند. بنابراين تمامي اعضاي کابينه را آقاي دکتر احمدي نژاد شخصا انتخاب کرده اند و بنابراين بايد هم تيم باشند. چند بار هم ايشان ابراز کرده اند که من، هم تيمي برايم مهم تر است.
* و در نهايت شما به بنياد تعاون سپاه آمديد. چه اتفاقي افتاد که اين جا را انتخاب کرديد و پذيرفتيد در نهادي وارد شويد که در عرصه سازندگي فعاليت دارد؟
- وقتي بنده نمي خواستم در دولت و قوه مجريه باشم، کجا بايد بروم؟ قوه مقننه نيز نمي توان رفت و نمايندگي آدابي دارد، تحصيلات و تجربيات من با قوه قضائيه هم همخواني ندارد، بنده از سپاه به دولت مامور شده بودم. بنابراين به اصلم برگشتم.
قبل از اينکه به دولت بروم، در کارهاي سازندگي و عمراني مشغول بودم و دوباره به اصل کاري خودم برگشتم. خاطرم هست آخرين مصاحبه سال 87 که در صدا و سيما انجام شد، مجري از من پرسيد که اگر شما در دولت دهم نبوديد، مي خواهيد چکار کنيد؟ گفتم علاقه دارم که به کارهاي قبلي خودم برگردم، و اين اتفاق افتاد.
* الان وضعيت چطور است؟ فرصت داريد به علايق شخصي خود برسيد؟
- خيلي. اينجا، بنياد تعاون ، جاي آرامي است و دولتي نيست و حرفه اي بايد کار شود. وابسته به بودجه دولت نيست و در انتخاب همکاران ما بايد اصول و ضوابط کار خصوصي را در نظر بگيريم و پرداختي هاي ما نيز همينطور است.
اينکه ما در مقابل مجلس( نظير دولت)، وظيفه پاسخگويي نداريم مثل اينکه تذکر بگيريم و مورد سئوال قرار بگيريم، نداريم. سازمان بازرسي کل کشور مثل سيستم هاي دولتي و عمومي به اينجا ورود ندارد و خصوصي محسوب مي شود، اينها مزاياي کار است و مزيت بزرگ هم همکاران و ياران و دوستان قديمي من هستند که از نيروهاي ارزشي و ايثارگر هستند و آنها به من علاقمندند و من هم به آنها علاقه دارم.
مجموعه اين عوامل دست به دست هم داده است که من در بنياد، ثبات و آرامشي را داشته باشم که وقتي مقايسه مي کنم با جاهاي مختلف کشور، فکر مي کنم که يکي از آرام ترين و با ثبات ترين ها باشد.
* هم اکنون زير مجموعه بنياد تعاون سپاه، چندين موسسه مالي و اعتباري که اخيرا مجوز فعاليت بانکي گرفته‌اند، در حال فعاليت هستند. اينها سرمايه گذاريهاي متفاوتي را در عرصه هاي مختلف اقتصادي انجام مي دهند، برخي‌ها مجموعه شما را به عنوان يک کارتل بزرگ اقتصادي تعبير مي کنند و انتقاداتي هم دارند؛ اين را قبول داريد؟
- بنياد تعاون طبق اساسنامه خود عمل مي کند و هر کاري که مي کند، خارج از آن نيست. چراکه مجمع و هيئت مديره دارد و بنده نيز مديرعامل و عضو هيئت مديره هستم و طبق مصوبات و اساسنامه عمل مي کنم.
اين سه موسسه مالي و اعتباري، قبل از بنده نيز بوده اند، در طي 7-8 ماه گذشته تشخيص داده شد که اينها تبديل به بانک شوند. اولين کار ما تبديل موسسه مالي و اعتباري انصار بود که الان با نام بانک انصار کار مي کند و بعد هم، بانک مهر اقتصاد است که کارهاي آن هم انجام شده است و روند تبديل شدن آن به بانک، طي ماههاي آتي تکميل مي شود.
موسسه مالي و اعتباري بعدي ما "ثامن الائمه" است که از قبل بوده است و فعاليت مالي و اعتباري دارد، اين سه موسسه کاملا مردمي کار مي کنند.
شما در جنوب شهر ببينيد که کدام بانک خصوصي شعبه دارد، در آن محلات قديمي تهران، پيدا نمي کنيد يا کمتر مي بينيد. شعبه بانکهاي خصوصي عمدتا در مناطق متوسط و شمال شهرها، سر نبشها و گران قيمت هستند و مشتريان خاص خود را دارند. سئوال ما اين است که مردم براي کار مالي و امور خود بايد چه کار کنند، چه مسافتي را بايد طي کنند. موسسات مالي و اعتباري و بانکهاي ما کاملا مردمي هستند و هر يک حدود 600 تا 700 شعبه دارند. در محرومترين شهرستانها و محلات کشور شعبه دارند. بعضا مي گويند که اين شعبه صرفه اقتصادي ندارد. مي خواهيم به مردم خدمت شود.
مردم محروم هم بايد کار مالي خود را انجام دهند، مشتريان ما اقشار متوسط و پايين جامعه هستند و پولي که مي گذارند همه زندگي شان است. سپرده گذاريها اندک و تعداد آنها زياد است.
برخي مي گويند چه روالي است، شما يک مشتري مقتدر داشته باشيد، بهتر است اين چه تدبيري است؟ چون ما وابسته به مراکز ارزشي هستيم، اعتقادمان اين است که بايد با مردم کار کنيم. براي همين، اين بانکها و موسسات ما، تعامل مالي مردمي دارند؛ اين به نفع کشور است.
دوم اينکه ما خيلي سعي داريم ارزشي و اسلامي کار کنيم، واقعا در سودهايي که دريافت مي شود و پرداختهايي که مردم صورت مي دهند، بسياري از ضوابط اسلامي رعايت مي شود.
فکر مي کنم که موسسات مالي بنياد خدمت موثري را انجام مي دهند و من در حوزه بانک مرکزي نديدم که انتقادي وارد باشد؛ چند بار خدمت آقاي دکتر بهمني - رئيس کل بانک مرکزي - رفته ام و با معاونان ايشان نيز در رفت و آمد هستم، عرض کرده ام که اگر گلايه اي از موسسات ما داريد، بگوييد. بنابراين وقتي گلايه اي مطرح نشده است، يعني عملکرد خوب و منطبق بر قوانين و شرع است؛ اين مهم است چراکه مي خواهيم ضوابط نظام و کشور را رعايت کنيم و در داخل مردم، خصوصا عامه مردم باشيم. حالا از اين موسسات ما چه تعبيري مي شود، نمي دانم شايد برخي، از کارهاي ما شناخت دقيقي نداشته باشند.
* هم اکنون بنياد تعاون در پروژه هايي مثل مسکن مهر هم وارد شده است. از اين موضوع هم برايمان بگوئيد؟
- يکي از کارهايي که بنياد تعاون از 20 سال قبل انجام داده است، ساخت و ساز مسکن بوده است. آنگونه که از وزارت مسکن مي شنويم، بنياد تعاون سپاه را از مسکن سازان عمده کشور تلقي کرده و داراي رتبه دانسته است، ضمن اينکه مربوط به مسکن مهر هم نمي شود. ما 23 شرکت رسمي داريم که کار ساخت و ساز مسکن انجام مي دهند.
اينجا هم مي خواهم فرق بنياد تعاون را با ساير مسکن سازان عرض کنم. بالاخره طي چند سال گذشته مسکن دچار نوسانات زيادي بوده و بيشترين رشد قيمت را داشته است. اين باعث شد که بسياري از درآمدها و پولها از کل کشور جمع شود و به تهران و خصوصا شمال تهران بيايد؛ با اين استدلال که ارزش افزوده اين مناطق بالا است.
در حالي که بنياد تعاون برعکس در نقاط محروم تر و دورتر شروع به اجراي پروژه کرده است. هم اکنون در اکثر نقاط کشور، بنياد تعاون مسکن مي سازد؛ اين خوب است يا بد؟ واقعا ما يک جاهايي خانه مي سازيم که کسي براي سرمايه گذاري نمي رود و آنجا را اقتصادي نمي دانند. ما آنجا وارد شده ايم. کار ساخت و ساز ما به وسعت ايران اسلامي است و در محروم ترين جاها خانه مي سازيم. ما سود به آن معنا که در ذهن برخي افراد هست را مدنظر نداريم. سود اين است که يک هموطن با آرامش در يک خانه زندگي کند، اين الان مدنظر است.
وامهايي که از صندوقهاي مالي و بانکهاي خود به مسکن مي دهيم، همه قرض الحسنه است؛ اين مهم است. دولت تازه آمده است و وزير محترم مسکن از قول آقاي رئيس جمهور گفته است که وامهاي مهر قرض الحسنه شده اما امسال اين را اعلام کرده است.
در طول ده پانزده سال اخير، دولت وام مسکن را قرض الحسنه داده است؟ خير. حداقل سود در سال گذشته 13 درصد بوده است. ولي من با اطمينان مي گويم و اعلام مي کنم که تمام وامهايي که بنياد تعاون از همين صندوقها براي مسکن داده، قرض الحسنه بوده است.
ما با اين ساخت و ساز در نقاط محروم از مهاجرت جلوگيري کرده ايم. الان ما طبق روال گذشته خانه سازي خود را انجام مي دهيم و در اولويت هم براي کارکنان رسمي، بسيجيان عزيز و ايثارگران. حال که دولت مسکن مهر را مطرح کرده است، ما ديديم باب خوبي است که ما وارد شويم.
زمين مجاني است و با کمال احترام 20 ميليون وام قرض الحسنه دارد، ضمن اينکه براي آب و برق و زيرساختها کمک مي کند و مجوز مي دهد. چرا ما وارد نشويم؟ يک فرصت است. آقاي وزير مسکن لطف کرده اند با دستور آقاي رئيس جمهور سه ماه قبل به دفتر من آمدند، توافق نامه اي امضا کرده ايم که 50 هزار واحد مسکوني در قالب مسکن مهر بسازيم.
البته تقاضاي آنها اين بود که اعداد بالاتري را بسازيم، ولي ما آنچه را که مي توانيم انجام دهيم را قبول کرديم، الان هم شروع کرده ايم. در نقاطي هم پروژه هاي ما خوب پيش رفته است.
* يعني مي خواهيد سالانه 50 هزار واحد مسکوني بسازيد؟
- خير. الان سهمي که ما پذيرفته ايم 50 هزار واحد است. نظر دولت اين است که اين تعهد را دو ساله انجام دهيم. اين هم توجه داشته باشيد که ما غير از آن، امسال 35 هزار واحد مسکوني ديگر به جز سهم مهر مي سازيم.